متن درس
تأملی در رجوع انسان و مراتب وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 545)
مقدمه
این نوشتار، تبیینی تخصصی از درسگفتار شماره 545 مجموعه «مصباح الانس» است که به قلم و بیان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره ارائه شده است. موضوع اصلی این جلسه، کاوشی عمیق در مسائل فلسفی و عرفانی مرتبط با رجوع انسان به مبدأ هستی، تمایز مراتب وجودی، و نقد مفاهیمی چون مثلثیت، ضدیت، و اعاده معدوم است.
همانند گوهری که در صدف وجود نهان است و با تأمل و کاوش رخ مینماید، این درسگفتار نیز به مثابه نوری است که از ژرفای معرفت الهی تابیده و در پی آن است تا حقایق هستیشناختی را در پیشگاه اندیشهورزان آشکار سازد. در ادامه، به بررسی دقیق پرسشهای مطرحشده در جلسه، از جمله چیستی رجوع انسان، امتناع بازگشت به عین ما صدر، و پویایی مراتب وجود پرداخته خواهد شد.
بخش اول: چیستی رجوع انسان و تمایز مراتب نزول و صعود
پرسش بنیادین: رجوع به عین یا مثل؟
پرسش محوری درسگفتار، که در قالب سوالات هفتم و هشتم مطرح شده، به ماهیت رجوع انسان به مبدأ هستی بازمیگردد: آیا انسان به همان مبدأیی که از آن صادر شده (عین ما صدر) بازمیگردد، یا به چیزی مشابه آن (مثله) رجوع میکند؟ این پرسش، ریشه در آیه شریفه قرآن کریم دارد:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
(بقره: 156)، که به به معنای «ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم» است. این آیه، به ظاهر، از بازگشت انسان به سوی پروردگار سخن میگوید، اما تبیین دقیق این بازگشت نیازمند کاوشی عمیق در مراتب وجودی و ظهوری است.
پاسخ ارائهشده در درسگفتار، با استدلالی فلسفی و عرفانی، هر دو گزینه بازگشت به عین یا مثل را نفی میکند. رجوع انسان نه به معنای بازگشت به همان مبدأ صدور است و نه به چیزی مشابه آن، بلکه در ظرفی متمایز از ظرف نزول رخ میدهد. نزول، در مرتبه تعینات الهی و تحت فاعلیت حق تعالی قرار دارد، در حالی که صعود، در ظرف تعینات خلقی و همراه با تکلیف، اراده، و میول انسانی است. این تمایز، همانند تفاوت میان طلوع خورشید در سپیدهدمان و غروب آن در شامگاه است؛ هرچند هر دو به یک خورشید اشاره دارند، اما در مراتب و ظروف متفاوتی ظهور مییابند.
درنگ: رجوع انسان نه به عین مبدأ صدور است و نه به مثل آن، بلکه در ظرفی متمایز از نزول، در مرتبه تعینات خلقی و با تکلیف و اراده همراه است. این تمایز، ریشه در تفاوت مراتب وجودی دارد که هر تعین را منحصربهفرد میسازد. |
این دیدگاه، با اصل «تجدد امثال» در عرفان ابنعربی همخوانی دارد، که هر تعین جدید در عالم را متمایز از تعینات پیشین میداند. همچنین، با فلسفه صدرایی و مفهوم حرکت جوهری سازگار است، که وجود را در حال تحول و تجدد مداوم میبیند. همانگونه که نمیتوان گفت شنبه و دوشنبه یکساناند، زیرا میان آنها یکشنبه فاصله افکنده، رجوع و صدور نیز در ظروف متفاوتی رخ میدهند و تطابق کامل میان آنها محال است.
تمایز ظروف نزول و صعود
درسگفتار، با تفکیک دقیق میان ظروف نزول و صعود، به تبیین این تمایز میپردازد. ظرف نزول، مرتبهای است که در آن موجودات از مقام الهی به سوی تعینات خلقی نازل میشوند، تحت فاعلیت حق تعالی و بدون تکلیف. در مقابل، ظرف صعود، مرتبهای است که موجودات، بهویژه انسان، از طریق اراده، تکلیف، و عمل به سوی کمال بازمیگردند. این تمایز، با آیه شریفه قرآن کریم تأیید میشود:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
(انسان: 3)، به معنای «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس» (). این آیه، نشاندهنده هدایت الهی به سوی صراطهای مستقیم است که هر فرد، بسته به شاکر یا کفور بودن، مسیر متفاوتی را طی میکند.
صراط مستقیم، در این دیدگاه، نه یک مسیر واحد، بلکه صراطهای متعددی است که هر یک به مقصدی خاص منتهی میشود. همانگونه که رودی به سوی دریا جاری است، اما مسیرهای متفاوتی را در کوه و دشت میپیماید، صراط انسان نیز به سوی حق تعالی است، اما با تفاوت در تعینات و نتایج. این تفاوت، در حشر و نشر قیامت نیز آشکار میشود، جایی که هر موجودی با حسر خاص خود محشور میگردد.
درنگ: ظرف نزول، مرتبه تعینات الهی و فاعلیت حق است، در حالی که ظرف صعود، مرتبه تعینات خلقی است که با تکلیف و اراده همراه است. هر صراط مستقیم، متناسب با تعین خاص خود، به مقصدی متمایز منتهی میشود. |
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، با کاوش در چیستی رجوع انسان، به این نتیجه رسید که بازگشت نه به عین مبدأ صدور است و نه به مثل آن، بلکه در ظرفی متمایز از نزول رخ میدهد. تمایز میان ظروف نزول و صعود، ریشه در تفاوت مراتب وجودی دارد که هر تعین را منحصربهفرد میسازد. این دیدگاه، با آیات قرآن کریم و اصول فلسفه صدرایی و عرفان ابنعربی همخوانی دارد و بر پویایی و تجدد مداوم عالم تأکید میکند. همانگونه که گلی در بهار میشکفد و در پاییز به کمال میرسد، انسان نیز در سیر وجودی خود از نزول به صعود، مراتب متفاوتی را طی میکند.
بخش دوم: نقد مثلثیت، ضدیت، و نظریههای دورانی
امتناع مثلثیت و ضدیت در عالم
یکی از محورهای اصلی درسگفتار، رد مفاهیم مثلثیت و ضدیت در عالم است. بر اساس این دیدگاه، هیچ ذرهای در هستی مشابه یا متضاد با ذره دیگر نیست. هر موجود، مظهر خاصی از اسمای الهی است و از اینرو، دارای تعین منحصربهفرد خود است. این اصل، با مفهوم «وحدت در کثرت» در عرفان نظری ابنعربی همخوانی دارد، که هر موجود را جلوهای خاص از حق تعالی میداند. همانگونه که هر برگ درختی، با وجود شباهت ظاهری، رگهها و نقوش متفاوتی دارد، هر موجود در عالم نیز هویت خاص خود را داراست.
درسگفتار تأکید میکند که این تفاوت در تمام مراتب وجود، از الهی تا خلقی و مادی، جاری است. حتی در حرکات سماوی، مانند گردش ماه و خورشید، یا در اوزان و اشکال موجودات زمینی، هیچ تکرار یا شباهتی وجود ندارد. این پویایی، مانع از آن میشود که عالم را در قالب چرخههای تکراری یا مشابهتهای کامل ببینیم.
درنگ: در عالم، مثلثیت و ضدیت وجود ندارد؛ هر موجود، مظهر خاصی از اسمای الهی است و با تعین منحصربهفرد خود، از هرگونه شباهت یا تضاد کامل مبراست. |
نقد نظریههای دورانی و کروی
درسگفتار، با نقدی صریح، نظریههایی را که عالم را در قالب دورهها یا چرخههای کروی (مانند چرخش 50,000 یا 2,000 ساله) میبینند، فاقد اساس علمی میداند. این نظریهها، که در برخی متون کلامی و فلسفی مطرح شدهاند، بر این فرض استوارند که عالم در مداری تکراری حرکت میکند و به نقطه آغازین خود بازمیگردد. اما درسگفتار استدلال میکند که تمام حرکات عالم، اعم از وضعی و انتقالی، متفاوتاند و هیچگاه به حالت اولیه بازنمیگردند. همانگونه که رودخانهای که دوبار به یک بستر جاری میشود، هرگز همان آب پیشین نیست، عالم نیز در هر لحظه، تعینی جدید مییابد.
این دیدگاه، با تأکید بر پویایی و غیرمتناهی بودن سیر وجودی، نظریههای دورانی را رد میکند و بر تحول مداوم عالم اصرار میورزد. حتی در حرکات افلاک، که به ظاهر تکراری مینمایند، تفاوتهای لحظهبهلحظه در مدارها و محورها مشهود است.
درنگ: نظریههای دورانی و کروی، که عالم را در چرخههای تکراری میبینند، فاقد اساس علمیاند. عالم در هر لحظه تعینی جدید مییابد و هیچگاه به حالت اولیه بازنمیگردد. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد مفاهیم مثلثیت و ضدیت، بر منحصربهفرد بودن هر موجود در عالم تأکید کرد. این دیدگاه، با رد نظریههای دورانی و کروی، پویایی و تحول مداوم هستی را به تصویر کشید. همانگونه که آسمان در هر شب، با ستارگان جدید خود، قصهای نو میسراید، عالم نیز در هر لحظه، جلوهای تازه از حق تعالی را به نمایش میگذارد. این پویایی، بنیان بسیاری از استدلالهای بعدی در درسگفتار است.
بخش سوم: رد اعاده معدوم و عدم تکرار تجلی
نقد نظریه اعاده معدوم
یکی از مسائل کلامی و فلسفی مورد بحث در درسگفتار، امکان یا امتناع اعاده معدوم است. متکلمان، اعاده معدوم را ممکن میدانند، در حالی که فلاسفهای چون ابنسینا آن را ممتنع میشمارند. درسگفتار، با رویکردی بدیع، هر دو دیدگاه را نقد میکند و استدلال میآورد که اساساً معدومی وجود ندارد تا نیاز به اعاده داشته باشد. در نظام هستی الهی، هیچچیز بهطور کامل نابود نمیشود، بلکه در مراتب مختلف وجودی استمرار مییابد. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ
(سبأ: 3)، به معنای «هیچ ذرهای از علم او غایب نیست» ().
این استدلال، همانند نوری است که تاریکی معدوم را میزداید و نشان میدهد که هستی، در تمامی مراتب خود، تحت علم و قدرت الهی قرار دارد. مفهوم «اعدام» یا «معدوم» در ادبیات عرفی، به معنای نابودی کامل است، اما در نظام الهی، چنین نابودیای محال است.
درنگ: اعاده معدوم محال است، زیرا در نظام الهی، هیچچیز معدوم نمیشود. هستی در مراتب مختلف استمرار مییابد و تحت علم و قدرت حق تعالی قرار دارد. |
عدم تکرار تجلیات الهی
درسگفتار، با استناد به اصل عرفانی «لاتکرر التجلی»، تأکید میکند که تجلیات الهی تکراری نیستند. هر تعین در عالم، در مرتبهای خاص و متمایز رخ میدهد، و مرتبه، محل تجلی است، نه عین آن. این اصل، با مفهوم «وحدت وجود» در عرفان نظری مرتبط است، که هر موجود را مظهر خاصی از اسماء الهی میداند. همانگونه که هر موج در دریا، با وجود یکی بودن با آب، شکلی متمایز دارد، هر تجلی الهی نیز هویتی منحصربهفرد دارد.
نقد درسگفتار بر دیدگاههایی که مرتبه را محل تجلی و متمایز از عین آن میدانند، نشاندهنده عمق تأمل در این موضوع است. در این دیدگاه، تمام هستی، تجلیات حق تعالی است و هیچ ظرفی خارج از این تجلیات وجود ندارد. این استدلال، با رد مفاهیم حال و محل، بر وحدت ظهورات الهی تأکید میکند.
درنگ: تجلیات الهی تکراری نیستند و هر تعین در مرتبهای متمایز رخ میدهد. تمام هستی، تجلیات حق تعالی است و هیچ ظرفی خارج از این تجلیات وجود ندارد. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با رد نظریه اعاده معدوم و تأکید بر عدم تکرار تجلیات الهی، به پویایی و استمرار هستی در مراتب مختلف وجودی پرداخت. این دیدگاه، با نفی مفاهیم عرفی مانند اعدام و معدوم، بر وحدت و استمرار وجود تحت علم و قدرت الهی تأکید کرد. همانگونه که خورشید هر روز با نوری نو بر زمین میتابد، هستی نیز در هر لحظه، تجلی جدیدی از حق تعالی را به نمایش میگذارد.
بخش چهارم: بازتعریف مفاهیم عرفانی و نقد ادبیات عامیانه
نقد ادبیات عامیانه و خرافی
درسگفتار، با نقدی صریح، به استفاده از ادبیات عامیانه و غیرعلمی در بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی میپردازد. مفاهیمی مانند «اعدام»، «معدوم»، و «نفسکشی» در ادبیات عرفی، به انحراف در فهم حقایق هستیشناختی منجر شدهاند. به عنوان مثال، مفهوم «نفسکشی» به جای «رامسازی نفس» به کار رفته و به خرافاتی مانند مردهپروری و انزوای غیرشرعی انجامیده است. این دیدگاه، با سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) که بر نظافت، طهارت، و مهار نفس تأکید داشتند، در تضاد است.
درسگفتار پیشنهاد میکند که به جای نفسکشی، باید بر رامسازی نفس تمرکز کرد. همانگونه که سوارکار ماهر، اسبی سرکش را رام میکند بدون آنکه آن را بکشد، انسان نیز باید نفس خود را مهار کند تا به کمال برسد. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا
(اعراف: 31)، به معنای «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید» ().
درنگ: ادبیات عامیانه و خرافی، مانع فهم صحیح حقایق عرفانی است. به جای نفسکشی، باید بر رامسازی نفس تمرکز کرد، که با سیره معصومین (ع) سازگار است. |
طول عمر به معنای کیفیت زندگی
درسگفتار، مفهوم طول عمر را از دیدگاه عرفانی و فلسفی بازتعریف میکند. طول عمر، نه به معنای افزایش کمی سالهای زندگی، بلکه به کیفیت و کارآمدی آن اشاره دارد. انسان با طول عمر حقیقی، کارهایی را که دیگران در سالها انجام میدهند، در لحظهای به انجام میرساند. این دیدگاه، همانند باغبانی است که در بهاری کوتاه، گلهایی بیشمار میپرورد. آیه شریفه قرآن کریم این مفهوم را تأیید میکند:
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ
(حاقه: 24)، به معنای «بخورید و بیاشامید گوارا به سبب آنچه در روزهای گذشته پیش فرستادید» ().
درنگ: طول عمر، به معنای کیفیت و کارآمدی زندگی است، نه افزایش کمی سالها. انسان با بهرهوری در لحظه، به کمال حیات طیبه میرسد. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد ادبیات عامیانه و خرافی، بر ضرورت اصلاح مفاهیم عرفانی تأکید کرد. بازتعریف طول عمر به عنوان کیفیت زندگی و تأکید بر رامسازی نفس به جای نفسکشی، نشاندهنده تلاش برای ارائه دیدگاهی اصیل و مطابق با تعالیم قرآن کریم و سیره معصومین (ع) است. این اصلاحات، همانند زدودن غبار از آیینهای است که حقیقت را به روشنی بازمیتاباند.
بخش پنجم: سیر عمودی وجود و پویایی هستی
حرکت عمودی به جای افقی
درسگفتار، با استناد به کلام امیرالمؤمنین (ع)، حرکت انسان در عالم را نه افقی، بلکه عمودی و به سوی عمق و کمال میداند. این دیدگاه، با مفهوم صعود در فلسفه و عرفان اسلامی همخوانی دارد و بر سیر انسان به سوی مراتب بالاتر وجودی تأکید میکند. همانگونه که کوهنوردی به سوی قله، نه در دشت، که در ارتفاعات سیر میکند، انسان نیز در عمق وجود خویش به سوی حق تعالی گام برمیدارد.
این اصل، با آیه شریفه قرآن کریم تأیید میشود:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
(انسان: 3)، که هدایت انسان به سوی مسیرهای متفاوتی را نشان میدهد. هر مسیر، متناسب با تعین خاص خود، به مقصدی متمایز منتهی میشود.
درنگ: حرکت انسان در عالم، عمودی و به سوی کمال است، نه افقی و تکراری. این سیر، انسان را به مراتب بالاتر وجودی هدایت میکند. |
پویایی و غیرمتناهی بودن هستی
درسگفتار، با رد دیدگاههای دایرهای و تکراری، بر پویایی و غیرمتناهی بودن سیر وجودی تأکید میکند. عالم، در هر لحظه، تعینی جدید مییابد و هیچگاه به حالت اولیه بازنمیگردد. این دیدگاه، با اصل «لاتکرر التجلی» و فلسفه حرکت جوهری ملاصدرا سازگار است. همانگونه که باد در صحرا، هر لحظه نقشی نو بر شنها مینگارد، هستی نیز در سیر خود، همواره نو میشود.
درنگ: هستی، پویا و غیرمتناهی است و در هر لحظه، تعینی جدید مییابد. هیچچیز در عالم تکراری یا ایستا نیست. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تأکید بر حرکت عمودی و پویایی هستی، عالم را به مثابه سفری بیپایان به سوی کمال ترسیم کرد. این دیدگاه، با رد مفاهیم تکراری و دایرهای، بر تحول مداوم و غیرمتناهی بودن سیر وجودی اصرار ورزید. همانگونه که ستارگان در آسمان، هر شب داستانی نو میگویند، انسان نیز در سیر عمودی خود، به سوی افقهای بیکران معرفت پیش میرود.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، تبیین درسگفتار شماره 545 مجموعه «مصباح الانس» آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در مسائل فلسفی و عرفانی پرداخت. از چیستی رجوع انسان و تمایز مراتب نزول و صعود گرفته تا نقد مفاهیم مثلثیت، ضدیت، اعاده معدوم، و نظریههای دورانی، این اثر تلاش کرد تا حقایق هستیشناختی را با زبانی علمی به مخاطبان منتقل کند. تأکید بر پویایی عالم، عدم تکرار تجلیات الهی، و ضرورت اصلاح ادبیات عرفانی، نشاندهنده عمق و اصالت این درسگفتار است.
همانگونه که باغبان، با هرس شاخههای زائد، به گلها مجال شکفتن میدهد، این نوشتار نیز با زدودن مفاهیم عامیانه و خرافی، راه را برای فهم عمیقتر حقایق الهی هموار ساخت. امید است که این اثر، به مثابه مشعلی فروزان، راه پژوهشگران و طالبان معرفت را روشن سازد و به فهم ژرفتری از اسماء و صفات الهی منجر گردد.
با نظارت صادق خادمی |