در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 570

متن درس

 

در وحدت وجود و رابطه حق و خلق در مقام سلوک

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 570)

دیباچه

درس‌گفتار شماره 570 از مجموعه گران‌سنگ مصباح الأنس، به قلمرو عمیق عرفان نظری و فلسفه اسلامی گام نهاده و به کاوش در رابطه میان حق و خلق از منظر وحدت وجود، تطابق و تعدد در مراتب وجودی می‌پردازد. این درس‌گفتار، با تأمل در پرسش‌های بنیادین درباره تطابق حق و خلق، ظهورات الهی، و مقام انسان کامل، نوری بر حقایق توحیدی می‌افکند.

بخش نخست: تطابق و تقابل در رابطه حق و خلق

پرسش بنیادین تطابق در نفس‌الامر

درس‌گفتار با طرح پرسشی عمیق آغاز می‌شود: آیا تطابق میان حق و خلق در نفس‌الامر (واقعیت عینی) است یا صرفاً در مقام ملاحظه (لحاظ ذهنی)؟ و آیا این تطابق، مستلزم تعدد ذاتی است که با عینیّت حق منافات دارد؟ این پرسش، به یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری و فلسفه اسلامی اشاره دارد که رابطه میان حق، به‌عنوان وجود مطلق، و خلق، به‌عنوان ظهورات آن وجود را مورد کاوش قرار می‌دهد. پاسخ درس‌گفتار روشن است: تطابق در نفس‌الامر به معنای عینیّت کامل نیست، زیرا عینیّت با تعدد ذاتی منافات دارد. حق، وجود مطلق است و خلق، ظهورات و تعینات آن وجود در مراتب گوناگون. گویی حق، چونان اقیانوسی بی‌کران است که خلق، امواج آن‌اند؛ نه جدا از آن، نه عین آن، بلکه جلوه‌های آن در ظرف تعین.

درنگ: تطابق حق و خلق در نفس‌الامر، ظهوری است، نه عینیّت کامل؛ تعدد ذاتی با وحدت وجود منافات دارد.

این دیدگاه با آیه شریفه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (قرآن کریم، سوره الحدید: ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن») هم‌خوانی دارد. این آیه، وحدت وجودی حق را در همه مراتب ظهور نشان می‌دهد، بدون آنکه تعدد ذاتی پدید آید.

نقد تقابل میان حق و خلق

درس‌گفتار تأکید دارد که حق و خلق مقابل یکدیگر نیستند، زیرا خلق، ظهورات حق است و تصور تقابل، به شرک می‌انجامد. حق، به‌عنوان مبدأ وجود، در همه مراتب ظهور می‌یابد و خلق، مظاهر آن وجودند. تصور تقابل، گویی جدایی دو ذات مستقل را فرض می‌کند، حال آنکه خلق، چونان سایه‌ای است که از نور حق پدید آمده و بی‌وجود او، هیچ است. این دیدگاه، با آیه شریفه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (قرآن کریم، سوره الفاتحه: ۵، : «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم») هم‌راستاست، که توحید در عبادت و استعانت را تأیید کرده و هرگونه تقابل را نفی می‌کند.

درنگ: حق و خلق مقابل یکدیگر نیستند؛ خلق، ظهورات حق است و تقابل، به شرک می‌انجامد.

این اصل، با مفهوم توحید افعالی در کلام اسلامی هم‌خوانی دارد، که همه افعال را به حق نسبت داده و خلق را فاعل مستقل نمی‌داند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با طرح پرسش تطابق و تقابل، بر وحدت وجودی حق و ظهوری بودن خلق تأکید کرد. تطابق در نفس‌الامر، نه به معنای عینیّت کامل، بلکه به معنای ظهور حق در مراتب خلق است. نقد تقابل، راه را بر شرک بسته و توحید را در مراتب وجودی تثبیت کرده است. این تأملات، بستری برای فهم عمیق‌تر رابطه حق و خلق فراهم می‌آورد.

بخش دوم: ظهورات حق و مراتب خلق

خلق به‌عنوان ظهورات حق

درس‌گفتار بیان می‌دارد که همه عالم هستی، ظهورات پروردگار است. حق، با تعین یافتن، خلق می‌شود و خلق، با سیر صعودی در سلوک عرفانی، به سوی حق بازمی‌گردد. این سیر، نه بازگشت به ذات حق، بلکه تحقق در مراتب بالاتر ظهور است. گویی خلق، چونان پرندگانی‌اند که از شاخسار وجود حق پرگشوده و با بال سلوک، به سوی او بازمی‌گردند، اما هرگز ذات او را درنمی‌نوردند. این دیدگاه، با آیه شریفه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (قرآن کریم، سوره البقره: ۱۵۶، : «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم») هم‌خوانی دارد.

درنگ: همه عالم، ظهورات حق است؛ خلق با تعین حق پدید می‌آید و با سلوک، به مراتب بالاتر ظهور بازمی‌گردد.

این اصل، با مفهوم تجلی در عرفان ابن‌عربی سازگار است، که هر موجود را مظهر خاصی از اسماء و صفات الهی می‌داند.

تفاوت حق و خلق در ظرف تعین

تفاوت میان حق و خلق، در ظهور و تعین است. حق، وجود مطلق، معین و اجمالی است، در حالی که خلق، ظهورات متعین و تفصیلی آن وجودند. این تمایز، با اصل وحدت در کثرت هم‌راستاست، که کثرت ظهورات را در عین وحدت وجود تأیید می‌کند. گویی حق، چونان خورشیدی است که نورش در آیینه‌های بی‌شمار خلق منعکس می‌شود؛ هر آیینه، جلوه‌ای خاص دارد، اما نور، یکی است. این دیدگاه، با مفهوم مظهر و مُظهر در فلسفه صدرایی هم‌خوانی دارد.

درنگ: حق، وجود معین و اجمالی است و خلق، ظهور متعین و تفصیلی؛ تفاوت در تعین است، نه در ذات.

عینیّت و تعدد در مراتب وجود

عالم، دارای عینیّت است، اما تطابق و تعدد در ظرف تعین وجود دارد، نه تقابل. وحدت وجود، عینیّت حق را در همه مراتب تأیید می‌کند، اما این عینیّت با تعدد ظهورات همراه است. گویی حق، چونان ریشه درختی است که شاخسارهای بی‌شمار خلق از آن روییده‌اند؛ هر شاخه، جلوه‌ای متمایز است، اما همه از یک ریشه تغذیه می‌کنند. این دیدگاه، با آیه شریفه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قرآن کریم، سوره القصص: ۸۸، : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است») هم‌خوانی دارد.

درنگ: عینیّت حق با تعدد ظهورات در ظرف تعین همراه است، نه تقابل.

این اصل، با مفهوم «لاتکرر التجلی» در عرفان ابن‌عربی سازگار است، که هر تجلی الهی را منحصربه‌فرد می‌داند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تبیین خلق به‌عنوان ظهورات حق، تفاوت‌های ظهوری و تعینی را روشن ساخت. عینیّت حق و تعدد ظهورات، در چارچوب وحدت وجود، به‌عنوان اصلی بنیادین تثبیت شد. این تأملات، راه را برای فهم مقام انسان کامل و سلوک عرفانی هموار می‌کند.

بخش سوم: خلقت و معنای «لا من شیء»

خلقت بدون ماده خارجی

درس‌گفتار بیان می‌دارد که خلق، «لا من شیء» است، یعنی خداوند خلق را از ماده یا ذات خارجی ایجاد نکرده، بلکه از ذات و علم خود ظهور داده است. این دیدگاه، خلقت را ظهور اراده و مشیت الهی می‌داند، بدون نیاز به ماده یا واسطه. گویی خلق، چونان نغمه‌ای است که از ساز الهی برخاسته، نه از ماده‌ای پیشین. این اصل، با آیه شریفه إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (قرآن کریم، سوره یس: ۸۲، : «چون چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید باش، پس می‌شود») هم‌خوانی دارد.

درنگ: خلق، «لا من شیء» است؛ خداوند خلق را از ذات و علم خود ظهور داده، نه از ماده خارجی.

این دیدگاه، با مفهوم فیض اقدس و فیض مقدس در فلسفه صدرایی هم‌راستاست، که خلقت را نتیجه فیض الهی می‌داند.

خلقت بدون الگو

خلق، «بلا رویه» است، یعنی خداوند بدون کپی یا الگوبرداری از چیزی خارجی خلق می‌کند. این اصل، بر اصالت و ابداع الهی تأکید دارد و هرگونه تقلید را نفی می‌کند. گویی خداوند، چونان نقاشی است که بی‌نیاز از الگو، با قلم اراده، نقش خلق را بر صفحه وجود ترسیم می‌کند. این دیدگاه، با مفهوم «کن فیکون» در قرآن کریم هم‌خوانی دارد.

درنگ: خلق، «بلا رویه» است؛ خداوند بدون الگو یا کپی، با اراده خود خلق می‌کند.

این اصل، با مفهوم ابداع در کلام اسلامی سازگار است، که خلقت را ایجاد بدون پیشینه معرفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تبیین خلقت به‌عنوان ظهور ذات و علم الهی، بر اصالت و ابداع خداوند تأکید کرد. مفاهیم «لا من شیء» و «بلا رویه»، خلقت را از هرگونه ماده یا الگوی خارجی مبرا دانسته و آن را جلوه اراده بی‌واسطه الهی معرفی کردند.

بخش چهارم: مقام انسان کامل و رد غلو

انسان کامل به‌عنوان ظهور حق

انسان کامل، حتی در بالاترین مراتب کمال، ظهور حق است و ذات ندارد. معصومان، به‌ویژه امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مظاهر تام اسماء و صفات الهی‌اند، اما ذاتشان از ذات حق متمایز است. گویی انسان کامل، چونان آیینه‌ای صیقلی است که نور حق در آن به تمامی منعکس می‌شود، اما خود، نور نیست. این دیدگاه، با آیه شریفه قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى (قرآن کریم، سوره النجم: ۹، : «به فاصله دو کمان یا نزدیک‌تر») هم‌خوانی دارد، که قرب ظهوری انسان کامل به حق را نشان می‌دهد.

درنگ: انسان کامل، ظهور حق است، نه ذات او؛ حتی در بالاترین مراتب کمال، مظهر باقی می‌ماند.

نقد اتهام غلو

اتهام غلو به کسانی که اولیای الهی را دارای مقامات والا می‌دانند، نادرست است، زیرا این مقامات، ظهوری‌اند، نه ذاتی. درس‌گفتار به نقد تاریخی این اتهامات می‌پردازد که ریشه در سوءتفاهم یا اغراض سیاسی داشته و مانع فهم مقامات اولیا شده‌اند. گویی این اتهامات، چونان پرده‌ای بر حقیقت نورانی اولیا کشیده و خلق را از معرفت توحیدی بازداشته‌اند. این دیدگاه، با روایات شیعی در باب نور محمدی هم‌خوانی دارد.

درنگ: اتهام غلو به اولیای الهی نادرست است؛ مقامات والای آنها ظهوری است، نه ذاتی.

این نقد، بر ضرورت اصلاح فرهنگ دینی و ترویج معرفت توحیدی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین مقام انسان کامل به‌عنوان مظهر حق، اتهام غلو را رد کرد و بر تمایز ظهور و ذات تأکید ورزید. این تأملات، جایگاه اولیای الهی را در نظام توحیدی روشن ساخته و راه را برای فهم عمیق‌تر ولایت هموار کرد.

بخش پنجم: وحدت وجود و نقد شرک

وحدت وجود و رد اتهام کفر

وحدت وجود، به معنای کفر یا شرک نیست، بلکه همه عالم را ظهورات حق می‌داند. درس‌گفتار، با دفاع از این اصل، تأکید دارد که هیچ موجودی ذات مستقلی ندارد و همه، مظاهر حق‌اند. گویی عالم، چونان کتابی است که هر واژه‌اش، نشانی از نویسنده الهی دارد. این دیدگاه، با آیه شریفه لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (قرآن کریم، سوره البقره: ۲۵۵، : «هیچ معبودی جز او نیست») هم‌خوانی دارد.

درنگ: وحدت وجود، همه عالم را ظهورات حق می‌داند؛ این اصل، کفر یا شرک نیست.

این اصل، با توحید ذاتی در کلام و عرفان اسلامی هم‌راستاست.

خطر شرک در ایمان

شرک در میان مؤمنان، خطرناک‌تر از فسق و فجور است، زیرا به‌صورت ریا و خودنمایی در ایمان پنهان می‌شود. ریا، عمل را باطل می‌کند و مؤمن را از قرب الهی دور می‌سازد. گویی شرک، چونان سمی است که در جام ایمان ریخته شده و بی‌خبر، روح را می‌فرساید. این دیدگاه، با آیه شریفه فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (قرآن کریم، سوره الکهف: ۱۱۰، : «هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید عملی صالح انجام دهد و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نکند») هم‌خوانی دارد.

درنگ: شرک در ایمان، به‌صورت ریا، خطرناک‌تر از فسق است و عمل را باطل می‌کند.

نقد ترساندن از علم و ولایت

درس‌گفتار، به نقد کسانی می‌پردازد که با اتهام غلو، مردم را از پیگیری علم و ولایت ترسانده و مانع رشد معرفتی شده‌اند. این اتهامات، گاه از جهل و گاه از اغراض سیاسی سرچشمه گرفته و راه معرفت توحیدی را سد کرده‌اند. گویی این موانع، چونان خارهایی بر راه حقیقت روییده و سالکان را از مقصد بازداشته‌اند.

درنگ: ترساندن مردم از علم و ولایت با اتهام غلو، مانع رشد معرفتی است و نیازمند اصلاح است.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با دفاع از وحدت وجود، خطر شرک خفی در ایمان را هشدار داد و نقد موانع معرفتی را مطرح کرد. این تأملات، بر ضرورت اخلاص و معرفت توحیدی تأکید ورزیده و راه را برای سلوک عرفانی روشن ساخت.

بخش ششم: سلوک عرفانی و وحدت شهود

مراتب شهود در سلوک

در مراتب اولیه سلوک، سالک حق را از منظر انسان کامل مشاهده می‌کند، اما در مراتب بالاتر، شاهد، مشهود و شهود یکی می‌شوند. این وحدت شهود، مقام فناء فی الله است که سالک، خود را در حق فانی می‌بیند. گویی سالک، چونان قطره‌ای است که در اقیانوس حق حل شده و جز او، چیزی نمی‌بیند. این دیدگاه، با آیه شریفه الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (قرآن کریم، سوره طه: ۵، : «خداوند رحمان بر عرش استوار است») هم‌خوانی دارد، که عرش را ظرف شهود رحمانیت معرفی می‌کند.

درنگ: در مراتب بالاتر سلوک، شاهد، مشهود و شهود یکی می‌شوند؛ این وحدت شهود، مقام فناء فی الله است.

قرب فرایض و نوافل

درس‌گفتار، میان قرب فرایض (مشاهده وحدت) و قرب نوافل (مشاهده کثرت) تمایز قائل می‌شود. در قرب فرایض، سالک حق را یکی می‌بیند، و در قرب نوافل، ظهورات را متمایز می‌بیند. گویی سالک، گاه به خورشید حقیقت می‌نگرد و گاه به پرتوهای آن در عالم. این دو مقام، مکمل یکدیگرند و کمال سالک در جمع میان آنهاست.

درنگ: قرب فرایض، مشاهده وحدت است و قرب نوافل، مشاهده کثرت؛ کمال در جمع میان این دو است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با تبیین مراتب شهود و تمایز قرب فرایض و نوافل، سلوک عرفانی را به‌عنوان راهی به سوی وحدت شهود معرفی کرد. این تأملات، جایگاه سالک را در نظام توحیدی روشن ساخت.

بخش هفتم: قیامت و نقش اولیای الهی

فشار قیامت و ضرورت اخلاص

فشار قیامت، به مراتب سنگین‌تر از فشار قبر است، زیرا روز قیامت، روز «کشف الغطا» است که همه ادعاهای غیرواقعی و ریا برملا می‌شود. اخلاص، تنها راه رهایی از این فشار است. گویی قیامت، چونان آتشی است که هرچه غیرحق است را می‌سوزاند و تنها حقیقت اخلاص را باقی می‌گذارد. این دیدگاه، با آیه شریفه يَوْمَئِذٍ يَرَوْنَ أَعْمَالَهُمْ (قرآن کریم، سوره الزلزال: ۶، : «در آن روز اعمالشان را می‌بینند») هم‌خوانی دارد.

درنگ: فشار قیامت، به دلیل کشف ادعاهای غیرواقعی، سنگین‌تر از فشار قبر است؛ اخلاص، راه رهایی است.

شفاعت اولیای الهی

اولیای الهی، در روز قیامت، به دنبال شفاعت برای کسانی هستند که به آنها محبت یا توجه نشان داده‌اند. برخلاف خلق گرفتار، که به فکر نجات خودند، اولیا در پی دستگیری از دیگران‌اند. گویی اولیا، چونان چشمه‌های فیض‌اند که در صحرای محشر، تشنه‌комان را سیراب می‌کنند. این دیدگاه، با آیه شریفه لَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا (قرآن کریم، سوره المعارج: ۱۰، : «هیچ دوستی از دوست دیگر سراغ نمی‌گیرد») هم‌خوانی دارد، که اولیا را از این قاعده مستثنا می‌داند.

درنگ: اولیای الهی در قیامت، به دنبال شفاعت برای محبان خودند، نه نجات خویش.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، با تبیین فشار قیامت و نقش شفاعتی اولیا، بر ضرورت اخلاص و اهمیت ولایت تأکید کرد. این تأملات، جایگاه اولیا را در نظام آخرت روشن ساخت.

جمع‌بندی نهایی

درس‌گفتار شماره 570 مصباح الأنس، با کاوش در رابطه حق و خلق، وحدت وجود و مراتب سلوک، نوری بر حقایق توحیدی افکند. این درس‌گفتار، با تبیین تطابق ظهوری، رد تقابل، و تأکید بر خلقت به‌عنوان ظهور ذات الهی، نظام توحیدی را استوار ساخت. انسان کامل، به‌عنوان مظهر حق، و نقد اتهام غلو، جایگاه اولیا را روشن کرد. خطر شرک در ایمان، ضرورت اخلاص، و نقش شفاعتی اولیا، از دیگر محورهای این درس‌گفتار بود که راه سلوک را هموار ساخت.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، تفاوت اصلی بین حمد و شکر چیست؟

2. طبق متن، مدح با چه چیزی در مقابل است؟

3. بر اساس متن، حمد نسبت به مدح و شکر چه ویژگی‌ای دارد؟

4. طبق متن، تسبیح به چه معناست؟

5. کدام یک از اذکار زیر در تسبیحات اربعه نیست؟

6. طبق متن، حمد شامل صفات غیر اختیاری نیز می‌شود.

7. تسبیح به معنای پاک کردن خدا از صفات غیر لایق جلال اوست.

8. هر مدحی حمد است، اما هر حمدی مدح نیست.

9. صفات جلال خدا به معنای صفات سلبي است.

10. تسبیحات اربعه شامل پنج ذکر است.

11. تفاوت اصلی بین حمد و مدح چیست؟

12. چرا حمد افضل از شکر و مدح است؟

13. منظور از تسبیح در متن چیست؟

14. چرا لا حول و لا قوه الا بالله در تسبیحات اربعه نیست؟

15. چگونه تسبیح به فعل خدا مربوط می‌شود؟

پاسخنامه

1. شکر در مقابل نعمت است، اما حمد لزوماً به نعمت وابسته نیست

2. ضم

3. اخص و افضل است

4. قرب به حق و تقدیس الهی

5. لا حول و لا قوه الا بالله

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. حمد مختص صفات اختیاری است، اما مدح شامل امور اختیاری و غیر اختیاری می‌شود.

12. زیرا حمد شامل ستایش خدا به خاطر تمام صفات اختیاری اوست، بدون وابستگی به نعمت یا امور غیر اختیاری.

13. تسبیح به معنای قرب به حق و تقدیس خدا از غیر لایق جلال اوست.

14. زیرا این ذکر در الله اکبر مستتر است و چیز جدیدی اضافه نمی‌کند.

15. تسبیح ظهور فعل خدا در مخلوقات است که همه چیز را به او نسبت می‌دهد.

فوتر بهینه‌شده