متن درس
کاوش در وحدت و کثرت وجودی در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 562)
دیباچه
این نوشتار، تبیین علمی درسگفتار شماره 562 از مجموعه مصباح الأنْس است که به بررسی کثرت وجودی از منظر امر جامع و رابطه آن با وحدت وجود در عرفان نظری میپردازد.
بخش اول: کثرت وجودی و امر جامع در عرفان نظری
مقدمهای بر محور بحث
درسگفتار شماره 562 از مجموعه مصباح الأنْس، به بررسی چهارمین مبحث از مبادی عرفانی میپردازد که کثرت وجودی را از منظر امر جامع (جنس کثرات) کاوش میکند. این بحث، در چارچوب عرفان نظری و با محوریت وحدت وجود، به تمایز میان حق و خلق، وحدت و کثرت، و ظهورات وجودی پرداخته و کثرت را بهعنوان ظل و امکان معرفی میکند: «الرَّابِعُ إِذَا اعْتَبَرْتَ الْكَثْرَةَ مِنْ حَيْثِ الْأَمْرِ الْجَامِعِ لَهَا». این کاوش، مانند سفری به سوی سرچشمه وجود، به تبیین رابطه میان کثرت و وحدت میپردازد و بر این اصل تأکید دارد که کثرت، بدون وحدت وجودی حق، فاقد حقیقت است.
درنگ: کثرت وجودی، از منظر امر جامع، ظل و امکان است که بدون وحدت وجودی حق، فاقد حقیقت و استقلال است. |
تعریف خلق و حق
در عرفان نظری، خلق به تعینات حقی و حق به معینات ربی تعریف میشود: «الْخَلْقُ: تَعَيُّنَاتُ الْحَقِّ؛ الْحَقُّ: مُعَيِّنَاتُ الرَّبِّ». خلق، ظرف نازل و حق، ظرف عالی است. این تمایز، مانند دو سوی یک رودخانه، دو وجه از یک حقیقت واحد را نشان میدهد. خلق، به مثابه ظهورات متعین، در مرتبه نازل ظهور مییابد، در حالی که حق، به عنوان حقیقت معین و مطلق، در مرتبه عالی قرار دارد. این تعریف، به رابطه متقابل میان حق و خلق اشاره دارد که خلق، بدون حق، فاقد وجود مستقل است.
درنگ: خلق، تعینات حقی و حق، معینات ربی است؛ خلق، ظرف نازل و حق، ظرف عالی ظهورات وجودی است. |
نفی امکان و ممکن مستقل
مفهوم امکان و ممکن بهصورت مستقل، فاقد واقعیت است: «لَا إِمْكَانَ وَلَا مُمْكِنَ بِمَعْزِلٍ عَنِ الْحَقِّ». تنها وجود و ظهور وجود مطرح است که به خلق منجر میشود. این دیدگاه، مانند نفی سایهای مستقل از جسم، بر این اصل تأکید دارد که امکان، صرفاً یک وصف انتزاعی و معقول ثانی است و هیچ موجودی بدون حق قابل تصور نیست. امکان، به مثابه خیالپردازی ذهن، بدون اتصال به وجود حق، بیمعناست.
درنگ: امکان و ممکن، بهصورت مستقل، فاقد حقیقتاند و تنها وجود و ظهور حق، واقعیت عالم را تشکیل میدهد. |
ظهور وجود و حقیقت عالم
وجود، حقیقت عالم است و ظهور آن، خلق را پدید میآورد: «وُجُودٌ: حَقِيقَةُ الْعَالَمِ؛ ظُهُورُهُ: الْخَلْقُ». هیچ موجودی بدون حق قابل تعقل نیست، مانند نوری که بدون خورشید، قابل تصور نیست. عالم، به عنوان عین ثابت، ظهور تعینات اسمایی حق است و از جهت عالم بودن، علامت و نشانه حق محسوب میشود، نه از جهت اسمای حق. این اصل، مانند کتابی که کلمات آن، نشانههای نویسندهاند، عالم را مظهر ظهورات الهی میداند.
درنگ: وجود، حقیقت عالم است و ظهور آن، خلق را پدید میآورد؛ عالم، عین ثابت و علامت حق است. |
نقد مفهوم “هو هو”
مفهوم “هو هو” (امکان من حیث هو هو) بهعنوان موجودی مستقل، خیالپردازی است: «لَا هُوَ هُوَ بِمَعْنَى مُسْتَقِلٍّ». همهچیز ظهور حق است و هیچ موجودی بدون اتصال به وجود الهی، قابل تصور نیست. این نقد، مانند پاک کردن غبار از آیینهای کدر، ذهن را از تصورات نادرست در باب امکان مستقل رها میسازد و بر وحدت وجود تأکید میورزد.
درنگ: مفهوم “هو هو” بهعنوان امکان مستقل، خیالپردازی است و همه موجودات، ظهورات حقاند. |
تعینات و معینات
تعینات خلقی و معینات ربی، دو وجه از ظهور وجودند: «تَعَيُّنَاتٌ خَلْقِيَّةٌ وَمُعَيِّنَاتٌ رَبَّانِيَّةٌ». خلق، متعین و حق، معین است. این تمایز، مانند دو بال پرندهای که به سوی آسمان وجود پرواز میکند، به رابطه متقابل میان حق و خلق اشاره دارد. خلق، به مثابه ظهورات متعین، در ظرف نازل و حق، به عنوان حقیقت معین، در ظرف عالی ظهور مییابد.
درنگ: خلق، تعینات متعین و حق، معینات ربی است که در ظروف نازل و عالی ظهور مییابند. |
ظروف وجودی
عالم، ظرفی برای ظهورات است که در مراتب نازل (خلق) و عالی (حق) ظاهر میشود: «عَالَمٌ: ظَرْفٌ لِلظُّهُورَاتِ». این ظروف، مانند کاسههایی که آب وجود را در خود جای میدهند، مراتب مختلف ظهورات الهی را متجلی میسازند. خلق، در مرتبه نازل، و حق، در مرتبه عالی، دو وجه از یک حقیقت واحدند.
درنگ: عالم، ظرف ظهورات الهی است که در مراتب نازل (خلق) و عالی (حق) متجلی میشود. |
کثرت جامعه و عین ثابت
کثرت جامعه، جنس همه کثرات است که بهعنوان ظل و امکان، حقیقت عالم و عین ثابت محسوب میشود: «كَثْرَةٌ جَامِعَةٌ: جِنْسُ الْكَثَرَاتِ». این کثرت، مانند شاخههای درختی که از یک ریشه واحد سرچشمه میگیرند، ظهورات خلقی را در بر میگیرد و به عین ثابت، بهعنوان حقیقت عالم، اشاره دارد.
درنگ: کثرت جامعه، جنس کثرات و ظل امکان است که به حقیقت عالم و عین ثابت اشاره دارد. |
امکان و ممکن
امکان، وصف انتزاعی و معقول ثانی است، در حالی که ممکن، موصوف به وصف امکان است: «إِمْكَانٌ: وَصْفٌ انْتِزَاعِيٌّ؛ مُمْكِنٌ: مَوْصُوفٌ بِالْإِمْكَانِ». هر دو، بدون اتصال به حق، بیمعنایند. این تمایز، مانند نفی سایهای بدون جسم، بر وابستگی امکان و ممکن به وجود حق تأکید دارد. هیچ موجودی بدون حق قابل تصور نیست، مانند رودی که بدون سرچشمه، جاری نمیشود.
درنگ: امکان، وصف انتزاعی و ممکن، موصوف به امکان است؛ هر دو بدون حق، فاقد حقیقتاند. |
عالم، علامت حق
عالم، از جهت عالم بودن، علامت و نشانه حق است، نه از جهت اسمای حق: «عَالَمٌ: عَلَامَةُ الْحَقِّ لَا مِنْ جِهَةِ الْأَسْمَاءِ». عالم، مانند آیینهای که نور حق را بازتاب میدهد، ذاتاً وجودی غیری و حاکی دارد و فاقد استقلال نفسالامری است. این اصل، عالم را بهعنوان ظهور اسمایی حق معرفی میکند که بدون حق، قابل تعقل نیست.
درنگ: عالم، علامت و نشانه حق است که ذاتاً غیری و حاکی است و بدون حق، قابل تعقل نیست. |
کثرت نسبیه و وحدت
کثرت نسبیه، همان امکان است که بدون وحدت و حق، قابل تصور نیست: «كَثْرَةٌ نِسْبِيَّةٌ: إِمْكَانٌ بِلَا وَحْدَةٍ». این کثرت، مانند امواجی که از اقیانوس وجود سرچشمه میگیرند، بدون اتصال به وحدت الهی، فاقد حقیقت است. کثرت نسبیه، ظهورات متعین حق را نشان میدهد که بدون وحدت، بیمعناست.
درنگ: کثرت نسبیه، امکان است که بدون وحدت الهی، فاقد حقیقت و قابل تصور نیست. |
نفی خلق و حق مستقل
خلق، بهعنوان کثرت وجودیه، و حق، بهعنوان وحدت وجودیه، بدون یکدیگر قابل تعقل نیستند: «لَا خَلْقَ بِلَا حَقٍّ وَلَا حَقَّ بِلَا خَلْقٍ». این اصل، مانند دو روی یک سکه، به رابطه متقابل میان وحدت و کثرت اشاره دارد. خلق، ظهور کثرت وجودی حق است و حق، بدون ظهور در خلق، از منظر ادراک انسانی، ناقص میماند.
درنگ: خلق و حق، دو وجه یک حقیقت وجودیاند که بدون یکدیگر قابل تعقل نیستند. |
ظل و امکان
ظل و امکان، مفاهیمی حاکیاند که بدون حق، فاقد حقیقتاند: «ظِلٌّ وَإِمْكَانٌ: مَفَاهِيمُ حَاكِيَةٌ». این مفاهیم، مانند سایههایی که بدون نور، قابل تصور نیستند، وابسته به ظهور حقاند و بدون آن، فاقد وجود مستقلاند. این اصل، بر وحدت وجود و وابستگی خلق به حق تأکید میورزد.
درنگ: ظل و امکان، مفاهیم حاکی و وابسته به حقاند و بدون آن، فاقد حقیقتاند. |
نقد مفاهیم سنتی
مفاهیم سنتی ممکن، واجب و ممتنع، بهصورت مستقل، فاقد واقعیتاند: «نَفْيُ مَفَاهِيمِ الْمُمْكِنِ وَالْوَاجِبِ وَالْمُمْتَنِعِ». همه موجودات، تعینات حقاند و هیچ موجودی بدون اتصال به وجود الهی، قابل تصور نیست. این نقد، مانند اصلاح نقشهای نادرست، ذهن را به سوی فهم وحدت وجود هدایت میکند.
درنگ: مفاهیم ممکن، واجب و ممتنع، بهصورت مستقل، فاقد واقعیتاند و همهچیز تعین حق است. |
بخش دوم: مقام جمع و ظهورات وجودی
نگاه جمع و وحدت وجود
در نگاه جمع، حق در خلق و خلق در حق دیده میشود: «رَأَيْتَ الْحَقَّ فِي الْخَلْقِ وَالْخَلْقَ فِي الْحَقِّ». این نگاه، مانند آیینهای که دو سوی حقیقت را بازتاب میدهد، به وحدت وجود اشاره دارد. وجود، واحد و احد است و در صور اعیان کثیره ظهور مییابد. این اصل، با استناد به آیه شریفه قرآن کریم در سوره الرحمن، آیه ۲۹، تأیید میشود: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (: «هر روز او در شأنی است»). این آیه، مانند نغمهای الهی، به ظهورات متجدد حق در صور کثیره اشاره دارد.
درنگ: در نگاه جمع، حق در خلق و خلق در حق دیده میشود؛ وجود، واحد است و در صور کثیره ظهور مییابد. |
کثرت و شئون حق
کثرت، شئون و احوال حق است که در مرایای اعیان عالم ظهور مییابد: «كَثْرَةٌ: شُؤُونُ الْحَقِّ وَأَحْوَالُهُ». این کثرت، مانند امواجی که از اقیانوس وجود سرچشمه میگیرند، در مرایای عالم متجلی میشود و فاقد استقلال است. عالم، به مثابه آیینهای که نور حق را بازتاب میدهد، ظهورات شئون الهی را آشکار میسازد.
درنگ: کثرت، شئون و احوال حق است که در مرایای اعیان عالم ظهور مییابد و فاقد استقلال است. |
خلق، ظهور حق
خلق، ظهور حق است و بدون وجود حق، اعیان عالم ظهور نمییابد: «خَلْقٌ: ظُهُورُ الْحَقِّ». این اصل، مانند نوری که بدون خورشید قابل تصور نیست، بر وابستگی خلق به حق تأکید دارد. اگر حق نباشد، هیچ موجودی قابل ظهور نیست، مانند سایهای که بدون جسم، بیمعناست.
درنگ: خلق، ظهور حق است و بدون وجود حق، اعیان عالم ظهور نمییابد. |
مقام جمع
در مقام جمع، سالک حق و خلق را توأمان میبیند و وجود، به حسب مرتبه حالیه، متجلی میشود: «مَقَامُ الْجَمْعِ: رُؤْيَةُ الْحَقِّ وَالْخَلْقِ مَعًا». این مقام، مانند قلهای که از آن تمام مناظر عالم دیده میشود، بالاترین مرتبه عرفانی است که در آن، وحدت و کثرت بهصورت توأمان ادراک میگردند. سالک در این مقام، مانند پرندهای که در آسمان وجود پرواز میکند، به حقیقت وحدت وجود دست مییابد.
درنگ: مقام جمع، بالاترین مرتبه عرفانی است که در آن، حق و خلق بهصورت توأمان ادراک میشوند. |
مرآت وجود
حق، مرآت احوال اعیان و اعیان، مرآت وجود حقاند: «حَقٌّ: مِرْآةُ أَحْوَالِ الْأَعْيَانِ؛ أَعْيَانٌ: مِرْآةُ الْحَقِّ». این رابطه متقابل، مانند دو آیینه که یکدیگر را بازتاب میدهند، به وحدت وجود و ظهورات آن اشاره دارد. حق، در خلق استجلا مییابد و خلق، مرآت احوال حق است.
درنگ: حق و خلق، مرآت یکدیگرند؛ حق در خلق استجلا مییابد و خلق، مرآت احوال حق است. |
استجلای حق
حق در خلق استجلا مییابد و خلق، مرآت احوال حق است: «يَسْتَجْلِي الْحَقُّ فِي الْخَلْقِ». این استجلا، مانند نوری که در آیینههای بیشمار بازتاب مییابد، ظهور حق را در صور کثیره آشکار میسازد. خلق، به مثابه مرآت، احوال و شئون حق را متجلی میکند.
درنگ: حق در خلق استجلا مییابد و خلق، به مثابه مرآت، احوال و شئون حق را متجلی میسازد. |
علم حق و علم خلقی
علم حق، غیرمراتبی است و در خلق، بهصورت مراتبی ظهور مییابد: «عِلْمُ الْحَقِّ: غَيْرُ مَرَاتِبِيٍّ؛ عِلْمُ الْخَلْقِ: مَرَاتِبِيٌّ». علم حق، به دلیل اطلاق، فراتر از مراتب است، اما در خلق، بهصورت تعینات مراتبی متجلی میشود. این تمایز، مانند تفاوت میان اقیانوس بیکران و امواج محدود آن، به تفاوت میان علم الهی و ادراک خلقی اشاره دارد.
درنگ: علم حق، غیرمراتبی و علم خلق، مراتبی است؛ علم الهی در خلق، بهصورت تعینات متجلی میشود. |
مظهر لا تعین
در مقام مظهر لا تعین، خلق میتواند حق را بدون اسما و صفات ببیند: «مَظْهَرُ لَا تَعَيُّنٍ: رُؤْيَةُ الْحَقِّ بِلَا أَسْمَاءٍ وَصِفَاتٍ». این مقام، مانند قلهای که از آن تمام محدودیتهای تعین برداشته میشود، بالاترین مرتبه عرفانی است. در این مقام، سالک، مانند پرندهای که از قفس تعین رها شده، حق را بهصورت غیرمراتبی ادراک میکند.
درنگ: در مقام مظهر لا تعین، خلق میتواند حق را بدون اسما و صفات، بهصورت غیرمراتبی ببیند. |
مراتب و تعینات
تا زمانی که تعین وجود دارد، ادراک مراتبی است؛ با رفع تعین، ادراک غیرمراتبی میشود: «تَعَيُّنٌ: رُؤْيَةٌ مَرَاتِبِيَّةٌ؛ لَا تَعَيُّنٌ: رُؤْيَةٌ غَيْرُ مَرَاتِبِيَّةٍ». این اصل، مانند تفاوت میان دیدن نور در آیینههای متعدد و دیدن نور در ذات خود، به تمایز میان ادراک مراتبی و غیرمراتبی اشاره دارد.
درنگ: ادراک در ظرف تعین، مراتبی و در مقام لا تعین، غیرمراتبی است. |
بخش سوم: نقد و اصلاح دیدگاهها و ادبیات عرفانی
نقد شعرهای تقابلی
شعرهایی که تقابل را مطرح میکنند، مانند گدا و شاه، به دلیل نفی مراتب وجودی، نادرستاند: «نَفْيُ التَّقَابُلِ فِي الشِّعْرِ». این شعرها، مانند تصاویری که بهجای مراتب، تقابل را نشان میدهند، به سوءتفاهم در فهم وحدت وجود منجر میشوند. در عالم، تقابل وجود ندارد، بلکه مراتب وجود دارند که هر موجود، در مرتبه خود، ظهور حق است.
درنگ: شعرهای تقابلی، به دلیل نفی مراتب وجودی، نادرستاند و باید به مراتب وجودی توجه کنند. |
ضرورت اصلاح ادبیات عرفانی
حوزههای علمیه باید ادبیات عرفانی و شعری را اصلاح کنند تا از سوءتفاهمات جلوگیری شود: «إِصْلَاحُ الْأَدَبِ الْعِرْفَانِيِّ». این اصلاح، مانند صیقل دادن آیینهای کدر، به تبیین دقیق مفاهیم عرفانی و جلوگیری از تحریف آنها کمک میکند. بازنگری علمی در ادبیات عرفانی، مانند بازسازی بنایی کهن، به حفظ اصالت و جذابیت این معارف یاری میرساند.
درنگ: اصلاح ادبیات عرفانی، برای جلوگیری از سوءتفاهمات و حفظ اصالت معارف عرفانی ضروری است. |
ضعف حوزههای علمیه
حوزههای علمیه، به دلیل عدم تولید آثار علمی و منجز، در برابر دانشگاهها ضعیفاند: «ضَعْفُ الْحَوْزَاتِ الْعِلْمِيَّةِ». این ضعف، مانند بنایی که پایههای آن سست شده، به کاهش اقتدار علمی حوزهها منجر شده است. تولید آثار علمی باکیفیت، مانند بازسازی این بنا، به احیای جایگاه حوزهها کمک میکند.
درنگ: حوزهها باید با تولید آثار علمی باکیفیت، اقتدار علمی خود را بازسازی کنند. |
نقد مخالفان عرفان
مخالفان عرفان، به دلیل عدم فهم دقیق، آن را گمراهکننده میدانند: «نَقْدُ مُخَالِفِي الْعِرْفَانِ». عرفان، با تبیین مقام جمع، به فهم حقیقت وجود کمک میکند. این نقد، مانند روشن کردن چراغی در تاریکی، به رفع سوءتفاهمات و تبیین جایگاه عرفان در معرفت دینی یاری میرساند.
درنگ: مخالفان عرفان، به دلیل عدم فهم دقیق، آن را گمراهکننده میدانند، در حالی که عرفان، حقیقت وحدت وجود را تبیین میکند. |
ضرورت تخصص در مباحث عرفانی
مباحث عرفانی باید به متخصصان سپرده شود تا از سوءتفاهمات جلوگیری گردد: «ضَرُورَةُ التَّخَصُّصِ فِي الْعِرْفَانِ». این اصل، مانند سپردن جراحی به پزشک متخصص، به حفظ اصالت و دقت معارف عرفانی کمک میکند. تخصص، مانند کلیدی است که قفلهای معرفت را میگشاید.
درنگ: مباحث عرفانی باید به متخصصان سپرده شود تا از تحریف و سوءتفاهم جلوگیری گردد. |
نقد ادعای وحی
ادعای دریافت مستقیم از خدا، مانند «خدا به من گفت»، موجب سوءتفاهم و مخالفت میشود: «نَقْدُ ادِّعَاءِ الْوَحْيِ». این ادعاها، مانند بذری که در خاک نامناسب کاشته شود، به جای رشد، به اختلاف و سوءتفاهم منجر میشوند. عارفان واقعی، از چنین ادعاهایی پرهیز میکنند و معارف خود را با تواضع و بدون مدعا ارائه میدهند.
درنگ: ادعای دریافت مستقیم از خدا، به سوءتفاهم و مخالفت منجر میشود و عارفان واقعی از آن پرهیز میکنند. |
وفاداری به شرع
عارف واقعی، به شرع، ولایت و عصمت وفادار است و هرگونه کوتاهی، گمراهی است: «وَفَاءُ الْعَارِفِ بِالشَّرْعِ وَالْوَلَايَةِ». این اصل، مانند ستونی که بنای عرفان را استوار نگه میدارد، بر ضرورت پایبندی به اصول شرعی و ولایی تأکید دارد. عرفان غیرشرعی، مانند درختی بیریشه، فاقد اصالت و اعتبار است.
درنگ: عارف واقعی، به شرع، ولایت و عصمت وفادار است و عرفان غیرشرعی، گمراهی است. |
جمعبندی
درسگفتار شماره 562 از مجموعه مصباح الأنْس، به کاوش در کثرت وجودی از منظر امر جامع و رابطه آن با وحدت وجود پرداخته و با تأکید بر وحدت وجود، مفاهیم امکان و ممکن مستقل را نفی میکند. عالم، بهعنوان ظرف ظهورات الهی، مرآت شئون و احوال حق است و خلق، بدون حق، فاقد حقیقت است. آیه شریفه قرآن کریم در سوره الرحمن، آیه ۲۹، «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (: «هر روز او در شأنی است»)، به ظهورات متجدد حق در صور کثیره اشاره دارد. مقام جمع، بهعنوان بالاترین مرتبه عرفانی، حق و خلق را توأمان متجلی میکند. نقد مفاهیم سنتی فلسفه، اصلاح ادبیات عرفانی، ضرورت تخصص در مباحث عرفانی، و پایبندی به شرع، از دیگر نکات کلیدی این درسگفتار است. این متن، مانند آیینهای که حقیقت وجود را بازتاب میدهد، خواننده را به تأمل در وحدت وجود و جایگاه عالم و انسان در این سلسله دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |