متن درس
تأملی در اولیت مراتب وجودی و معنوی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 566)
دیباچه
این نوشتار، بازآفرینی علمی درسگفتار شماره 566 از مجموعه ارزشمند مصباح الأنس، تألیف آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که به بررسی عمیق اولیت مراتب وجودی و معنوی در چارچوب عرفان نظری و فلسفه اسلامی میپردازد. محورهای اصلی این نوشتار شامل تبیین اولیت فیضی و حقی، تمایز اولیت انسان کامل و عادی، نقد مفهوم عماء، و بررسی رابطه اولیت و اخریت در مراتب وجودی است که با ارجاع به آیات قرآن کریم و تحلیلهای عمیق، غنای علمی و معنوی متن را دوچندان میسازد.
بخش نخست: اولیت مراتب وجودی و معنوی
سوال پانزدهم و محور بحث
درسگفتار به بررسی سوال پانزدهم از مجموعه هفده سوال مطرحشده در پایان مبحث خواص انسان کامل در مصباح الأنس اختصاص دارد. این سوال، چیستی اولیت مراتب وجودی و معنوی را در نسبت با حق، خلق، انسان کامل و انسان عادی مورد پرسش قرار میدهد. از میان هفده سوال، چهارده سوال پیشتر پاسخ داده شده و این نوشتار، با تمرکز بر سوال پانزدهم، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی میپردازد، با این امید که مباحث مصباح الأنس در سال جاری به اتمام برسد.
این سوال، همانند کلیدی است که درهای معرفت به مراتب وجود را میگشاید. اولیت، بهمثابه سرآغاز ظهور وجود، در مراتب مختلف (حق، خلق، کمل و غیرکمل) بررسی میشود و جایگاه هر مرتبه را در نظام هستی روشن میسازد. رویکرد استقرایی و نظاممند درسگفتار، که پیشتر تمامی عبارات مصباح را صفحهبهصفحه تحلیل کرده، نشاندهنده عمق و دقت در کاوش مفاهیم عرفانی است.
درنگ: سوال پانزدهم به چیستی اولیت مراتب وجودی و معنوی در نسبت با حق، خلق، انسان کامل و انسان عادی میپردازد و در چارچوب وحدت وجود تحلیل میشود. |
ساختار و اهمیت تکمیل مباحث
ساختار درسگفتار، با تحلیل دقیق و استقرایی متن مصباح الأنس، بر اهمیت تکمیل این مجموعه تأکید دارد. بررسی صفحهبهصفحه و تبیین جزئیات، از آغاز تا پایان هر مبحث، نشاندهنده رویکردی علمی و نظاممند است که برای مخاطبان آکادمیک، ارزشی والا دارد. این ساختار، همانند نقشهای است که راهنمای سالک در مسیر معرفت به حقیقت وجود است.
هدف از تکمیل مباحث، نهتنها اتمام یک مجموعه علمی، بلکه گشودن افقهای نوین در فهم عرفان نظری است. این تلاش، همانند کندوکاوی است که گنجهای نهان معرفت را از دل خاک هستی بیرون میآورد و به پژوهشگران عرضه میدارد.
درنگ: ساختار استقرایی و نظاممند مصباح الأنس، با تحلیل صفحهبهصفحه، نشاندهنده عمق علمی و اهمیت تکمیل مباحث برای فهم عرفان نظری است. |
بخش دوم: اولیت فیضی و حقی
مفهوم اولیت فیضی
اولیت فیضی به مقام عمائی، یعنی ظرف فیض الهی، اشاره دارد. این مقام، مشرع الوجود یا محل آغاز ظهور وجود است که صوره وجودیه مطلقه نامیده میشود. فیض الهی، همانند جویباری است که از سرچشمه حق سرازیر شده و تمامی مظاهر هستی را سیراب میکند. این فیض، در مقام واحدیت، به ظهورات و اعیان ثابته متجلی میشود و ظرف مظاهر اسما و صفات الهی است.
مشرع الوجود، همانند شراع رودخانهای است که در آن، وجود به ظهور میرسد. این تعبیر، با مفهوم شرعیت در عرفان همخوانی دارد، جایی که شرعیت به عالم ناسوت، طریقیت به عالم برزخ، و حقیقت به عالم آخرت اشاره دارد. آیه قرآن کریم این حقیقت را تأیید میکند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ : «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم»).
درنگ: اولیت فیضی به مقام عمائی، یعنی مشرع الوجود و صوره وجودیه مطلقه، اشاره دارد که ظرف ظهور مظاهر اسما و صفات در مقام واحدیت است. |
اولیت حقی و مقام احدیت
اولیت حقی به مقام احدیت، یعنی روح فیض و حقیقت وجود، بازمیگردد. احدیت، جمع هویتی است که فاقد کثرت ظهوری است و تمامی تعینات در آن به وحدت بازمیگردند. این مقام، همانند خورشیدی است که نورش همهچیز را روشن میکند، اما خود از هر تعینی مبراست. روح مقام عمائی، احدیت است که جامع همه تعینات و فاقد تعدد وجودی است.
تمایز احدیت و واحدیت در این است که احدیت، مقام اطلاق و بیتعینی است، درحالیکه واحدیت، ظرف ظهور اسما و صفات است. احدیت، باطن واحدیت است، همانگونه که «هو» باطن «الله» است. این تمایز، همانند تفاوت میان نور خالص و پرتوهای رنگی است که از منشور میگذرند.
درنگ: اولیت حقی به مقام احدیت، یعنی روح فیض و جمع هویتی فاقد کثرت ظهوری، اشاره دارد که باطن واحدیت است. |
نقد مفهوم عماء
مفهوم عماء، که در برخی متون عرفانی بهعنوان ظرف فیض مطرح شده، در این درسگفتار مورد نقد قرار میگیرد. تأکید میشود که عماء و مفاهیم مشابه، فاقد اعتبار رواییاند و اعتقادی به آنها نیست. بااینحال، اصل فیض الهی معتبر است و عماء، صرفاً نامی برای تبیین ظرف فیض است. این نقد، همانند پالایش گوهری است که از ناخالصیها پاک میشود تا حقیقت آن نمایان گردد.
این رویکرد، نشاندهنده دقت علمی در بررسی مفاهیم عرفانی است. فیض، بهعنوان جریان وجود، مبنای ظهورات است و نیازی به مفاهیم غیرمستند ندارد.
درنگ: مفهوم عماء فاقد اعتبار روایی است، اما اصل فیض الهی معتبر و مبنای ظهورات وجودی است. |
بخش سوم: انسان کامل و عادی
اولیت انسان کامل
اولیت انسان کامل در مقام واحدیت، یعنی جمع جمع، قرار دارد. انسان کامل، به احدیت جمع و وجودی متصل است که از هرگونه محدودیت مرتبهای آزاد است. این مقام، همانند قلهای است که سالک پس از پیمودن راههای پرپیچوخم، به آن میرسد و در آن، همهچیز به وحدت وجود بازمیگردد.
انسان کامل، به دلیل اتصال به احدیت، ازلی و ابدی است. این ازلیت و ابدیت، همانند اقیانوسی است که هیچ کرانهای ندارد و انسان را از محدودیتهای زمانی و مکانی رها میسازد.
ید”>
درنگ: اولیت انسان کامل در مقام واحدیت و احدیت جمع قرار دارد و به دلیل اتصال به احدیت، ازلی و ابدی است. |
اولیت انسان عادی
اولیت انسان عادی در مرتبه حسی، یعنی مظهر اسما و صفات خاص، قرار دارد. این انسانها در مقام احدیت استعدادی هستند، یعنی دارای قابلیتهایی هستند که هنوز به فعلیت نرسیدهاند. تفاوت انسان کامل با انسان عادی، همانند تفاوت میان دانهای است که به درخت تنومند بدل شده و بادی که هنوز در خاک خفته است.
هر انسان، دارای مقام جمع است، اما جمع انسان کامل، فعلی است و جمع انسان عادی، استعدادی. این تمایز، نشاندهنده مراتب مختلف ظهور وجود در انسانهاست.
ح”>
درنگ: اولیت انسان عادی در مرتبه حسی و احدیت استعدادی است، درحالی که انسان کامل در مقام فعلیت دارد. |
مظاهر انسانی و تعینات نسبی
انسان کامل، مظهر جامع اسما و صفات در مرتبه وجوبی است، درحالیکه انسان عادی به تعینات نسبی، یعنی حصص، محدود است. این تعینات، به قابلیتها و حالات انسان وابستهاند و در نهایت، به منازل دارین (ثواب یا عقاب) منجر میشوند. این منازل، همانند ایستگاههایی هستند که مسافران وجود، بر اساس اعمال و استعدادهایشان، در آنها قرار میگیرند.
آیه قرآن کریم این مسئولیت را روشن میسازد: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظِلَالٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ﴾ (سوره بقره، آیه ۲۱۰؛ : «آیا جز این انتظار دارند که خدا و فرشتگان در سایههایی از ابر به سویشان بیایند؟»). این آیه، بر اقتضایی بودن مراتب انسانی تأکید دارد و نشان میدهد که ظهور الهی، متناسب با اعمال انسانهاست.
ح”>
درنگ: انسان کامل مظهر جامع در مرتبه وجوبی است، اما انسان عادی به تعینات نسبی محدود است که به منازل ثواب یا عقاب منجر میشود. |
بخش چهارم: حقیقت اطلاق و تقید
حقیقت اطلاقی حق
حقیقت حق، احدیت جمع هویتی است که از هر وصف و تعینی مبراست. این حقیقت، حتی از قید اطلاق نیز آزاد است. همانند اقیانوسی که هیچ کرانهای ندارد، حقیقت حق، فراتر از هرگونه محدودیت است. این اطلاق حقیقی، مقام ذات است که در آن، هیچ رسم و نامی وجود ندارد.
این مفهوم، همانند گوهری است که در صدف بینهایت نهفته و از هر دستیافتنی دیده میشود، اما در عین حال، دست هیچ مخلوقی به آن نمیرسد.
درنگ: حقیقت حق، احدیت جمع هویتی است که از هر وصف و تعینی، حتی قید اطلاق، مبراست. |
اطلاق و تقید در فلسفه و عرفان
اطلاق در مقابل تقید، به معنای عدم محدودیت است، اما اطلاق مقسمی، خود مقید است. اطلاق حقیقی، فراتر از هر قیدی است و در مقام احدیت قرار دارد. این تمایز، همانند تفاوت میان مفهوم مطلق در ادبیات و حقیقت مطلق در عرفان است. در ادبیات، مطلق مفعول، خود یکی از مفعولهاست، اما در عرفان، مطلق الوجود، حقیقت وجود است که از هر قیدی آزاد است.
این بحث، نشاندهنده عمق تأملات فلسفی و عرفانی در مفهوم اطلاق است. اطلاق حقیقی، همانند نوری است که هیچ سایهای ندارد و همهچیز را در خود حل میکند.
درنگ: اطلاق حقیقی در مقام احدیت، فراتر از هر قیدی است، درحالیکه اطلاق مقسمی، خود مقید است. |
بخش پنجم: رابطه اولیت و اخریت
وابستگی اخریت به اولیت
آخر هر موجود، به اول آن وابسته است. اولیت، همانند بذری است که آینده درخت را تعیین میکند. این اصل در عرفان نظری، به این معناست که آخریت هر انسان، نتیجه استعدادها و اقتضائات اولیه اوست. اگر اولیت انسان کامل باشد، آخریت او نیز عبداللهی است، و اگر حصصی باشد، به عبدالأسماء میرسد.
این رابطه، همانند تناسبی ریاضی است که از مقدمه، نتیجه را پیشبینی میکند. آیه قرآن کریم این حقیقت را تأیید میکند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ : «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم»).
درنگ: آخریت هر موجود به اولیت آن وابسته است و نتیجه استعدادها و اقتضائات اولیه است. |
اقتضاء و اختیار
مراتب انسان، نه به علل تامه، بلکه به اقتضائات و اختیارات او وابسته است. این اقتضاء، همانند بستری است که انسان در آن، با اختیار خود، مسیر سعادت یا شقاوت را انتخاب میکند. برخلاف علل تامه، که نتیجهای قطعی دارند، اقتضائات انسانی به عوامل متعددی مانند محیط، تربیت و انتخابها وابستهاند.
این اصل، همانند مادهای است که میتواند به اشکال مختلف شکل بگیرد. انسان، با اختیار خود، میتواند سعید یا شقی شود، همانطور که قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (سوره انسان، آیه ۳؛ : «ما او را به راه هدایت کردیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس»).
درنگ: مراتب انسان به اقتضائات و اختیارات او وابسته است، نه به علل تامه، و انسان میتواند با اختیار خود مسیر را تغییر دهد. |
استعداد و فعلیت
انسان کامل در مقام فعلیت و انسان عادی در مقام استعداد قرار دارد. این تفاوت، همانند تفاوت میان گلی است که شکوفا شده و غنچهای که هنوز در بسته است. انسان کامل، با فعل خود، به عبداللهی میرسد، درحالی که انسان عادی، با استعداد خود، به تعینات اسمایی محدود است.
درنگ: انسان کامل در مقام فعلیت و به عبداللهی میرسد، درحالی که انسان عادی در مقام استعداد و تعینات اسمایی است. |
بخش ششم: مراتب ثواب و عقاب
مراتب دارین
مراتب ثواب و عقاب، نتیجه تعینات نسبی و اقتضائات انسانی است. انسان کامل، به دلیل اطلاقی بودن، به مراتب برتر میرسد، درحالی که انسان عادی، به حصص و تعینات خود محدود است. این مراتب، همانند منازلی هستند که هر انسان، بر اساس اعمال و استعدادهایش، در آنها مستقر میشود.
آیه قرآن کریم این حقیقت را روشن میسازد: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظِلَالٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ﴾ (سوره بقره، آیه ۲۱۰؛ : «آیا جز این انتظار دارند که خدا و فرشتگان در سایههایی از ابر به سویشان بیایند؟»). این آیه، بر اقتضایی بودن مراتب و مسئولیت انسان در برابر اعمالش تأکید دارد.
درنگ: مراتب ثواب و عقاب، نتیجه تعینات نسبی و اقتضائات است و انسان کامل به مراتب اطلاقی و انسان عادی به حصص میرسد. |
عبدالله و عبدالأسماء
انسان کامل به مقام عبداللهی، یعنی اتصال به احدیت جمع، و انسان عادی به مقام عبدالأسماء، یعنی تعینات اسمایی خاص، میرسد. عبدالله، همانند دریایی است که همه امواج را در خود جای داده، درحالی که عبدالأسماء، به موجی خاص محدود است. این تمایز، نشاندهنده تفاوت در مراتب معرفت و اتصال به حق است.
پیامبران، بهویژه رسول الله (صلیالله علیه وآله)، به مقام عبداللهی رسیدهاند، درحالی که دیگران به اسمای خاصه محدودند. این مقام، همانند ختم است که در آن، همهچیز به وحدت و کمال بازمیگردد.
درنگ: انسان کامل به عبداللهی و انسان عادی به عبدالأسماء میرسد، که نشاندهنده تفاوت در مراتب اتصال به حق است. |
جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در اولیت مراتب وجودی و معنوی، به تبیین اولیت فیضی (مقام عمائی) و اولیت حقی (مقام احدیت) پرداخت و مراتب انسان کامل و عادی را در چارچوب وحدت وجود تحلیل کرد. انسان کامل، در مقام احدیت جمع و فعلیت، به عبداللهی میرسد، درحالی که انسان عادی، در مقام استعداد و تعینات نسبی، به عبدالأسماء محدود است. نقد مفهوم عماء، بر اهمیت فیض الهی و رد مفاهیم غیرمستند تأکید داشت. آیه ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظِلَالٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ﴾ (سوره بقره، آیه ۲۱۰) و دیگر آیات قرآن کریم، بر اقتضایی بودن مراتب و مسئولیت انسان تأکید دارند.
با نظارت صادق خادمی |