متن درس
بازنویسی مصباح الانس، شماره 615
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 615)
مقدمه
انسان کامل، چونان آیینهای زلال و صیقلیافته است که در سایه تسلیم محض و محو در اراده حق، به مرتبهای بیمانند دست مییابد. این مقام، که در متون عرفانی با ثبات وجودی و جامعیت حقایق توصیف شده، نهتنها قلهای رفیع در سلسلهمراتب وجودی است، بلکه راه رسیدن به آن نیز در هالهای از اسرار و رازآلودگی نهفته است. درسگفتار شماره 615 مصباح الانس، برگرفته از سخنان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مركزيت و فلكيت انسان کامل و اسرار قدرت و کمالات او میپردازد.
بخش نخست: مركزيت انسان کامل و ثبات وجودی
ثبات در مركزيت كامل
انسان کامل، در مركزيت تام خود، به صفت ثبات متصف است، چنانکه چونان نقطه پرگار عالم وجود، محور همه کمالات و حقایق قرار میگیرد. این ثبات، که در کلام عرفانی با استحکام وجودی و عدم تزلزل در مقام قرب الهی توصیف شده، انسان کامل را به قطب عالم امکان تبدیل میکند. قرآن کریم، در توصیف این مقام والا، میفرماید:
وَلَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ (: «و برای کلمات خدا تبدیلی نیست»، یونس: ۶۴). این آیه، به ثبات وجودی انسان کامل در مقام تجلی الهی اشاره دارد که از هرگونه تغییر و زوال مصون است.
درنگ: مركزيت انسان کامل، با ثبات وجودی متصف است که او را به قطب عالم امکان و محور کمالات الهی تبدیل میکند. |
این ثبات، نتیجه اتصال بیواسطه انسان کامل به ذات حق است که او را از تزلزلهای نفسانی و تغییرات ظاهری مصون میدارد. انسان کامل، چونان ستونی استوار در میانه عالم، همه حقایق را در خود جمع کرده و به مثابه نقطهای ثابت، محور دَوَران عالم وجود میشود.
فلكيت حقایق و جامعیت انسان کامل
فلكيت انسان کامل، که با جمع، احاطه و دَوَران حقایق متصف است، به مثابه چرخش سیارات در مداری الهی، تمامی مراتب وجود را در بر میگیرد. این فلكيت، نشانه جامعیت انسان کامل است که چونان آسمانی بیکران، حقایق عالم را در خود منعکس میکند. او نهتنها مظهر حقایق است، بلکه با احاطه بر آنها، همه مراتب وجود را در وجود خویش گرد میآورد. این جامعیت، چنانکه در کلام عرفا آمده، انسان کامل را به مظهری تبدیل میکند که عالم در او متجلی است و او در عالم ظهور مییابد.
درنگ: فلكيت انسان کامل، با جمع و احاطه بر حقایق، او را به مظهری جامع تبدیل میکند که عالم را در خود منعکس میسازد. |
این فلكيت، که با دَوَران و تجدد همراه است، نشاندهنده حرکت پویای انسان کامل در مدار الهی است. او، چونان خورشیدی در مرکز منظومه وجود، با ثبات و تجدد، همه موجودات را در مدار خویش به گردش درمیآورد.
جمعبندی بخش نخست
مركزيت انسان کامل، با ثبات وجودی و فلكीत حقایق، او را به محور عالم امکان و مظهر تام اسما و صفات الهی تبدیل میکند. این مقام، که با استحکام وجودی و جامعیت متصف است، انسان کامل را به قطبی تبدیل میکند که همه حقایق در مدار او دَوَران مییابند. ثبات او، نتیجه اتصال به ذات حق، و فلكيت او، نشانه احاطه بر مراتب وجود است که او را به آینهای تمامنما برای تجلی حق تبدیل میسازد.
بخش دوم: اسرار مركزيت و تعین الهی
اسرار پنهان و ضرورت تنبیه
اسرار مركزيت انسان کامل، چونان گوهرهایی در صدف وجود، نیازمند اشاره و تنبیهاند، اما به دلیل عمق شهودی و حالگونه بودنشان، اظهار کامل آنها دشوار است. این اسرار، که در کلام عرفا با احتیاط و اشاره نقل شدهاند، از چنان عظمتی برخوردارند که تنها با تجربه باطنی و شهود عرفانی قابل درکاند. عارفان، چونان مشایخ بزرگ، این اسرار را با ظرافت و دقت منتقل میکنند تا از سوءفهم یا اظهار نابجا مصون بماند.
درنگ: اسرار مركزيت انسان کامل، به دلیل ماهیت شهودی، نیازمند اشاره و تنبیه است، اما اظهار کامل آنها ممکن نیست. |
این احتیاط، نشانه قداست معارف عرفانی است که تنها با تهذیب نفس و آمادگی باطنی میتوان به آنها دست یافت. انسان کامل، چونان مظهری الهی، این اسرار را در وجود خویش حمل میکند و تنها به کسانی که شایستگی شهود دارند، گوشهای از آن را مینمایاند.
تعین الهی و ظهور انسان کامل
انسان کامل، با قرار گرفتن در ظرف ربوبیت الهی، به تعین الهی دست مییابد و مظهر تام اسما و صفات حق میشود. این تعین، چونان جامهای زربفت بر قامت وجود او، قدرت و کمالات الهی را در او متجلی میسازد. او، با محو اراده نفسانی و تسلیم کامل به اراده حق، به موجودی قدرتمند تبدیل میشود که باطنش با باطن حق و ظاهرش با ظاهر حق تقویت میگردد. این اتحاد، چنانکه در کلام عرفا آمده، ظاهر او را باطن حق و باطن حق را ظاهر او میسازد.
درنگ: انسان کامل، با تعین الهی در ظرف ربوبیت، به مظهری قدرتمند تبدیل میشود که ظاهر و باطنش با حق متحد است. |
این تعین، نتیجه اتصال بیواسطه به حق است که انسان کامل را به مرتبهای میرساند که در آن، هر فعل او فعل الهی و هر صفت او صفت الهی است. او، چونان آیینهای که نور حق را بیتحریف بازمیتاباند، مظهر تام قدرت و کمالات الهی میشود.
جمعبندی بخش دوم
اسرار مركزيت انسان کامل، که با تعین الهی و اتصال به ظرف ربوبیت همراه است، او را به مظهری قدرتمند و جامع تبدیل میکند. این اسرار، به دلیل عمق شهودی، تنها با اشاره قابل انتقالاند و نیازمند تهذیب نفس و آمادگی باطنی هستند. انسان کامل، با محو در حق و تجلی اسما و صفات الهی، به موجودی تبدیل میشود که ظاهر و باطنش با حق متحد است و همه مراتب وجود را در خود جمع میکند.
بخش سوم: قدرت تخیل و تأثیر آن بر وجود
تأثیر تخیل بر جسم و روان
تخیل، چونان کلیدی جادویی، قادر است وجود انسان را دگرگون سازد. تصور قرار گرفتن در موقعیتی خاص، مانند نشستن در قطاری که به سوی مقصدی الهی در حرکت است، حتی در سطح خیال، میتواند بر جسم و روان انسان تأثیر عمیق گذارد. به عنوان مثال، تصور ایستادن بر لبه بامی رفیع و نگریستن به پایین، حتی در بستر خواب، نبض و فشار خون را تغییر میدهد. این تأثیر، نشانه قدرت تخیل در تغییر حالات وجودی است که در انسان کامل، به مراتب عمیقتر و در سطح تعین الهی عمل میکند.
درنگ: تخیل، حتی در سطح ساده، بر جسم و روان تأثیر میگذارد و در انسان کامل، به تعین الهی منجر میشود. |
این تمثیلات، چونان چراغی در مسیر سلوک، نشاندهنده ظرفیت وجودی انسان برای دریافت تجلیات الهی است. انسان کامل، با بهرهگیری از این قدرت تخیل، وجود خود را در ظرف ربوبیت قرار میدهد و به مظهری برای ظهور قدرت الهی تبدیل میشود.
ادراک انسان کامل در ظرف وجود حق
انسان کامل، مظهريت خود را جز در ظرف وجود حق ادراک نمیکند. او، چونان پرندهای که بالهایش را به نسیم الهی سپرده، تنها در نسبت با حق خود را میبیند. این ادراک، نتیجه محو کامل در حق است که باطن او را با باطن حق و ظاهر او را با ظاهر حق متحد میسازد. در این مقام، انسان کامل به موجودی قدرتمند تبدیل میشود که صاحب کرامت، کشف، وحی و اعجاز است، نه به واسطه امری خارجی، بلکه به دلیل ورود به ظرف وجود حق تعالی.
درنگ: انسان کامل، مظهريت خود را تنها در ظرف وجود حق ادراک میکند و به موجودی قدرتمند و متعالی تبدیل میشود. |
این ادراک، که با محو در حق و دریافت فیض بیواسطه همراه است، انسان کامل را به مرتبهای میرساند که هر فعل او، فعل الهی و هر کرامت او، تجلی قدرت حق است. او، چونان ستارهای درخشان در آسمان وجود، نور حق را در عالم پراکنده میسازد.
جمعبندی بخش سوم
قدرت تخیل، به عنوان کلیدی برای تغییر حالات وجودی، در انسان کامل به مرتبه تعین الهی میرسد. او، با ادراک مظهريت خود در ظرف وجود حق، به موجودی قدرتمند تبدیل میشود که صاحب کرامت و اعجاز است. این مقام، نتیجه اتصال بیواسطه به حق و محو در اراده اوست که انسان کامل را به مظهری تام برای تجلی اسما و صفات الهی تبدیل میکند.
بخش چهارم: رابطه انسان کامل با عالم و موجودات
همراهی انسان کامل و موجودات
انسان کامل، چونان بدنی واحد با موجودات عالم، با آنها همراه و متحد است. این همراهی، به مثابه هماهنگی اعضای یک پیکر، نشاندهنده جامعیت اوست که عالم را در خود منعکس میکند و عالم نیز مظهر او میشود. او، با اتصال به ظرف ربوبیت، نهتنها خود مظهر حق است، بلکه موجودات عالم را نیز در مدار تجلیات الهی به حرکت درمیآورد.
درنگ: انسان کامل و موجودات عالم، چونان بدنی واحد، با یکدیگر همراه و متحدند و عالم مظهر اوست. |
این رابطه متقابل، نشانهای از مركزيت انسان کامل است که چونان قلب عالم، همه موجودات را در خود جمع کرده و با آنها هماهنگ میشود. او، با دریافت فیض الهی، عالم را در مسیر قرب به حق هدایت میکند.
ظهور انسان کامل به عنوان مظهر خلق
انسان کامل، نهتنها مظهر حق است، بلکه مُظهر خلق نیز میشود. او، چونان آیینهای دوسویه، هم حق را در عالم متجلی میسازد و هم خلق را در وجود خویش منعکس میکند. این ظهور، نتیجه تعین الهی است که انسان کامل را به مظهری تبدیل میکند که همه موجودات در او ظهور مییابند و او در همه موجودات متجلی است.
درنگ: انسان کامل، مُظهر خلق و مظهر حق است که عالم و موجودات را در وجود خویش متجلی میسازد. |
این جامعیت، نشانه مرتبه والای انسان کامل است که با اتصال به حق، همه مراتب وجود را در خود جمع کرده و به آینهای برای ظهور حق و خلق تبدیل میشود.
جمعبندی بخش چهارم
انسان کامل، با همراهی و اتحاد با موجودات عالم، به مظهری جامع تبدیل میشود که هم حق را در عالم متجلی میسازد و هم خلق را در وجود خویش منعکس میکند. این رابطه متقابل، نتیجه مركزيت و فلكيت اوست که عالم را در مدار تجلیات الهی به حرکت درمیآورد و او را به قطب عالم امکان تبدیل میسازد.
بخش پنجم: تمایز دیدگاه خواص و عوام
حق محسوس و خلق معقول نزد خواص
نزد عارفان و خواص، حق محسوس و خلق معقول است. این دیدگاه، چونان چراغی در تاریکی جهل، نشاندهنده شهود مستقیم حق توسط عارفان است که او را اصل و حقیقت عالم میدانند. خلق، در این نگاه، تنها در نسبت با حق معنا مییابد و چونان سایهای در برابر نور حق، معقول و غیرمستقل است. قرآن کریم، در تأیید این دیدگاه، میفرماید:
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (: «هر روز او در کاری است»، الرحمن: ۲۹). این آیه، به تجدد وجودی و فعلی حق اشاره دارد که در شهود عارفان، محسوس و متجلی است.
درنگ: نزد خواص، حق محسوس و خلق معقول است، زیرا عارفان حق را اصل و خلق را در نسبت با او میبینند. |
این شهود، نتیجه مرتبه والای عارفان است که با تهذیب نفس و محو در حق، به ادراک مستقیم حقیقت دست یافتهاند. آنها، چونان محبوبین، حق را در لحظه نخست شهود میکنند و خلق را تنها در سایه او میبینند.
خلق محسوس و حق معقول نزد عوام
در مقابل، عوام خلق را محسوس و حق را معقول میدانند. این دیدگاه، چونان پردهای بر چشم حقیقت، نتیجه غلبه ادراکات حسی و عدم شهود باطنی است. عوام، چونان مسافرانی در کویر حس، تنها خلق را میبینند و حق را در پس پرده ذهن معقول میپندارند. این تفاوت، نشانه مرتبه پایینتر ادراک عوام است که هنوز به شهود مستقیم حق نرسیدهاند.
درنگ: نزد عوام، خلق محسوس و حق معقول است، زیرا ادراکات حسی بر شهود باطنی آنها غالب است. |
این تمایز، به معنای تفاوت مراتب عرفانی است که خواص را به شهود حق و عوام را به ادراک حسی خلق محدود میسازد. عارفان، با رهایی از تعلقات حسی، حق را محسوس و خلق را معقول میبینند.
محبوبین و محبین: تفاوت در شهود
محبوبین، که عارفان کاملاند، حق را محسوس میدانند و خلق را معقول، زیرا در لحظه نخست شهود، جز حق چیزی نمیبینند. محبین، اما، خلق را محسوس و حق را معقول میپندارند، زیرا هنوز در مرتبهای پایینتر از سلوکاند. دعای
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ (خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت) نشانهای از این حقیقت است که معرفت حق، مقدم بر معرفت خلق است.
درنگ: محبوبین حق را محسوس و محبین خلق را محسوس میدانند، که نشانه تفاوت مراتب شهود عرفانی است. |
این تفاوت، چونان پلههای نردبان سلوک، نشاندهنده مراتب مختلف عارفان است. محبوبین، با شهود مستقیم حق، به مرتبهای میرسند که جز او چیزی نمیبینند، در حالی که محبین، هنوز در بند ادراکات حسیاند.
جمعبندی بخش پنجم
تمایز میان دیدگاه خواص و عوام، به معنای تفاوت در شهود و ادراک عرفانی است. عارفان، با شهود مستقیم حق، او را محسوس و خلق را معقول میدانند، در حالی که عوام، تحت تأثیر ادراکات حسی، خلق را محسوس و حق را معقول میپندارند. محبوبین، با اولویت دادن به معرفت حق، به مرتبهای والا میرسند که در آن، جز حق چیزی نمیبینند، در حالی که محبین، هنوز در مسیر سلوکاند و به شهود کامل نرسیدهاند.
بخش ششم: نفی غلو و تأکید بر ظهور
نفی استقلال ذاتی از اولیا
اولیا و انبیا، از نسبت ربوبیت به خود مبرا هستند و هر صفتی جز ذات الهی را میپذیرند. کلام آنها، چونان نغمهای الهی، میفرماید:
نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ فَقُولُوا حَيْثُ مَا شِئْتُمْ (ما را از مقام ربوبیت فروکاهید، سپس هر چه میخواهید بگویید). این تعبیر، نشانه نفی استقلال ذاتی از اولیاست که آنها را تنها به عنوان مظهر حق معرفی میکند.
درنگ: اولیا، از نسبت ربوبیت مبرا هستند و تنها به عنوان مظهر حق شناخته میشوند. |
این نفی، چونان خطی روشن در برابر شبهه غلو، نشاندهنده آن است که هر صفت و کمال اولیا، ظهور حق است و نه ذات مستقل. این دیدگاه، از هرگونه شرک و غلو جلوگیری میکند و اولیا را به آینههای تجلی الهی تبدیل میسازد.
ظهور به جای ذات
انسان کامل، ظهور حق است و نه عین وجود او. این تمایز، چونان سپری در برابر اتهامات غلو، انسان را به عنوان مخلوق و مظهر حق معرفی میکند. عارفان، با تأکید بر ظهور، از هرگونه نسبت ذاتی به انسان کامل پرهیز میکنند و او را چونان پرتوی از نور حق میدانند که در عالم خلق متجلی است.
درنگ: انسان کامل، ظهور حق است و نه عین وجود او، که این تمایز از شبهه غلو جلوگیری میکند. |
این تأکید بر ظهور، نشانه دقت عرفا در حفظ توحید و نفی هرگونه استقلال ذاتی از مخلوقات است. انسان کامل، چونان جویباری زلال از چشمه حق، تنها تجلی او را در خود منعکس میکند.
جمعبندی بخش ششم
نفی استقلال ذاتی از اولیا و تأکید بر ظهور آنها به عنوان مظهر حق، از شبهه غلو و شرک جلوگیری میکند. انسان کامل، با قرار گرفتن در ظرف ربوبیت، ظهور اسما و صفات الهی است و نه ذات مستقل. این دیدگاه، که در کلام اولیا و عارفان متجلی است، انسان کامل را به آینهای برای تجلی حق تبدیل میسازد که همه کمالات او، از فیض الهی سرچشمه میگیرد.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره 615 مصباح الانس، با تبیین مركزيت و فلكيت انسان کامل، به جایگاه او به عنوان محور عالم و مظهر تام حق میپردازد. انسان کامل، با ثبات وجودی و جامعیت حقایق، چونان قطب عالم امکان، همه مراتب وجود را در خود جمع میکند. او، با تعین الهی و محو در ظرف ربوبیت، به موجودی قدرتمند تبدیل میشود که صاحب کرامت و اعجاز است. تمایز میان دیدگاه خواص و عوام، نشاندهنده تفاوت مراتب شهود عرفانی است که عارفان حق را محسوس و خلق را معقول میدانند، در حالی که عوام، خلق را محسوس و حق را معقول میپندارند. نفی غلو و تأکید بر ظهور، انسان کامل را به آینهای برای تجلی حق تبدیل میکند که همه کمالات او، از فیض الهی سرچشمه میگیرد. این متن، با بازنویسی فاخر و علمی، تلاشی است برای ارائه منبعی جامع و ارزشمند برای پژوهشگران عرفان اسلامی که در پی فهم عمیقتر حقیقتاند.
با نظارت صادق خادمی |