متن درس
غایت انسان در خلقت و تجلیات وجودی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 544)
دیباچه
کتاب حاضر، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتار شماره 544 از مجموعه *مصباح الأنس*، اثر ارزشمند آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که به بررسی عمیق غایت انسان در خلقت، رابطه میان حق و خلق، و پویایی هستی در پرتو تجلیات الهی میپردازد.
بخش اول: غایت انسان در خلقت
مفهوم غایت در مراتب وجودی
درسگفتار با ذکر شریف بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ آغاز میشود که نشانهای از توکل بر خداوند و جهتگیری الهی بحث است. غایت انسان، به سه مرتبه تقسیم میشود: حکمی کلی، حکمی تفصیلی، و علمی مستمر. غایت حکمی کلی، تجلی اسما و صفات الهی در همه انسانهاست، گویی هر فرد، آیینهای است که نور الهی را در وجود خویش بازمیتاباند. غایت حکمی تفصیلی، به اعمال و سلوک فردی اشاره دارد که در مسیر ظهور صفات الهی شکل میگیرد. اما غایت علمی مستمر، به ظهور مداوم و پویای علم الهی در ظرف وجود انسان دلالت میکند، که چون جویباری زلال، بیوقفه در هستی جاری است.
عبادت: ظرف تجلیات حق و خلق
قرآن کریم در آیهای نورانی میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَٱلْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات: ۵۶)، که به ، «جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم». عبادت، ظرفی است که تجلیات حقبی (معبود) و خلقی (عابد) را در خود جای میدهد. این ظرف، نه برای غرض زاید، بلکه برای ظهور ذات و فعل الهی است. عابد، با عبادت خویش، آیینهای میشود که نور معبود را بازمیتاباند، و معبود، در این آیینه، جلوههای خویش را متجلی میسازد. این رابطه، چون رقص نور و سایه، پویا و بیپایان است.
عبادت، نه تنها هدف خلقت، بلکه ظرف حدوثی است که تجلیات ذاتی و فعلی الهی را در بر میگیرد. این مفهوم، با نظریه تجلی در عرفان اسلامی همخوانی دارد، جایی که خلقت، نه به معنای صدور از مبدأ، بلکه به مثابه ظهور اسما و صفات الهی در ظرف وجودی انسان تعریف میشود.
جمعبندی بخش اول
غایت انسان در خلقت، در مراتب حکمی کلی، تفصیلی و علمی مستمر تعریف میشود که همگی به ظهور و تجلی اسما و صفات الهی بازمیگردند. عبادت، به مثابه ظرفی حدوثی، رابطه میان عابد و معبود را در بر میگیرد و خلقت را به آیینهای برای تجلیات الهی تبدیل میکند. این مفاهیم، بنیان بحثهای بعدی در مورد پویایی هستی و رد نظریه صدور را تشکیل میدهند.
بخش دوم: نقد نظریه صدور و تأکید بر تجلی
رد مفهوم صدور در خلقت
درسگفتار، نظریه صدور (صادر نخستین) را به چالش میکشد و تأکید میکند که خلقت، نه نتیجه صدور از حق، بلکه تجلیات الهی در ظرف وجود است. آیه شریفه قرآن کریم میفرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَٰجِعُونَ (بقره: ۱۵۶)، که به ، «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم». «انا لله» در این بیان، نه به معنای صدور از مبدأ، بلکه به معنای تعین و تجلی است. لام در «لله»، نشانه تجلی و ظهور است، نه مالکیت یا اختصاص. این دیدگاه، خلقت را چون جویباری میداند که از سرچشمه حق جاری شده، اما نه جدا از آن، بلکه در آن و با آن.
نقد صدور، به رد مفهوم جدایی میان حق و خلق منجر میشود. خلقت، نه صادر از حق، بلکه ظهور او در مراتب وجودی است. این مفهوم، با عرفان ابنعربی و نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، که خلقت را تجلی ذات و صفات الهی میداند.
نقد ادبیات خلقی و ضرورت بازسازی زبان
درسگفتار، ادبیات رایج را که به تعبیر عامیانه «ادبیات آبگوشتی» نامیده شده، ناکارآمد میداند. این ادبیات، به دلیل محدودیت در بیان حقایق الهی، توانایی انتقال مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی را ندارد. برای پیشرفت علوم اسلامی، از جمله فقه، فلسفه و عرفان، نیاز به ادبیاتی نوین و دقیق است که بتواند مراتب وجودی و تجلیات الهی را به شکلی شایسته بیان کند. این نقد، چون آینهای است که کاستیهای زبان کنونی را بازمیتاباند و راه را برای بازسازی علمی و فاخر هموار میسازد.
ادبیات خلقی، به دلیل تمرکز بر نیازهای روزمره و مادی، از بیان حقایق متعالی عاجز است. این محدودیت، مانع رشد علوم دینی شده و ضرورت بازنگری در اصطلاحات و زبان را برجسته میکند. برای مثال، واژه «لله» در «انا لله»، در ادبیات خلقی به معنای مالکیت فهمیده میشود، حال آنکه در حقیقت، نشانه تجلی و ظهور است.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با رد نظریه صدور، خلقت را به مثابه تجلیات الهی تعریف میکند و «انا لله» را نشانه تعین و ظهور میداند. نقد ادبیات خلقی، بر ضرورت بازسازی زبان برای بیان حقایق متعالی تأکید دارد. این مباحث، زمینه را برای بررسی پویایی هستی و سیر وجودی در بخش بعدی فراهم میکنند.
بخش سوم: پویایی هستی و سیر وجودی
عدم ایستایی در هستی
قرآن کریم در آیهای روشن میفرماید: كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِى شَأْنٍ (الرحمن: ۲۹)، که به ، «هر روز او در کاری است». هستی، چون رودی جاری، دائماً در حرکت و تجلی است. نه دنیا، نه آخرت، نه بهشت و نه جهنم، هیچیک ایستا نیستند. این پویایی، ذاتی هستی است و توقف، توهمی ناشی از غفلت. خواب دائمی یا ایستایی، با ماهیت وجود سازگار نیست، گویی هستی، چون پرندهای است که بالهایش را هرگز فرو نمینهد.
سیر وجودی انسان، بازگشت به مبدأ اولیه (علم) نیست، بلکه حرکت مداوم به سوی مراتب بالاتر (عین) است. برخی به اسمای فعلی الهی (مانند جبار یا قهار)، برخی به اسمای ذاتی (مانند کریم یا رحیم)، و اولیای کامل به لقای الهی میرسند. این سیر، چون سفری است که مقصدی جز وصول به حق ندارد.
برزخ و تأثیر اعتیادهای دنیوی
برزخ، نه صرفاً مرحلهای میان دنیا و آخرت، بلکه محل بروز سختیهای ناشی از اعتیادهای دنیوی است. انسانهایی که در دنیا به امور مادی معتاد شدهاند، در برزخ گرفتار رنج میشوند، گویی بار سنگین وابستگیهایشان، چون زنجیری بر پای روحشان است. اما سالکان کامل، با اعتیاد به حق، به «کون مطلق» میرسند، یعنی وجودی که در برابر هر شرایطی، شکرگزار و راضی است. این حالت، چون گلی است که در هر خاکی شکوفا میشود.
اعتیاد به حق، انسان را از بند وابستگیهای مادی رها میکند و او را به آزادی وجودی میرساند. این مفهوم، با روایات اسلامی درباره تأثیر اعمال دنیوی بر برزخ همخوانی دارد و بر اهمیت رهایی از غرض و مرض تأکید میکند.
جمعبندی بخش سوم
هستی، پویا و غیرایستاست و سیر وجودی انسان، به سوی مراتب بالاتر و لقای الهی است. برزخ، نتیجه وابستگیهای دنیوی را آشکار میکند، اما اعتیاد به حق، انسان را به آزادی و کمال میرساند. این مباحث، به اهمیت رهایی از غرض و مرض و حرکت مداوم در مسیر تجلیات الهی اشاره دارند.
بخش چهارم: علم، قدرت و خلقت غیرعقیم
علم و قدرت: دو روی یک سکه
قرآن کریم میفرماید: كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ ٱلْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ ٱلْجَحِيمَ (تکاثر: ۵-۶)، که به ، «نه، اگر به علم یقین بدانید، بیتردید جهنم را خواهید دید». علم حقیقی، قدرتآفرین است و به ظهور حقیقت منجر میشود. علم بدون قدرت، خیال و وسواس است، گویی چون سایهای است که بدون نور، وجودی ندارد. علم یقین، حتی اگر به رویت جهنم منجر شود، نشانه معرفت وجودی است که تحولآفرین است.
درسگفتار تأکید میکند که جهنم نیز جای عالمان است، نه جهال یا مستضعفان. مستضعفان، به دلیل ناآگاهی، از عذاب جهنم معافاند، زیرا خداوند عادل است و جاهل را به سبب نادانی مجازات نمیکند. این مفهوم، با عدالت الهی و دیدگاه قرآنی درباره علم یقین همخوانی دارد.
خلقت غیرعقیم و آموزش الوهیت
خداوند، موجودات را عقیم نیافریده است. هر موجودی، مظهر و مُظهر است و قابلیت خلق و تجلی دارد. خداوند، در خلقت، الوهیت را به مخلوقات میآموزد، گویی استاد ماهری است که در هر لحظه خلق، شاگرد را به سوی کمال هدایت میکند. این آموزش، چون بذری است که در خاک وجود کاشته شده و میوه الوهیت میدهد. هیچ موجودی در هستی عقیم نیست، زیرا همه، در مرتبه خود، مظهر تجلیات الهیاند.
این مفهوم، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد. خلقت، فرآیند آموزش الوهیت است و هر ذرهای از هستی، به اندازه خود، خدا را بازمیتاباند. این پویایی، چون موجی است که در اقیانوس وجود جریان دارد و هرگز متوقف نمیشود.
نقد مدعیان بیلیاقت
درسگفتار، فراوانی مدعیان بیلیاقت را نتیجه فقدان علم حقیقی میداند. در حوزههای علمی، ورزشی یا سیاسی، ادعا بدون پشتوانه معرفتی به شکست میانجامد. این نقد، چون آینهای است که ضعف معرفتی جامعه را بازمیتاباند. شایستهسالاری و علم حقیقی، کلید پیشرفت است، و ادعاهای بیپشتوانه، چون حبابی است که با نسیمی میترکد.
تمثیلهایی از ورزش و سیاست، این مفهوم را روشن میکنند. در میدان رقابت، تنها کسانی میدرخشند که با تلاش و علم، خود را آماده کردهاند. مدعیان بیلیاقت، چون گرگین میلاد در داستان رستم، تنها ادعا دارند و در میدان، ناتواناند.
جمعبندی بخش چهارم
علم حقیقی، قدرتآفرین است و به ظهور حقیقت منجر میشود. خلقت، غیرعقیم است و خداوند در هر لحظه خلق، الوهیت را به مخلوقات میآموزد. نقد مدعیان بیلیاقت، بر اهمیت شایستهسالاری و علم حقیقی تأکید دارد. این مباحث، به پویایی هستی و نقش انسان در تجلیات الهی پیوند میخورند.
نتیجهگیری و جمعبندی
درسگفتار شماره 544 از *مصباح الأنس*، با بررسی غایت انسان در خلقت، پویایی هستی و نقش تجلیات الهی، دریچهای به سوی درک عمیق عرفانی و فلسفی گشوده است. غایت انسان، در مراتب حکمی کلی، تفصیلی و علمی مستمر، به ظهور اسما و صفات الهی بازمیگردد. عبادت، ظرفی است که تجلیات حق و خلق را متحد میسازد. رد نظریه صدور، خلقت را به مثابه تجلی تعریف میکند و نقد ادبیات خلقی، بر ضرورت بازسازی زبان برای بیان حقایق الهی تأکید دارد.علم حقیقی، قدرتآفرین است و خلقت، غیرعقیم، هر موجودی را مظهر و مُظهر تجلیات الهی قرار میدهد.