متن درس
بررسی تقابل وجودی در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 556)
دیباچه
این نوشتار، تحلیل درسگفتار شماره 556 از مجموعه مصباح الأنْس است که با رویکردی علمی و دانشگاهی، به بررسی تقابل دو نسخه وجودی (انسان و عالم، انسان و حق) در دو ضوء (رویکرد) میپردازد.
بخش اول: تقابل وجودی انسان و عالم در عرفان نظری
سؤال چهاردهم: چیستی تقابل دو نسخه وجودی
سؤال چهاردهم از مجموعه مصباح الأنْس، به بررسی چگونگی تقابل دو نسخه وجودی، یعنی انسان و عالم یا انسان و حق، در دو ضوء (انسان-عالم، انسان-حق) میپردازد: «سُؤَالٌ رَابِعَ عَشَرَ: کَیْفَ یُعْرَفُ تَقَابُلُ النُّسْخَتَیْنِ بِالضَّوْءَیْنِ حَالًا». این سؤال، به کاوش در رابطه وجودی میان انسان، عالم و حق پرداخته و پرسش از ماهیت این تقابل را مطرح میسازد: آیا این تقابل به تنازع وجودی میانجامد یا به وحدتی عمیق اشاره دارد؟ آیا انسان و عالم دو حقیقت مستقلاند یا یکی ظهور دیگری است؟ این پرسش، زمینهساز بحثی عمیق در عرفان نظری است که وحدت وجود را در برابر کثرت ظاهری قرار میدهد.
درنگ: سؤال چهاردهم، به تحلیل رابطه وجودی میان انسان، عالم و حق در دو رویکرد (انسان-عالم، انسان-حق) پرداخته و به وحدت وجود در برابر کثرت ظاهری اشاره دارد. |
این سؤال، مانند دریچهای به سوی اقیانوس معرفت عرفانی، ما را به تأمل در چیستی وجود و ظهور دعوت میکند. تقابل ظاهری میان خالق و مخلوق، انسان و عالم، یا انسان و حق، نه نشانه تنازع، بلکه جلوهای از وحدت ذاتی است که در کثرت ظهوری متجلی میگردد.
دو نسخه و دو ضوء
دو نسخه وجودی شامل انسان و عالم، یا انسان و حق، در دو ضوء بررسی میشوند: «نُسْخَتَانِ: آدَمٌ وَعَالَمٌ، أَوْ إِنْسَانٌ وَحَقٌّ». ضوء اول، به تقابل انسان و عالم میپردازد و ضوء دوم، رابطه انسان و حق را کاوش میکند. این دو رویکرد، مانند دو آینه روبهروی هم، جلوههای متفاوتی از یک حقیقت واحد را بازتاب میدهند. انسان، به مثابه مظهر جامع، و عالم، به عنوان بدن او، در ضوء اول مورد تأمل قرار میگیرند، در حالی که ضوء دوم، انسان را در نسبت با حق، به عنوان صورت الهی، بررسی میکند.
این دو ضوء، به سان دو منظر از یک کوهستان عظیم، هر یک بخشی از حقیقت را آشکار میسازند. ضوء اول، عالم را به مثابه تفصیل نطفه الهی و انسان را به عنوان حقیقت آن میبیند، در حالی که ضوء دوم، انسان را به عنوان صورت حق و مظهر کامل اسمای الهی معرفی میکند.
تقابل خالق و مخلوق
پرسش از تقابل خالق و مخلوق، به چیستی رابطه میان این دو و امکان تنازع وجودی میپردازد: «تَقَابُلُ الْخَالِقِ وَالْمَخْلُوقِ». آیا این تقابل به نزاع وجودی منجر میشود یا به وحدتی عمیق اشاره دارد؟ عرفان نظری، با نفی غیریت ذاتی، بر این باور است که مخلوق، ظهور خالق است و نه موجودی مستقل در برابر او. این دیدگاه، مانند نوری که از خورشید به ماه میتابد، مخلوق را جلوهای از نور حق میداند که بدون او هیچ است.
درنگ: تقابل خالق و مخلوق، نه به تنازع، بلکه به وحدت ذاتی اشاره دارد؛ مخلوق، ظهور حق است و نه موجودی مستقل. |
نقد دیدگاههای افراطی
دیدگاههایی نظیر «غیر خدا هیچ نیست» یا «خدایی در کار نیست»، از عدم تبیین دقیق تقابل وجودی ناشی میشوند: «نَقْدُ الْآرَاءِ الْمُتَطَرِّفَةِ». این دیدگاهها، به دلیل نادیده گرفتن وحدت ذاتی و کثرت ظهوری، به تنازع و ابهام میانجامند. عرفان نظری، با تأکید بر وحدت وجود، این افراط و تفریطها را نقد کرده و بر ضرورت فهم دقیق رابطه حق و خلق تأکید میورزد. این نقد، مانند اصلاح آینهای کدر، ذهن را از غبار سوءتفاهمات پاک میکند.
وجود حق و ظهور خلق
وجود، مختص حق است و خلق، ظهور اوست: «وُجُودُ الْحَقِّ وَظُهُورُ الْخَلْقِ». حق، ذات مستقل دارد و خلق، به مثابه سایهای بر دیوار وجود، وابسته به اوست. این اصل، مانند رودی که از سرچشمه جوشیده، خلق را جلوهای از وجود حق میداند که بدون او هیچ است.
درنگ: حق، دارای ذات مستقل است و خلق، ظهور وابسته به اوست؛ وجود مختص حق است و خلق، جلوه او. |
غیریت و ذات
غیریت، نیازمند ذات مستقل است و خلق، به دلیل فقدان ذات مستقل، نمیتواند غیر حق باشد: «غَیْرِیَّةٌ وَذَاتٌ». این اصل، مانند نفی سایهای مستقل از جسم، بر وحدت وجود تأکید میکند. خلق، به مثابه آینهای که نور حق را بازتاب میدهد، فاقد استقلال وجودی است.
مظهر و مُظهر
مظهر بدون مُظهر و مُظهر بدون مظهر معنا ندارد: «مَظْهَرٌ وَمُظْهِرٌ». هر مظهر، خود مُظهر است و هر مُظهر، مظهر دارد؛ این سلسله، مانند زنجیرهای بیپایان، ادامه مییابد. این اصل، به پویایی و سلسلهمراتب ظهورات در عالم اشاره دارد، مانند امواجی که از اقیانوس وجود سرچشمه میگیرند.
درنگ: مظهر و مُظهر، در سلسلهای پایانناپذیر، به وحدت و پویایی ظهورات الهی اشاره دارند. |
نقد فلسفه علّی
فلسفه علّی، خدا را علت بدون معلول و مخلوق آخر را معلول بدون علت میداند، اما این دیدگاه نادرست است: «نَقْدُ الْمَنْطَقِ الْعِلِّیِ». در عرفان، علت بدون معلول و معلول بدون علت معنا ندارد. این نقد، مانند باز کردن گرهای از طناب فلسفه، به جامعیت عرفانی در برابر محدودیتهای فلسفه علّی اشاره دارد.
حق، اول و آخر بیابتدا و انتها
حق، اول است بدون پیشینی و آخر است بدون پایانی: «هُوَ الْأَوَّلُ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ». این اصل، مانند خورشیدی که فراتر از طلوع و غروب است، حق را از محدودیتهای زمانی و عددی مبرا میداند.
نفی اول و آخر مخلوق
اول و آخر مخلوق، مانند «اول ما خلق الله العقل»، به معنای وجودی و نه عددی است: «نَفْیُ أَوَّلِیَّةٍ وَآخِرِیَّةٍ عَدَدِیَّةٍ». این بیان، مانند کتابی که ابتدا و انتهای آن پنهان است، به محدودیت ادراک انسانی اشاره دارد.
بخش دوم: انسان و عالم در آیینه حق
ناشناختگی آغاز و انجام عالم
انسان از آغاز و انجام عالم بیخبر است: «جَهْلُ الْإِنْسَانِ بِالْبِدَایَةِ وَالنِّهَایَةِ». عالم، مانند کتابی است که صفحات آغازین و پایانی آن گم شده و تنها متن میانی آن برای انسان قابل رؤیت است. این تشبیه، محدودیت ادراک انسانی را در برابر وسعت وجودی عالم نشان میدهد.
درنگ: عالم، مانند کتابی است که ابتدا و انتهای آن برای انسان نامعلوم است، و این ناشناختگی، به محدودیت ادراک بشری اشاره دارد. |
نفی کثرت و غیریت
عالم، به دلیل فقدان ذات مستقل، فاقد کثرت و غیریت است: «نَفْیُ الْکَثْرَةِ وَالْغَیْرِیَّةِ». وجود، مختص حق است و خلق، ظهورات اوست. این اصل، مانند نوری که در آینههای بیشمار بازتاب مییابد، به وحدت وجود در کثرت ظهوری تأکید میکند.
تعینات از لا تعین تا ظهور
تعینات، از مقام لا تعین تا ظهورات الهی امتداد دارند: «تَعَیُّنَاتٌ مِنْ لَا تَعَیُّنٍ إِلَى الظُّهُورِ». این تعینات، شامل مفاتیح الغیب، اعیان ثابته و مخلوقات است، مانند رودی که از سرچشمه احدیت به سوی دریای ظهورات جاری میشود.
عالم، تفصیل نطفه الهی
عالم، تفصیل نطفه الهی و صورت مفصل اسمای الهی است: «عَالَمٌ: تَفْصِیلُ النُّطْفَةِ الْإِلٰهِیَّةِ». عالم، مانند بوم نقاشی است که اسمای ذاتی، وصفی و فعلی حق بر آن نقش بستهاند.
درنگ: عالم، تجلی اسمای الهی است و به مثابه تفصیل نطفه الهی، صورت مفصل حقایق الهی را آشکار میسازد. |
انسان، حقیقت عالم
انسان، حقیقت عالم است و عالم، بدن انسان: «إِنْسَانٌ: حَقِیقَةُ الْعَالَمِ؛ عَالَمٌ: بَدَنُ الْإِنْسَانِ». انسان، به لحاظ کیفی، برتر از عالم است، در حالی که عالم، به لحاظ کمی، گستردهتر است. این رابطه، مانند قلب و بدن است که قلب، حقیقت بدن و بدن، مظهر قلب است.
نفی تساوی در عالم
هیچ ذرهای در عالم با ذره دیگر مساوی نیست: «نَفْیُ التَّسَاوِی فِی الْعَالَمِ». هر موجود، به لحاظ خصوصیات و مراتب، متفاوت است، مانند برگهای درختی که هر یک نقشی یگانه دارند.
آیه خلق انسان در اطوار
قرآن کریم در سوره نوح، آیه ۱۴ میفرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ أَطْوَارًا» (: «و شما را بهگونههای مختلف آفریدیم»). این آیه، به تنوع مراتب خلقت انسان اشاره دارد، مانند نغمههای گوناگونی که از یک ساز برمیخیزد.
انسان، مظهر اسما و صفات
انسان، مظهر اسما و صفات الهی است و عالم، مظهر انسان: «إِنْسَانٌ: مَظْهَرُ الْأَسْمَاءِ؛ عَالَمٌ: مَظْهَرُ الْإِنْسَانِ». حق، از طریق اسما به انسان و از انسان به عالم ظهور مییابد، مانند نوری که از خورشید به آینه و از آینه به دیوار میتابد.
درنگ: انسان، مظهر جامع اسمای الهی است و عالم، به مثابه بدن او، ظهور این حقیقت را آشکار میسازد. |
انسان، صورت حق
انسان، صورت حق است، بر اساس حدیث «خلق آدم على صورة الله»: «إِنْسَانٌ: صُورَةُ الْحَقِّ». صورت، به معنای حقیقت و تعین الهی است، نه شکل ظاهری، مانند آیینهای که حقیقت نور را بازتاب میدهد.
آیه دعوت به الله و رحمن
قرآن کریم در سوره اسراء، آیه ۱۱۰ میفرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ» (: «بگو: خدا را بخوانید یا رحمن را بخوانید»). این آیه، به وحدت مُظهر و مظهر اشاره دارد، مانند دو نام برای یک حقیقت واحد.
تقابل ظاهری مُظهر و مظهر
تقابل میان مُظهر و مظهر، به محاذات و محاکات منجر میشود: «تَقَابُلٌ بَیْنَ مُظْهِرٍ وَمَظْهَرٍ». این تقابل، مانند بازتاب نور در آینه، ظاهری است و نه ذاتی.
نفی تقابل میان ظاهر و مُظهر
ظاهر، همان مُظهر است و تقابل میان ظاهر و مُظهر معنا ندارد: «نَفْیُ تَقَابُلِ الظَّاهِرِ وَالْمُظْهِرِ». این اصل، مانند رفع ابهام از دو نام برای یک حقیقت، به وحدت ذاتی تأکید میکند.
انسان، غایت خلقت
انسان، بهعنوان مظهر کامل، غایت خلقت است: «إِنْسَانٌ: غَایَةُ الْخَلْقِ». ظهور کامل حق، در انسان به فعلیت میرسد، مانند گلی که شکوفایی کامل باغ است.
درنگ: انسان، بهعنوان مظهر کامل، غایت خلقت است و ظهور حق در او به کمال میرسد. |
انسان، مجموع عالم
انسان، مجموع عالم است و عالم، تفصیل صورت حضرة امکانیه: «إِنْسَانٌ: مَجْمُوعُ الْعَالَمِ». انسان، مانند کتابی است که تمام عالم در آن خلاصه شده است.
نفی خلاصه بودن انسان
انسان، خلاصه عالم نیست، بلکه حقیقت آن است: «نَفْیُ خُلَاصَةِ الْإِنْسَانِ». انسان، مفصل عالم است و عالم، ظهور او، مانند روحی که در بدن تجلی مییابد.
تعلیم اسما به آدم
قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۳۱ میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» (: «و به آدم همه نامها را آموخت»). این آیه، به اعطای حقیقت الهی به انسان اشاره دارد، مانند کلیدی که قفلهای معرفت را میگشاید.
حق، مشاهده خود در انسان کامل
حق، خود را از مرتبه انسان کامل میبیند: «شُهُودُ الْحَقِّ مِنْ مَرْتَبَةِ الْإِنْسَانِ الْكَامِلِ». انسان کامل، مانند آیینهای صیقلی، حقیقت حق را بازتاب میدهد.
عالم، کلام حق
عالم، کلام حق است و برای شهود حق آفریده شده: «عَالَمٌ: كَلَامُ الْحَقِّ». عالم، مانند شعری است که شاعر الهی برای تماشای خویش سروده است.
درنگ: عالم، کلام حق است و برای شهود و تماشای او آفریده شده، مانند آیینهای برای بازتاب نور الهی. |
آینه و شهود
آینه تمیز، نشانه توجه به شهود است و آینه خاکآلود، نشانه غفلت: «آیِینَةٌ وَشُهُودٌ». این تشبیه، مانند دعوتی به پاکسازی دل از غبار غفلت، به ضرورت مراقبه در سلوک عرفانی اشاره دارد.
نقد تنازع در تقابل
تقابل ظاهری، نباید به تنازع منجر شود: «نَقْدُ التَّنَازُعِ فِی التَّقَابُلِ». تقابل، به محاکات و وحدت میانجامد، مانند دو آینه که یکدیگر را بازتاب میدهند.
آیات تبت یدا و تبارک
قرآن کریم در سوره مسد، آیه ۱ میفرماید: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ» (: «بریده باد دستان ابولهب و خود هلاک شد») و در سوره مؤمنون، آیه ۱۴ میفرماید: «تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» (: «بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است»). این آیات، به دو حالت شهود حق در خیر و شر اشاره دارند، مانند دو روی یک سکه که هر دو به یک حقیقت اشاره میکنند.
آیه ایاک نعبد
قرآن کریم در سوره فاتحه، آیه ۵ میفرماید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (: «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم»). این آیه، به وحدت در عبادت و نفی تقابل ذاتی میان عبد و معبود اشاره دارد، مانند رودی که به سوی اقیانوس وجود جاری است.
درنگ: آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» به وحدت وجودی میان عبد و معبود اشاره دارد و تقابل ذاتی را نفی میکند. |
جمعبندی
درسگفتار شماره 556 از مجموعه مصباح الأنْس، به کاوش در تقابل دو نسخه وجودی (انسان-عالم، انسان-حق) در دو ضوء پرداخته و با تأکید بر وحدت وجود، غیریت و کثرت ذاتی را نفی میکند. انسان، به عنوان حقیقت عالم و صورت حق، مظهر جامع اسمای الهی است و عالم، به مثابه بدن او، ظهور این حقیقت را آشکار میسازد. آیات قرآن کریم، مانند «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ أَطْوَارًا»، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ»، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»، «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ»، «تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، به درک وحدت در کثرت و جایگاه انسان در شهود حق یاری میرسانند. نقد فلسفه علّی، دیدگاههای افراطی و تنازع در تقابل، بر ضرورت فهم وحدت تأکید دارد. این متن، مانند دعوتی به تأمل در آینه وجود، مخاطب را به درک عمیق وحدت وجود و جامعیت انسان فرا میخواند.
با نظارت صادق خادمی |