در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 543

متن درس

 

تبیین جمعيت الهی و غایت وجودی انسان در عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 543)

دیباچه

این نوشتار، به بازنویسی و تدوین درس‌گفتار شماره 543 از سلسله مباحث مصباح‌الانس، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، اختصاص دارد. موضوع محوری این جلسه، تبیین مفهوم جمعيت الهی، حقیقت وجودی انسان، و غایت کمال او در چارچوب عرفان اسلامی است. این مباحث، با ریشه در تعالیم الهیاتی و عرفانی، بر مفاهیمی چون ظهور اسمای الهی، فعلیت وجودی انسان، معرفت نفس، و سیر کمالی او تمرکز دارند.

بخش نخست: تبیین جمعيت الهی و ظهور اسمای الهی

استهلال توحیدی و معرفی جمعيت کبری

درس‌گفتار با استهلال به نام خداوند رحمان و رحیم آغاز می‌شود، که نشانه‌ای از چارچوب توحیدی و رحمانی مباحث عرفانی است. این استهلال، مبنای الهی بحث را تثبیت کرده و مخاطب را برای ورود به مفاهیم عمیق آماده می‌سازد. موضوع محوری جلسه، «حکم الجمعيت الكبرى»، یا همان جمعيت الهی است که در مراتب الهی، به‌صورت کلی و در صور وجودی-علمی در مرتبه نخست ظهور می‌یابد. جمعيت الهی، به‌مثابه تجلی جامع اسمای الهی در هستی، در مرتبه علمی و وجودی ظاهر می‌شود و ریشه در اصل وحدت وجود دارد.

درنگ: جمعيت الهی، تجلی جامع اسمای الهی در هستی است که در مرتبه علمی و وجودی ظهور می‌یابد و ریشه در وحدت وجود دارد.

ظهور جمعيت الهی در انسان و خلقت

حقیقت جمعيت اسمایی، نه‌تنها در انسان، بلکه در کل خلقت حضور دارد، اما تمایز انسان در فعلیت این جمعيت نهفته است. در دیگر موجودات، این جمعيت به‌صورت استعدادی است، حال آنکه در انسان، به دلیل ظرفیت بی‌نظیرش برای تحقق کمال، به‌صورت فعلی ظهور می‌یابد. انسان، به‌مثابه مظهر جامع اسمای الهی، آیینه‌ای است که تجلیات الهی را به‌صورت کامل بازمی‌تاباند. این تمایز، انسان را به موجودی یگانه در نظام خلقت بدل می‌کند، که توانایی فعلیت بخشیدن به تمامی اسما و صفات الهی را داراست.

به‌تعبیر عرفانی، انسان چونان دریایی است که امواج اسمای الهی در آن به رقص درمی‌آیند، درحالی‌که دیگر موجودات، تنها قطراتی از این دریا را در خود جای داده‌اند. این دیدگاه، بر پیچیدگی و جامعیت هستی تأکید دارد، چنان‌که هر جزء از عالم، مظهر اسمایی خاص است.

هستی به‌مثابه جمعيت اسمای الهی

کل عالم، جلوه‌گاه جمعيت و سعه وجودی است. قرآن کریم، هرگاه از قوت سخن می‌گوید، آن را به‌صورت جمع (اقوات) ذکر می‌کند، زیرا قوت بسیط وجود ندارد. هر غذا، ترکیبی از هزاران عنصر است و از مجاری متعدد ورود و خروج می‌یابد تا به کمال غذایی خود نائل شود. این تمثیل، نشان‌دهنده آن است که هستی، در ذات خود، مجموعه‌ای از تجلیات اسمای الهی است. غذا، به‌مثابه نمادی از این جمعيت، بیانگر این حقیقت است که هر جزء از خلقت، دربردارنده اسمایی چندگانه است.

درنگ: هستی، مجموعه‌ای از تجلیات اسمای الهی است که در هر جزء، از جمله غذا، به‌صورت ترکیبی و جامع ظهور می‌یابد.

بخش دوم: معرفت نفس و غایت وجودی انسان

معرفت نفس: کلید شناخت عالم

انسان با شناخت حقیقت خویش، رب خود و مرتبه وجودی‌اش را درمی‌یابد. معرفت نفس، معادل شناخت عالم است، چنان‌که گفته شده: «يعرف حقيقت العالم بقدر معرفت نفسه». این اصل، ریشه در حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دارد. انسان، به‌مثابه عالم صغیر، آیینه‌ای است که کل عالم کبیر در آن منعکس شده است. شناخت خویشتن، دریچه‌ای است به سوی فهم اسرار هستی و جایگاه انسان در نظام خلقت.

این شناخت، چونان کلیدی است که قفل‌های معرفت را می‌گشاید و انسان را به سوی حقیقت الهی رهنمون می‌شود. سالک عرفان، با تأمل در خویش، به اقیانوس بی‌کران اسمای الهی دست می‌یابد و مرتبه وجودی خود را در این نظام عظیم می‌شناسد.

غایت انسان: فعلیت ظهورات الهی

غایت وجودی انسان، در فعلیت یافتن ظهورات الهی نهفته است. خداوند، غرض زاید ندارد، و خلقت، تجلی ذاتی و ربوبی اوست. برخلاف غرض‌های مادی و محدود که در انسان‌های عادی دیده می‌شود، خلقت الهی، از سر ذاتیت و کمال است. به‌تعبیری، خداوند چونان خورشیدی است که نورش را بی‌غرض بر همه عالم می‌تاباند، و انسان، چونان گلی است که در پرتو این نور به شکوفایی می‌رسد.

این دیدگاه، با اشاره به آیه شریفه مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [مطلب حذف شد] است: «جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.» در اینجا، «لِ» لام بیان است، نه لام تعلیل، و نشان‌دهنده ذاتی بودن عبادت در خلقت است. عبادت، تجلی ذات انسان در برابر حق است، نه نتیجه غرض زاید.

درنگ: غایت انسان، فعلیت ظهورات الهی است، و خلقت، تجلی ذاتی حق است که بی‌غرض زاید تحقق می‌یابد.

ذاتی بودن صفات الهی

صفات الهی، ذاتی‌اند و از هرگونه غرض یا مادیت مبرا هستند. به‌مثال، وقتی پرسیده می‌شود «چرا فکر می‌کنی؟»، پاسخ این است که ساختار وجودی انسان، فکری است. این ذاتیت، در صفات الهی نیز جاری است. خداوند عليم است، نه به معنای داشتن علم زیاد، بلکه به معنای علم ذاتی و مطلق. این تمایز، بر تفاوت میان صفات الهی (ذاتی) و صفات انسانی (غیرذاتی) تأکید دارد.

بخش سوم: وظیفه در برابر نتیجه و سیر اولیای الهی

وظیفه در برابر نتیجه

انسان، علم به وظیفه دارد، نه به نتیجه. وظایف، در حیطه توان انسان قرار دارند، اما نتایج، در قلمرو الهی‌اند. این اصل، در فقه و اخلاق اسلامی نیز مورد تأکید است. انسان‌های محدود، برای غرض‌های مادی یا حتی معنوی (مانند اسقاط تکلیف یا کسب بهشت) عمل می‌کنند، اما اولیای الهی، فارغ از نتیجه، تنها به وظیفه می‌اندیشند.

به‌مثال، در جنگ، ماندن در جایگاه وظیفه، بهتر از دنبال نتیجه دویدن است، زیرا نتیجه نامعلوم است. این تمثیل، بر اهمیت ثبات در انجام وظیفه تأکید دارد. اولیای الهی، چونان ستارگانی هستند که در آسمان وظیفه می‌درخشند، بی‌آنکه به دنبال مقصد نهایی باشند.

درنگ: انسان، علم به وظیفه دارد، نه نتیجه. اولیای الهی، تنها به انجام وظیفه می‌اندیشند و از غرض‌محوری پرهیز می‌کنند.

اولیای الهی و بی‌نیازی از غرض

خداوند و اولیای الهی، بی‌نیاز از غرض‌اند. خلقت، نه از سر کمبود است و نه برای نمایش یا سود. اولیا، با نگرش الهی، فارغ از غرض عمل می‌کنند. این دیدگاه، نقدی است بر برداشت‌های مادی از خلقت. به‌تعبیری، خلقت، مانند فواره‌ای است که بی‌غرض، جریان می‌یابد و تنها ريزش ذاتی خود را به نمایش می‌گذارد.

مثال خمیر شکر که در بده‌وبستان نرم می‌شود، نمادی از سیر کمالی انسان در تعامل با حق است. اولیا، به‌جای ظاهر، به باطن این بده‌وبستان نظر دارند و در پی نرم شدن وجود خویش‌اند.

فازهای نفسانی، عقلی، و الهی

وجود انسان، در سه فاز نفسانی (کوتاه)، عقلی (متوسط)، و الهی (عالی) قابل بررسی است. در فاز نفسانی، انسان برای رفع نیازهای مادی عمل می‌کند؛ در فاز عقلی، برای جبران کمبودها؛ اما در فاز الهی، عاشق ذاتی است و بی‌غرض به سوی حق سیر می‌کند. اولیای الهی، در این فاز عالی، از هرگونه غرض رها شده و به کمال ذاتی دست می‌یابند.

این سیر، چونان سفر از کوی نفس به دیار عقل و سپس به سرزمین الهی است، که در آن، انسان از بند غرض آزاد شده و به حقیقت عشق واصل می‌گردد.

بخش چهارم: اولیای الهی و شناخت ربوبی

شناخت رب و اسم در اولیای الهی

اولیای الهی، رب و اسم خویش را به‌صورت لدنی و بی‌زحمت دریافت می‌کنند. این شناخت، به معنای فهم جایگاه وجودی در نظام هستی است. به‌مثال، لقمان، سلطان لطیف است که با «یا بُنَی» سخن می‌گوید، درحالی‌که سلیمان، سلطان غلیظ است و شمشیر در دست دارد. این تمایز، به تفاوت اسما و احکام اولیا اشاره دارد، که هر یک در مرتبه خویش کامل‌اند.

شناخت رب، چونان یافتن پلاک وجودی است که انسان را در کوچه‌های پرپیچ‌وخم هستی از گم شدن بازمی‌دارد. اولیا، با این پلاک، جایگاه خود را در نظام خلقت می‌شناسند.

درنگ: اولیای الهی، رب و اسم خویش را به‌صورت لدنی دریافت می‌کنند و جایگاه وجودی خود را در نظام هستی می‌شناسند.

تسلیم کامل اولیا به حق

آیه شریفه إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (انعام: ۱۶۲) بر تسلیم کامل اولیا [مطلب حذف شد] است: «بگو: همانا نماز من و عبادتم و زندگی‌ام و مرگم برای خداوند، پروردگار جهانیان است.» این آیه، نشان‌دهنده آن است که اولیا، حتی ممات خویش را به خدا اختصاص می‌دهند و از هرگونه طمع به هستی پرهیز می‌کنند.

ممات، به معنای مردن، و مرده، به معنای نتیجه فعل مردن، هر دو به خدا اختصاص دارند. اولیا، چونان برگ‌هایی هستند که در پاییز وجود، به پای درخت حق می‌افتند و همه‌چیز را به او بازمی‌گردانند.

نقد ثواب‌محوری و اخاذی

دنبال ثواب بودن، نوعی اخاذی است. اولیای الهی، خدا را برای ثواب استخدام نمی‌کنند، بلکه او را هدف نهایی می‌دانند. ثواب‌محوری، ویژگی فاز نفسانی است، درحالی‌که اولیا، در فاز الهی، خدا را مقصود می‌جویند، نه وسیله. این دیدگاه، نقدی است بر کسانی که خدا را نردبانی برای رسیدن به بهشت قرار می‌دهند.

بخش پنجم: عرفان، عقلانیت، و سیر کمالی

عرفان و عقلانیت

عرفان، نباید به دیوانگی منجر شود. عارف واقعی، عقل و نفس را به کار می‌گیرد، اما فراتر از آنهاست. عرفان ناب، با عقل، اخلاق، و متانت سازگار است، و دیوانگی، نشانه انحراف است. به‌مثال، حضرت ابراهیم علیه‌السلام، با تمارض و گفتن إِنِّي سَقِيمٌ [مطلب حذف شد] ترجمه کرده – با تدبیر و عقل، به هدف الهی رسید. این تمثیل، نشان‌دهنده زرنگی عرفانی است که با عقل و متانت همراه است.

عرفان، چونان پلی است که از عقل و نفس می‌گذرد، اما در آن متوقف نمی‌شود. عارف، با بهره‌گیری از این ابزارها، به سوی حقیقت الهی بال می‌گشاید.

درنگ: عرفان ناب، با عقل و متانت سازگار است و عارف واقعی، از عقل و نفس بهره می‌گیرد، اما فراتر از آنهاست.

هشدار به سالک

سالک عرفان، باید به اصل وجود خویش نظر کند تا قدر و غایت خود، و سر ایجاد و حکمت آن را بشناسد. این هشدار، بر اهمیت خودشناسی و فهم غایت وجودی تأکید دارد. سالک، چونان مسافری است که باید نقشه وجود خویش را بشناسد تا در مسیر کمال گم نشود.

جمع‌بندی

این نوشتار، به تبیین جمعيت الهی و غایت وجودی انسان در چارچوب عرفان اسلامی پرداخت. کل هستی، مظهر جمعيت اسمای الهی است، اما در انسان، این جمعيت به‌صورت فعلی ظهور می‌یابد. معرفت نفس، کلید شناخت عالم و رب است، و غایت انسان، در فعلیت کمال ذاتی او نهفته است. خلقت، تجلی ذات الهی بدون غرض زاید است، و عبادت، ذاتی خلقت انسان است. اولیای الهی، با علم لدنی، رب و اسم خویش را می‌شناسند و بدون طمع به هستی، همه‌چیز را به خدا واگذار می‌کنند. عرفان، با عقل و متانت سازگار است و نباید به انحراف منجر شود. انسان، با شناخت جمعيت الهی، به حکم و حال وجود خویش دست می‌یابد و به سوی غایت کمال سیر می‌کند.

این درس‌گفتار، چونان چراغی است که راه سالکان را در مسیر معرفت الهی روشن می‌سازد و با تمثیلات و تبیین‌های عمیق، مخاطب را به تأمل در اسرار هستی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، جمعيت الهيه ابتدا در چه مرتبه‌ای ظاهر می‌شود؟

2. طبق درسگفتار، غايت انسان در ظهور او چیست؟

3. در درسگفتار، چرا گفته می‌شود خداوند غرض زايد ندارد؟

4. بر اساس درسگفتار، لام در آيه 'ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون' چه نوع لامی است؟

5. طبق درسگفتار، اوليای خدا در انجام اعمال خود به دنبال چه چیزی هستند؟

6. بر اساس درسگفتار، جمعيت اسمايی تنها در انسان به صورت فعلی وجود دارد.

7. طبق درسگفتار، اوليای خدا در اعمال خود به دنبال کسب نتيجه‌های مادی هستند.

8. درسگفتار بيان می‌کند که وزن هستی در ابتدا و انتها يکسان است.

9. طبق درسگفتار، انسان‌های عادی در فاز عقلانی به دنبال وظيفه هستند، نه نتيجه.

10. بر اساس درسگفتار، عرفان به معنای خل و چل بازی و بی‌توجهی به عقل و نفس است.

11. منظور از جمعيت الهيه در درسگفتار چیست؟

12. چرا طبق درسگفتار، خلقت خداوند غرض زايد ندارد؟

13. تفاوت فاز نفسانی و فاز الهی در انجام اعمال چیست؟

14. چگونه انسان طبق درسگفتار به حقيقت عالم دست می‌يابد؟

15. چرا درسگفتار عرفان را مخالف خل و چل بازی می‌داند؟

پاسخنامه

1. مرتبه وجوديه و علميه

2. فعليت ظهورات الهی

3. زيرا خلقت ذاتی و ربوبی است

4. لام بيان

5. حق و اطاعت از خدا

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. جمعيت الهيه ظهور مراتب الهی در صوره کليه وجوديه و علميه است.

12. زيرا خلقت ذاتی و ربوبی است و خداوند برای جبران کمبود یا کسب سود خلق نمی‌کند.

13. فاز نفسانی به دنبال نتيجه و غرض است، اما فاز الهی تنها برای حق و اطاعت از خداست.

14. انسان با شناخت حقيقت نفس خود به اندازه معرفت خود، حقيقت عالم را درمی‌يابد.

15. زيرا عرفان واقعی با عقل، نفس و متانت سازگار است و به معنای بی‌توجهی به آن‌ها نیست.