متن درس
عشق و کمال در عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 578)
مقدمه: بازخوانی عرفان در پرتو عشق و حیات
عرفان اسلامی، چونان گوهری درخشان در ساحت معرفت بشری، راهی است به سوی کمال و وصال با حق تعالی. این مسیر، که در قرآن کریم و سیره انبیا و اولیا تجلی یافته، نه تنها به سوی تعالی روحی که به سوی حیات، نشاط، و زیبایی هدایتگر است. با این حال، برخی تعابیر و سنتهای عرفانی، بهویژه در فرهنگ آسیایی، گاه از این حقیقت والا فاصله گرفته و به سوی انفعال، خودآزاری، و غمبارگی گرایش یافتهاند. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره 578 مصباح الانس، به بازخوانی و نقد این انحرافات میپردازد و عرفانی مبتنی بر عشق، اختیار، و کمال الهی را پیشنهاد میکند.
بخش نخست: نقد جبرگرایی و بازتعریف تسلیم عاشقانه
نقد تعبیر «مانند مرده در دست غسال»
یکی از تعابیر رایج در برخی متون عرفانی، بهویژه در منابع اهل سنت، توصیف تسلیم انسان در برابر اراده الهی با عبارت «کَالْمَیِّتِ بَیْنَ یَدَیِ الْغَسَّال» است. این تعبیر، که انسان را به مردهای بیاراده و منفعل در دستان غسال تشبیه میکند، از منظر عرفان قرآنی مورد نقد جدی قرار میگیرد. چنین تصویری، که فاقد حیات، اختیار، و زیبایی است، نه تنها با حقیقت عرفان اسلامی سازگار نیست، بلکه به جبرگرایی دامن میزند و انسان را از مقام خلیفهاللهی فرو میکاهد. این تعبیر، به جای آنکه انسان را در مقام عاشقی پویا و زنده به تصویر بکشد، او را به جسدی بیروح تقلیل میدهد که در برابر اراده الهی هیچ کنش و واکنشی ندارد.
نقد این تعبیر، ریشه در تمایز میان تسلیم فعال و انفعال منفعلانه دارد. تسلیم در عرفان اسلامی، چونان رقص عاشق در برابر معشوق است که با آگاهی، اراده، و عشق همراه است. در قرآن کریم، این تسلیم در کلام ابراهیم علیهالسلام تجلی یافته است:
إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
(: در حقیقت، نماز من و آیینهای من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است) (انعام: ۱۶۲).
این آیه، حیات و مرگ را در راستای اراده الهی قرار میدهد و نشان میدهد که تسلیم، نه نفی حیات، بلکه اوج شکوفایی آن در ساحت الهی است. تعبیر مرده و غسال، با حذف عنصر حیات و اختیار، به نوعی انسان را از این مقام والا محروم میسازد.
درنگ: تعبیر «مانند مرده در دست غسال» به دلیل دلالت بر انفعال و جبرگرایی، با عرفان قرآنی که بر حیات، اختیار، و عشق تأکید دارد، ناسازگار است. تسلیم عرفانی، رقصی عاشقانه در برابر معشوق الهی است، نه مرگ و انفعال. |
پیشنهاد مراتب تسلیم مبتنی بر عشق
به جای تعبیر نازیبای مرده و غسال، سه مرتبه برای تسلیم در برابر اراده الهی پیشنهاد شده است که هر یک، گامی به سوی کمال عرفانی است:
- اطمینان بالله: اعتماد کامل به خداوند، که چونان پناه بردن به سایهسار امن الهی است.
- مانند فرزند در برابر مادر: وابستگی عاطفی و اطمینانبخش کودک به مادر، که نمادی از محبت و اعتماد است.
- مانند عاشق و معشوق: بالاترین مرتبه تسلیم، که در آن عاشق با وجود حیات، اراده، و قدرت، به طور کامل به معشوق الهی وابسته است.
مرتبه سوم، که عاشق و معشوق را به تصویر میکشد، اوج عرفان اسلامی است. در این مرتبه، عاشق نه تنها زنده و پویاست، بلکه تمام وجودش در عشق به معشوق ذوب میشود. این وابستگی، نه از سر انفعال، بلکه از شدت عشق و وحدت وجودی سرچشمه میگیرد. قرآن کریم این عشق را در توصیف مؤمنان ستوده است:
وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ
(: و کسانی که ایمان آوردهاند، عشقشان به خدا شدیدتر است) (بقره: ۱۶۵).
این آیه، مؤمنان را به سبب شدت عشق به خداوند متمایز میکند و نشان میدهد که عرفان اسلامی، عرفان عشق است، نه عرفان مرگ. عاشق، چونان پروانهای است که در شعله معشوق میسوزد، اما این سوختن، نه هلاکت، بلکه اوج حیات و کمال اوست.
تأکید بر زیبایی در عرفان
عرفان اسلامی، چونان باغی پر از گلهای رنگارنگ، باید مملو از زیبایی و حیات باشد. تعابیر نازیبا مانند «مردهشورخانه» یا «مرده در دست غسال»، که در برخی سنتهای عرفانی رواج یافتهاند، با روح عرفان قرآنی بیگانهاند. به جای این تصاویر، باید از تمثیلاتی چون «حجله عروسی» یا «اتاق زلیخا» بهره گرفت که نماد عشق، زیبایی، و شکوفاییاند. عرفان، نه دیری تاریک و غمبار، بلکه کاخی است از نور و جمال که عاشق در آن به دیدار معشوق میشتابد.
این تأکید بر زیبایی، با آیات قرآن کریم همخوانی دارد که خداوند را خالق زیبایی و کمال میداند:
صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً
(: رنگ خدایی، و کدام رنگ از رنگ خدایی نیکوتر است؟) (بقره: ۱۳۸).
این آیه، زیبایی الهی را ستایش میکند و عرفان را به سوی جمال و کمال سوق میدهد. عارف، چونان نقاشی است که با قلم عشق، تابلویی از زیباییهای الهی ترسیم میکند.
درنگ: عرفان اسلامی باید مملو از زیبایی، حیات، و عشق باشد. تعابیر نازیبا مانند «مردهشورخانه» جای خود را به تصاویر دلانگیز چون «حجله عروسی» میدهند، تا عرفان به مثابه رقصی عاشقانه در نور جمال الهی ترسیم شود. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با نقد تعابیر جبرگرایانه و انفعالآمیز در عرفان سنتی، به بازتعریف تسلیم در پرتو عشق و حیات پرداخت. تعبیر «مانند مرده در دست غسال» به دلیل ناسازگاری با عرفان قرآنی رد شد و مراتب تسلیم مبتنی بر اطمینان، محبت، و عشق پیشنهاد گردید. تأکید بر زیبایی و حیات، عرفان را از سایه مرگ و انفعال به سوی نور کمال و نشاط هدایت کرد. این بازخوانی، راهی است به سوی عرفانی که انسان را نه به هلاکت، بلکه به وصال معشوق الهی میرساند.
بخش دوم: نقد خودآزاری و گرایش به هلاکت در عرفان
نقد فرهنگ خودآزاری (سادیسم)
یکی از انحرافات رایج در برخی سنتهای عرفانی، گرایش به خودآزاری و خودویرانگری است که گاه تحت عنوان «سادیسم» توصیف میشود. این گرایش، که انسان را به سوی زجر، هلاکت، و نفی میل سوق میدهد، با عرفان انبیا و اولیا در تضاد است. عرفان الهی، چونان جویباری زلال، باید انسان را به سوی حیات و کمال هدایت کند، نه به سوی مرگ و خودخوری. این فرهنگ خودآزاری، که در برخی تعابیر عرفانی به چشم میخورد، بیماری روانی تلقی شده و از حقیقت عرفان اسلامی دور است.
قرآن کریم، هدف خلقت انسان را عبادت و کمال میداند:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
(: و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه مرا بپرستند) (ذاریات: ۵۱).
این آیه، انسان را موجودی پویا و هدفمند معرفی میکند که برای عبادت و کمال آفریده شده است. خودآزاری و نفی میل، نه تنها با این هدف سازگار نیست، بلکه انسان را از مسیر الهی منحرف میسازد.
نقد تعبیر «نفی تمایلات طبیعی و حیوانی»
یکی از تعابیر مورد نقد، مفهوم «انتفاء الميول الطبيعيه و الحيوانيه» (نفی تمایلات طبیعی و حیوانی) است که در برخی متون عرفانی به عنوان شرط کمال مطرح شده است. این تعبیر، که انسان را به نفی کامل میل و خواستههای طبیعی دعوت میکند، از منظر عرفان قرآنی مردود است. به جای نفی میل، باید میل انسانی به سوی اراده الهی هدایت شود. عارف، چونان باغبانی است که نهال میل را در خاک اراده حق میکارد تا به درختی پربار بدل شود.
این دیدگاه، با کلام ابراهیم علیهالسلام در قرآن کریم همخوانی دارد:
إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
(: در حقیقت، نماز من و آیینهای من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است) (انعام: ۱۶۲).
این آیه، حیات و مرگ را در راستای اراده الهی قرار میدهد و نشان میدهد که میل انسانی، نه نفی، بلکه هدایت به سوی حق تعالی میشود.
درنگ: نفی کامل تمایلات طبیعی و حیوانی، انسان را به انفعال و خودویرانگری سوق میدهد. عرفان اسلامی، میل را نه نفی، بلکه به سوی اراده الهی هدایت میکند، تا انسان در ساحت عشق و کمال شکوفا شود. |
نقد فرهنگ غمبار آسیایی
فرهنگ عرفانی آسیایی، بهویژه در موسیقی، شعر، و آداب اجتماعی، گاه به سوی غم، گریه، و خودخوری گرایش یافته است. این فرهنگ، که حتی در آثار خوانندگان و شاعران آسیایی (از ایران تا هند و پاکستان) بازتاب دارد، به جای نشاط و امید، غمبارگی و انفعال را ترویج میکند. این گرایش، عامل دوری جوانان از عرفان و دین است، زیرا عرفان را به جای کاخی از نور، به دیری تاریک و غمانگیز بدل کرده است.
قرآن کریم، شادمانی به سبب رحمت الهی را ستایش میکند:
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا
(: بگو به فضل و رحمت خدا شادمان شوند) (یونس: ۵۸).
این آیه، شادمانی را نه تنها مجاز، بلکه مطلوب میداند. عرفان اسلامی، باید این شادمانی را در کنار گریه و تأمل، به تعادل برساند تا جامعهای پویا و امیدوار شکل گیرد.
پیشنهاد تعادل در عرفان و فرهنگ
عرفان اسلامی، چونان آشوبی متعادل از احساسات انسانی، باید گریه و شادی را در جای خود و به اندازه قرار دهد. گریه، چونان نمک غذا، اگر به اندازه باشد، طعم حیات را دلانگیز میکند، اما افراط در آن، به هلاکت و قساوت میانجامد. این تعادل، در سیره انبیا و اولیا (چون ابراهیم، داود، یوسف، و امام حسین علیهمالسلام) تجلی یافته است که همگی در اوج تسلیم، با حیات و نشاط به سوی معشوق الهی شتافتند.
قرآن کریم، امت اسلامی را امتی میانهرو میداند:
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا
(: و اینگونه شما را امتی میانهرو قرار دادیم) (بقره: ۱۴۳).
این آیه، تعادل را اصل بنیادین در حیات دینی و عرفانی معرفی میکند. عرفان، باید این تعادل را در جامعه ترویج کند تا جوانان به جای گریز از دین، به سوی آن جذب شوند.
درنگ: عرفان اسلامی باید تعادلی میان گریه و شادی برقرار کند. فرهنگ غمبار آسیایی، با ترویج خودآزاری و انفعال، از حقیقت عرفان دور شده و جامعه را به سوی انحطاط سوق میدهد. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد فرهنگ خودآزاری و غمبارگی در عرفان آسیایی، به ضرورت تعادل و زیبایی در عرفان اسلامی پرداخت. نفی تمایلات طبیعی، خودویرانگری، و افراط در غم، از حقیقت عرفان قرآنی دور است. عرفان، باید انسان را به سوی حیات، نشاط، و کمال هدایت کند، تا جامعهای پویا و امیدوار شکل گیرد. این بازخوانی، عرفان را به مثابه راهی به سوی وصال معشوق الهی ترسیم میکند که در آن، عشق و حیات بر مرگ و انفعال چیره میشود.
بخش سوم: نقد تعابیر انفعالآمیز و بازخوانی اشعار عرفانی
نقد تعابیر مبتنی بر انفعال و بیعملی
برخی تعابیر عرفانی، مانند «ترک المعشقات مطلقا» (ترک کامل عشقها) و «التاملات» (نفی تفکر و اندیشه)، انسان را به انفعال و بیعملی سوق میدهند. این تعابیر، که در برخی متون عرفانی به چشم میخورد، با عرفان فعال و پویای قرآنی ناسازگارند. عارف، چونان پرندهای است که با بالهای عشق و اندیشه به سوی آسمان معرفت پرواز میکند، نه موجودی بیمیل و بیحرکت که در گوشهای از عالم به فراموشی سپرده شده است.
قرآن کریم، انسان را به جهاد و تلاش در راه خدا دعوت میکند:
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ
(: و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید) (حج: ۷۸).
این آیه، عرفان را به سوی عمل و پویایی هدایت میکند. نفی عشق و اندیشه، انسان را از هدف خلقت دور میسازد و به انفعالی منجر میشود که با سیره انبیا و اولیا ناسازگار است.
نقد داستانهای عرفانی تحریفشده
برخی داستانهای عرفانی، مانند روایت رفتار حضرت عبدالعظیم حسنی که برای اجتناب از لذت، چشم خود را از سبزهها میپوشاند، به عنوان تحریف عرفان مورد نقد قرار گرفتهاند. این داستانها، که لذت بردن از زیباییهای خلقت را مانع کمال میدانند، با حقیقت عرفان اسلامی بیگانهاند. لذت بردن از نعمتهای الهی، چونان سبزهها و طبیعت، نه تنها مانع عرفان نیست، بلکه نشانهای از شکر و معرفت است.
قرآن کریم، لذت بردن از نعمتهای الهی را مجاز میشمارد:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ
(: بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟) (اعراف: ۳۲).
این آیه، زیباییهای خلقت را نعمتی الهی میداند که عارف با شکر و معرفت، از آنها بهره میبرد.
درنگ: داستانهای تحریفشدهای که لذت بردن از زیباییهای خلقت را مانع عرفان میدانند، با قرآن کریم ناسازگارند. عرفان اسلامی، شکر نعمتهای الهی را در راستای معرفت و کمال میداند. |
تحلیل اشعار عرفانی
در این درسگفتار، اشعاری از زبان خداوند و عارف نقل شده که برخی تأیید و برخی نقد شدهاند. اشعاری که بر تسلیم به تدبیر الهی و عشق به خداوند تأکید دارند، مورد تأیید قرار گرفتهاند. برای نمونه:
تفکر جمیلی مدخلتک نطفةً
فکّر جمیلی مذ خلقتک نطفةً
و لا تنس تصویری إذ أنت فی الحشا
و سلّم لی التدبیر و اعلم بأنّنی…
این اشعار، که انسان را به تأمل در جمال الهی، تذکر نعمتهای خلقت، و تسلیم به تدبیر حق دعوت میکنند، با عرفان قرآنی همخوانی دارند. اما تعابیری مانند «اتلف» (هلاک کردن)، به دلیل دلالت بر خودآزاری و نفی حیات، مورد نقد قرار گرفتهاند. خداوند، چونان باغبانی مهربان، انسان را برای شکوفایی آفریده، نه برای هلاکت.
در پاسخ به این اشعار، عارف نیز با زبانی عاشقانه سخن میگوید:
و کلت إلی المحبوب أمری کلّه
فإن شاء أحیانی و إن شاء أتلفا
این بیت، هرچند تسلیم عاشقانه را به تصویر میکشد، اما استفاده از واژه «اتلف» به دلیل دلالت بر اسراف و هلاکت، با عرفان انبیا ناسازگار است. عارف، باید چونان ابراهیم علیهالسلام بگوید: «محیای و مماتی لله رب العالمین»، تا حیات و مرگ را در راستای اراده الهی قرار دهد.
نقد تمثیل گربه و موش
یکی از تعابیر نازیبا در برخی سنتهای عرفانی، تمثیل گربه و موش برای توصیف رابطه انسان و خداوند است. در این تمثیل، خداوند به گربهای سادیستیک و انسان به موشی منفعل تشبیه شده که در چنگال گربه زجر میکشد. این تصویر، نه تنها با جمال و جلال الهی ناسازگار است، بلکه عرفان را به سوی ترس و انفعال سوق میدهد. خداوند، چونان عروسی در کاخ جمال و جلال، عالم را از عشق خود آفریده است:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
(: خدا نور آسمانها و زمین است) (نور: ۳۵).
این آیه، خداوند را نور و زیبایی معرفی میکند. عرفان، باید انسان را به سوی این نور هدایت کند، نه به سوی تاریکی و زجر.
درنگ: تمثیل گربه و موش، با ترسیم خداوند به عنوان موجودی سادیستیک، از حقیقت عرفان اسلامی دور است. خداوند، معشوق زیبای عالم است که انسان را برای عشق و کمال آفریده است. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد تعابیر انفعالآمیز و تحریفشده در عرفان، به بازخوانی اشعار و تمثیلات عرفانی پرداخت. عرفان اسلامی، باید انسان را به سوی عمل، اندیشه، و عشق هدایت کند، نه به سوی انفعال و خودآزاری. اشعار مبتنی بر تسلیم عاشقانه تأیید شدند، اما تعابیری که به هلاکت و زجر اشاره دارند، مردود شمرده شدند. این بازخوانی، عرفان را به مثابه راهی به سوی نور و جمال الهی ترسیم میکند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازخوانی درسگفتار شماره 578 مصباح الانس، به نقد انحرافات عرفانی و بازتعریف عرفان اسلامی در پرتو عشق، حیات، و کمال پرداخت. نقد تعابیر جبرگرایانه، خودآزارانه، و غمبار، همراه با تأکید بر زیبایی، تعادل، و تسلیم عاشقانه، عرفان را به سوی حقیقت قرآنی هدایت کرد. آیات قرآن کریم و سیره انبیا و اولیا، مبنای این بازتعریف قرار گرفتند و عرفان به مثابه رقصی عاشقانه در برابر معشوق الهی ترسیم شد. این اثر، با ارائه محتوایی علمی ، تلاش دارد تا برای مخاطبان متخصص، منبعی جامع و الهامبخش در حوزه الهیات و عرفان فراهم آورد.
عرفان اسلامی، چونان چشمهای زلال، باید جامعه را به سوی نشاط، امید، و کمال سوق دهد. این بازخوانی، دعوتی است به سوی عرفانی که در آن، انسان نه به هلاکت، بلکه به وصال معشوق ازلی میرسد؛ عرفانی که در آن، اشک و لبخند در تعادلی الهی، تابلویی از جمال حق ترسیم میکنند.
با نظارت صادق خادمی |