در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 558

متن درس

 

انسان کامل: مجمع مظاهریات و جامع حق و خلق در مصباح الأنس

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 558)

دیباچه

درس‌گفتار شماره 558 از مجموعه مصباح الأنس، اثری عمیق در قلمرو عرفان نظری، به تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مجمع مظاهریات و جامع حق و خلق می‌پردازد. این درس‌گفتار، با نگاهی ژرف به وحدت الهی و نقد دوگانگی ظاهری میان حق و خلق، انسان را آیینه‌ای تمام‌نما از تجلیات الهی معرفی می‌کند. ظل، که در قرآن کریم به‌عنوان نشانه‌ای از ظهورات الهی آمده، نه سایه‌ای مادی و سه‌بعدی، بلکه جلوه‌ای از نور ذاتی حق است.

بخش نخست: انسان، مجمع مظاهریات و جامع حق و خلق

جایگاه انسان در نظام هستی

انسان، به‌عنوان مجمع مظاهریات، کانون گردآوری همه ظهورات الهی است. او نه‌تنها مظهر حق، بلکه مُظهر او نیز هست؛ یعنی هم محل ظهور تجلیات الهی است و هم خود، ظهوردهنده این تجلیات در مراتب وجودی. این مقام، انسان را به موجودی بی‌مانند تبدیل کرده که ظرف حكایت حق و خلق به‌صورت توأمان است. او، چونان آیینه‌ای است که هر نقش و نگار الهی را در خود باز می‌تاباند و در عین حال، خود نقاش این نقش‌هاست.

درنگ: انسان، به‌عنوان مجمع مظاهریات، ظرف حكایت حق و خلق است که هم مظهر تجلیات الهی و هم مُظهر آن‌هاست.

این جامعیت، انسان را به خلیفه‌ای تبدیل می‌کند که در عالم کبیر، یعنی کل هستی، بازتاب‌دهنده همه اسما و صفات الهی است. او، گویی کتابی است که هر صفحه‌اش، واژه‌ای از حقیقت الهی را روایت می‌کند و هر سطرش، جلوه‌ای از نور حق را به نمایش می‌گذارد.

مقام جمع انسان کامل

انسان کامل، در مقام جمع، از فیض الهی تا مستفیض و از مستفیض تا فیاض را در خود گرد می‌آورد. این مقام، او را به نقطه‌ای می‌رساند که همه مراتب وجود، از مبدأ فیض تا مقصد آن، در او متجلی می‌شود. انسان کامل، چونان دریایی است که همه رودهای الهی به سویش روانند و در عین حال، خود سرچشمه فیض برای دیگران است.

این مفهوم، با نظریه ولایت عرفانی ابن‌عربی هم‌خوانی دارد. انسان کامل، نه‌تنها دریافت‌کننده فیض الهی، بلکه واسطه انتقال آن به سایر موجودات است. او، گویی پلی است میان حق و خلق که هر دو ساحل وجود را به هم پیوند می‌دهد.

درنگ: انسان کامل، در مقام جمع، از فیض تا فیاض را در خود گرد آورده و واسطه انتقال فیض الهی به عالم است.

بخش دوم: نقد دوگانگی و وحدت الهی

تقابل حق و خلق: نسبیت در مدارك انسانی

تقابل میان حق و خلق، در مرتبه اولیه، به دلیل محدودیت مدارك انسانی پدیدار می‌شود. در این مرتبه، انسان حق و خلق را دو چهره متمایز می‌بیند، اما در مقام کمال، که با عبارت قرآنی إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (قرآن کریم، سوره الفاتحه: ۵، : «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم») توصیف می‌شود، این دوگانگی رفع شده و وحدت الهی آشکار می‌گردد.

این تقابل، چونان سایه و نوری است که در نگاه ناظر، جدا از هم به نظر می‌آیند، اما در حقیقت، سایه جز جلوه‌ای از نور نیست. انسان، در مرتبه کمال، خود را نه مقابل حق، بلکه ظهور او می‌بیند و با هر «ایاک»، گامی به سوی وحدت برمی‌دارد.

درنگ: تقابل حق و خلق، نسبی و وابسته به مدارك انسانی است؛ در مقام کمال، این دوگانگی رفع شده و وحدت الهی متجلی می‌گردد.

نسبیت ظاهری و باطنی

تمایز میان ظاهر و باطن، تنها به اعتبار مدارك انسانی است. در حقیقت، جز حق چیزی نیست و همه ظهورات، جلوه‌های او هستند. این دیدگاه، گویی جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن، هر ذره چونان آیینه‌ای است که نور واحد حق را در هزاران رنگ و نقش باز می‌تاباند، اما سرچشمه همه، یک حقیقت است.

این مفهوم، با نقد نسبیت‌گرایی در عرفان هم‌راستاست. ظاهر و باطن، نه دو حقیقت مستقل، بلکه دو چهره از یک وجود واحدند که در نگاه انسان، به دلیل محدودیت ادراک، متمایز به نظر می‌آیند.

درنگ: ظاهر و باطن، نسبی و وابسته به مدارك انسانی‌اند؛ در حقیقت، همه ظهورات، جلوه‌های یک حقیقت الهی‌اند.

بخش سوم: رد اوهام و واقعیت خلق

خلق، ظهور حق، نه وهم

در عرفان نظری، خلق نه اوهام و خیال، بلکه ظهور الهی است. این دیدگاه، با نقد تفاسیر غیرمتشرعانه که خلق را وهم یا باطل می‌دانند، تأکید می‌کند که خلق، به‌عنوان مظهر حق، دارای حقیقت ظهوری است. انسان، چونان چهره‌ای از حق است که در آیینه وجود متجلی شده، نه خیالی بی‌اساس.

این مفهوم، گویی جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن، هر موجود، چونان گلی است که از خاک حقیقت الهی روییده و عطر وجود او را در خود دارد. خلق، نه کذب و نه وهم، بلکه جلوه‌ای از نور ذاتی حق است.

درنگ: خلق، ظهور الهی است، نه اوهام یا خیال؛ هر موجود، جلوه‌ای از حقیقت حق است.

اسمای الهی: تعینات ربوبی

اسما و صفات الهی، تعینات ربوبی و حقیقی‌اند، نه خیالات ذهنی یا وابسته به مدارك انسانی. این اسما، چونان نام‌هایی‌اند که هر یک، جلوه‌ای از ذات حق را آشکار می‌کنند و در مراتب وجود، به‌صورت ظهورات متمایز متجلی می‌شوند.

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (قرآن کریم، سوره الحدید: ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»).

این آیه، اسما الهی را به‌عنوان حقیقت‌هایی معرفی می‌کند که مستقل از مدارك انسانی، در ذات حق ریشه دارند. هر اسم، گویی کلیدی است که دری از حقیقت الهی را می‌گشاید و انسان را به سوی شهود آن هدایت می‌کند.

درنگ: اسما و صفات الهی، تعینات ربوبی و حقیقی‌اند که مستقل از مدارك انسانی، در ذات حق ریشه دارند.

بخش چهارم: نقد ظل سه‌بعدی و تبیین ظهور الهی

ظل: ظهور الهی، نه سایه مادی

ظل، در عرفان نظری، به معنای ظهور الهی است، نه سایه‌ای مادی و سه‌بعدی که نیازمند ماده، نور و زاویه باشد. تفسیر سه‌بعدی ظل، به دلیل ایجاد دوگانگی و کثرت، شرک‌آلود است و با توحید عرفانی سازگار نیست.

أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ (قرآن کریم، سوره الفرقان: ۴۵، : «آیا به پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را گسترانید؟»).

این آیه، ظل را به‌عنوان جلوه‌ای از قدرت الهی معرفی می‌کند که در عالم، به‌صورت ظهورات متجلی شده است. ظل، گویی پرده‌ای است که نور حق بر آن نقش بسته و عالم را با جمال الهی آراسته است.

درنگ: ظل، ظهور الهی است، نه سایه سه‌بعدی؛ تفسیر مادی ظل، با توحید عرفانی ناسازگار است.

کون: ظهور حق، نه سایه مادی

عالم کون، ظهور حق است، نه سایه‌ای مادی که از ماده و نور پدید آمده باشد. این ظهور، دوگانه است: مُظهر (حق) و مظهر (خلق). این دوگانگی، نه به معنای کثرت ذاتی، بلکه به مراتب ظهور اشاره دارد. عالم، چونان آیینه‌ای است که نور حق در آن منعکس شده و هر ذره‌اش، جلوه‌ای از حقیقت الهی را باز می‌تاباند.

درنگ: عالم کون، ظهور حق است، نه سایه مادی؛ ظهور، دوگانه مُظهر و مظهر است، نه سه‌بعدی.

بخش پنجم: تجلیات الهی و مراتب ظهور

جلا و استجلا: مراتب تجلی

تجلیات الهی به دو دسته جلایی و استجلایی تقسیم می‌شوند. تجلیات جلایی، ذاتی‌اند و به اسمایی چون «حی» اشاره دارند که مستقل از مخلوقات، در ذات حق متجلی‌اند. تجلیات استجلایی، فعلی‌اند و به اسمایی چون «محیی» مربوط می‌شوند که در ارتباط با مخلوقات ظهور می‌یابند. این تمایز، گویی به دو نوع نور تشبیه می‌شود: نوری که در ذات خود می‌درخشد و نوری که بر اشیا تابیده و آن‌ها را روشن می‌کند.

درنگ: تجلیات جلایی، ذاتی و مستقل از مخلوقات‌اند؛ تجلیات استجلایی، فعلی و مرتبط با مخلوقات‌اند.

نفس رحمانی و فیض الهی

عماء یا نفس رحمانی، فیض گسترده الهی است که انسان کامل، ظرف شهود آن می‌شود. این فیض، چونان ابری است که باران رحمت الهی را بر همه موجودات می‌باراند و انسان کامل، چونان زمینی حاصل‌خیز، این فیض را در خود متجلی می‌سازد. نفس رحمانی، حقیقت وجودی عالم است که در مراتب مختلف، به‌صورت تعینات الهی ظهور می‌یابد.

درنگ: نفس رحمانی، فیض گسترده الهی است که انسان کامل، ظرف شهود و تجلی آن می‌شود.

بخش ششم: تفاوت مخلوقات و وحدت الهی

تفاوت مخلوقات: قوابل و استعدادها

تفاوت میان مخلوقات، نه از ذات حق، بلکه از قابلیت‌ها و استعدادهای آن‌هاست. حق، به حسب ظرف هر موجود، فیض می‌دهد و این تفاوت، به گنجایش قوابل بازمی‌گردد. گویی هر موجود، ظرفی است که به اندازه حجم خویش، از اقیانوس بی‌کران فیض الهی پر می‌شود.

این دیدگاه، با اصل عدل الهی هم‌خوانی دارد. تفاوت مخلوقات، نه به معنای تبعیض، بلکه به اقتضای حکمت الهی و استعداد هر موجود است.

درنگ: تفاوت مخلوقات، از قابلیت‌ها و استعدادهای آن‌هاست، نه از ذات حق؛ فیض الهی، به حسب قوابل اعطا می‌شود.

وحدت شخصی، نه عددی

وحدت الهی، وحدتی شخصی است، نه عددی. حق، مقسم است و خلق، ظهورات او هستند، نه مقابل او. این وحدت، گویی دریایی است که همه امواج، از آن برمی‌خیزند و به آن بازمی‌گردند، بدون آنکه ذات دریا تغییری یابد.

این مفهوم، با وحدت وجود هم‌راستاست. خلق، نه مستقل از حق، بلکه ظهور اوست و کثرت ظاهری، تنها در مرتبه مدارك انسانی پدیدار می‌شود.

درنگ: وحدت الهی، شخصی است، نه عددی؛ حق، مقسم و خلق، ظهورات او هستند، نه مقابل او.

بخش هفتم: عرفان و حقیقت

عرفان: نفی غیر خدا، نه نفی خلق

عرفان نظری، غیر خدا را نفی می‌کند، اما خلق را به‌عنوان ظهور حق، تأیید می‌نماید. این دیدگاه، با عرفان متشرعانه هم‌خوانی دارد و از تفاسیر قلندری که خلق را وهم یا باطل می‌دانند، فاصله می‌گیرد. عرفان، گویی چراغی است که تاریکی دوگانگی را می‌زداید و نور وحدت را در همه موجودات آشکار می‌سازد.

انسان عارف، با شهود این حقیقت، نه‌تنها خلق را نفی نمی‌کند، بلکه در هر ذره، جلوه‌ای از حق را می‌بیند و با انس به مخلوقات، به معرفت الهی می‌رسد.

درنگ: عرفان، غیر خدا را نفی می‌کند، اما خلق را ظهور حق می‌داند، نه وهم یا باطل.

انسان کامل: ظرف شهود حقیقت

انسان کامل، به دلیل مقام جمع، ظرف شهود حقیقت الهی است. او، نه‌تنها مظهر اسما و صفات، بلکه شاهد تجلیات جلایی و استجلایی حق است. این مقام، گویی قله‌ای است که از فراز آن، همه مراتب وجود، از فیض اقدس تا ظهورات خلقی، در یک نگاه دیده می‌شود.

انسان کامل، چونان ستاره‌ای است که در آسمان وجود می‌درخشد و راهنمای سالکان به سوی حقیقت است. او، با شهود نفس رحمانی، عالم را با نور الهی روشن می‌کند و هر موجود را در جایگاه حقیقی‌اش می‌بیند.

درنگ: انسان کامل، ظرف شهود حقیقت الهی است که همه مراتب وجود را در خود متجلی می‌سازد.

جمع‌بندی

درس‌گفتار شماره 558 مصباح الأنس، با تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مجمع مظاهریات و جامع حق و خلق، به نقد دوگانگی ظاهری و تأکید بر وحدت الهی می‌پردازد. انسان، به دلیل مقام جمع، ظرف حكایت حق و خلق است و در مرتبه کمال، تقابل ظاهری را به وحدت تبدیل می‌کند. ظل، نه سایه مادی، بلکه ظهور الهی است و خلق، نه اوهام، بلکه جلوه حق است. اسما و صفات الهی، تعینات ربوبی‌اند و تفاوت مخلوقات، به قابلیت‌های آن‌ها بازمی‌گردد. عرفان، با نفی غیر خدا، خلق را ظهور حق می‌داند و انسان کامل را ظرف شهود این حقیقت معرفی می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، قلب صنوبری چه نقشی در انسان کامل ایفا می‌کند؟

2. بر اساس متن، ویژگی اصلی انسان کامل در ارتباط با موجودات چیست؟

3. طبق متن، روح قدسیه ناطقه چه وظیفه‌ای دارد؟

4. در متن، انسان کامل چگونه با موجودات در عالم برزخ ارتباط برقرار می‌کند؟

5. طبق متن، بالاترین نوع اجتماع انسان کامل با موجودات چیست؟

6. طبق متن، قلب صنوبری هم بخارات را حفظ می‌کند و هم توسط بخارات حفظ می‌شود.

7. متن بیان می‌کند که انسان کامل نمی‌تواند با موجودات غیرسعید ارتباط برقرار کند.

8. بر اساس متن، روح حیوانی از روح قدسیه قوی‌تر است.

9. متن ادعا می‌کند که انسان کامل می‌تواند موجودات را از محابس برزخ به صورت قهری احضار کند.

10. طبق متن، اجتماع انسان کامل با موجودات فقط در عالم ناسوت امکان‌پذیر است.

11. منظور از 'قلب صنوبری عرش لبخار' در متن چیست؟

12. چرا انسان کامل طبق متن می‌تواند با موجودات زنده و مرده اجتماع کند؟

13. تفاوت اصلی بین روح حیوانی و روح قدسیه ناطقه چیست؟

14. منظور از 'اجتماع به ضربین' در متن چیست؟

15. چرا شب‌ها برای ارتباط انسان کامل با موجودات مناسب‌تر است؟

پاسخنامه

1. عرش بخار و حافظ روح حیوانی است

2. می‌تواند با موجودات زنده و مرده اجتماع کند

3. تدبیر بدن از طریق ارتباط با روح حیوانی

4. با تمثل و تعین در مقام آن‌ها

5. احضار موجودات به حضور خود

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. قلب صنوبری به عنوان عرش، بخارات بدن را حفظ کرده و زمینه‌ای برای روح حیوانی فراهم می‌کند.

12. زیرا انسان کامل قادر به تمثل و تعین در مقام موجودات و احضار آن‌ها است.

13. روح حیوانی ضعیف‌تر است و قلب را حفظ می‌کند، اما روح قدسیه ناطقه بدن را تدبیر می‌کند.

14. اجتماع انسان کامل با موجودات به دو صورت است: رفتن به مقام آن‌ها یا احضار آن‌ها به حضور خود.

15. زیرا در شب، کثرت‌های عالم ناسوت کمتر است و خلوت برای این ارتباط مناسب‌تر است.

فوتر بهینه‌شده