متن درس
معرفت عارف و مراتب سلوک در وحدت وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 575)
مقدمه: تبیین معرفت عارف و جایگاه سلوک در عرفان نظری
این نوشتار، تبیین علمی درسگفتار شماره 575 از مجموعه مصباحالانس، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که به بررسی معرفت عارف به سر الهی، مراتب سلوک، نقش اکتساب و هبه، و جایگاه صدق و صفا در وصول به حق میپردازد. این بحث عمیق عرفانی، با محوریت شناخت مرتبه وجودی سالک، تفاوت محبین و محبوبین، و ضرورت هدایت مربی در مسیر قرب الهی، چارچوبی جامع برای فهم نظام هستیشناسی عرفانی ارائه میدهد.
بخش اول: معرفت عارف به سر الهی و مراتب وصول
مفهوم معرفت عارف به سر الهی
درسگفتار با تبیین معرفت عارف به سر الهی آغاز میشود که به شناخت منتهای امر، مقدار سطحة وجودی، و مرتبه سالک نزد حق اشاره دارد. این معرفت، گاه بلاواسطه و شهودی، گاه با اخبار الهی بیواسطه، و گاه با واسطه حاصل میشود. معرفت بلاواسطه، مرتبهای متعالی است که سالک را به درک مستقیم حقیقت الهی میرساند، در حالی که اخبار الهی، چه با واسطه یا بیواسطه، هدایت الهی را به او منتقل میکند.
این معرفت، همچون کلیدی زرین، درهای معرفت الهی را میگشاید و سالک را از تاریکی جهل به روشنایی شهود رهنمون میشود. عارف، با این معرفت، جایگاه خود را در نظام وجودی میشناسد و از حرکت کورکورانه در مسیر سلوک رهایی مییابد.
معرفت بلاواسطه و شهودی
معرفت بلاواسطه، گاه به صورت شنیداری است، مانند دستور انجام یا ترک عملی که به سالک الهام میشود، و گاه شهودی، مانند دیدن کسی که او را هدایت میکند. اخبار الهی بیواسطه، نشانهای از سلامت و صداقت سالک است و او را به ادامه مسیر وا میدارد. این معرفت، همچون نسیمی الهی، روح سالک را نوازش میدهد و او را به سوی مقصد قرب رهنمون میسازد.
شهود بیواسطه، مرتبهای است که سالک در آن، حقیقت را نه از طریق واسطهها، بلکه در آیینه قلب خود مشاهده میکند. این شهود، گاه با حضور ملکی یا انسی همراه است که سالک را به سوی حق هدایت میکند.
معرفت با واسطه و اخبار الهی
معرفت با واسطه، گاه از طریق اخبار ملکی، مانند فرشتهای که سالک را هدایت میکند، یا انسی، مانند عالمی موحد یا فردی موثق، به سالک میرسد. این واسطهها، که گاه اموات یا احیا هستند، نقش تشویق و هدایت را ایفا میکنند. اخبار الهی با واسطه، همچون جویباری از فیض الهی، سالک را سیراب میکند و او را به ادامه مسیر ترغیب مینماید.
این واسطهها، همچون ستارگانی در آسمان سلوک، راه را برای سالک روشن میسازند و او را از گمراهی و سرگردانی نجات میدهند. تفاوت میان معرفت بلاواسطه و با واسطه، در مرتبه قرب سالک به حق نهفته است.
درنگ: معرفت عارف به سر الهی، گاه بلاواسطه و شهودی، گاه با اخبار الهی بیواسطه، و گاه با واسطه حاصل میشود. این معرفت، سالک را به شناخت جایگاه وجودی خود نزد حق هدایت میکند. |
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، چارچوب معرفت عارف به سر الهی را تبیین کرد و مراتب وصول، اعم از بلاواسطه، شهودی و با واسطه، را بررسی نمود. این معرفت، سالک را از تاریکی جهل به روشنایی شهود هدایت میکند و جایگاه او را در نظام وجودی روشن میسازد. این تبیین، زمینه را برای بررسی چالشهای سلوک و نقش شوق و امداد الهی فراهم میآورد.
بخش دوم: چالشهای سلوک و نقش شوق و امداد الهی
عدم رويت در مسیر سلوک
در مسیر سلوک، سالک گاه با ریاضت و عمل به دستور مربی، به رويت (شهود) دست نمییابد. این عدم رويت، مشکلاتی پدید میآورد و او را از محبوبین، که مشکلی در شهود ندارند، جدا میسازد. سالک در این حالت، در موقعیت شک قرار میگیرد و نمیداند آیا منزلت او محدود است یا موج الهی او را به مقامات بالاتر خواهد رساند.
عدم رويت، همچون ابری تاریک، نور شهود را از سالک میپوشاند و او را در تردید و سرگردانی فرو میبرد. این چالش، محرکی برای شوق و اشتیاق او به ادامه مسیر است، مشروط بر آنکه مأیوس نشود.
حالت شک و دو احتمال
سالک در حالت شک، دو احتمال را پیشرو دارد: یا توان او برای وصول بیشتر محدود است، یا با موج عدم وصول، بعداً به مقاماتی نائل میشود. این ابهام، شوق و اشتیاق او را افزایش میدهد، که گاه از ذات او برمیخیزد، گاه از فعل او، و گاه از امداد الهی تقویت میشود.
این شوق، همچون شعلهای در دل سالک، او را به حرکت وا میدارد و از سستی و یأس باز میدارد. امداد الهی، به صورت تک مضراب عنایت، سالک را از بند وصول و عدم وصول آزاد میکند و او را به ادامه مسیر ترغیب مینماید.
امداد الهی و تک مضراب عنایت
امداد الهی، گاه به صورت تک مضراب عنایت، جرقهای الهی است که سالک را به سوی مقصد هدایت میکند. این امداد، یا بیواسطه، یا قولی، یا رویتی (در خواب یا بیداری) است. واسطهها، اعم از ملکی، انسی، اموات یا احیا، نقش تشویق و هدایت را ایفا میکنند.
تک مضراب عنایت، همچون نغمهای الهی، قلب سالک را به تپش میاندازد و او را از رکود و سستی نجات میدهد. این امداد، نشانه لطف بیکران حق است که سالک را در مسیر قرب یاری میرساند.
درنگ: عدم رويت در سلوک، سالک را در حالت شک قرار میدهد، اما شوق و امداد الهی، به صورت تک مضراب عنایت، او را به ادامه مسیر هدایت میکند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، چالشهای سلوک، بهویژه عدم رويت و حالت شک، را بررسی کرد و نقش شوق و امداد الهی را در هدایت سالک تبیین نمود. تک مضراب عنایت، سالک را از بند وصول و عدم وصول آزاد میکند و او را به سوی مقصد قرب رهنمون میسازد. این تبیین، زمینه را برای بررسی تفاوت محبین و محبوبین فراهم میآورد.
بخش سوم: تفاوت محبین و محبوبین در سلوک
محبوبین و عنایات بیمشقت
محبوبین، به دلیل قرب خاص، از مشکلات محبین در سلوک مبرا هستند. عنایات الهی گاه چنان بر آنها فشار میآورد که به ناسوت پناه میبرند، مانند آیات يَـٰٓأَيُّهَا ٱلْمُزَّمِّلُ (سوره مزمل، آیه ۱، : «ای جامه به خود پیچیده») و يَـٰٓأَيُّهَا ٱلْمُدَّثِّرُ (سوره مدثر، آیه ۱، : «ای پوشیدهبهجامه»). این آیات، شدت عنایات الهی را بر محبوبین نشان میدهند.
محبوبین، همچون گلهایی در باغ الهی، از نسیم فیض حق بینیاز از رنج و رياضتاند. آنان، بدون واسطه، به عنایات خاص الهی دست مییابند و از مشقتهای محبین در سلوک آزاد.
محبین و رنج سلوک
محبین، نه مانند محبوبین بیمشکلاند و نه مانند عوام بینیاز از هدایت. آنها در معرض خطرات جدی قرار دارند و حالات متنوعشان، نیاز به مربی را ضروری میکند. محبین، با رياضت و تلاش، به وصول میرسند، اما هر اشتباه کوچک، ممکن است آنها را از مسیر منحرف کند.
محبین، همچون کاروانی در بیابان، با هر گام به سوی مقصد، با چالشهایی روبهرو میشوند که تنها با هدایت مربی و شوق الهی میتوانند از آنها عبور کنند. این رنج، بخشی از مسیر قرب آنهاست.
کتب عرفانی و محبین
کتب عرفانی، بیشتر برای محبین و متوسطین تدوین شدهاند که با رنج و رياضت راه میپیمایند. محبوبین، به دلیل قرب خاص، نیازی به این کتب ندارند، زیرا معرفت آنها از طریق عنایات الهی بیواسطه تأمین میشود.
این کتب، به مثابه نقشههایی برای کاروان سلوکاند که محبین را در مسیر پیچیده قرب الهی راهنمایی میکنند. اما برای محبوبین، که خود مقصد را در قلب دارند، این نقشهها ضرورتی ندارند.
درنگ: محبوبین، از مشکلات محبین مبرا هستند و با عنایات بیواسطه به حق میرسند. محبین، با رنج و رياضت، در معرض خطرات سلوکاند و نیاز به هدایت دارند. |
جمعبندی بخش سومین
بخش سوم، تفاوت محبین و محبوبین را در سلوک تبیین کرد. محبوبین، با عنایات بیواسطه و بدون مشقت، و محبین، با رنج و رياضت، به سوی حق راه میپیم. کتب عرفانی، بیشتر برای محبین است که با هدایت مربی، از چالشهای سلوک عبور میکنند. این تبیین، زمینه را برای بررسی نقش مربی و خطرات سلوک فراهم میآورد.
بخش چهارم: نقش مربی و خطرات سلوک
ضرورت مربی در سلوک
حالات متنوع محبین، نیاز به مربی را ضروری میکند، مانند نیاز به طبيب در درمان. مصرف خودسرانه داروهای معنوی، خطرناکتر از داروهای ظاهری است. سلوک بدون مربی، مانند گوسفندی است که بیصدا در گرفتگی گوس میمیرد، و سالک را از دست میدهد.
مربی، همچون چوپانی دانا، سالک را از پرتگاههای انحراف و گمراهی حفظ میکند و حالات او را تنظیم مینماید. بدون او، سالک در تاریکی سلوک، به سوی هلاکت پیش میرود.
خطر انحراف در امور معنوی
انحراف در امور معنوی، به دلیل تأثیر عمیق بر روح، از امور جسمانی خطرناکتر است. سالک گاه با یک اندیشه، نظر، یا کلجان ذهنی، از دست میرود و خود بیخبر از این گمراهی است. این انحراف، مانند گوس گرفتگی، بیصدا رخ میدهد و سالک را نابود میکند.
این خطر، همچون سمی نهان در جان، سالک را بیآنکه بداند، از مسیر حق دور میکند. تنها هدایت مربی و آگاهی او میتواند از این هلاکت جلوگیری کند.
نقد عرفان خودآموز
سلوك، خودآموز نیست و نیاز به تجویز دقیق دارد. عرفان خودآموز، بدون هدایت مربی، به مسخره و سرخوردگی میانجامد. سالک باید با تجوید مثقال به مثقال، در مسیر سلوک پیش برود، وگرنه راه را گم میکند.
عرفان خودآموز، مانند راهی است که بینقشه و راهنما پیموده شود، و جز سرگردانی و گمراهی نتیجهای ندارد. تنها هدایت مربی، میتواند سالک را به مقصد برساند.
درنگ: سلوك بدون مربی، مانند گوس گرفتگی است و سالک را بیصدا نابود میکند. عرفان خودآموز، به انحراف و سرخوردگی منجر میشود. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، ضرورت مربی را در تنظیم حالات سالک و جلوگیری از انحاافات معنوی تأکید کرد. سلوك بدون مربی و عرفان خودآموز، به گمراهی و سرخوردگی منجر میشود. این تبیین، زمینه را برای نقد عرفان کاذب در جامعه فراهم میآورد.
بخش پنجم: نقد عرفان کاذب و آسیبهای اجتماعی آن
عرفان کاذب در جامعه
عرفان کاذب، توسط افراد ناآگاه و مشکلدار رواج یافته و به سرخوردگی، بیماری، وازدگی، و انحلالهای اخلاقی و فرهنگی منجر شده است. این عرفانها، فاقد مبنای معتبرند و جامعه را به انحااف میکشانند.
این عرفانهای کینه، مانند علفهای هرز در باغ فرهنگ، ریشههای معرفت اصیل را تضعیف میکنند و به جای هدایت، سرگردانیند. تنها عرفان مبتنی بر هدایت صحیح، میتواند جامعه را به سوی حقیقت رهنمون شود.
آسیبهای عرفان کاذب
عرفان کاذب، نتیجهای جز وازدگی و انحلال ندارد. افراد نادان، با ادعاهای کاغذبانه، به دلیل فقدان معرفت و سلامت، راه را بر خود و دیگران میبندند. این آسیبها، گاه به مشکلات اخلاقی و فرهنگی در جامعه منجر میشود.
این آسیبها، مانند زخمهایی بر پیکره جامعه، نه تنها افراد را از معرفت حقیقی محروم میکنند، بلکه به پراکندگی و سرگردانی معنوی دامن میزنند.
نیاز به عرفان اصیل
نیاز به عرفان اصیل و هدایت صحیح، برای جلوگیری از انحاافها و آسیبهای عرفان کاذب، ضروری است. سلوك حقیقی، با تجویز دقیق و تحت نظارت مربی، تنها راه رسیدن به معرفت و قرب الهی است.
عرفان اصیل، مانند چشمهای زلال، جان تشنه را سیراب میکند و از سرگردانی در بیابانهای عرفان کاذب میرهاند. این عرفان، ریشه در قرآن کریم و هدایت اولیا دارد.
درنگ: عرفان کاذب، به سرخوردگی، وازدگی و انحلالهای اخلاقی منجر میشود. عرفان اصیل، با هدایت مربی، تنها راه رسیدن به معرفت و قرب الهی است. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد عرفان کاذب و آسیبهای اجتماعی آن، بر ضرورت عرفان اصیل و هدایت صحیح تأکید کرد. تنها سلوك با تجویز دقیق و نظارت مربی میتواند از انحاافها جلوگیری کند و سال را به مقصد برساند.
بخش ششم: اکتساب و هبه در سلوک و نقش مبادی
موهوبی و اکتسابی در وصول
وصول به حق، گاه موهوبی (هبه الهی) است، مانند اخبار ملکی یا هدایت فردی موثق، و گاه اکتسابی، از طریق سلوک و رياضت. هبه الهی، بینیاز از تلاش است، اما اکتساب، نیازمند آمادگی و زحمت.
هبه الهی، مانند بارانی است که بیمنت بر زمین میبارد، در حالی که اکتساب، مانند کاشت بذر و آبیاری است که با تلاش سالک به بار مینشیند. هر دو، در مسیر وصول، نقش کلیدی دارند.
اکتساب در مبادی سلوک
اکتساب در مبادية سلوک مؤثر است و سالک با رياضت و تلاش، خود را تا باب حق میرساند. گاهی، با آمادگی این مباد، خیر بیواسطه نصیب او میشود. این خیر، نشانه لطف الهی است که بر صداقت و زحمت سالک پاداش میدهد.
اکتساب، مانند پلههایی است که سالک را به سوی درگاه حق بالا میبرد، اما در نهایی، به دست حق گشوده میشود. این تلاش، زمینهساز وصول است، اما مراد نهایی، به عنایت الهی وابسته.
عدم منافات اکتساب و بلاواسطه
اکتساب و هبه بیواسطه، منافاتی ندارند. اکتساب در مبادی، سالک را تا باب حق میرساند، و سپس حق، بیواسطه، او را هدایت میکند. این تعادل، نقش تلاش و عنایت الهی را در سلوک نشان میدهد.
این تعادل، مانند هماهنگی میان باد و بادبان است: تلاش سالک، بادبان را برمیافرازد، اما باد الهی، کشتی سلوک را به ساحل مقصد میرساند.
مثال داعی در داعی
در نماز استیجاری، پول داعی برای ایستادن است، اما نماز قربة الی الله خوانده میشود. اکتساب، سالک را تا باب حق میرساند، اما وصول نهایی، به هبه بیواسطه الهی وابسته است.
این مثال، مانند تفکیک میان ابزار و مقصد است: اکتساب، ابزار رسیدن به درگاه است، اما گشایش در، به لطف بیواسطه حق انجام میشود.
درنگ: اکتساب در مبادی سلوک، سالک را تا باب حق میرساند، اما وصول نهایی، به هبه بیواسطه الهی وابسته است. این دو، منافاتی ندارند. |
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، نقش اکتساب و هبه در سلوک را تبیین کرد و نشان داد که اکتساب در مبادی، زمینهساز وصول است، اما مراد نهایی، به عنایت بیواسطه الهی وابسته. مثال داعی در داعی، این تمایز را روشن ساخت و بر تعادل میان تلاش و لطف الهی تأکید کرد.
بخش هفتم: آمادگی سالک و نقش صدق و صفا
آمادگی جسمانی و روحانی
سالک باید با لقمه حلال، ذهن سالم، و دلی بدون کینه، وسواس، بخل، عناد، فسق، و بدبینی، خود را برای سلوک آماده کند. نجاست معده، شهود را مخدوش میکند و تجسمات کاذب پدید میآورد.
آمادگی سالک، مانند صیقل دادن آیینه قلب است: تنها قلبی پاک و زلال، میتواند نور حقیقت را بازتاب دهد. نجاست درونی، این آیینه را تیره میکند و شهود را به کژراهه میبرد.
مثال شهود و تفسیر
سالک در خواب، مردهای را میبیند که خاک برمیدارد و میریزد، اما چیزی نمیگوید. این تجربه، یا مأیوسکننده است یا رحمانی، و تفسیر آن نیازمند مربی است. خاک ممکن است نشانه فنا یا هدایت باشد، و تفسیر نادرست، سالک را گمراه میکند.
این شهود، مانند رؤیایی است که در پرده ابهام نهفته است. تنها مربی، با چشمان تیزبین معرفت، میتواند این پرده را کنار زند و حقیقت را آشکار سازد.
عمل تا عند الباب
عمل، تا عند الباب کارایی دارد، اما پس از فتح، معرفت، صدق و صفا مؤثر است، نه عمل. محبوبین، بیواسطه به حق میرسند، اما محبین، به صدق و صفا نیاز دارند.
عمل، مانند پلی است که سالک را به درگاه حق میرساند، اما گشایش در، به کلید صدق و صفا وابسته است. این تمایز، نقش تلاش و لطف الهی را روشن میسازد.
خطر نسبت دادن عمل به خود
نسبت دادن عمل به خود، شرك است. سالک باید عمل کند، اما آن را نبیند و به حق نسبت دهد. دیدن عمل، او را به خودبینی و شرک میکشاند.
این خطر، مانند آتشی است که در نهان شعله میکشد: سالک، با دیدن عمل خود، ناخواسته به شرک میغلتد و از مسیر قرب دور میشود.
صدق و صفا در فتح باب
حق، باب حضرتش را با صدق و صفا بر طالب میگشاید، نه با عمل. قانون کلی این است که متحقق، مراد ظهور به صورة حق است، کسی که خدا او را «اصطفاه لنفسه» کرده است.
صدق و صفا، مانند جواهراتی در تاج معرفتاند که درگاه الهی را بر سالک میگشایند. متحقق، آیینهای است که نور حق در او تجلی مییابد.
درنگ: صدق و صفا، کلید گشایش باب حق است. عمل، تا عند الباب کارایی دارد، اما نسبت دادن آن به خود، شرک است. |
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، آمادگی سالک، نقش صدق و صفا، و خطر نسبت دادن عمل به خود را تبیین کرد. آمادگی جسمانی و روحانی، شرط سلوک است، و صدق و صفا، باب حق را میگشاید. این تبیین، زمینه را برای بررسی لحظهشناسی در سلوک فراهم میآورد.
بخش هشتم: لحظهشناسی و ابن الوقت در سلوک
اهمیت لحظهها در سلوک
درسگفتار، با استناد به آیه لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (سوره آلعمران، آیه ۱۰۲، : «نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید»)، تأکید میکند که سالک باید همیشه در تسلیم باشد، زیرا مرگ ناگهانی است. لحظهشناسی، هسته سلوک است، و غفلت از لحظهها، سالک را از وصول بازمیدارد.
لحظهها، مانند مرواریدهایی در گردنبند زماناند که سالک باید آنها را با دقت صید کند. غفلت از یک لحظه، ممکن است او را سدها سال از مقصد دور سازد.
ابن الوقت و فرصتشناسی
سالک، ابن الوقت است، به معنای فرصتشناسی، نه نفاق. لحظههای خاص، او را به وصول میرسانند، و این فرصتها، در زمان خاص و نه مطلقاً رخ میدهند. سالک باید آماده باشد تا این لحظهها را دریابد.
ابن الوقت، مانند شکارچیای است که در کمین فرصتهای الهی نشسته است. یک لحظه غفلت، ممکن است او را از صید گرانبها محروم کند.
نقد تکرار و اعتیاد
تکرار و اعتیاد در کار و درس، مانع تازگی و وصول است. سالک باید لحظهها را دنبال کند، نه کیلویی، سالی، یا کلیشهای فکر کند. تکرار بیروح، سلوک را به اعتیاد تبدیل میکند.
تکرار، مانند زنجیری است که سالک را در بند عادت میکشد. تنها لحظهشناسی، او را به سوی گشایش و تازگی هدایت میکند.
خواب و لحظهشناسی
خواب طولانی و یکنفس، سالک را از لحظهها محروم میکند. بیداری مکرر، او را آماده نگه میدارد. خواب زیاد، مانند پردهای سنگین، نور لحظهها را از سالک میپوشاند.
بیداری مکرر، مانند گشودن پنجرههایی به سوی نور است که سالک را در مسیر پویایی و وصول قرار میدهد. خواب یکنفس، او را به رکود و چهارپایی میکشاند.
درنگ: سالک، ابن الوقت است و باید لحظهها را دریابد. تکرار و خواب طولانی، او را از فرصتهای الهی محروم میکند. |
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، اهمیت لحظهشناسی و ابن الوقت بودن در سلوک را تبیین کرد. آیه لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، بر ضرورت تسلیم دائم تأکید دارد. تکرار و خواب طولانی، مانع وصول است، و تنها لحظهشناسی، سالک را به مقصد میرساند.
نتیجهگیری کلی: معرفت عارف و لحظهشناسی در سلوک
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار شماره ۴۱۲ مصباحالانس، به تبیین معرفت عارف، مراتب سلوک، و نقش لحظهشناسی در وصول به حق پرداخت. نکات کلیدی این نوشتار عبارتاند از:
- معرفت عارف به سر الهی، گاه بلاواسطه و شهودی، و گاه با اخبار الهی حاصل میشود و سالک را به شناخت جایگاه وجودی خود هدایت میکند.
- عدم رويت و حالت شک، چالشهای سلوکاند، اما شوق و امداد الهی، سالک را به ادامه مسیر ترغیب میکنند.
- محبوبین، با عنایات بیواسطه، و محبین، با رنج و رياضت، به سوی حق راه میپیمایند.
- سلوك بدون مربی، به انحراف و گمراهی منجر میشود، و عرفان کاذب، جامعه را به سرخوردگی و وازدگی میکشاند.
- اکتساب در مبادی، سالک را تا باب حق میرساند، اما وصول نهایی، به هبه بیواسطه الهی وابسته است.
- صدق و صفا، کلید گشایش باب حق است، و نسبت دادن عمل به خود، شرک است.
- سالک، ابن الوقت است و باید لحظهها را دریابد، نه در تکرار و اعتیاد غرق شود.
این اثر، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آلعمران: ۱۰۲)، و نقد عرفان کاذب، چارچوبی علمی و منسجم برای فهم سلوک عرفانی ارائه کرد. مطالعه این متن، همراه با منابع عرفانی و فلسفی، به درک عمیقتر نظام هستیشناسی عرفانی کمک میکند.
با نظارت صادق خادمی |