در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 564

متن درس





تأمل در ظاهر و باطن در مقام سلوک

تأمل در ظاهر و باطن در مقام سلوک

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 564)

دیباچه

درس‌گفتار شماره 564 از مجموعه گران‌سنگ مصباح الأنس، با محوریت تأمل در حالات سالک در مواجهه با ظاهر و باطن، به تبیین جایگاه انسان در مقام سلوک عرفانی می‌پردازد. این درس‌گفتار، با نگاهی ژرف به قوت ذاتی باطن و برتری ظاهری آن در نسبت به خلق، نقدی بر مشاهده یک‌طرفه (خلق یا حق) ارائه می‌دهد و با استناد به آیه شریفه إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (قرآن کریم، سوره النصر: ۱-۳، ترجمه فولادوند: «چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد»)، بر تفسیر قرآنی تأکید می‌ورزد. نقد احادیث ضعیف، مانند روایت ابن‌عباس، و تمرکز بر حقیقت قرآنی، این درس‌گفتار را به اثری برجسته در عرفان نظری تبدیل کرده است.

بخش نخست: حالات سالک و مواجهه با ظاهر و باطن

مراتب مشاهده در سلوک عرفانی

سالک در مسیر سلوک، گاه در مقام مشاهده خلق و گاه در مقام شهود حق قرار می‌گیرد. این دو حالت، به‌عنوان دو مرتبه متمایز، در تجربه عرفانی سالک پدیدار می‌شوند. جمهور خلق، غالباً به مشاهده ظاهر بسنده می‌کنند، درحالی‌که اصحاب شهود توحیدی، تنها حق را می‌بینند. بااین‌حال، هر دو مشاهده یک‌طرفه، ناقص است و کمال سالک در جمع میان این دو مرتبه نهفته است. گویی سالک، چونان مسافری است که در راه حقیقت، گاه به منظره ظاهری عالم می‌نگرد و گاه به باطن نورانی آن، اما تنها در مقام جمع است که کل حقیقت را در آیینه وجود خویش متجلی می‌بیند.

نکته کلیدی: مشاهده یک‌طرفه خلق یا حق، ناقص است؛ کمال سالک در جمع میان ظاهر و باطن است.

این دیدگاه، با مراتب سلوک در عرفان نظری هم‌خوانی دارد. سالک در ابتدا، تحت تأثیر ظاهر عالم قرار می‌گیرد، اما با ترقی در مراتب، باطن الهی برایش آشکار می‌شود. بااین‌حال، مقام جمع، که در آن حق و خلق در وحدتی متعالی دیده می‌شوند، مقصد نهایی سلوک است.

تقسیم‌بندی ظاهر: عام و ظریف

ظاهر، خود به دو قسم عام و ظریف تقسیم می‌شود. ظاهر عام، همان است که جمهور خلق می‌بینند؛ مانند کسی که خانه‌ای رنگ‌شده را می‌بیند و تنها به زیبایی ظاهری آن بسنده می‌کند. اما ظاهر ظریف، لایه‌ای عمیق‌تر است که تنها اهل دقت به آن توجه دارند؛ مانند نقاشی که عیوب بطونه یا ناصافی رنگ را می‌بیند. این تمایز، نشان‌دهنده مراتب ادراک است. خلق، غالباً به ظاهر عام دلخوش‌اند و از ظرایف آن غافل‌اند، گویی به سطح اقیانوس می‌نگرند و از ژرفای آن بی‌خبرند.

نکته کلیدی: ظاهر به عام و ظریف تقسیم می‌شود؛ جمهور خلق به ظاهر عام بسنده می‌کنند، درحالی‌که ظاهر ظریف، لایه‌ای عمیق‌تر از ادراک است.

این تقسیم‌بندی، با مراتب ادراک در فلسفه و عرفان هم‌راستاست. ظاهر عام، در دسترس همگان است، اما ظاهر ظریف، نیازمند دقت و معرفتی است که تنها در سایه سلوک به‌دست می‌آید.

بخش دوم: قوت ظاهر و باطن در مراتب وجود

برتری ظاهر در نسبت به خلق

ظاهر، به دلیل جمع میان حق و خلق، در نسبت به خلق از باطن قوی‌تر است. این قوت، از آن روست که ظاهر، باطن را در خود دارد، اما باطن، ظرف ظاهر نیست. گویی ظاهر، چونان آیینه‌ای است که نور باطن را بازمی‌تاباند و در عین حال، خود را به خلق نشان می‌دهد. جمهور خلق، به دلیل محدودیت ادراک، ظاهر را بهتر می‌بینند و دنیا، دیده‌هایشان را پر می‌کند، اما حق، در نگاهشان کمرنگ است.

نکته کلیدی: ظاهر، به دلیل جمع حق و خلق، در نسبت به خلق از باطن قوی‌تر است، اما این قوت، نسبی و وابسته به ادراک خلق است.

این برتری ظاهری، با اصل ظهور باطن هم‌خوانی دارد. ظاهر، چونان پلی است که خلق را به باطن متصل می‌کند، اما خلق، غالباً در سطح پل متوقف می‌مانند و به سوی حقیقت باطنی گام برنمی‌دارند.

قوت ذاتی باطن

باطن، فی‌نفسه از ظاهر قوی‌تر است، زیرا ظاهر، ظهور باطن است و بدون آن، وجودی ندارد. باطن، چونان سرچشمه‌ای است که همه ظهورات از آن جوشیده و به آن بازمی‌گردند. این قوت ذاتی، مستقل از ادراک خلق است و در مرتبه حقیقت، باطن، غایت و مقصد همه ظهورات است.

نکته کلیدی: باطن، فی‌نفسه قوی‌تر از ظاهر است، زیرا ظاهر، ظهور باطن است و همه ظهورات به باطن بازمی‌گردند.

این دیدگاه، با اصل وحدت وجود هم‌راستاست. باطن، حقیقت الهی است که در همه مراتب وجود ساری و جاری است، و ظاهر، تنها جلوه‌ای از آن حقیقت است.

بخش سوم: نقد مشاهده یک‌طرفه و تفسیر آیه نصر

نقص مشاهده یک‌طرفه

مشاهده یک‌طرفه، چه خلق (جمهور خلق) و چه حق (اصحاب شهود توحیدی)، ناقص است. جمهور خلق، به ظاهر عام بسنده می‌کنند و از باطن غافل‌اند، درحالی‌که اصحاب شهود، تنها حق را می‌بینند و از خلق غفلت می‌ورزند. کمال، در جمع میان این دو است، گویی سالک باید چونان پرنده‌ای باشد که با دو بال ظاهر و باطن، به سوی حقیقت پرواز کند.

نکته کلیدی: مشاهده یک‌طرفه خلق یا حق، ناقص است؛ کمال در جمع میان ظاهر و باطن نهفته است.

این نقد، با تأکید بر مقام جمع در عرفان هم‌خوانی دارد. سالک در مقام جمع، نه‌تنها حق و خلق را متمایز نمی‌بیند، بلکه هر دو را جلوه‌های یک حقیقت واحد می‌داند.

تفسیر آیه نصر و نقد ظاهربینی

آیه شریفه إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ۝ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ۝ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (قرآن کریم، سوره النصر: ۱-۳، ترجمه فولادوند: «چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد و ببینی که مردم دسته‌دسته در دین خدا درآیند، پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که او توبه‌پذیر است»)، مقام کمال را نشان می‌دهد. بااین‌حال، مشاهده «ناس» به‌جای «ناصر» و «فاتح»، نقص است. این آیه، از سالک می‌خواهد که از ظاهربینی (دیدن ناس) فراتر رود و به حقیقت نصر و فتح الهی بنگرد. گویی پیامبر، در برابر هجوم ظاهری خلق، به تسبیح و استغفار دعوت شده تا از نقص ظاهربینی رهایی یابد.

نکته کلیدی: آیه نصر، مقام کمال را نشان می‌دهد، اما مشاهده ناس به‌جای ناصر و فاتح، نقص است و سالک را به تسبیح و استغفار دعوت می‌کند.

این تفسیر، با نقد ظاهربینی و تأکید بر حقیقت الهی هم‌خوانی دارد. ورود افواج به دین، گاه گله‌وار و بدون توحید است، چنان‌که در نهج‌البلاغه آمده: «یردون کورود البهائم» (مردم چون چهارپایان وارد می‌شوند).

بخش چهارم: نقد احادیث ضعیف و تأکید بر تفسیر قرآنی

نقد حدیث ابن‌عباس

روایت منسوب به ابن‌عباس، که گریه او را به وداع پیامبر و مرگ قریب‌الوقوع ایشان تفسیر می‌کند، از نظر نویسنده ضعیف است و اعتقادی به آن نیست. این روایت، آیه نصر را به جلسه وداع و مرگ پیامبر پیوند می‌زند، اما این تفسیر، با حقیقت قرآنی هم‌خوانی ندارد. گویی این روایت، چونان پرده‌ای است که حقیقت نورانی آیه را می‌پوشاند و از شهود باطنی آن بازمی‌دارد.

نکته کلیدی: حدیث ابن‌عباس، به دلیل ضعف سند، نمی‌تواند مبنای تفسیر آیه نصر باشد؛ تفسیر قرآنی مقدم است.

این دیدگاه، با رویکرد شیعی به احادیث مستند هم‌راستاست. احادیث معصومان، که خود تفسیر قرآن کریم‌اند، معتبرند، اما روایات غیرمستند، گاه به تحریف معنا می‌انجامند.

لزوم تفسیر قرآنی

تأکید بر تفسیر قرآنی، از اصول بنیادین این درس‌گفتار است. قرآن کریم، خود بهترین مفسر خویش است و نیازی به روایات ضعیف ندارد. گویی قرآن، چونان خورشیدی است که با نور خود، همه تاریکی‌های جهل را می‌زداید و راه حقیقت را روشن می‌کند. تفسیر آیه نصر، باید از متن قرآن و با تکیه بر معانی باطنی آن صورت گیرد، نه با اتکا به روایاتی که از حقیقت دورند.

نکته کلیدی: قرآن کریم، بهترین مفسر خویش است؛ تفسیر آیه نصر باید بر اساس متن قرآن و بدون اتکا به روایات ضعیف باشد.

بخش پنجم: موت ارادی و اجابت حق

موت ارادی اولیای الهی

اولیای الهی، با اراده‌ای راسخ، موت ارادی دارند. آن‌ها می‌توانند با «نکشیدن نفس»، قالب تهی کنند، نه به اجبار عوامل خارجی، بلکه با تسلیم کامل به حق. این مقام، با آیه شریفه لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (قرآن کریم، سوره آل‌عمران: ۱۰۲، ترجمه فولادوند: «نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید») هم‌خوانی دارد. گویی اولیا، چونان پرندگانی‌اند که با بال اراده، به سوی حقیقت پرواز می‌کنند و مرگشان، نه پایان، بلکه آغازی برای وصل به حق است.

نکته کلیدی: اولیای الهی، با اراده و تسلیم، موت ارادی دارند و مرگشان، وصل به حق است.

این مفهوم، با ولایت عرفانی هم‌راستاست. اولیا، با معرفت الهی، از بند علایق مادی رها شده و در مقابل حق نمی‌ایستند، بلکه با اجابت او، به کمال می‌رسند.

اجابت دعوت حق

هر نفس سالک، اجابت دعوت حق است. این اجابت، در کمال، به تسلیم کامل می‌انجامد، چنان‌که در قالوا بلی متجلی است. گویی هر نفس، چونان نغمه‌ای است که در سمفونی الهی نواخته می‌شود و سالک را به سوی وحدت هدایت می‌کند. کمال، در آن است که سالک، با هر نفس، خود را به دعوت حق پاسخگو کند و در این اجابت، به مقام حق‌الیقین نائل آید.

نکته کلیدی: هر نفس، اجابت دعوت حق است؛ کمال در تسلیم کامل به این دعوت است.

این دیدگاه، با اصل تسلیم در عرفان هم‌خوانی دارد. سالک، با اجابت حق، از محدودیت‌های ظاهری فراتر رفته و به حقیقت باطنی متصل می‌شود.

بخش ششم: نقد نسبیت‌گرایی و وحدت حقیقت

نقد نسبیت‌گرایی

عرفان نظری، از نسبیت‌گرایی (غلبه خلق یا حق) فراتر می‌رود و به وحدت حقیقت می‌رسد. مشاهده یک‌طرفه، چه خلق و چه حق، نتیجه محدودیت ادراک انسانی است. گویی خلق، چونان سایه‌ای است که از نور حق پدید آمده، اما در نگاه ناقص، از آن جدا به نظر می‌آید. عرفان، این دوگانگی را نفی کرده و همه ظهورات را جلوه‌های یک حقیقت واحد می‌داند.

نکته کلیدی: عرفان، از نسبیت‌گرایی فراتر رفته و همه ظهورات را جلوه‌های یک حقیقت الهی می‌داند.

این دیدگاه، با اصل وحدت وجود هم‌راستاست. حق، مقسم است و خلق، ظهورات او هستند، نه مقابل او.

ظهور و بطون

همه ظهورات از باطن سرچشمه گرفته و به آن بازمی‌گردند. باطن، غایت و قوت ذاتی است و ظاهر، تنها جلوه‌ای از آن. گویی عالم، چونان آیینه‌ای است که نور باطن در آن منعکس شده و هر ذره‌اش، نشانی از حقیقت الهی دارد. این بازگشت به باطن، نشان‌دهنده وحدت الهی است که همه کثرت‌ها را در خود جمع می‌کند.

نکته کلیدی: همه ظهورات از باطن آمده و به آن بازمی‌گردند؛ باطن، غایت و قوت ذاتی است.

این مفهوم، با مراتب تجلی در عرفان هم‌خوانی دارد. باطن، حقیقت الهی است که در همه مراتب وجود ساری است و ظاهر، تنها جلوه‌ای از آن حقیقت است.

بخش هفتم: نقد استهلاک و ظاهربینی خلق

نقد مفهوم استهلاک

استهلاک، به معنای اضمحلال و نابودی نیست، بلکه تغییر صورت در دایره جمع الهی است. همه موجودات، در ظرف ظهور و بطون، جلوه‌های الهی‌اند و هیچ‌چیز هلاک نمی‌شود. گویی هر موجود، چونان گلی است که در باغ الهی می‌روید و با تغییر صورت، در دایره وحدت الهی باقی می‌ماند.

نکته کلیدی: استهلاک، تغییر صورت در دایره جمع الهی است، نه نابودی؛ همه موجودات، ظهورات الهی‌اند.

این دیدگاه، با رد اضمحلال و تأکید بر ظهورات الهی هم‌راستاست. عالم، ظرف تجلیات الهی است و هیچ‌چیز از دایره وجود خارج نمی‌شود.

نقد ظاهربینی خلق

ورود افواج به دین، اغلب ظاهری و گله‌وار است، بدون توحید و سلوک بر صراط مستقیم. این ورود، چونان حرکت بهائم است که در نهج‌البلاغه توصیف شده: «یردون کورود البهائم». گویی خلق، چونان گله‌ای‌اند که به سوی آبشخور ظاهر می‌روند، اما از چشمه حقیقت بی‌خبرند.

نکته کلیدی: ورود افواج به دین، اغلب ظاهری و گله‌وار است، بدون توحید و سلوک بر صراط مستقیم.

این نقد، با تأکید بر ضرورت توحید و سلوک در عرفان هم‌خوانی دارد. دین، نه‌تنها ظاهر، بلکه باطن و حقیقت است که تنها در سایه سلوک متجلی می‌شود.

بخش هشتم: لزوم پیرایه‌زدایی از اسلام

پیرایه‌های نادانی و خباثت

اسلام، از دو نوع پیرایه رنج می‌برد: یکی از نادانی و ناآگاهی، و دیگری از خباثت و دشمنی. این پیرایه‌ها، گاه از سیاست‌های استعماری و گاه از جهل برخی پیروان سرچشمه گرفته‌اند. گویی اسلام، چونان گوهری گران‌بهاست که در میان خاک جهل و خباثت پنهان شده و نیازمند پالایش است.

نکته کلیدی: اسلام از پیرایه‌های نادانی و خباثت رنج می‌برد و نیازمند پالایش است.

این دیدگاه، با اصل اصلاح دینی هم‌راستاست. پالایش اسلام، نه‌تنها از تحریفات خارجی، بلکه از ناآگاهی‌های داخلی نیز ضروری است.

معجزه حفظ دین

معجزه الهی، حفظ دین با وجود نادانی و خباثت است. خداوند، دین خود را حتی با وجود «ناس» حفظ کرده، نه صرفاً با ناصر و فاتح. گویی دین، چونان درختی است که در میان طوفان‌های جهل و دشمنی، به لطف الهی استوار مانده و میوه حقیقت می‌دهد.

نکته کلیدی: معجزه الهی، حفظ دین با وجود نادانی و خباثت است؛ خداوند دین را با «ناس» نگه داشته است.

این مفهوم، با آیات قرآنی در باب حفظ دین هم‌خوانی دارد. خداوند، با حکمت خویش، دین را از گزند دشمنان و ناآگاهان محافظت کرده است.

جمع‌بندی

درس‌گفتار شماره 564 مصباح الأنس، با تبیین حالات سالک در مواجهه با ظاهر و باطن، قوت باطن را در ذات و ظاهر را در نسبت به خلق نشان می‌دهد. نقد مشاهده یک‌طرفه، تأکید بر تفسیر قرآنی آیه نصر، و رد احادیث ضعیف، این درس‌گفتار را به اثری عمیق در عرفان نظری تبدیل کرده است. موت ارادی اولیا، اجابت دعوت حق، و نقد نسبیت‌گرایی، از دیگر محورهای این درس‌گفتار است که عرفان را به وحدت حقیقت متصل می‌کند. لزوم پیرایه‌زدایی از اسلام و معجزه حفظ دین، این متن را به دعوتی برای اصلاح دینی و تعمیق معرفت الهی تبدیل کرده است.

با نظارت صادق خادمی
کد فوتر