در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 579

متن درس

 

تبیین انسان کامل در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 579)

مقدمه

در منظومه عرفان نظری، انسان کامل به‌سان آیینه‌ای تمام‌نما، که در او دایره مظاهر به ختام می‌رسد. این مقام، که عصاره کمالات وجودی را در خود گرد آورده، نه‌تنها خاتم‌المظاهر، بلکه جامع‌ترین مرتبه وجودی است که حقیقت عبودیت را به ظهور می‌رساند. درس‌گفتار حاضر، به‌عنوان ختام‌الکلام کتاب شریف مصباح الانس، با استناد به آرای ابن‌عربی و قونوی، به تبیین خواص انسان کامل، علامات او، و تمایز او از مدعیان کاذب پرداخته و با نقد تزویر و نجاسات باطنی، راه سلوک حقیقی را روشن می‌سازد.

بخش نخست: انسان کامل، خاتم‌المظاهر و جامع کمالات

تبیین مفهوم انسان کامل

انسان کامل، به‌سان خاتم‌النبیین که دایره رسالت را مختوم ساخت، خاتم‌المظاهر الهی است که در او کمالات وجودی به اتمام و اکمال می‌رسد. او، چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته، تجلی‌گاه تام اسما و صفات حق‌تعالی است که نه‌تنها مظهر احدیت، بلکه جامع‌ترین مرتبه وجودی در سلسله مراتب خلقت به‌شمار می‌رود. این مقام، که در کلام قونوی «آخر المظاهر و اتمها و اجمعها للكمالات الوجودیه» خوانده شده، عصاره‌ای است از آنچه محیی‌الدین ابن‌عربی در باب ختم ولایت و انسان کامل بیان داشته است. انسان کامل، چونان درختی تناور، ریشه در حقیقت الهی داشته و شاخسار کمالاتش آسمان وجود را درمی‌نوردد.

درنگ: انسان کامل، خاتم‌المظاهر و جامع‌ترین ظرف کمالات وجودی است که دایره مظاهر الهی را به اتمام می‌رساند و آیینه تمام‌نمای اسما و صفات حق‌تعالی است.

این مقام، نه‌تنها مرتبه‌ای وجودی، بلکه حالتی است که در آن خلقیات به حقایق مبدل شده و انسان از قید انانیت رهایی می‌یابد. به تعبیر درس‌گفتار، «هرچه حظوظ حقی در او بیشتر شود، خلقیاتش به حقایق تبدیل می‌گردد تا جایی که چیزی به‌نام خلق در او باقی نمی‌ماند». این تبدیل، چونان کیمیایی است که مس وجود انسانی را به زر ناب الهی بدل می‌سازد.

تفاوت انسان حقی و خلقی

تمایز میان انسان حقی و خلقی، در غلبه حقایق بر خلقیات نهفته است. انسان حقی، کسی است که صفات و کمالاتش از حق‌تعالی نشأت گرفته و در او تجلی یافته است. در مقابل، انسان خلقی، گرفتار نفسانیات و حظوظ خلقی است که او را از کمال بازمی‌دارد. به تعبیر درس‌گفتار، «اگر همه صفات و کمالات حقی باشد، انسان کامل است؛ اگر خلقی باشد، ناقص است». این تمایز، چونان خطی است که نور را از ظلمت جدا می‌سازد و راه سلوک را از بیراهه تمییز می‌دهد.

انسان کامل، در دل خود خالق را می‌بیند و هرچه را لمس می‌کند، رب‌العالمین را در آن مشاهده می‌نماید. او، چونان عارفی است که در هر چهره، جمال حق را می‌نگرد و در هر موجود، جلال الهی را می‌یابد. این مقام، که در آن «گمانم تویی» به حقیقت می‌پیوندد، نشان از فنای کامل انانیت و بقای بالله دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

انسان کامل، به‌سان گوهری یگانه در صدف وجود، خاتم‌المظاهر و جامع کمالات است که در او دایره خلقت به اتمام می‌رسد. تمایز او از انسان خلقی، در غلبه حقایق بر خلقیات و تبدیل نفسانیات به عبودیت نهفته است. این بخش، با تبیین این مفاهیم، بنیانی استوار برای فهم علامات انسان کامل و نقد مدعیان کاذب فراهم می‌آورد.

بخش دوم: علامات انسان کامل و نقد تزویر

علامات انسان کامل

علامات انسان کامل، چونان چراغی در شب تار، راه سلوک را روشن می‌سازد و تزویر مدعیان را از تنویر کاملین متمایز می‌کند. این علامات، که در کلام قونوی و شرح آن آمده، بی‌نیاز از قول و ادعا، حقیقت انسان کامل را آشکار می‌سازد. به تعبیر درس‌گفتار، «به‌واسطه این علامات، تزویر مدعیان آشکار می‌شود و تنویر حال کاملین و مکملین روشن می‌گردد». این علامات، چونان معیاری است که طلا را از مطلا جدا می‌سازد و نورانیت عارف حقیقی را از ادعای کاذب متمایز می‌کند.

درنگ: علامات انسان کامل، بدون نیاز به قول، تزویر مدعیان را افشا کرده و نورانیت کاملین را آشکار می‌سازد، چنان‌که عارف حقیقی با نور خویش شناخته می‌شود.

این علامات، نه‌تنها در ظاهر، بلکه در باطن انسان کامل متجلی است. او، چونان عاشقی است که از دور پیداست؛ «دو چشمش مست و لب‌ها شوخ و شیداست». این نورانیت، که بی‌نیاز از ادعاست، در سلوک و رفتار او هویداست و نیازی به مباحثه یا مناظره ندارد.

تزویر در برابر تنویر

تزویر، به‌سان نقابی است که مدعیان کاذب بر چهره می‌زنند تا حقیقت ناقص خویش را پنهان سازند. در مقابل، تنویر، نورانیت باطنی کاملین است که چونان خورشیدی در آسمان وجود می‌درخشد. درس‌گفتار، با نقد تزویر، تأکید دارد که «با این علامات، نه‌تنها تزویر قول، بلکه تزویر ذات مدعیان آشکار می‌شود». این تمایز، چونان خطی است که حقیقت را از باطل جدا می‌سازد و راه را از بیراهه تمییز می‌دهد.

مدعیان کاذب، چونان کسانی‌اند که با زرق‌وبرق ظاهری، خویش را آراسته‌اند، اما باطن‌شان از نور حقیقت خالی است. در مقابل، کاملین، با فنای انانیت و بقای بالله، به مرتبه‌ای رسیده‌اند که هر عمل و گفتارشان تجلی حق است.

تفاوت کامل و مکمل

کامل، کسی است که به مرتبه سوم سلوک، یعنی کمال خویش، رسیده است. اما مکمل، فراتر از کمال خویش، دستگیر دیگران است و با شرایطی خاص، چونان مشعلی فروزان، راه سالکان را روشن می‌سازد. به تعبیر درس‌گفتار، «کامل مقام سوم است؛ مکمل دستگیر است». این تمایز، چونان تفاوت میان گلی است که خود شکوفا شده و درختی که میوه‌اش دیگران را نیز بهره‌مند می‌سازد.

مکمل، تنها در صورتی دستگیری می‌کند که وظیفه، اجازه، یا مصلحت اقتضا کند. این مقام، که در عرفان با عنوان «پیر» شناخته می‌شود، مستقل است و خود مرجع هدایت دیگران است، درحالی‌که «شیخ» همچنان نیازمند پیر است.

نقد اجازه‌سازی‌های کاذب

درس‌گفتار، با نگاهی نقادانه، به تحریفات تاریخی در اعطای اجازه‌های صوری، چون اجازه اجتهاد یا استخاره، می‌پردازد. این اجازه‌ها، که گاه با انگیزه‌های مادی یا دنیوی اعطا شده‌اند، فاقد شرعیت و اعتبارند. به تعبیر متن، «اجازه‌های من‌درآوردی بی‌اساس است و دروغ». این نقد، چونان تیغی است که پرده از حقیقت این تحریفات برمی‌دارد و امانت و عدالت را معیار انتقال علوم دینی می‌داند.

این تحریفات، که در دوره‌هایی چون قاجار به اوج خود رسید، به کاسبی تبدیل شد که در آن عناوین و اجازه‌ها با پول معاوضه می‌گردید. چنین امری، نه‌تنها اعتبار معنوی این اجازه‌ها را زایل ساخت، بلکه به گمراهی پیروان انجامید.

جمع‌بندی بخش دوم

علامات انسان کامل، چونان معیاری است که حقیقت را از باطل جدا می‌سازد و تزویر مدعیان را از تنویر کاملین متمایز می‌کند. تمایز کامل و مکمل، و نقد اجازه‌سازی‌های کاذب، بر ضرورت امانت و عدالت در سلوک و هدایت تأکید دارد. این بخش، با تبیین این مفاهیم، راه شناسایی انسان کامل و دوری از مدعیان کاذب را روشن می‌سازد.

بخش سوم: عبودیت تام و پالایش قلب

عبودیت تام و فنای انانیت

عبودیت تام، مرتبه‌ای است که انسان با فنای حرّیت انانیت خویش، به احدیت جمعیه ازلی و ابدی می‌رسد. این مقام، که در آن انسان «عبد تام» می‌شود، چونان رهایی از قید خویشتن و پیوستن به اقیانوس بی‌کران حق است. به تعبیر درس‌گفتار، «کسی که از انانیت خویش فانی شود، بالکلّیه قهراً حقیقت احدیت جمعیه مطلقه در او باقی می‌ماند که لا أول لها و لا آخر».

درنگ: فنای انانیت، انسان را به عبودیت تام و احدیت جمعیه ازلی و ابدی می‌رساند، چنان‌که او حقیقت حق‌تعالی را در خویش متجلی می‌سازد.

این فنای انانیت، چونان ذوب شدن قطره‌ای در دریا، انسان را از قید نفسانیات آزاد ساخته و او را به مرتبه‌ای می‌رساند که جز حق در او باقی نمی‌ماند. این مقام، که با بقای بالله همراه است، انسان را به حقیقت خویش بازمی‌گرداند.

نقد حظوظ نفسانی

حظوظ نفسانی، چونان حجابی است که انسان را از حقیقت حق بازمی‌دارد. هرچه از نفس نشأت گیرد، باطل است و هرچه للحق باشد، حق و شیرین است. درس‌گفتار، با استناد به قرآن کریم، تأکید دارد که «اتخذ إلهه هواه» (جاثیه: ۲۳) نشانه گمراهی است. به تعبیر متن، «اگر امر ما بر تو غالب شد، سواء عن کان ذلک الأمر منک أو من خارج، لا فی الحقیقه، باطل است».

﴿فَمَن يَتَّبِعْ هَوَاهُ فَإِنَّهُ يَضِلُّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ (جاثیه: ۲۳، )

این نقد، چونان آینه‌ای است که انسان را به تأمل در انگیزه‌های خویش وا‌می‌دارد و او را از دام نفسانیات به سوی حقیقت عبودیت هدایت می‌کند.

نجاسات باطنی و ظاهری

نجاسات باطنی، چونان کینه، استکبار، و منیت، قلب را آلوده می‌سازد و مانع سلوک به سوی حق می‌شود. درس‌گفتار، با تمثیلی زیبا، این نجاسات را به «قی گوشه چشم» تشبیه کرده که اگرچه ظاهراً کوچک است، اما آبروی انسان را می‌برد. به تعبیر متن، «گوشه دل چى می‌گیرد؟ غل می‌گیرد، هوا می‌گیرد، استکبار می‌گیرد». این نجاسات، چونان زنگاری است که بر آیینه قلب نشسته و نور حق را بازمی‌تاباند.

پالایش قلب، چونان شستن این آیینه، لازمه سلوک است. انسان باید هر شب دل خویش را از کینه، بغض، و نارضایتی پاک سازد تا به مرتبه «قلب سلیم» نائل آید. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾ (شعراء: ۸۸-۸۹، )

پالایش قلب و رهایی از طلبکاری

طلبکاری، چونان باری سنگین بر دوش قلب، انسان را از سلوک بازمی‌دارد. درس‌گفتار، با تمثیلی حکیمانه، تأکید دارد که «طلبکار بودن بدتر از بدهکار است». انسان طلبکار، چونان کسی است که حرص و جوشش او را به بیماری و گمراهی می‌کشاند. در مقابل، سالک حقیقی، با پالایش قلب و رهایی از کینه و شکایت، به مرتبه‌ای می‌رسد که «الحب لله و البغض لله» در او متجلی است.

این پالایش، چونان خالی کردن بار از کشتی وجود، انسان را سبک‌بال کرده و او را به سوی ساحل حق هدایت می‌کند. سالک باید چنان دل خویش را صافی کند که در برزخ و قیامت، جز «لا إله إلا الله» از او شنیده نشود.

جمع‌بندی بخش سوم

عبودیت تام، با فنای انانیت و پالایش قلب از نجاسات باطنی، انسان را به حقیقت حق می‌رساند. نقد حظوظ نفسانی و تأکید بر رهایی از طلبکاری، راه سلوک را از دام‌های نفسانیات آزاد می‌سازد. این بخش، با تبیین این مفاهیم، اهمیت تطهیر قلب را در رسیدن به کمال انسانی برجسته می‌سازد.

بخش چهارم: عرفان حقیقی در برابر عرفان کلامی

تمایز عرفان حقیقی و کلامی

عرفان حقیقی، چونان جویباری زلال، انسان را به اقیانوس حق هدایت می‌کند، درحالی‌که عرفان کلامی، به‌سان عروسی آراسته، تنها به زینت ظاهر می‌پردازد. درس‌گفتار، با تمثیلی زیبا، عرفان کلامی را به کسی تشبیه کرده که «ریشش را شانه می‌کند، انگشتر به دست می‌کند، و در جانمازش می‌نشیند»، اما باطنش از حقیقت خالی است. در مقابل، عرفان حقیقی، انسان را به همگامی و همخونی با حق دعوت می‌کند.

درنگ: عرفان حقیقی، انسان را به همگامی با حق دعوت می‌کند، درحالی‌که عرفان کلامی به زینت ظاهر پرداخته و از حقیقت باطن غافل است.

این تمایز، چونان تفاوت میان گوهری ناب و زیوری تقلیدی است. سالک حقیقی، چونان عاشقی است که جز به جمال حق نظر ندارد، درحالی‌که مدعی کلامی، به زرق‌وبرق خویش دلخوش است.

هوشیاری اولیا در مرگ

اولیای الهی، چونان بیدارانی‌اند که مرگ، قبر، و برزخ خویش را با بصیرت کامل درک می‌کنند. درس‌گفتار، با اشاره به نگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ملجم، تأکید دارد که اولیا «مرگشان را می‌بینند». این بصیرت، چونان نوری است که تاریکی سکرات موت را روشن می‌سازد و سالک را از غفلت رهایی می‌بخشد.

در مقابل، غافلان، چونان کسانی‌اند که مرگ را درک نمی‌کنند و حتی در برزخ، همچنان به دنبال کاسه و کوزه خویش‌اند. این غفلت، چونان پرده‌ای است که حقیقت را از دیدگانشان پنهان می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

عرفان حقیقی، با دعوت به همگامی با حق و بصیرت در سلوک، انسان را از دام‌های عرفان کلامی و غفلت رهایی می‌بخشد. این بخش، با تبیین این تمایز و تأکید بر هوشیاری اولیا، اهمیت سلوک حقیقی را در رسیدن به کمال انسانی برجسته می‌سازد.

بخش پنجم: نقد مبطلین و ضرورت عدالت در سلوک

تمایز مدعیین و مبطلین

مدعیین، کسانی‌اند که ادعای کمال دارند، اما مبطلین، با جلب پیروان و گمراه‌سازی، دین را باطل می‌سازند. درس‌گفتار، با تمثیلی حکیمانه، مبطلین را به کسی تشبیه کرده که «ادعای اجتهاد می‌کند و با تقلید دیگران، دینشان را باطل می‌سازد». این تمایز، چونان خطی است که گمراهی را از هدایت جدا می‌سازد.

مبطلین، چونان کسانی‌اند که با جلب پیروان، نه‌تنها خویش، بلکه دیگران را نیز به گمراهی می‌کشانند. این گمراهی، با هشدارهای قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

﴿يَضِلُّونَ وَمَا يَهْتَدُونَ﴾ (بقره: ۲۶، )

نقد اعلمیت و تمرکز قدرت

درس‌گفتار، با نگاهی نقادانه، به مفهوم اعلمیت و تمرکز قدرت مالی و معنوی می‌پردازد. تأکید بر این است که اعلمیت، اگر به معنای دنبال نخودسیاه فرستادن شیعیان باشد، ریشه‌ای در تعالیم معصومین علیهم‌السلام ندارد. همچنین، تمرکز سهم امام در یک محل، به گمراهی و فساد می‌انجامد. به تعبیر متن، «سهم امام باید توزیع شود تا نفله نشود».

این نقد، چونان هشداری است که شیعیان را از دام‌های قدرت و ثروت برحذر می‌دارد و بر عدالت و امانت تأکید می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

تمایز مدعیین و مبطلین، و نقد اعلمیت و تمرکز قدرت، بر ضرورت عدالت و امانت در سلوک و هدایت تأکید دارد. این بخش، با تبیین این مفاهیم، راه دوری از گمراهی و رسیدن به هدایت را روشن می‌سازد.

نتیجه‌گیری کلی

درس‌گفتار شماره 579 از کتاب مصباح الانس، با تبیین انسان کامل به‌سان خاتم‌المظاهر و عبد تام، عرفان را به حقیقت عبودیت و همگامی با حق هدایت می‌کند. نقد تزویر، نجاسات باطنی، و عرفان کلامی، و تأکید بر پالایش قلب و عدالت در سلوک، این اثر را به منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان بدل ساخته است. انسان کامل، چونان گوهری در صدف وجود، راه سلوک را روشن می‌سازد و سالکان را به سوی اقیانوس بی‌کران حق هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، چرا ادراکات بشری محدود و متناهی توصیف شده‌اند؟

2. طبق متن، تفاوت اصلی ادراک بشری با ادراک الهی چیست؟

3. متن درسگفتار چه دیدگاهی را درباره جبر رد می‌کند؟

4. بر اساس متن، چرا فعل بر قول در بحث ادراکات مقدم شده است؟

5. طبق متن، منظور از 'ان المحامد و غيرها' چیست؟

6. بر اساس متن، ادراکات بشری به دلیل ظهوری بودن، غیرمتناهی هستند.

7. متن بیان می‌کند که جبر به معنای اقتضائات و اسباب است.

8. طبق متن، تمام اعمال و اقوال انسان، چه خیر و چه شر، به خدا بازمی‌گردد.

9. متن ادعا می‌کند که انسان نمی‌تواند در همه وجوه با خدا موافق باشد.

10. بر اساس متن، اصحاب کساء به عنوان واسطه توسل در ظرف ولایت معرفی شده‌اند.

11. چرا متن ادراکات بشری را مقید و متناهی توصیف می‌کند؟

12. تفاوت ظهور و وجود در ادراکات بشری و الهی چیست؟

13. چرا متن جبر ازلی و غیرمعلل را رد می‌کند؟

14. منظور از 'فنفر منك اليك' در متن چیست؟

15. چرا اصحاب کساء در متن به عنوان واسطه توسل ذکر شده‌اند؟

پاسخنامه

1. به دلیل تقید و تعین ادراکات بشری

2. ادراک بشری ظهوری و ادراک الهی وجودی است

3. جبر به معنای ازلی و غیرمعلل بودن همه اعمال

4. زیرا فعل ظرف نازله و قول ظرف عالی است

5. صفات کمال و نقص، همه از خداست

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا ادراکات بشری با تقید و تعین همراه هستند که آنها را از حیث قوه، مدّت و تعداد محدود می‌کند.

12. ادراک بشری ظهور وجود الهی است، در حالی که ادراک الهی خود وجود و ذات است.

13. زیرا تمام اعمال و اقوال انسان از اقتضائات و اسباب ناشی می‌شوند، نه از جبر ازلی بدون علت.

14. یعنی انسان از خدا به خدا پناه می‌برد، زیرا هیچ مرجع و پناهگاهی جز خدا وجود ندارد.

15. زیرا آنها در ظرف ولایت واسطه‌ای برای تقرب به خدا هستند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده