در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 611

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 611)

مقدمه

در ساحت عرفان نظری، انسان کامل چونان آیینه‌ای صیقلی، مظهر تام اسماء و صفات الهی است که در مراتب قرب، ذات حق تعالی او را در حجاب خویش فرو می‌برد و افعالش را به نور الهی می‌آراید. درس‌گفتار شماره 611 از سلسله مباحث مصباح الانس، تألیف گران‌قدر در عرفان اسلامی، به تبیین جایگاه والای انسان کامل در مقام استغراق ذاتی و مظهریت حق پرداخته است. این گفتار، با ژرف‌نگری در مراتب کمال و اَکمل کمالات، انسان کامل را محور عالم و ظرف تجلی حق معرفی می‌کند. در

بخش نخست: انسان کامل، مظهر ذات حق

حجاب ذات الهی و محو از خلق

انسان کامل، در مرتبه‌ای والا از قرب الهی، به مقامی می‌رسد که ذات حق تعالی او را از خلق در حجاب می‌کشد:
«وَ حِينَئِذٍ حَجَبَهُ الْحَقُّ تَعَالَى بِذَاتِهِ عَنِ الْخَلْقِ». این حجاب، چونان پرده‌ای نورانی، سالک را از تعینات خلقی محو می‌سازد، چنان‌که خلق را می‌بیند، اما به حقیقت، جز خدا نمی‌بیند. این مقام، به مثابه غرق شدن در اقیانوس بی‌کران ذات الهی است، جایی که سالک، چون قطره‌ای در دریا، از خود تهی شده و تنها نور حق را در همه‌جا مشاهده می‌کند. این ویژگی، نشانه مظهریت تام انسان کامل در ذات الهی است، که خلق را به صورت حق می‌بیند و از تعینات نفسانی خویش رها می‌گردد.

درنگ: حجاب ذات حق، انسان کامل را از خلق محو می‌سازد، چنان‌که او جز تجلی حق در خلق نمی‌بیند. این مقام، مظهریت ذاتی و وحدت شهودی را آشکار می‌کند.

انجام وظایف توسط حق تعالی

در این مرتبه، خداوند متعال وظایف و لوازم انسان کامل را به‌جای او به انجام می‌رساند:
«وَ قَامَ الْحَقُّ عَنْهُ بِسَائِرِ وَظَائِفِهِ وَ جَمِيعِ لَوَازِمِهِ». این ویژگی، به فنای سالک در حق و بقای او بالله اشاره دارد. انسان کامل، چونان سازی در دست نوازنده‌ای الهی، دیگر خود را فاعل نمی‌بیند، بلکه حق را فاعل حقیقی می‌داند. افعالش، چون نوری از مشکات الهی، به ذات حق مستند می‌گردد و او از بار فاعلیت نفسانی رهایی می‌یابد. این مقام، به مثابه سپردن زمام امور به اراده‌ای کل است که سالک را از خویشتن خویش آزاد می‌سازد.

اضافه اوصاف به حق

انسان کامل، در این مرتبه، همه اوصاف و آثار را به حق سبحانه نسبت می‌دهد:
«وَ أَنْظَافَ إِلَى الْحَقِّ سُبْحَانَهُ وَ مَا كَانَ يُنْضَافُ إِلَيْهِ قَبْلَهُ عَلَى الوَصَافِ». پیش از این، او افعال و اوصاف را به خویشتناغر می‌داد، اما در مقام قرب، همه را به حق نسبت می‌دهد. این اضافه، چونان بازگشت رودی به سرچشمه، نشانه توحید فعلی و وحدت وجودی است. سالک، مانند آینه‌ای بی‌غبار، اوصاف الهی را منعکس می‌کند و از تعین نفسانی خویش دست می‌شوید. این مقام، نمودار آن است که انسان کامل، جز مظهر حق، هیچ نیست.

جمع‌بندی بخش نخست

انسان کامل، در مراتب قرب، به مقامی می‌رسد که ذات حق او را در حجاب خویش فرو می‌برد، وظایفش را به‌جای او انجام می‌دهد . این ویژگی‌ها، او را به مظهر تام ذات الهی بدل می‌سازد، چنان‌که خلق را به صورت حق می‌بیند و افعالش را به اراده الهی مستند می‌کند. این مرتبه، نشانه وحدت شهودی و فنای کامل در حق است.

بخش دوم: جایگاه انسان کامل در عالم

محور عالم و ظرف تجلی حق

انسان کامل، مدار عالم است و قلب او، چون کعبه‌ای معنوی، محل استقرار ذات حق می‌گردد. این جایگاه، او را خلیفه‌الله و مظهر تام اسماء و صفات الهی می‌سازد. قلب انسان کامل، مانند مشکاتی نورانی، ظرف تجلی حق است و محور حرکت عالم قرار می‌گیرد. این ویژگی، به مثابه قرار گرفتن خورشیدی در مرکز منظومه‌ای هستی‌شناختی است که همه موجودات، گرد آن می‌چرخند و از نورش بهره‌مند می‌شوند.

درنگ: انسان کامل، به عنوان محور عالم، ظرف تجلی قلب حق است و همه عالم، در پرتو وجود او معنا می‌یابد.

حرکت با اراده الهی

انسان کامل، با محوریت حق حرکت می‌کند و افعالش، به اراده الهی انجام می‌شود. در این مرتبه، او چونان پرنده‌ای در آسمان الهی، جز به اراده حق پرواز نمی‌کند. خداوند، فاعل حقیقی افعال اوست و او را از فاعلیت نفسانی رها می‌سازد. این حرکت، نشانه فنای فی‌الله و بقای بالله است، جایی که سالک، تنها به اراده حق عمل می‌کند و افعالش، مظهر فعل الهی می‌گردد.

عدم احساس خستگی در افعال

انسان کامل، به دلیل نسبت دادن افعال به حق، از انجام وظایف خسته نمی‌شود. او، مانند رودی که بی‌وقفه به سوی دریا جاری است، افعال را به حق مستند می‌داند و از بار نفسانی آزاد می‌شود. این ویژگی، به محو نفس و فنای در حق اشاره دارد، زیرا فاعل حقیقی، ذات الهی است و سالک، خود را از فاعلیت سلب می‌کند.

حول و قوه الهی

انسان کامل، قیام و قعود خود را به حول و قوه الهی نسبت می‌دهد: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعَدُ». این ذکر، مانند نغمه‌ای توحیدی، نشانه توحید فعلی است. او، چونان شاخه‌ای که در باد به اراده خدا می‌جنبد، همه افعال را به حق مستند می‌کند و از خود فاعلیتی نمی‌بیند. این مقام، مظهریت حول و قوه الهی را در وجود او آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

انسان کامل، به عنوان محور عالم، ظرف تجلی قلب حق و حرکت او با اراده الهی است. او، با نسبت دادن افعال به حول و قوه خدا، از فاعلیت نفسانی رها شده و مظهر تام حق می‌گردد. این جایگاه، او را به خلیفه‌ای الهی بدل می‌کند که عالم را در پرتو نور وجودش هدایت می‌کند.

بخش سوم: مراتب سلوک و کمال

مراتب قرب در سالکان

مراتب قرب در سالکان، به سه دسته مبتدی، متوسط، و کامل تقسیم می‌شود. سالکان مبتدی، گاه لحظه‌ای خود را نمی‌بینند و در نور حق غرق می‌شوند. سالکان متوسط، گاهی خود را می‌بینند و گاهی حق را، مانند مسافری که در مسیر، گاه به مبدا و گاه به مقصد می‌نگرد. اما سالکان کامل، از نفسیت محو شده‌اند و تنها حق را در بساط وجود می‌بینند. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی به سوی آسمان، سالک را به تدریج به فنای کامل می‌رسانند.

محو نفیست در اولیای کامل

اولیای کامل، نفسیت را در بساط خود ندارند. آنها، مانند آینه‌ای بی‌غبار، جز نور حق را منعکس نمی‌کنند. این محو، نشانه فنای فی‌الله و بقای بالله است، جایی که سالک، از خود تهی شده و مظهر تام حق می‌گردد. این مقام، چونان محو شدن ستاره‌ای در نور خورشید، وجود نفسانی را در برابر ذات الهی ناپدیدار می‌سازد.

درنگ: اولیای کامل، با محو نفسیت، مظهر تام حق می‌شوند و جز وجود الهی، هیچ را در بساط خود باقی نمی‌گذارند.

آیه صلاة و نسک

انسان کامل، همه وجود خود را برای خداوند می‌داند:
«إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (: «بی‌گمان، نماز من و عبادت من و زندگی من و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است»). در مرتبه بالاتر، او خود را از حق می‌داند: «من الله رب العالمين». این آیه از قرآن کریم، مانند نغمه‌ای الهی، توحید عبادی و وجودی انسان کامل را آشکار می‌کند. او، در این مقام، خود را مظهر حق می‌بیند و همه وجودش را به او می‌سپارد.

تفاوت مراتب لله و من الله

مرتبه «لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِینَ» با «مِنَ اللَّهِ رَبِّ ال العَٰلَمِینَ» متفاوت است. در «لله»، افعال به خدا نسبت داده می‌شود، اما در «من الله»، فاعل حق است. این تفاوت، مانند فرق میان سایه‌ای که به خورشید اشاره می‌کند و خود خورشید است. انسان کامل، در مرتبه «من الله»، به مقام بقای بالله و مظهریت ذاتی می‌رسد، جایی که او جز مظهر حق نیست.

مراتب نبوت، رسالت، و خلافت

مراتب سلوک، مانند مراتب نبوت، رسالت، و خلافت، دارای درجات عام و خاص است. این مراتب، مانند شاخه‌های درختی تنومند، به درجات اَکمل فرامی‌رویند که فراتر از کمال‌اند. انسان کامل، در این مراتب، به مقاماتی مانند احدیت می‌رسد، جایی که تعین واحد او در ذات الهی آشکار می‌شود. این مقام، مانند قله‌ای است که سالک پس از طی دره‌های سلوک، در آن استقرار می‌یابد.

جمع‌بندی بخش سوم

مراتب سلوک، انسان را از مراتب ابتدایی قرب به سوی فنای کامل هدایت می‌کند. اولیای کامل، با موح نفسیت، مظهر تام حق می‌شوند و در مرتبه «من الله»، به مظهریت ذاتی می‌رسند. این مراتب، مانند نردبانی به سوی آسمان، سالک را به قله‌های احدیت و اَکمل کمالات می‌رساند.

بخش چهارم: استغراق در غیب ذات

استغراق در غیب رب

انسان کامل، در غیب پروردگارش مستغرق می‌شود:
«وَ اسْتَغَرَّ هُوَ فِي غَيْبِ رَبِّهِ». این استغراق، مانند غرق شدن در اقیانوسی بی‌کران، نشانه فنای ذاتی است. سالک، در این مرتبه، تعین خود را سلب کرده و در غیب ذات گم می‌شود. این مقام، مانند محو شدن نوری در نور اعظم، وجود نفسانی را در برابر ذات الهی ناپدیدار می‌سازد.

درنگ: استغراق در غیب ذات، انسان کامل را به مقام لا تعین و فنای ذاتی می‌رساند، جایی که او جز حق نمی‌بیند.

مظهریت با تعین و بلا تعین

مظهریت انسان کامل در اسماء و صفات با تعین است، و در ذات، بلا تعین. در اسماء، او مانند رنگ‌هایی است که در آینه منعکس می‌شوند، اما در ذات، مانند آینه‌ای بی‌صورت، تنها نور حق را بازمی‌تاباند. این تمایز، مانند تفاوت میان سایه و خورشید، مراتب ظهوری را آشکار می‌کند. در ذات، سالک به مقام لا تعین می‌رسد، جایی که تعینات نفسانی محو می‌گردد.

عدم ادراک در ذات

انسان کامل در ذات الهی، نه اثری از خود ادراک می‌کند:
«لَا يَدْرِكَ لَهُ وَ آثَارَ»، و نه عین و خبری از خود می‌شناسد:
«لَا يَعْرِفْ لَهُ عَيْنًا وَ لَا خَبَرًا». این عدم ادراک، مانند گم شدن ستاره‌ای در نور خورشید، نشانه محو تعین در ذات است. سالک، در این مرتبه، از خود و آثارش محو می‌شود و تنها حق را مشاهده می‌کند.

گم شدن در ذات

انسان کامل، در ذات الهی گم می‌شود، مانند قطره‌ای که در دریا محو می‌گردد. این گم شدن، نشانه فنای کامل و الحاق به لا تعین ذاتی است. او، در این مقام، از صفحه وجود نفسانی محو شده و جز حق نمی‌ماند. این مقام، مانند محو شدن سایه‌ای در نور اعظم، وجود سالک را در ذات الهی مستحیل می‌سازد.

عرفان زیورانه و دلبرآنه

عرفان به دو دسته زیورانه و دلبرآنه تقسیم می‌شود. عرفان زیورانه، مانند زینتی ظاهری، در سطح تظاهر می‌ماند، اما عرفان دلبرآنه، مانند عشقی حقیقی، سالک را به محو و فنای در حق می‌رساند. عرفان دلبرآنه، مانند سفری به سوی معشوق، انسان کامل را به مقام لا تعین و گم شدن در ذات هدایت می‌کند.

فنای کامل در اولیای محبوب

اولیای کامل و محبوبین، در قالب لا تعین گم می‌شوند. آنها، مانند پرندگانی که در آسمان بی‌کران پرواز می‌کنند، تعین خود را از دست داده و در غیب ذات محو می‌گردند. این فنای، نشانه مقام خاص محبوبین است که به بقای بالله و مظهریت کامل می‌رسند.

جمع‌بندی بخش چهارم

استغراق در غیب ذات، انسان کامل را به مقام لا تعین و فنای ذاتی می‌رساند. او، با محو تعین، در ذات الهی گم شده و مظهر تام حق می‌گردد. عرفان دلبرآنه و فنای اولیای محبوب، او را به قله‌های احدیت و مظهریت کامل هدایت می‌کند.

بخش پنجم: ظهور حق در مراتب

ادراک آثار به ظاهر

انسان کامل، آثار خود را به ظاهر می‌بیند:
«وَ يَشْهَدْ الآثَارَ الَّتِي تَصْدُرُ أَنْهُ ظَاهِرًا». اما گمان می‌کند که فاعل نیست. این شهود، مانند دیدن سایه‌ای در آینه، توهم فاعلیت در ظاهر را نشان می‌دهد، در حالی که او در باطن، فاعل را حق می‌داند. این مقام، نشانه محو نفسیت و نسبت دادن همه افعال به حق است.

شعر عرفانی و گم شدن در حق

شعرهای عرفانی، مانند رموزی پنهان، به گم شدن در سایه حق اشاره دارند. آنها، مانند نغمه‌هایی الهی، استحلاک و فنای انسان کامل را در ذات حق بیان می‌کنند. این شعرها، مانند آیینه‌ای، حقیقت را در سایه حق منعکس می‌کنند، جایی که سالک خود را نمی‌بیند و تنها حق را مشاهده می‌کند.

نور کلی و عدم دیدن

نور کلی، که حق است، دیده می‌شود، اما خود را نمی‌بیند:
«فَإِنَّ نُورًا كُلِّيَّا شَأْنُهُ أَنْ يُرَى وَ لَا يَرَى». این نور، مانند خورشیدی بی‌کران، مظهر همه چیز است، اما به تعین دیده نمی‌شود. انسان کامل، در مظهریت این نور، خود را محو می‌کند و تنها حق را می‌بیند.

درنگ: نور کلی، ذات الهی است که دیده می‌شود، اما خود را نمی‌بیند. انسان کامل، در مظهریت این نور، از خود محو می‌گردد.

عدم اسم و مکان در ذات

در ذات الهی، نه اسم و نه مکان وجود دارد:
«لَا ٱسْمَ وَ لَا مَكَانَ لِمَنْ ٱحْتَجَبَ بَالْغَيْبِ». این ویژگی، مانند محو شدن سایه‌ای در نور، نشانه لا تعین ذاتی است. انسان کامل، در استغراق در غیب، از اسم و مکان نفسانی محو شده و به مقام بلا تعین می‌رسد.

کمال و اَکمل کمالات

کمال در واحدیت، با تکثر ظهوری، و اَکمل کمالات در احدیت، با تعین واحد، محقق می‌شود. واحدیت، مانند باغی پر از گل‌های رنگارنگ، تکثر ظهوری را نشان می‌دهد، اما احدیت، مانند گلی یگانه، وحدت بدون تکثر است. انسان کامل، در احدیت، مظهر تعین واحد و اَکمل کمالات است.

استحلاک در حق

انسان کامل، در خداوند به استحلاک می‌رسد:
«يَسْتَلْزِمُ الصِّحْلَكَ فِي اللَّهِ». این استحلاک، مانند ذوب شدن یخی در آفتاب، محو شدن کامل در حق است. سالک، با این استحلاک، به مقام غیوبة العبد در غیب ذات رب می‌رسد.

ظهور حق در مراتب الهی و کونی

خداوند، از طریق انسان کامل، در همه مراتب الهی و کونی ظهور می‌کند:
«وَ ظُهُورُ الْحَقِّ أَنْهُ فِي كُلِّ مَرْتَبَةٍ مِنَ ٱلْمَرَاتِبِ ٱلْإِلَٰهِيَّةِ وَ ٱلْكَوْنِيَّةِ». این ظهور، مانند نوری که در آیینه‌های متعدد منعکس می‌شود، انسان کامل را در هر مرتبه، ظرف تجلی حق می‌سازد. او، در واحدیت، احدیت، و کونه، مظهر تام حق است.

جمع‌بندی بخش پنجم

انسان کامل، با استحلاک در حق، در همه مراتب الهی و کونی مظهر ذات حق می‌شود. او، در نور کلی و لا تعین ذات، از خود محو شده و تنها حق را در همه آثار و مراتب می‌بیند. این مقام، او را به قله اَکمل کمالات و مظهریت تام هدایت می‌کند.

بخش ششم: سالکان و انبیاء

سالکان ثالث و رابع

سالکان ثالث، در غیب ذات گم می‌شوند، مانند پرندگانی که در آسمان بی‌کران محو می‌گردند. سالکان رابع، پس از گم شدن، توسط خداوند به عالم بازمی‌گردند، مانند ستارگانی که پس از محو در نور خورشید، در شب ظهور می‌کنند. این سالکان، به عنوان انبیا و اولیا، مأمور هدایت خلق می‌شوند و پس از فنای در ذات، به مقام خلافت نازل می‌گردند.

درنگ: سالکان رابع، پس از فنای در ذات، به مقام خلافت و نبوت نازل شده و مأمور هدایت خلق می‌شوند.

تسلیم انبیا و ائمه

انبیا و ائمه، رام‌ترین مخلوقات در برابر هستند. آنها، مانند شاخه‌هایی که در باد الهی می‌جنبند، تنها را می‌شناسند و در برابر او تسلیم‌اند. این تسلم، مانند محو شدن سایه‌ای در نور، نشانه اخلاص کامل آنهاست. آنها، پس از گم شدن در ذات، تنها به اراده حق عمل می‌کنند.

چموشی خلق و تسلیم انبیا

خلق، با خدا گاهی با جرأت و خودبینی سخن می‌گویند، مانند مسافری که مقصد را فراموش کرده است. اما انبیا، مانند عاشقانی مطیع، در برابر خدا با تسلیم و ادب‌اند. این تفاوت، مانند فرق میان سایه و خورشید، مراتب وجودی را آشکار می‌کند. انبیا، با فنای در ذات، از خودبینی محو بوده و تنها خدا را خدمت می‌کنند.

جمع‌بندی بخش ششم

سالکان رابع و انبیا، پس از فنای در ذات، به مقام خلافت و هدایت خلق نازل می‌شوند. آنها، با تسلیم کامل در برابر خدا، مظهر اخلاص و مأمور اراده الهی‌اند. این مقام، آنها را به رام‌ترین مخلوقات بدل می‌سازد که تنها خدا را می‌شناسند و خدمت می‌کنند.

نتیجه‌گیری کلی

درس‌گفتار شماره 611 مصباح الانس، با تبیین مراتب والای انسان کامل، او را مظهر تام اسماء و صفات الهی معرفی می‌کند. انسان کامل، با حجاب ذات حق، از خلق محو شده و وظایفش توسط خداوند انجام می‌شود. او، با استغراق در غیب ذات، تعین خود را سلب کرده و در لا تعین ذاتی گم می‌شود. این مرتبه، که در احدیت محقق می‌شود، اَکمل کمالات است و او را مظهر حق در همه مراتب الهی و کونی می‌سازد. اولیای کامل و سالکان رابع، پس از فنای در ذات، به مقام خلافت و هدایت خلق نازل می‌شوند و با تسلیم و اخلاص، در خدمت اراده الهی‌اند. این اثر، مانند نوری از مشکات عرفان، راهنمای پژوهشگران در فهم جایگاه انسان کامل در نظام هستی است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، انسان کامل در چه مقامی مدار عالم می‌شود؟

2. طبق متن درسگفتار، چه ویژگی‌ای در انسان کامل سبب می‌شود که از انجام کار خسته نشود؟

3. بر اساس درسگفتار، در ظرف ذات چه چیزی از سالک برداشته می‌شود؟

4. طبق متن، انسان کامل در مقام استغراق در غیب ربه چه وضعیتی دارد؟

5. بر اساس درسگفتار، مراتب اكمليه به چه مقامی اشاره دارد؟

6. در درسگفتار، انسان کامل در همه حال خود را فاعل افعال می‌بیند.

7. طبق متن، وقتی انسان کامل به مقام ذات می‌رسد، تعین از او برداشته می‌شود.

8. بر اساس درسگفتار، خداوند در انسان کامل به عنوان حجاب خلق قرار می‌گیرد.

9. در درسگفتار، انسان کامل در ظرف ذات همچنان افعال را به خود نسبت می‌دهد.

10. طبق متن، مراتب اكمليه در ظرف واحدیت ظهور می‌یابد.

11. منظور از حجاب شدن حق تعالی برای انسان کامل چیست؟

12. چرا انسان کامل در انجام کارها خسته نمی‌شود؟

13. تفاوت ظرف واحدیت و احدیت در درسگفتار چیست؟

14. منظور از استغراق در غیب ربه چیست؟

15. چگونه انسان کامل به مقام مظهر احدیت می‌رسد؟

پاسخنامه

1. وقتی که خداوند در دل او جا می‌گیرد

2. انجام کارها توسط خداوند از طریق او

3. تعین

4. هیچ اثری از خود ادراک نمی‌کند

5. مقام احدیت

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. حق تعالی حجاب انسان کامل می‌شود، یعنی او همه چیز را به صورت خدا می‌بیند.

12. زیرا افعال او توسط خداوند انجام می‌شود و او خود را فاعل نمی‌بیند.

13. در ظرف واحدیت تکثر ظهوری وجود دارد، اما در احدیت تعین واحد بدون تکثر است.

14. استغراق در غیب ربه یعنی گم شدن سالک در ذات خداوند بدون تعین.

15. انسان کامل با برداشتن تعین و استغراق در ذات الهی به مظهر احدیت می‌رسد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده