متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 602)
بخش اول: انسان کامل، نفس عالم هستی
در عرفان اسلامی، انسان کامل به مثابه آیینهای تمامنما معرفی میشود که عالم هستی در وجود او تجلی مییابد. این مفهوم، که ریشه در حکمت متعالیه و عرفان نظری دارد، انسان کامل را به عنوان حقیقت جامع عالم معرفی میکند که تمامی اضداد و تنوعات هستی در او به وحدت میرسند. عالم هستی، اعم از دوست و دشمن، خوبان و بدان، به منزله بدن اوست که در خدمت تحقق مقام جمع و ربوبیت او قرار میگیرد. این دیدگاه، انسان کامل را نه تنها مظهر اسماء الهی، بلکه ظرف ظهور تمامی مراتب وجودی میداند که در او به کمال میرسد.
این مفهوم با آیه شریفه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» (قرآن کریم، بقره: ۲۵۵، : «کرسی او آسمانها و زمین را در بر گرفته است») همخوانی دارد، که وسعت وجود الهی را نشان میدهد. انسان کامل، به عنوان مظهر این وسعت، عالم را در خود جای داده و به مثابه نفس عالم هستی، تمامی اجزای آن را در بر میگیرد. این دیدگاه، انسان کامل را به عنوان محور وحدت وجود معرفی میکند که تمامی کثرات عالم در وجود او به وحدت میرسند.
تخلق به اسماء الهی و مقام ربوبیت
انسان کامل، با سلوک عرفانی و تخلق به اسماء الهی، از مرتبه تلبس به صفات الهی فراتر رفته و به تحقق در این صفات میرسد. این تحقق، او را به مظهر تمامیت اسماء الهی تبدیل میکند، به گونهای که تمامی صفات جمال و جلال الهی در وجود او متجلی میشود. این مقام، که در عرفان اسلامی به «مقام جمع» شهرت دارد، انسان کامل را به مرتبهای میرساند که آیینه تمامنمای حق شده و به مقام ربوبیت ظهوری دست مییابد. در این مقام، او نه تنها مظهر صفات الهی است، بلکه ظرف ظهور تمامی مراتب وجودی میشود که در عالم هستی متجلی است.
این مفهوم با حدیث شریف «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ» همخوانی دارد که انسان را به تخلق به صفات الهی دعوت میکند. انسان کامل، این تخلق را به کمال رسانده و به مثابه آیینهای صیقلیافته، تمامی صفات الهی را در خود منعکس میکند. این انعکاس، نه به معنای ادعای ذات الهی، بلکه به معنای ظهور صفات در ظرف وجودی اوست.
عارف محقق و تحقق حق در نفس
عارف محقق، کسی است که حق را در نفس خود محقق میسازد. این تحقق، به معنای ظهور حق در وجود اوست، نه ادعای ذات الهی. عارف، با سلوک عرفانی و تهذیب نفس، به مرتبهای میرسد که حق در او تجلی مییابد و او به آیینهای برای ظهورات الهی تبدیل میشود. این مقام، که در عرفان به «حقق الحق فی نفسه» شهرت دارد، انسان کامل را به عنوان مظهر حق معرفی میکند که در عین حفظ بشریت، تمامی کمالات الهی را در خود متجلی میسازد.
این دیدگاه با آیه شریفه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (قرآن کریم، نور: ۳۵، : «خدا نور آسمانها و زمین است») همخوانی دارد، که نور الهی را در مظاهرش متجلی میداند. انسان کامل، به عنوان مظهر این نور، تمامی کمالات الهی را در خود منعکس میکند، اما این انعکاس، ظهوری است، نه ذاتی.
بخش دوم: هویت انسان کامل و پرهیز از ادعای بیاساس
یکی از پرسشهای بنیادین در عرفان اسلامی، هویت انسان کامل و تمایز او از دیگران است. انسان کامل، کسی است که به صفات کمالی متصف است و از ادعاهای بیاساس پرهیز میکند. او با تحقق صفات الهی، به مرتبهای میرسد که نیازی به داعیههای گزاف ندارد. در مقابل، کسی که بدون داشتن این صفات، خود را انسان کامل بخواند، به گمراهی میافتد. این ادعا، مشابه ادعای اجتهاد بدون فقاهت در فقه است که به فسق و انحراف منجر میشود.
این مفهوم با آیه شریفه «وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ» (قرآن کریم، نحل: ۱۱۶، : «و به دروغ آنچه زبانهایتان وصف میکند نگویید») همخوانی دارد، که از ادعای کذب نهی میکند. انسان کامل، با صدق و اخلاص، تنها در ظرف مصلحت و برای هدایت خلق، کمالات خود را اظهار میکند.
تمایز میان داعیه و تحقق
داعیه کمال، غیر از تحقق کمال است. انسان کامل، با تحقق صفات الهی، نیازی به ادعای گزاف ندارد و تنها در ظرف مصلحت، کمالات خود را بیان میکند. این تمایز، بر اهمیت صدق و اخلاص در سلوک عرفانی تأکید دارد. انسان کامل، با تحقق، از داعیه بینیاز است و ادعایش در راستای هدایت خلق است، نه خودستایی.
این دیدگاه با سیره پیامبران و ائمه علیهمالسلام همخوانی دارد که تنها در مقام هدایت و اثبات رسالت، کمالات خود را اظهار میکردند. انسان کامل، به مثابه خورشیدی است که با نور خود، راه را برای دیگران روشن میکند، بدون آنکه به خودنمایی نیاز داشته باشد.
پرهیز از ادعای صفات ذاتی
انسان کامل، هرگز ادعای صفات ذاتی پروردگار، مانند وجوب وجود یا عدم امکان ذاتی، نمیکند. این ادعا، نشانه نادانی یا دیوانگی است، مانند ادعای فرعون که گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ» (قرآن کریم، نازعات: ۲۴، : «من پروردگار برتر شما هستم»). چنین ادعایی، نه تنها به گمراهی منجر میشود، بلکه از حقیقت عرفانی دور است.
این مفهوم با آیه شریفه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (قرآن کریم، کهف: ۱۱۰، : «بگو من تنها بشری مانند شما هستم») همخوانی دارد، که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مظهر بشری حق معرفی میکند. انسان کامل، هرچند مظهر تمامی صفات الهی است، اما ذات الهی ندارد و ادعای ذات، او را به ورطه شرک و غلو میکشاند.
بخش سوم: انسان کامل به عنوان فعل پروردگار
انسان کامل، فعل پروردگار است، نه ذات او. تمامی ظهورات، از جمله انسان کامل، مظهر فعل الهی هستند و غلو در نسبت دادن صفات ذاتی به آنها بیمعناست. انسان کامل، به مثابه آیینهای است که نور حق را منعکس میکند، اما خود نور نیست. این دیدگاه، از هرگونه التقاط و انحراف در فهم جایگاه انسان کامل جلوگیری میکند.
این مفهوم با آیه شریفه «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قرآن کریم، قصص: ۸۸، : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است») همخوانی دارد، که ظهورات را به وجه الهی نسبت میدهد. انسان کامل، به عنوان مظهر وجه الهی، تمامی کمالات را در خود منعکس میکند، اما ذات او نیست.
نقد غلو در نسبت به انسان کامل
غلو در نسبت دادن صفات ذاتی به انسان کامل، بیمعناست، زیرا او مظهر فعل الهی است. حتی اگر تمامی صفات جوشن کبیر و صغیر را به او نسبت دهیم، باز هم او فعل پروردگار است، نه ذات او. این دیدگاه، از هرگونه سوءتفاهم در فهم جایگاه انسان کامل جلوگیری میکند و بر تمایز میان ذات و ظهور تأکید دارد.
این دیدگاه با سیره ائمه علیهمالسلام همخوانی دارد که با وجود کمالات بینهایت، از ادعای ذات الهی پرهیز میکردند. انسان کامل، به مثابه ستارهای در آسمان معرفت است که نور خود را از خورشید حق میگیرد، اما خود خورشید نیست.
منع از ادعای مرتبه کمالیه بدون تحقق
کلام عرفانی، منع از ادعای مرتبه کمالیه بدون تحقق صفات را در بر دارد. کسی که این صفات را ندارد، با ادعای انسان کامل بودن، به گمراهی میافتد. این ادعا، مشابه ادعای اجتهاد بدون فقاهت است که در فقه به فسق منجر میشود.
این مفهوم با حدیث «مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَالِمٌ وَهُوَ جَاهِلٌ فَهُوَ مُضِلٌّ» همخوانی دارد که ادعای بیاساس را نکوهش میکند. انسان کامل، با تحقق کمالات، نیازی به ادعای گزاف ندارد و تنها در ظرف مصلحت، کمالات خود را اظهار میکند.
بخش چهارم: مصلحت در اظهار کمالات و نقد فلسفه کلامی
انسان کامل، در صورت مصلحت، میتواند کمالات خود را اظهار کند، اما این اظهار، تنها در راستای هدایت و بدون ادعای ذات الهی است. این اظهار، نشانه حکمت اوست که با هدف هدایت خلق انجام میشود، نه خودستایی. به عنوان مثال، معجزات پیامبران در راستای اثبات رسالت و هدایت امت بود، نه برای نمایش قدرت.
این دیدگاه با سیره پیامبران همخوانی دارد که معجزاتشان در راستای هدایت بود. انسان کامل، به مثابه چشمهای زلال است که آب حیات را به تشنگان معرفت میرساند، بدون آنکه به خودنمایی نیاز داشته باشد.
نقد فلسفه کلامی قدیم
فلسفه کلامی قدیم، با تقسیم وجود به واجب، ممکن، و ممتنع، مورد نقد قرار گرفته است. در این دیدگاه، خدا وجود محض است و انسان ظهور او. این تبیین، از پیچیدگیهای کلامی کاسته و بر وحدت وجود تأکید دارد. انسان کامل، به عنوان ظهور حق، نیازی به تقسیمات کلامی ندارد و تمامی ظهورات، فعل الهی هستند.
این مفهوم با عرفان نظری ابن عربی و قونوی همخوانی دارد که وجود را واحد و ظهورات را کثیر میدانند. انسان کامل، به مثابه رودی است که از دریای وجود الهی سرچشمه میگیرد، اما خود دریا نیست.
انسان کامل و مقام ربوبیت ظهوری
انسان کامل میتواند ادعا کند که به مقام ربوبیت و الوهیت ظهوری رسیده است، اما نه به صورت ذاتی. او مظهر اسم اعظم پروردگار است، نه خود ذات. این تبیین، انسان کامل را به عنوان آیینه ظهورات الهی معرفی میکند که بدون ادعای ذات، مظهر تمامی اسماء و صفات است.
این مفهوم با حدیث «كُنْتُ كَنْزًا مَخْفِيًّا» همخوانی دارد که ظهور اسماء الهی را هدف خلقت میداند. انسان کامل، به مثابه گنجینهای است که این کنز مخفی را در خود متجلی میسازد.
بخش پنجم: قلب انسان کامل و نقد متصوفه
قلب انسان کامل، عرش ذات حق است که مظهر تمامی صفات و اسماء الهی میشود. این عرش، ظهوری است، نه ذاتی. قلب او، به مثابه آسمانی است که تمامی ستارگان کمالات الهی در آن میدرخشند، اما خود آسمان نیست.
این مفهوم با حدیث «قلب المؤمن عرش الرحمن» همخوانی دارد که قلب مؤمن را مظهر رحمت الهی میداند. انسان کامل، با قلب خود، تمامی کمالات را در بر میگیرد، اما ذات الهی نمیشود.
نقد محققان متصوفه
دیدگاه برخی محققان متصوفه، که تخلق به اسم الله را غیرممکن میدانند، مورد نقد قرار گرفته است. این دیدگاه، ناشی از عدم درک تمایز میان حق و تحقق است. تخلق به اسماء الهی، ظهوری است و با تحقق ممکن میشود، نه با ادعای ذات.
این دیدگاه با عرفان قونوی همخوانی دارد که تخلق به اسماء را هدف سلوک عرفانی میداند. انسان کامل، به مثابه نقاشی است که با رنگهای اسماء الهی، تابلوی کمالات را ترسیم میکند، اما خود رنگ نیست.
اسم الله و تمایز از مسما
اسم الله، عین مسما نیست، بلکه حاکی از آن است. انسان کامل، با اتصاف به احدیت جمع صفات، مظهر این اسم میشود، اما ذات الهی نمیگردد. این تبیین، بر نقش اسماء به عنوان ظهورات ذات تأکید دارد و از غلو جلوگیری میکند.
این مفهوم با آیه شریفه «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» (قرآن کریم، اعراف: ۱۸۰، : «و نامهای نیکوی خدا از آن اوست») همخوانی دارد که اسماء را مظهر حق میداند. انسان کامل، به مثابه آیینهای است که این اسماء را در خود منعکس میکند.
جمعبندی
درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 602، به تبیین جایگاه انسان کامل در عرفان اسلامی پرداخته و او را به عنوان نفس عالم هستی معرفی میکند که تمامی اضداد و تنوعات در وجودش متحد میشوند. انسان کامل، با تخلق به اسماء الهی، به مقام ربوبیت ظهوری میرسد، اما از ادعای صفات ذاتی پرهیز میکند. نقد غلو، ادعاهای بیاساس، و دیدگاههای نادرست متصوفه، بر اهمیت تمایز میان ذات و ظهور تأکید دارد. قلب انسان کامل، عرش ذات حق است که مظهر تمامی صفات الهی میشود، اما ذات او نمیگردد.