متن درس
تبیین معرفت توحیدی و قرب الهی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 571)
مقدمه: درآمدی بر معرفت توحیدی و قرب الهی
این نوشتار، تبیینی تخصصی از درسگفتار شماره 571 از سلسله مباحث «مصباح الانس» است که با رویکردی عرفانی و فلسفی به کاوش در مفاهیم معرفت، توحید، قرب الهی و رابطه وجودی میان حق و خلق میپردازد. محور اصلی این بحث، تبیین مراتب معرفت توحیدی، تمایز میان عرفان متوسط و عالی، و جایگاه انسان در سیر الی الله و عودت به سوی خلق است.
بخش نخست: مراتب معرفت توحیدی و تبیین عرفان متوسط و عالی
این بخش، به تبیین دو سطح معرفت توحیدی، یعنی عرفان متوسط و عرفان عالی، میپردازد و جایگاه انسان و عالم را در پرتو اسما و صفات الهی بررسی میکند. با استناد به متون عرفانی و قرآنی، رابطه وجودی میان حق، خلق، و مظاهر الهی تبیین شده و تفاوتهای بنیادین میان توحید وصفی و توحید ذاتی روشن میگردد.
آغاز با بسمالله: سرچشمه معرفت توحیدی
درسگفتار با ذکر شریف
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَـٰنِ ٱلرَّحِيمِ
(: «به نام خداوند رحمتگر مهربان») آغاز میشود. این عبارت، نهتنها نشانه توکل بر ذات اقدس الهی است، بلکه به مثابه کلیدی است که درهای معرفت توحیدی را میگشاید. رحمانیت و رحیمیت الهی، به عنوان دو صفت جامع، سرچشمه تمامی ظهورات و تجلیات حق در عالم خلقاند. این آغاز، سالک را دعوت میکند تا در پرتو رحمت بیکران الهی، به تأمل در وحدت ذاتی حق و رابطهاش با مظاهر بپردازد.
درنگ: ذکر بسمالله الرحمن الرحیم، به مثابه نوری است که ظلمت جهل را میزداید و سالک را به سوی درک وحدت ذاتی حق و ظهوراتش هدایت میکند. |
تمایز عرفان متوسط و عرفان عالی
در این درسگفتار، دو سطح معرفت توحیدی معرفی شده است: عرفان متوسط و عرفان عالی. عرفان متوسط، مبتنی بر توحید وصفی است که انسان و عالم را مظهر حق میداند. در این مرتبه، کثرت میان مظهر (خلق) و مُظهر (حق) وجود دارد و تقابل و تعدد میان آنها مشهود است. انسان، به عنوان عالم صغیر، و جهان، به عنوان عالم کبیر، آینههایی هستند که اسما و صفات الهی در آنها منعکس میشود، اما تمایز میان حق و خلق همچنان باقی است.
در مقابل، عرفان عالی، مبتنی بر توحید ذاتی است که کل عالم را عین حضرت حق و تعینات را ظهورات او میبیند. در این مرتبه، هیچ غیریتی میان حق و خلق باقی نمیماند و وحدت شخصی حاکم میشود. این دیدگاه، سالک را به مرتبهای میرساند که جز حق چیزی نمیبیند و تمام کثرتها در پرتو وحدت ذاتی محو میگردند.
به تعبیری، عرفان متوسط، به مثابه دیدن تصویر خورشید در آینههای متعدد است، در حالی که عرفان عالی، درک حضور خود خورشید در تمام مظاهر است. این تمایز، مبنای فهم مراتب قرب الهی، یعنی قرب نوافل و قرب فرایض، قرار میگیرد.
درنگ: عرفان متوسط، انسان و عالم را آینه اسما و صفات الهی میداند، اما عرفان عالی، تمام هستی را ظهور حق و فاقد غیریت میبیند. |
معرفت اول: انسان، جامع مافی العالم
در معرفت اول، انسان به عنوان «مجموع مافی العالم» معرفی میشود، یعنی خلاصهای از تمام حقایق عالم. عالم، به مثابه تفصیل صور اسما و صفات الهی، آینه وجود حق است و انسان، آینه احوال عالم. این دیدگاه، مبتنی بر توحید وصفی است که عالم را صورت واحد حق در زمینه اسما و صفات میبیند. انسان، به دلیل جایگاه جامع خود، تمامی صفات الهی را در مرتبهای مشاعی و جنسی منعکس میکند.
این معرفت، به مثابه سفری است که سالک در آن، از کثرت ظاهری عالم به سوی وحدت باطنی هدایت میشود. انسان، چونان گوهری است که تمام نورهای الهی در آن متجلی شده و عالم، چونان صدفی است که این گوهر در آن نهفته است.
فرق عظیم میان دو معرفت
تفاوت میان معرفت اول (توحید وصفی) و معرفت حقی شخصی (توحید ذاتی)، در نگاه وحدتگرا و کثرتگرا نهفته است. معرفت حقی شخصی، مبتنی بر ذوق توحید ذاتی است که تمایز میان مظهر و ظاهر را از میان برمیدارد. در این مرتبه، سالک جز حق چیزی نمیبیند و تمام تعینات، ظهورات ذات الهیاند. در مقابل، معرفت اول، کثرت را حفظ کرده و انسان و عالم را مظهر حق میداند، نه عین او.
این فرق عظیم، به مثابه فاصله میان دیدن سایهها و درک حضور نور است. در توحید وصفی، سایهها و تصاویر مظاهر دیده میشوند، اما در توحید ذاتی، نور ذات حق تمام سایهها را در خود محو میکند.
درنگ: معرفت حقی شخصی، با محو تمایز میان مظهر و ظاهر، سالک را به وحدت ذاتی هدایت میکند، در حالی که معرفت اول، کثرت مظاهر را حفظ مینماید. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین مراتب معرفت توحیدی، به بررسی عرفان متوسط و عالی پرداخت. عرفان متوسط، مبتنی بر توحید وصفی، انسان و عالم را مظهر اسما و صفات الهی میداند، در حالی که عرفان عالی، با تأکید بر توحید ذاتی، تمام هستی را ظهور حق میبیند. معرفت اول، انسان را جامع حقایق عالم معرفی کرده و عالم را آینه وجود حق میداند. فرق عظیم میان این دو معرفت، در نگرش وحدتگرا و کثرتگرا نهفته است که مبنای سلوک عرفانی و قرب الهی را تشکیل میدهد.
بخش دوم: قرب الهی و تمایز میان قرب نوافل و قرب فرایض
این بخش، به کاوش در مراتب قرب الهی، یعنی قرب نوافل و قرب فرایض، میپردازد و با استناد به آیات قرآن کریم و متون عرفانی، جایگاه سالک در سلوک الی الله را تبیین میکند. همچنین، نقد مفاهیم نادرست عرفانی، مانند وجود اضافی و استهلاک، و تأکید بر مفهوم استجلا، از محورهای اصلی این بخش است.
ارهکشی در عبادت: نماد تلاش در مسیر قرب
یکی از تعابیر برجسته این درسگفتار، توصیف عبارت
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
(: «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم»)، به مثابه ارهکشی در نماز است. این تعبیر، نه به معنای نجاری، بلکه کنایه از تلاش و مجاهدت مستمر سالک در مسیر عبودیت و استمداد از ذات الهی است. ارهکشی، نمادی از حرکت پویا و بیوقفه در سلوک است که سالک را به سوی قرب الهی هدایت میکند.
این تلاش، به مثابه سوهانکشی بر آهن وجود است که زنگار نفس را میزداید و روح را به سوی صفا و جلا میبرد. در این مسیر، سالک با استمداد از حق، از تقابل و کثرت عبور کرده و به وحدت میرسد.
درنگ: ارهکشی در عبادت، نماد مجاهدت مستمر سالک در مسیر عبودیت است که با استمداد از حق، به سوی قرب الهی هدایت میشود. |
تمایز قرب نوافل و قرب فرایض
قرب نوافل، به مرتبهای اشاره دارد که سالک در اعمال مستحبی، مانند نمازهای نافله، خود را طلبکار حق میبیند. در این حالت، کثرت و خودبینی مشهود است و سالک، با انجام اعمال مستحبی، انتظار پاداش یا تقرب دارد. در مقابل، قرب فرایض، مرتبهای برتر است که سالک در آن، تنها تکلیف خود را انجام میدهد و هیچ طلبکاری از حق ندارد. در این مرتبه، سالک خود را آلت حق میداند و فانی در اراده الهی میشود.
به تعبیری، قرب نوافل، به مثابه سواری است که مرکب او حق است، اما در قرب فرایض، سالک خود مرکب حق میشود و خدا با او حرکت میکند. این تمایز، ریشه در تفاوت توحید وصفی و توحید ذاتی دارد.
درنگ: قرب فرایض، با محو طلبکاری و فنا در حق، سالک را به مرتبه آلت حق بودن میرساند، در حالی که قرب نوافل، با کثرت و خودبینی همراه است. |
نقد عرفان دانی: تقابل گدا و شاه
در عرفان دانی (پست)، تقابل میان گدا و شاه وجود دارد و محبت حقیقی شکل نمیگیرد. گدا، به دلیل حسادت یا نفرت از دارا، نمیتواند به بزم محبت الهی راه یابد. این تقابل، مانع وحدت و محبت میان حق و خلق میشود. در مقابل، عرفان عالی، با محو کثرت و تقابل، بزم محبت را برپا میکند.
این نقد، به مثابه چراغی است که بیراهههای عرفان سطحی را از مسیر حقیقت جدا میکند. عرفان دانی، محبت را به ترس و تملق تقلیل میدهد، اما عرفان عالی، محبت را در پرتو وحدت ذاتی متجلی میسازد.
نقد مفهوم وجود اضافی و امکانی
در برخی دیدگاههای عرفانی، وجود خلق، اضافی، امکانی یا عدمی تلقی میشود. این نگاه، هویت حقیقی مخلوقات را انکار کرده و آنها را فاقد اصالت میداند. در مقابل، این درسگفتار تأکید میکند که خلق، تعین و ظهور حق است و وجودی اصیل و مرتبط با ذات الهی دارد. معرفت به نفس، نه به معنای درک وجود عدمی، بلکه به معنای شناخت تعینات به عنوان ظهورات حق است.
این دیدگاه، به مثابه پلی است که میان وحدت و کثرت تعادل برقرار میکند. خلق، نه عدم است و نه ذات مستقل، بلکه ظهور و تعین ذات حق است.
درنگ: خلق، نه وجود اضافی و عدمی، بلکه تعین و ظهور حق است که وجودی اصیل در پرتو ذات الهی دارد. |
وحدت شخصی و حفظ تعینات
وحدت شخصی، خلق را تعین حق میداند و هم وحدت ذاتی را حفظ میکند و هم وجود خلق را تصدیق مینماید. این دیدگاه، از انکار خلق یا اضافی دانستن آن پرهیز کرده و تعینات را جلوههای ذات الهی میبیند. به تعبیری، خلق، چونان امواج اقیانوس حق است که در عین کثرت ظاهری، از ذات واحد او جدا نیستند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین مراتب قرب الهی، تمایز میان قرب نوافل و قرب فرایض را روشن ساخت. قرب فرایض، با محو طلبکاری و فنا در حق، سالک را به مرتبه آلت حق بودن میرساند، در حالی که قرب نوافل، با کثرت و خودبینی همراه است. نقد عرفان دانی و مفاهیم نادرست مانند وجود اضافی، بر اهمیت درک خلق به عنوان تعین حق تأکید دارد. وحدت شخصی، با حفظ تعینات، تعادل میان وحدت و کثرت را برقرار میکند.
بخش سوم: استجلا در سلوک عرفانی و نقش انبیا
این بخش، به بررسی مفهوم استجلا در سلوک عرفانی و نقش انبیا در ارشاد و تکمیل خلق میپردازد. با نقد مفهوم استهلاک و تأکید بر استجلا، این درسگفتار نگاهی مثبت و صفابخش به عرفان ارائه میدهد.
نقد مفهوم ترک در منازل
در برخی دیدگاههای سنتی، گفته میشود که سالک در هر منزل سلوک، آنچه از حق گرفته را ترک میکند. این درسگفتار، این نگاه را نقد کرده و تأکید میکند که سالک تمام مواهب و تعینات الهی را با خود حمل میکند. ترک در منازل، به معنای رها کردن یا ضایع کردن نیست، بلکه سالک، چونان مسافری است که تمام گنجهای الهی را در کولهبار وجود خود به سوی مقصد میبرد.
این دیدگاه، به مثابه نوری است که ظلمت فرهنگ ضایع کردن را میزداید. در نظام الهی، هیچ زباله یا نخالهای وجود ندارد و هر چه به سالک عطا شده، با او همراه است.
درنگ: سالک در سلوک، هیچ موهبت الهی را ترک نمیکند، بلکه تمام گنجهای معرفت را با خود به سوی کمال حمل مینماید. |
استجلا به جای استهلاک
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، جایگزینی مفهوم «استجلا» به جای «استهلاک» است. استهلاک، به معنای هلاکت و فرسودگی، نگاهی منفی به عرفان میدهد، اما استجلا، به معنای صفا، جلا و تیز شدن، بر کمال و نورانیت تأکید دارد. انبیا، با استجلا، نه استهلاک، به سوی خلق بازمیگردند تا ارشاد، تکمیل و تنبیه کنند.
استجلا، به مثابه سوهانکشی است که چاقوی وجود را تیز و صیقلی میکند، نه آنکه آن را فرسوده سازد. انبیا، چونان شمشیرهای تیز الهی، با صفا و جلا، خلق را به سوی کمال هدایت میکنند.
درنگ: استجلا، به جای استهلاک، انبیا را با صفا و کمال به سوی خلق بازمیگرداند تا ارشاد و تکمیل کنند. |
نقش انبیا در ارشاد و تکمیل
انبیا، با استجلا، آنچه در مسیر الی الله، بالله و فی الله دیدهاند را به سالکان منتقل میکنند. آنها، با تنبیه و ارشاد، خلق را به سوی مراتب اکمل هدایت مینمایند. این نقش، به مثابه باغبانی است که نهالهای وجود را با نور معرفت و آب کمال پرورش میدهد.
تأثیر فرهنگ مثبت و منفی بر عرفان
فرهنگ جامعه، بر ادراک عرفانی تأثیر میگذارد. جامعه منفی، عرفان را به استهلاک و فرسودگی میکشاند، در حالی که جامعه مثبت، استجلا و صفا را ترویج میدهد. لباس سفید عرفا، نماد استجلا و نورانیت است، در حالی که رنگهای تیره، خشونت و قساوت را القا میکنند.
این تأکید، به مثابه دعوتی است به سوی ترویج فرهنگ صفا و جلا در جامعه عرفانی. رنگهای روشن، چونان پرتوهای نور، روح را به سوی کمال هدایت میکنند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد مفهوم استهلاک و تأکید بر استجلا، نگاهی مثبت به سلوک عرفانی ارائه داد. سالک، تمام مواهب الهی را با خود حمل کرده و با استجلا، به سوی کمال هدایت میشود. انبیا، با صفا و جلا، خلق را ارشاد و تکمیل میکنند. فرهنگ مثبت، با ترویج استجلا، عرفان را به سوی نورانیت سوق میدهد.
بخش چهارم: تجارب عرفانی و حقجویی در مسیر معرفت
این بخش، به بررسی تجارب عرفانی راوی و نقش حقجویی در رفع شبهات میپردازد. با استناد به روایات شخصی و ارادت به اهل بیت (ع)، اهمیت پیوند عرفان و شریعت تبیین میشود.
تجربه قبرستان: تقابل ظاهر و باطن
راوی، با توصیف تجربه خود در قبرستان مسیحیان و مسلمانان، به تقابل ظاهر و باطن اشاره دارد. در این تجربه، با تأمل در دو قبرستان، به برتری باطن معرفت اسلامی پی میبرد. این تجربه، به مثابه جرقهای است که شبهات را زایل کرده و سالک را به سوی حقیقت هدایت میکند.
درنگ: تأمل در ظاهر و باطن، سالک را از شبهات رهایی بخشیده و به سوی معرفت اصیل هدایت میکند. |
تجربه جنگل: مواجهه با انحرافات عرفانی
راوی، در تجربهای دیگر، عارفی را در جنگل به صورت سگ میبیند. این روایت، هشداری است علیه ظاهرگرایی و انحرافات عرفانی. با مقایسه این عارف با اساتید اسلامی، راوی به برتری باطن معرفت اسلامی پی میبرد. این تجربه، به مثابه آینهای است که حقیقت را از باطل جدا میکند.
ارادت به امام صادق (ع) و حقجویی
راوی، از کودکی یتیم و حقجو بوده و ارادت ویژهای به امام صادق (ع) داشته است. این ارادت، او را از شبهات و انحرافات نجات داده و به سوی معرفت اصیل هدایت کرده است. امام صادق (ع)، به عنوان محور معرفت و شریعت، چونان چراغی است که مسیر حق را روشن میسازد.
درنگ: ارادت به اهل بیت (ع)، به ویژه امام صادق (ع)، سالک را از انحرافات حفظ کرده و به سوی حقیقت هدایت میکند. |
نقد ظاهرگرایی و تأکید بر باطن
راوی، با اشاره به عارفی متشرع اما گرفتار انحرافات، بر اهمیت توازن میان ظاهر و باطن تأکید دارد. این عارف، با وجود خوشقلبی، فاقد باطن قوی اساتید اسلامی است. این نقد، به مثابه هشداری است که سالک را به سوی حقجویی و دوری از ظاهرگرایی سوق میدهد.
نقش نوارهای منازل در ارشاد
نوارهای منازل، به عنوان ابزار ارشاد، تأثیر عمیقی در هدایت مردم داشتهاند. راوی، از تأثیر این نوارها در منطقهای خاص خرسند است و آن را نشانه قدرت کلام حق میداند. این ابزار، به مثابه بذرهایی است که در خاک دلهای تشنه کاشته شده و ثمره هدایت را به بار آورده است.
تفاوت تأثیر درس و نوارها
راوی مشاهده کرده که شنوندگان نوارها، به دلیل تشنگی و سادگی، نتیجه بیشتری از شاگردان حضوری درس گرفتهاند. این تفاوت، به روحیه حقیقتجویی و دوری از پیچیدگیهای ذهنی برمیگردد. نوارها، چونان جویبارهایی زلال، معرفت را به دلهای آماده منتقل کردهاند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بررسی تجارب عرفانی راوی، بر اهمیت حقجویی و پیوند عرفان و شریعت تأکید کرد. تجربه قبرستان و جنگل، تقابل ظاهر و باطن را روشن ساخت و ارادت به امام صادق (ع)، سالک را از شبهات نجات داد. نوارهای منازل، به عنوان ابزار ارشاد، قدرت کلام حق را نشان دادند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره 571 از سلسله مباحث «مصباح الانس»، به کاوش در مفاهیم معرفت توحیدی، قرب الهی و رابطه وجودی میان حق و خلق پرداخت. عرفان متوسط، با تأکید بر توحید وصفی، انسان و عالم را مظهر اسما و صفات الهی میداند، در حالی که عرفان عالی، با تکیه بر توحید ذاتی، تمام هستی را ظهور حق میبیند. قرب فرایض، به عنوان مرتبهای برتر، سالک را به آلت حق بودن میرساند، در حالی که قرب نوافل، با کثرت و خودبینی همراه است.
نقد مفاهیمی چون وجود اضافی، استهلاک و ترک در منازل، بر اهمیت درک خلق به عنوان تعین حق و استجلا در سلوک تأکید دارد. انبیا، با استجلا، خلق را به سوی کمال هدایت میکنند. تجارب عرفانی راوی، از قبرستان و جنگل، بر اهمیت حقجویی و برتری باطن معرفت اسلامی دلالت دارند. ارادت به امام صادق (ع) و استفاده از نوارهای منازل، قدرت شریعت و کلام حق را در ارشاد نشان میدهند.
این نوشتار، با زبانی علمی، دعوتی است به تأمل در وحدت ذاتی، استجلا و معرفت حقیقی نفس و رب. انسان، چونان گوهری است که تمام نورهای الهی در او متجلی شده و عالم، ظهور مراتب وجودی اوست. پناه بردن به خدا و توسل به اهل بیت (ع)، راه نجات از شبهات و انحرافات است.
با نظارت صادق خادمی |