متن درس
تبیین عرفانی قلب صنوبری و انسان کامل
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 617)
مقدمه: درآمدی بر تبیین عرفانی قلب و انسان کامل
در منظومه عرفان اسلامی، قلب انسان به مثابه آیینهای است که تجلیات اسما و صفات الهی را در خود بازمیتاباند. این قلب، که در متون عرفانی با عنوان «قلب صنوبری» شناخته میشود، نه تنها مرکز حیات جسمانی و روحانی انسان است، بلکه عرشی است که اقتدار الهی در آن استقرار مییابد. انسان کامل، به عنوان تجلی تام این قلب، تواناییهایی فراتر از محدودیتهای مادی دارد و با عوالم گوناگون، از ناسوت تا لاهوت، تعامل میکند. این نوشتار، با استناد به درسگفتار شماره 617 آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، که بر پایه نقلهایی از «النفحات الإلهیه» صدرالدین قونوی و شرحهای متون عرفانی نگاشته شده، به تبیین جایگاه قلب صنوبری، ویژگیهای انسان کامل، و ارتباط او با مراتب هستی میپردازد.
بخش نخست: قلب صنوبری، عرش الهی
استناد به النفحات و جایگاه قلب
درسگفتار با استناد به عبارتی از «النفحات الإلهیه» آغاز میشود که قلب صنوبری را عرشی برای بخار موجود در تجویف آن معرفی میکند. این بخار، که در متون عرفانی به «روح بخاری» یا انرژی حیاتی تعبیر میشود، حافظ روح حیوانی است. قلب، به مثابه مرکزی که این انرژی را مدیریت میکند، نه تنها حیات جسمانی را حفظ میکند، بلکه واسطهای میان مراتب مادی و معنوی است.
| درنگ: قلب صنوبری، به عنوان عرش الهی، مرکز تجلی اقتدار خداوند در وجود انسان است و با مدیریت انرژی حیاتی، پیوند میان ماده و تجرد را برقرار میسازد. |
این مفهوم، ریشه در دیدگاه عرفانی دارد که قلب را ظرف سیطره الهی میداند. همانگونه که عرش در قرآن کریم به عنوان ظرف استقرار الهی معرفی شده، قلب نیز در وجود انسان چنین نقشی ایفا میکند. آیه شریفه
«الرَّحْمَنُ عَلَى [مطلب حذف شد] : «خداوند رحمان بر عرش استیلا یافت») به این معنا اشاره دارد که عرش، نه مکانی مادی، بلکه ظرف حاکمیت و اقتدار الهی است.
پویایی قلب: تلطیف و تکثیف
قلب صنوبری، دارای زمینههای خلقی و حقی متفاوتی است که به طور پیوسته از ماده به تجرد و از تجرد به ماده حرکت میکند. این پویایی، که در اصطلاح عرفانی «تلطیف» (رقیق شدن) و «تکثیف» (متراکم شدن) نامیده میشود، قلب را به پلی میان عوالم مادی و معنوی تبدیل میکند. همانگونه که آب در رودخانه با حرکت سبکتر میشود، قلب نیز با سلوک و ریاضت از سنگینی مادی به سبکی معنوی میرسد.
این ویژگی، نشاندهنده جامعیت قلب در برگرفتن مراتب وجودی است. قلب، مانند آیینهای که نور را در زوایای مختلف بازمیتاباند، توانایی انطباق با مراتب گوناگون هستی را دارد. این پویایی، در آثار عرفانی ابنعربی و قونوی به تفصیل بحث شده و در این درسگفتار نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی قلب صنوبری معرفی شده است.
ساختار لایهای قلب
قلب صنوبری، دارای تجاویف و لایههای متعددی است که به صورت شکندرشکن عمل میکنند. این ساختار، مشابه قلب گوسفند است که لختههای خون در آن مشاهده میشود و نشاندهنده پیچیدگی و عمق وجودی قلب است. هر لایه، نقشی خاص در حفظ حیات جسمانی و روحانی ایفا میکند و قلب را به مرکزی برای مدیریت انرژی حیاتی تبدیل میسازد.
این توصیف، به مثابه تمثیلی از مراتب وجودی انسان است. همانگونه که لایههای زمین اسرار نهفتهای را در خود حفظ میکنند، لایههای قلب نیز حامل رازهای وجودی انساناند. این ساختار، قلب را به عنوان محور حیات و مرکز تعادل میان جسم و روح معرفی میکند.
رابطه دوسویه قلب و بخار
رابطه میان قلب و بخار، دوسویه و متقابل است. قلب، بخار را حفظ میکند و بخار نیز قلب را نگه میدارد. این تعادل، به هماهنگی میان مراتب وجودی انسان اشاره دارد. همانگونه که خورشید با تابش خود زمین را زنده نگه میدارد و زمین نیز با بازتاب نور، حیات را تداوم میبخشد، قلب و بخار نیز در چرخهای متقابل، حیات انسان را تضمین میکنند.
این رابطه، نشاندهنده نظم الهی در وجود انسان است. قلب، به عنوان مدیر این انرژی، نه تنها حیات جسمانی را حفظ میکند، بلکه بستری برای ظهور مراتب معنوی فراهم میآورد. این اصل، در فلسفه اسلامی و عرفان نظری به عنوان یکی از مبانی حیات انسانی شناخته میشود.
بخش دوم: انسان کامل، تجلی تام اسما و صفات
اقتدار انسان کامل
انسان کامل، به دلیل اتصال به مقام احدیت و تجلی اسما و صفات الهی، دارای اقتداری وجودی است که او را قادر به تعامل با عوالم مختلف میسازد. دو ویژگی برجسته او، که در این درسگفتار برای نخستین بار مطرح شدهاند، عبارتاند از: توانایی اجتماع با موجودات (زنده یا مرده) و احضار یا تنزیل موجودات به سوی خود.
| درنگ: انسان کامل، با اقتدار وجودی خود، قادر است با موجودات عالم، از زندگان تا اموات، و از انسان تا ملائکه، وحدت یابد و آنها را به سوی خود احضار کند. |
این تواناییها، نشاندهنده سیطره انسان کامل بر مراتب هستی است. او، مانند خورشیدی که نور خود را بر همه موجودات میتاباند، میتواند با هر موجودی در مرتبه خاص خود ارتباط برقرار کند. این اقتدار، ریشه در جامعیت وجودی او دارد که در متون عرفانی مانند «فصوص الحکم» ابنعربی به تفصیل شرح داده شده است.
اجتماع با موجودات
انسان کامل، توانایی انس و الفت با موجودات گوناگون، اعم از زندگان، اموات، انسانها، جن، شیاطین یا ملائکه را دارد. این اجتماع، نه تنها انفعالی، بلکه فعال و آگاهانه است. او میتواند با هر موجودی در عالم خاص خود وحدت یابد و با او همراه شود.
این ویژگی، به وحدت وجودی انسان کامل اشاره دارد. همانگونه که اقیانوس همه رودها را در خود جای میدهد، انسان کامل نیز همه موجودات را در وجود جامع خود متحد میسازد. این توانایی، نشاندهنده مقام او به عنوان آیینه تمامنمای اسما و صفات الهی است.
احضار و تنزیل موجودات
انسان کامل، قادر است موجودات را به سوی خود احضار کند یا خود به سوی آنها سیر نماید. این توانایی، از صفات اولیای کامل و محبوبین الهی است که با تسخیر و تصرف در مراتب هستی، موجودات را تحت تأثیر قرار میدهند.
این احضار، مانند دعوت مهمانی است که با لطف و اقتدار، دیگران را به سوی خود فرا میخواند. انسان کامل، با ایجاد صورت مثالی یا تلبس به مقام موجود، او را از محدودیتهای عالم برزخ آزاد میکند یا به سوی خود میآورد. این فرآیند، در عرفان اسلامی به عنوان یکی از کرامات اولیا شناخته میشود.
مثالهای قرآنی
برای تبیین اقتدار انسان کامل، دو مثال قرآنی ذکر شده است: نشان دادن ملکوت به حضرت ابراهیم علیهالسلام و اسرا و معراج پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله. آیه شریفه
«وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ [مطلب حذف شد] : «و اینگونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم») به مشاهده عوالم غیبی توسط انسان کامل اشاره دارد. همچنین، آیه
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى [مطلب حذف شد] : «پاک است آن که بندهاش را شبانگاه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داد») سیر وجودی پیامبر در مراتب هستی را نشان میدهد.
این آیات، مانند چراغهایی در تاریکی، راه را برای فهم اقتدار انسان کامل روشن میکنند. آنها نشان میدهند که انسان کامل، نه تنها ناظر عوالم غیبی است، بلکه میتواند در آنها سیر کند و با آنها تعامل نماید.
بخش سوم: مراتب وجودی انسان و نفس قدسیه
روح حیوانی و نفس قدسیه ناطقه
روح حیوانی، که ضعیفتر از روح انسانی است، توسط بخار حفظ میشود و با تلطیف، به نفس قدسیه ناطقه تبدیل میگردد. این نفس، حافظ تدبیر بدن است و از طریق انرژی بخاری به جسم متصل میشود. نفس قدسیه، به مثابه گوهری است که از سنگ خام استخراج شده و با صیقل یافتن، نور الهی را بازمیتاباند.
این تمایز، ریشه در فلسفه اسلامی دارد که روح را به مراتب حیوانی، انسانی و قدسی تقسیم میکند. نفس قدسیه، با قوه ناطقیت (عقل و ادراک)، انسان را از سایر موجودات متمایز میسازد و او را به مرتبهای میرساند که قادر به دریافت فیض الهی است.
مراتب وجودی انسان
انسان، از ماده (غذای مصرفی) تا روح مجرد ناطق، مراتبی را طی میکند که از تلطیف ماده به تجرد و از تجرد به ماده بازمیگردد. این حرکت چرخشی، مانند رقص سماع درویشان، نشاندهنده پویایی وجودی انسان است که در قلب او متمرکز میشود.
این مراتب، شامل جنود رحمانی (قوای الهی) و شیطانی (قوای نفسانی) است که به صورت کم و زیاد در وجود انسان ظاهر میشوند. انسان کامل، با تسلط بر این قوا، به تعادل وجودی میرسد و نفس واحد خود را به مرتبه قدسی ارتقا میدهد.
نفس واحد و کمال
انسان، تنها یک نفس دارد که در مراتب مختلف، از حیوانی تا قدسی، تجلی مییابد. حتی در معصومین علیهمالسلام، همین نفس وجود دارد، اما در مرتبهای عالیتر. این نفس، مانند آبی است که با حرکت و شلاق خوردن، سبکتر میشود و به کمال میرسد.
این تمثیل، به فرآیند سلوک عرفانی اشاره دارد که در آن نفس با ریاضت و مجاهده، از سنگینی مادی به سبکی معنوی میرسد. انسان کامل، با تلاش و خودسازی، نفس خود را تلطیف میکند و به مرتبهای میرسد که قلبش عرش الهی میشود.
بخش چهارم: قطب و نشئه انسانی
تعریف قطب در عرفان
قطب، شخصیتی است که محور بلا و سنگ زیرین آسیاب عالم است. برخلاف تصورات عامهپسند که قطب را به درویشان ظاهری محدود میکنند، قطب در عرفان اسلامی، انسانی است که با تحمل بلایای الهی، هدایت عالم را بر عهده دارد.
| درنگ: قطب، نه درویشی ظاهری، بلکه محوری است که با تحمل بلایای الهی، عالم را در مسیر هدایت نگه میدارد. |
این تعریف، مانند ستونی است که بنای عظیم عالم بر آن استوار است. قطب، با اقتدار و لطف الهی، نه تنها خود را در برابر بلایا حفظ میکند، بلکه دیگران را نیز هدایت مینماید. این مقام، مختص اولیا و محبوبین الهی است.
نشئه انسانی، عرش محیط
نشئه انسانی، به دلیل جامعیت، عرش محیطی است که بر تمام مراتب وجودی سیطره دارد. این نشئه، مانند آسمانی است که همه ستارگان عالم را در بر میگیرد و انسان کامل، به عنوان تجلی این نشئه، بر عوالم ناسوت، ملکوت و لاهوت احاطه دارد.
این جامعیت، انسان را به موجودی بیهمتا تبدیل میکند که قادر است از خاک تا افلاک سیر کند. انسان کامل، با تسلط بر این نشئه، نه تنها خود را به کمال میرساند، بلکه عالم را نیز به سوی کمال هدایت میکند.
تمایز ظاهر و باطن
انسان کامل، از حیث ظاهر به عنوان قطب شناخته میشود، اما از حیث باطن، نفس کامل اوست که عرش شامل است. این تمایز، مانند تفاوت میان پوسته و مغز میوه است؛ ظاهر، نشاندهنده مقام ناسوتی است، اما باطن، ظرف تجلیات لاهوتی.
این دوگانگی، نشاندهنده عمق وجودی انسان کامل است. او، در عین حضور در عالم خاکی، به مرتبهای میرسد که نفسش ظرف اسما و صفات الهی میشود و عالم را در خود جای میدهد.
بخش پنجم: تعاملات انسان کامل با عوالم
اجتماع و احضار
از نشانههای انسان کامل، توانایی اجتماع با هر موجودی، اعم از زندگان و اموات، و احضار آنها به سوی خود است. این اجتماع، به دو صورت انجام میشود: نخست، یافتن موجود در مقام خود و تلبس به صورت او؛ دوم، احضار موجود با ایجاد صورت مثالی.
این توانایی، مانند قدرت پادشاهی است که میتواند هر سوژهای را به دربار خود فراخواند یا خود به سوی او رود. انسان کامل، با تلبس به صورت مقام یا ایجاد صورت مثالی، موجود را از محدودیتهای عالم برزخ آزاد میکند و با او وحدت مییابد.
تلبس به صورت و کپیبرداری
انسان کامل، برای اجتماع با موجود، به صورت آن در مقام خاصش تلبس مییابد و پس از اجتماع، رقيقهای (کپی) از صورت او برمیدارد. این رقيقه، مانند عکسی است که خاطرهای را جاودانه میکند و انسان کامل آن را به صورت جامع خود بازمیگرداند.
این فرآیند، نشاندهنده اقتدار انسان کامل در حفظ و انتقال تجارب وجودی است. او، مانند کتابخانهای زنده، صورتهای گوناگون موجودات را در خود ثبت میکند و از آنها برای هدایت عالم بهره میگیرد.
احضار از برزخ
انسان کامل، قادر است موجودی را از برزخ، حتی اگر در محابس آن باشد، احضار کند. او، با ایجاد صورت مثالی، موجود را به سوی خود میآورد یا او را از عذاب برزخ آرامش میدهد. این توانایی، مانند کلیدی است که قفلهای عالم غیب را میگشاید.
این تصرف، نشاندهنده نقش شفاعتی انسان کامل است. او، با لطف و اقتدار، میتواند موجودات گرفتار را آزاد کند یا به آنها آرامش بخشد، که این امر در عرفان اسلامی به عنوان یکی از مقامات اولیا شناخته میشود.
تجاذب میان انسانهای کامل
در تعامل میان دو انسان کامل، قویتر دیگری را جذب میکند یا تحت لطف او قرار میگیرد. این تجاذب، مانند رقص دو ستاره در آسمان است که هر یک با جاذبه خود، دیگری را در مدار خود نگه میدارد.
این رابطه، نشاندهنده هماهنگی و تعادل میان اولیای الهی است. آنها، با اقتدار و لطف، یکدیگر را تکمیل میکنند و در مسیر هدایت عالم همکاری مینمایند.
بخش ششم: انسان کامل، صاحب وقت و دولت
اقتدار مطلق
انسان کامل، به عنوان صاحب وقت و دولت، دارای اقتدار مطلق در حالات ثابت و متغیر است. او، مانند پادشاهی است که بر همه قلمروهای وجود، از ناسوت تا لاهوت، سلطنت میکند و میتواند با هر موجودی، سعید یا غیرسعید، تعامل نماید.
| درنگ: انسان کامل، به عنوان صاحب وقت و دولت، با اقتدار مطلق، بر تمام مراتب هستی سیطره دارد و قادر به تصرف در عوالم است. |
این مقام، نشاندهنده کمال وجودی انسان است که به مرتبهای میرسد که ظرف تجلی ذات الهی میشود. حدیث قدسی
«وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي التَّقِيِّ النَّقِيِّ» (ترجمه: «قلب بنده تقي و نقيام مرا در خود جای داد») به این ظرفیت عظیم اشاره دارد.
شب و خلوت
تعاملات انسان کامل با عوالم دیگر، به ویژه در شب و خلوت، آسانتر است، زیرا کثرتهای عالم ناسوت در این زمانها کاهش مییابد. شب، مانند پردهای است که حجابهای مادی را کنار میزند و راه را برای سیر در عوالم غیبی هموار میکند.
این اصل، در متون عرفانی به عنوان زمان مناسب برای عبادت و مراقبه تأکید شده است. انسان کامل، در این لحظات، با تمرکز و خلوص، به مراتب بالاتری از وجود دست مییابد و با موجودات عالم غیب ارتباط برقرار میکند.
نتیجهگیری
این نوشتار، با تبیین جایگاه قلب صنوبری به عنوان عرش الهی و انسان کامل فهم عمیقتر عرفان اسلامی برداشت. قلب، با پویایی و جامعیت خود، مراتب مادی و معنوی را به هم متصل میکند و انسان کامل، با اقتدار وجودی، قادر به تعامل با عوالم گوناگون است. او، مانند آیینهای که نور الهی را بازمیتاباند، نه تنها خود را به کمال میرساند، بلکه عالم را نیز به سوی کمال هدایت میکند.
|
با نظارت صادق خادمی |