متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 585)
مقدمه: درآمدی بر معرفت توحیدی و سیر عرفانی
کتاب حاضر، با الهام از درسگفتارهای عمیق عرفانی، به تبیین مفاهیم بنیادین توحید، سیر و سلوک، و رابطه وجودی میان حق و خلق میپردازد. این اثر،به بررسی جایگاه سالک عارف در مواجهه با ظهورات هستی و چالشهای معرفتی در مسیر وصول به حق اختصاص دارد. در این راستا، درسگفتار شماره 585 از مجموعه مصباح الانس، که به قلم و بیان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره نگاشته شده، بهعنوان محور این بازنویسی برگزیده شده است.
بخش یکم: مراتب معرفت در سیر عرفانی
جایگاه عارف کامل در شناخت ظهورات هستی
عارف کامل، به مثابه آیینهای صیقلیافته، تمامی ظهورات هستی را در ظرف وجود خویش منعکس میسازد. او با سیر در عوالم موجود و شناخت تعینات خلقی، به مرتبهای میرسد که علم به «ما کان و ما یکون» را در قلب خویش جای میدهد. این مرتبه، که در اصطلاح عرفانی به انسان کامل اطلاق میشود، نشاندهنده وحدتی است که سالک در آن، حق را در ذات خویش مستقر ساخته و هر لحظه را به مثابه تجلیای نو از اسما و صفات الهی مینگرد. عارف، در این مقام، نه تنها ظهورات را میشناسد، بلکه قادر است میان شئون و مقامات مختلف تمییز قائل شود و از تکرار و سکون در عالم، که نشانهای از غفلت است، فراتر رود.
این شناخت، که ریشه در شهود عرفانی دارد، عارف را از توهم ثبات و تکرار در عالم رها میسازد. او عالم را چون جویباری سیال میبیند که در هر لحظه، به رنگی نو از تجلیات الهی آراسته میشود. این سیر، که با رؤیت و علم همراه است، نشاندهنده حرکت دائمی عالم در مسیر کمال و تقرب به حق است.
چالش تمییز در سیر و سلوک
یکی از دشواریهای بنیادین در مسیر سلوک، تمییز میان مظاهر و شئون مختلف عالم است. گاه شباهت ظاهری میان دو موجود یا دو شأن، که در اصطلاح عرفانی «حجاب مثلیت» خوانده میشود، سالک را در تشخیص حقیقت دچار سردرگمی میسازد. این حجاب، که از شباهت ظاهری مظاهر ناشی میشود، میتواند مانعی در مسیر رؤیت و فهم حقیقت باشد. عارف، در این مقام، نیازمند است که با گذر از این حجاب، به وحدت باطنی مظاهر دست یابد و کثرت ظاهری را در پرتو وحدت الهی مشاهده کند.
این دشواری، حتی برای عارفی که به مراتب عالی رسیده، ممکن است رخ دهد. اما عارف کامل، با تکیه بر معرفت شهودی، این حجاب را کنار میزند و قادر است میان لحظات، شئون، و مقامات مختلف تمایز قائل شود. این توانایی، از ویژگیهای کلیدی عارف محقق است که نه تنها کثرت را میبیند، بلکه وحدت را در پس آن ادراک میکند.
غفلت، بیماری معرفتی
عدم توانایی در تمییز میان مظاهر، نوعی غفلت معرفتی است که عارف را از درک حقیقت بازمیدارد. این غفلت، که به تشبیه بیماری در متن اصلی آمده، زمانی رخ میدهد که سالک دو موجود را یکی، یا یکی را دو میبیند. این خطا، ریشه در ناتوانی در ادراک وحدت باطنی و کثرت ظاهری دارد. عارف کامل، با غلبه بر این غفلت، به مرتبهای میرسد که نه تنها کثرت را میشناسد، بلکه آن را در پرتو وحدت الهی مشاهده میکند.
این غفلت، به مثابه پردهای است که بر چشم دل سالک میافتد و او را از دیدن حقیقت عالم محروم میسازد. عارف، با رهایی از این پرده، عالم را چون کتابی گشوده میبیند که هر صفحهاش، حکایتی از تجلیات الهی است.
بخش دوم: استمداد وجودی و وحدت الهی
اصل استمداد وجودی از حق
یکی از اصول بنیادین عرفان اسلامی، استمداد وجودی هر ممکنالوجود از حق تعالی است. هر موجودی، در هر لحظه، وجود خویش را از فیض بیکران الهی دریافت میکند. این اصل، که در متن اصلی با عبارت «لان کل ممکن مستمد للوجود کل لحظة من الحق سبحانه» بیان شده، نشاندهنده وابستگی کامل عالم به حق و فقدان استقلال وجودی در ممکنات است.
این استمداد، به مثابه جویباری است که از چشمه بیپایان وجود الهی سیراب میشود. بدون این فیض، هیچ موجودی قادر به ادامه حیات نیست. عارف، با درک این حقیقت، خود را چون ظرفی میبیند که تنها با امداد الهی پر میشود و هر آنچه در دلش جای میگیرد، از سرچشمه حق سرچشمه گرفته است.
رابطه رضایت الهی و انسانی
رابطه میان خدا و بنده، رابطهای متقابل است که در قرآن کریم با آیهای نورانی تبیین شده است:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
(سوره المائدة، آیه ۱۱۹، : «خدا از آنها خشنود است و آنها از او خشنودند.»). این آیه، به اتحاد وجودی و معرفتی میان حق و خلق اشاره دارد. رضایت بنده از خدا، نتیجه رضایت خدا از اوست، و این رضایت، نشانهای از وصول به مرتبه وحدت و رهایی از تعینات نفسانی است.
این رابطه، به مثابه گفتوگویی عاشقانه میان عاشق و معشوق است که در آن، رضایت یکی، رضایت دیگری را در پی دارد. عارف، با قرار گرفتن در این چرخه رضایت، به مرتبهای میرسد که دلش آیینهای از رضوان الهی میشود.
ظهورات عالم، تجلیات الهی
همه عالم، به مثابه آیینهای است که تجلیات الهی در آن منعکس میشود. هر آنچه در دل انسان جای میگیرد، از فیض بیکران حق سرچشمه گرفته و نشانهای از ظهور اوست. این دیدگاه، که ریشه در وحدت وجود دارد، عالم را چون پردهای میبیند که هر نقش آن، جلوهای از اسما و صفات الهی است.
عارف، با درک این حقیقت، هر لحظه را چون گوهری مینگرد که از معدن وجود الهی تراشیده شده است. این شناخت، او را از توهم استقلال وجودی رها میسازد و به سوی وحدت هدایت میکند.
امداد الهی و استمداد انسانی
رابطه میان امداد الهی و استمداد انسانی، به مثابه گفتوگویی بیپایان میان حق و خلق است. خدا با فیض خود مدد میرساند و انسان با استمداد، این فیض را دریافت میکند. این رابطه، نشاندهنده وابستگی کامل انسان به حق است، بهگونهای که بدون امداد الهی، هیچ موجودی قادر به ادامه حیات نیست.
این تعامل، به مانند سلامی است که از سوی حق به بنده میرسد و بنده، با پاسخ به این سلام، خود را در مسیر فیض الهی قرار میدهد. عارف، با درک این حقیقت، خود را چون ظرفی میبیند که تنها با امداد الهی پر میشود.
استغفار، دریچه بخشش الهی
استغفار، بهعنوان عملی توحیدی، انسان را به سوی بخشش الهی هدایت میکند. این عمل، که در متن اصلی با اشاره به دعای «استغفر الله ربی و اتوب الیه» تبیین شده، نشانهای از بازگشت بنده به سوی حق و رهایی از حجابهای نفسانی است. باور به استغفار، به آمرزش الهی منجر میشود و این رابطه، نشاندهنده تعامل مستقیم میان بنده و خدا است.
استغفار، به مثابه کلیدی است که قفل دل را میگشاید و انسان را به سوی نور الهی هدایت میکند. عارف، با این عمل، از تاریکیهای نفسانی رها شده و به سوی تقرب به حق گام برمیدارد.
بخش سوم: نقد انعدام و بقای الهی
نفی امکان انعدام ممکنات
یکی از اصول کلیدی عرفان اسلامی، نفی امکان انعدام ممکنات است. ممکنات، بهعنوان ظهورات حق، ذاتاً فاقد عدم هستند و وجودشان به فیض بیکران الهی وابسته است. این دیدگاه، که در متن اصلی با عبارت «عدمیه ما عدم نمیتوانیم بشویم اصلا ما ظهور هستیم» بیان شده، ریشه در وحدت وجود دارد و نشان میدهد که هیچ موجودی نمیتواند بهطور کامل معدوم شود.
این اصل، به مثابه نوری است که تاریکی عدم را میزداید و عالم را چون آیینهای از بقای الهی میبیند. عارف، با درک این حقیقت، از ترس نابودی رها شده و خود را در جریان بیپایان وجود الهی مییابد.
بقای به بقای الله
ممکنات، به دلیل اتصال به بقای حق، از نابودی مصون هستند. این اصل، که در متن اصلی با عبارت «ما باقی به بقای الله هستیم» تبیین شده، نشاندهنده وابستگی وجودی عالم به حق است. این بقا، نتیجه ظهور حق در عالم است و هیچ موجودی نمیتواند از این جریان بقای الهی خارج شود.
این بقا، به مانند درختی است که ریشه در خاک وجود الهی دارد و شاخ و برگ آن، تمامی عالم را در بر میگیرد. عارف، با درک این حقیقت، خود را در سایه این درخت جاودان مییابد و از هراس نابودی رها میشود.
نقد عرفان متکلمان
متن اصلی، نقدی صریح بر عرفان متکلمان وارد میکند که بهجای تکیه بر وحدت وجود و حکمت متعالیه، به مباحث کلامی محدود شدهاند. عرفان حقیقی، از منظر این متن، بر معرفت شهودی و وحدت وجود استوار است و از دیدگاههای کلامی که ممکنات را وابسته به ابقای الهی میدانند، فراتر میرود.
این نقد، به مانند چراغی است که تاریکیهای کلامی را روشن میسازد و راه عرفان حقیقی را از مسیرهای انحرافی جدا میکند. عارف، با تکیه بر شهود و حکمت، به سوی حقیقت وحدت وجود هدایت میشود.
بخش چهارم: وحدت و کثرت در عالم
وحدت شخصی و نهادی
متن اصلی، به دو نوع وحدت اشاره دارد: وحدت شخصی، که در آن هر ذره عالم خود را بهصورت مستقل میبیند، و وحدت نهادی، که در آن همه ذرات عالم حقیقت را یکی میبینند. این تمایز، به تفاوت میان نگاه کثرتمحور و وحدتمحور اشاره دارد.
وحدت نهادی، به مانند اقیانوسی است که همه قطرات عالم در آن یکی میشوند، در حالی که وحدت شخصی، هر قطره را بهعنوان موجودی مستقل مینگرد. عارف کامل، با گذر از وحدت شخصی، به وحدت نهادی میرسد و همه عالم را جلوه حق میبیند.
لامتناهی بودن عالم
عالم، از منظر باطنی، لامتناهی است و محدودیتهای ظاهری آن، تنها در سطح کثرت قابلمشاهده است. این دیدگاه، که در متن اصلی با عبارت «تمام عالم هستی لا یمتنها است» بیان شده، ریشه در عرفان نظری دارد و عالم را بهعنوان مظهر حق، لامتناهی میداند.
این لامتناهی بودن، به مانند آسمانی است که هیچ مرزی برای آن متصور نیست. عارف، با سیر در این آسمان بیکران، از محدودیتهای کثرت رها شده و به سوی حقیقت بیپایان هدایت میشود.
حرکت دائمی عالم
عالم، در حال حرکتی دائمی است که در آن، همه موجودات به سوی کمال و تقرب به حق سیر میکنند. این حرکت، که در متن اصلی با تمثیل «گل میشود گل، دل میشود دلبر» بیان شده، نتیجه ظهورات پیاپی حق است.
این حرکت، به مانند رودی است که هر لحظه به سوی دریای بیکران وجود الهی جاری است. عارف، با همراهی این رود، از سکون و تکرار رها شده و در مسیر تجلیات الهی گام برمیدارد.
غفلت و درماندگی انسان
غفلت انسان از حقیقت وجودی خویش، او را در دام درماندگی گرفتار میسازد. این غفلت، که در متن اصلی با تمثیل کودکی که خود را خیس کرده تشبیه شده، نتیجه ناآگاهی از سیر دائمی عالم و جایگاه انسان در آن است.
این غفلت، به مانند تاریکی است که بر دل انسان سایه میافکند و او را از نور معرفت محروم میسازد. عارف کامل، با رهایی از این تاریکی، به سوی روشنایی حقیقت هدایت میشود.
بخش پنجم: عارف محقق و معرفت کامل
ویژگیهای عارف محقق
عارف محقق، کسی است که تمامی مظاهر و تعینات را شناخته و حق را در ذات خویش جای داده است. این شناخت، که فراتر از دانش ظاهری است، مبتنی بر شهود عرفانی است و عارف را به مرتبهای میرساند که حق را در همهچیز مشاهده میکند.
این شناخت، به مانند گوهری است که در صدف دل عارف جای گرفته و او را از محدودیتهای کثرت رها میسازد. عارف محقق، با این معرفت، عالم را چون کتابی میبیند که هر ورق آن، حکایتی از اسما و صفات الهی است.
نقد تصورات ظاهری از عرفان
تصورات ظاهری از عرفان، که عارف را به ویژگیهای ظاهری مانند ریش و پشم محدود میکند، از حقیقت عرفان دور است. عارف حقیقی، با علم و معرفت الهی شناخته میشود و نه با ظواهر مادی. این نقد، که در متن اصلی با اشاره به تصورات عامیانه بیان شده، بر اهمیت معرفت درونی و شهود در عرفان تأکید دارد.
این نقد، به مانند آینهای است که حقیقت عرفان را از تصاویر کاذب جدا میسازد. عارف کامل، کسی است که به جای توجه به ظواهر، به سوی علم و رؤیت الهی گام برمیدارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
کتاب اسما و صفات الهی، با تکیه بر درسگفتار شماره 585 مصباح الانس، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی در حوزه توحید، سیر و سلوک، و رابطه وجودی میان حق و خلق پرداخته است. این اثر، با بررسی جایگاه عارف کامل، چالشهای تمییز در سلوک، و اصول استمداد وجودی و وحدت الهی، راهنمایی جامع برای طالبان معرفت الهی ارائه میدهد. عارف کامل، با رهایی از غفلت و تمییز دقیق میان ظهورات، به مرتبهای میرسد که حق را در همهچیز مشاهده میکند و از کثرت به وحدت میرسد.
اللّهم صل على محمد و آل محمد