متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 624)
مقدمه: درآمدی بر مقام انسان کامل و تجلیات الهی
در منظومه عرفان اسلامی، انسان کامل به مثابه آیینهای تمامنما از جایگاهی بیهمتا دارد. او، با اتصال به مقام احدیت، ظرفی برای تجلی رغبت و اقتدار الهی میشود و در مراتب وجودی، از ناسوت تا لاهوت، سیر میکند. درسگفتار شماره 624 از مجموعه *مصباح الانس*، برگرفته از بیانات آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و با استناد به متن «النفحات الإلهیه» صدرالدین قونوی، به تبیین مقام انسان کامل، مماثله او با هویت الهی، و رابطه او با مراتب هستی میپردازد.
بخش نخست: تقابل مطلق و مجهول غیر متعین
مفهوم تقابل و نکته شناخت
درسگفتار با معرفی مفهوم «مقابله المطلق والمجهول غیر متعین» آغاز میشود که به تقابل میان علم مطلق و جهل غیر متعین اشاره دارد. این تقابل، از منظر عرفانی، نکتهای کلیدی برای شناخت حالت وجودی انسان است. مطلق، به معنای کمال و علم بینهایت است که در انسان کامل متجلی میشود، در حالی که مجهول غیر متعین، به ناآگاهی و فقدان تعین وجودی اشاره دارد. این مفهوم، مانند دو سوی یک ترازو است که یک سوی آن نور معرفت و سوی دیگر تاریکی جهل را نمایان میسازد.
درنگ: تقابل مطلق و مجهول غیر متعین، به تمایز میان علم الهی انسان کامل و جهل غیر متعین اشاره دارد که شناخت آن، جایگاه وجودی سالک را روشن میسازد. |
این تقابل، ریشه در فلسفه و عرفان اسلامی دارد که وجود را به مراتب متعین و غیر متعین تقسیم میکند. انسان کامل، با اتصال به علم الهی، از محدودیتهای جهل رها میشود و به مرتبهای میرسد که علم و قدرت او مطلق میگردد. این مقام، مانند قلهای است که در برابر دره تاریک ناآگاهی قرار دارد.
عبارت سنگین و جایگاه آن
عبارت «لکن فی مقابله المطلق والمجهول غیر متعین» به دلیل عمق و پیچیدگی، عبارتی سنگین توصیف شده است که اوج توان نویسنده در تبیین مفاهیم عرفانی را نشان میدهد. این عبارت، مانند گوهری در اواخر کتاب *مصباح الانس* میدرخشد و نقطه عطفی در سیر تکاملی مباحث عرفانی است.
این فراز، مانند پلی است که سالک را از عرفان محبین به عرفان محبوبین هدایت میکند. عرفان محبین، سلوک عاشقانه به سوی حق است، در حالی که عرفان محبوبین، مقام وصال و تجلی صفات الهی در انسان کامل را نشان میدهد. این تمایز، مانند تفاوت میان سفری زمینی و عروجی آسمانی است که انسان کامل را به عرش الهی میرساند.
بخش دوم: انسان کامل، ظرف تجلی اسما و صفات
ظرف رغبت الهی
انسان کامل به مقامی میرسد که خداوند در وجود او ظرف رغبت میآفریند و او را تحت مراقبت ویژه خود قرار میدهد. این ظرف، مانند کوزهای است که فیض الهی را در خود جای میدهد و انسان را به مظهر صفات ربوبی تبدیل میسازد. خداوند، چشم، روح، علم، و عمل او میشود، به گونهای که افعال و صفاتش با اراده الهی هماهنگ است.
این مقام، مانند آیینهای است که نور الهی را در خود بازمیتاباند. انسان کامل، به عنوان خلیفهالله، ظرفی است که اقتدار و لطف الهی در آن متجلی میشود. این مفهوم، با حدیث قدسی
«وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي التَّقِيِّ النَّقِيِّ» (ترجمه: «قلب بنده تقي و نقيام مرا در خود جای داد») همخوانی دارد که به ظرفیت عظیم انسان برای دریافت فیض الهی اشاره میکند.
رویت الهی و شهود حق
انسان کامل به مقامی میرسد که جز خدا نمیبیند و آنچه خدا میبیند، او نیز میبیند. او، خدا را در همه چیز مشاهده میکند و میگوید: «رایت الله فی کل شیء». این مقام، مانند دری است که به سوی ملکوت گشوده میشود و سالک را به شهود حقیقت الهی رهنمون میسازد.
درنگ: انسان کامل، با شهود الهی، خدا را در همه چیز میبیند و علم و قدرت او به مرتبهای مطلق میرسد که با اراده الهی هماهنگ است. |
این شهود، ریشه در نظریه وحدت شهود ابنعربی دارد که عالم را جلوه حق میداند. انسان کامل، مانند خورشیدی است که نور حقیقت را بر همه موجودات میتاباند و عالم را در پرتو الهی مشاهده میکند.
علم و قدرت مطلق
علم و قدرت انسان کامل به مرتبهای مطلق میرسد که او را از محدودیتهای جهل رها میسازد. در مقابل، مجهول غیر متعین، به ناآگاهی و فقدان معرفت اشاره دارد. این تقابل، مانند دو سوی یک رود است که یکی به سوی دریای معرفت و دیگری به سوی باتلاق جهل جریان دارد.
انسان کامل، با اتصال به علم الهی، به مقامی میرسد که علم و قدرت او با صفات الهی همراستا میشود. این مقام، مانند قلهای است که سالک پس از سلوک دشوار به آن دست مییابد و از تاریکی ناآگاهی رها میشود.
امتحان انسان کامل
اگر سالک به مقام وصال حق برسد، سعادتمند است، اما اگر مدعی مقامات عرفانی باشد بدون آنکه به آن رسیده باشد، دچار حرمان و خسران میشود. این امتحان، مانند ترازویی است که صدق و کذب ادعای سالک را میسنجد.
انسان کامل، با اتصال واقعی به حق، از ادعای کاذب به دور است. او، مانند ستارهای در آسمان معرفت میدرخشد، در حالی که مدعیان کاذب، مانند سایههایی در تاریکی حرمان گم میشوند.
دو قله و دره عرفانی
درسگفتار، دو قله را معرفی میکند: قله علم مطلق که مقام انسان کامل است و قله ادعای کاذب که به دره حرمان منتهی میشود. این تمثیل، مانند کوهی است که یک قله آن به سوی آسمان معرفت و قله دیگر به سوی پرتگاه جهل هدایت میکند.
این تمایز، به اهمیت صدق در سلوک عرفانی اشاره دارد. انسان کامل، با رسیدن به قله علم مطلق، از ادعاهای کاذب و سقوط در دره حرمان مصون میماند.
بخش سوم: ذکر دائم و عبادت ربوبی
نسیان حق و ذکر دائم
انسان کامل به مقامی میرسد که نسیان حق ندارد و همواره در ذکر اوست. او میگوید:
«اللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ أَذْكُرُهُ وَكَيْفَ أَذْكُرُهُ إِذْ لَسْتُ أَنْسَى». این شعر، مانند نغمهای است که از اعماق وجود انسان کامل به سوی حق ساطع میشود و نشاندهنده فناء او در ذات الهی است.
این مقام، به ذکر دائم اشاره دارد که در آن، سالک از فراموشی خدا مصون است. او، مانند جویباری است که همواره به سوی دریای حق جاری است و هیچگاه از جریان باز نمیایستد.
نماز معصومین و حب الهی
معصومین علیهمالسلام، نماز و ذکر را از سر حب و قرب به خدا انجام میدهند، نه برای تطهیر یا معراج. این عبادت، مانند گلی است که از خاک عشق میروید و عطر آن به سوی عرش الهی پراکنده میشود.
درنگ: معصومین، با عبادت عاشقانه، از سر حب و قرب به ذات الهی، نماز را نه برای تطهیر یا معراج، بلکه به عنوان تجلی ربوبیت انجام میدهند. |
این نکته، به تمایز بین عبادت عاشقانه و عبادت تطهیری اشاره دارد. معصومین، به دلیل کمال وجودی، عبادت را برای اتصال به ذات الهی انجام میدهند، نه برای رفع نقص یا صعود به مراتب بالاتر.
نماز و تطهیر وجودی
امام صادق علیهالسلام، نماز را به تطهیر در چشمهای گوارا تشبیه کردهاند که انسان را از آلودگیهای ظاهری و باطنی پاک میکند. این تمثیل، مانند چشمهای است که با هر غوطهوری، روح انسان را از زنگار گناه میزداید.
این تشبیه، به نقش جامع نماز در تطهیر جسم و روح اشاره دارد. نماز، مانند جریانی زلال، انسان را از آلودگیهای مادی و معنوی پاک میسازد و او را به سوی کمال هدایت میکند.
نماز ربوبی انسان کامل
نماز انسان کامل، نه برای تطهیر است و نه برای معراج، بلکه ربوبی است و برای قرب به ذات الهی انجام میشود. این نماز، مانند آیینهای است که نور ربوبیت الهی را در خود بازمیتاباند و سالک را به مقام قرب ذاتی میرساند.
این مفهوم، به مقام ربوبیت انسان کامل اشاره دارد که در آن، عبادت او تجلی اراده الهی است. او، مانند ستارهای در آسمان وجود، با نور الهی میدرخشد و عبادتش از سر عشق و اتصال به حق است.
نفی قصد در اعمال انسان کامل
انسان کامل، بدون قصد و اراده آگاهانه، خیر و عبادت را انجام میدهد، زیرا این امور در وجود او نهادینه شدهاند. این حالت، مانند جویباری است که بینیاز از اراده، به سوی دریا جاری میشود.
خیر و عبادت، در انسان کامل، به دلیل اتصال به حق، بهصورت خودجوش و طبیعی ظهور مییابد. او، مانند درختی است که میوههای خیر و برکت را بدون تلاش آگاهانه به بار میآورد.
نور و ظهور در وجود انسان کامل
خیر، علم، و قدرت در انسان کامل، بهصورت نورانی و ظهوری متجلی میشود، حتی در حالت خواب. این نور، مانند شعلهای است که از قلب او ساطع میشود و تاریکیهای وجود را روشن میکند.
این تجلی، نتیجه اتصال انسان کامل به حق است که صفات الهی را در او متجلی میسازد. او، مانند خورشیدی است که حتی در شب، نور خود را بر عالم میتاباند.
اراده ربوبی انسان کامل
اراده انسان کامل، به مرتبه ربوبی میرسد و افعالش با اراده الهی هماهنگ است. این اراده، مانند رودی است که با جریان الهی همراستا شده و به سوی مقصد الهی جاری میشود.
این هماهنگی، نشاندهنده مقام انسان کامل به عنوان مظهر حق است. او، با ارادهای که با خواست الهی یکی است، در تمامی افعالش تجلی ربوبیت الهی را به نمایش میگذارد.
بخش چهارم: شناخت عوالم و مماثله هویتی
شناخت آسمانها و زمینها
انسان کامل میگوید:
«أَنِّي بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْرَفُ» و
«أَنِّي بِطُرُقِ الْأَرَضِينَ أَعْرَفُ»، یعنی راههای آسمانها و زمینها را میشناسد. این علم، مانند کلیدی است که درهای عوالم غیبی و ظاهری را میگشاید.
این فراز، به علم لدنی انسان کامل اشاره دارد که او را قادر به شناخت تمامی مراتب وجود، از ناسوت تا لاهوت، میسازد. او، مانند دریانوردی است که با نقشه الهی، در اقیانوس هستی سیر میکند.
نسبیت و ظرف تنزیل
انسان کامل، با در نظر گرفتن نسبیت و ظرف تنزیل، علم خود را به تمامی مراتب وجود تعمیم میدهد. این نسبیت، مانند رنگینکمانی است که مراتب گوناگون وجود را در خود جای داده و انسان کامل را به سوی جامعیت هدایت میکند.
این مفهوم، به توانایی انسان کامل در درک تفاوتهای مراتب وجودی اشاره دارد. او، با علم الهی، تمامی ظهورات را در ظرف مناسب خود میبیند و از محدودیتهای مرتبهای فراتر میرود.
مماثله هویتی با حق
انسان کامل به مقامی میرسد که هویت او با هویت الهی مماثله پیدا میکند. این مماثله، مانند دو آیینه است که نور یکدیگر را بازمیتابانند، اما یکی اصل و دیگری فرع است.
درنگ: انسان کامل، با مماثله هویتی، مظهر صفات و احکام الهی میشود، اما اصل و فرع در وجود او و حق متمایز است. |
این شباهت، نه به معنای اتحاد ذاتی، بلکه به معنای تجلی صفات الهی در انسان است. انسان کامل، مانند گلی است که عطر الهی را در خود پراکنده میسازد، اما ذات او از ذات حق متمایز است.
تشبیه به دوقلوها و اشیاء مشابه
مماثله انسان کامل با حق، مانند دوقلوهایی است که تشخیص آنها دشوار است، اما تفاوتشان مشخص است. همچنین، مانند دو خودکار یا دو گل است که در ظاهر مشابهاند، اما در باطن متمایزند.
این تمثیل، به پیچیدگی تشخیص هویتها در عالم اشاره دارد. انسان کامل، با علم الهی، قادر به تمایز بین مشابهتها و تفاوتهاست، مانند نقاشی که با دقت، تفاوتهای ظریف را در بوم وجود ترسیم میکند.
تقابل با حق و تأکید الهی
انسان کامل، با حق تقابل پیدا میکند، اما این تقابل، به معنای شباهت در احکام و صفات است. خداوند به موسی علیهالسلام میفرماید:
«أَنِّي أَنَا اللَّهُ» (طه: ۱۴؛ : «همانا منم خدا») تا هویت خود را اثبات کند و از شبهه جلوگیری نماید.
این آیه، مانند نوری است که تاریکی شبهه را میزداید. انسان کامل، با اتصال به حق، از اشتباه و انحراف مصون میشود و احکام الهی را در خود متجلی میسازد.
جلال موسی و احتیاط در پذیرش
موسی علیهالسلام، با جلال و احتیاط، هویت الهی را میپذیرد و بهراحتی تسلیم نمیشود. این ویژگی، مانند نگهبانی است که با دقت، درهای قلب خود را به روی حقیقت میگشاید.
این احتیاط، به اهمیت تأمل در مواجهه با حقایق الهی اشاره دارد. انسان کامل، با دقت و معرفت، به سوی حق گام برمیدارد و از شتابزدگی در پذیرش پرهیز میکند.
بخش پنجم: اولیاء خدا و اقتدار وجودی
نورانیت امام حسین علیهالسلام
در روز عاشورا، چهره امام حسین علیهالسلام چنان نورانی شد که خدا را به زمین کشاند. این نورانیت، مانند شعلهای است که در اوج شهادت، آسمان و زمین را به نور الهی روشن کرد.
این فراز، به مقام ولایت و تجلی الهی در امام حسین علیهالسلام اشاره دارد. او، مانند آیینهای بود که در اوج فداکاری، جمال الهی را به نمایش گذاشت و خدا را در زمین متجلی ساخت.
تعامل خدا و بندگان
خدا بندگان را به عرش میکشاند و بندگان، خدا را به ارض میکشانند. این تعامل، مانند رقصی است که در آن، خدا و انسان در هماهنگی کامل، یکدیگر را به سوی کمال هدایت میکنند.
این دیدگاه، به رابطه دوسویه بین خدا و انسان کامل اشاره دارد. انسان کامل، با سلوک عرفانی، به عرش الهی صعود میکند و خدا را در زمین متجلی میسازد.
مسامطه هویت الهی
انسان کامل به مقامی میرسد که هویت ذاتی و غیبی او با هویت الهی مسامط میشود. این مسامطه، مانند همراستایی دو ستاره است که در آسمان وجود، نور یکدیگر را تکمیل میکنند.
این همراستایی، نتیجه فناء فیالله و بقاء بالله است. انسان کامل، با اتصال به حق، هویت خود را با هویت الهی هماهنگ میسازد و مظهر صفات او میشود.
احکام الهی در انسان کامل
انسان کامل، تمامی احکام الهی را در خود متجلی میکند: خدا اول است، او نیز اول است؛ خدا ظاهر است، او نیز ظاهر است؛ خدا عالم است، او نیز عالم است. این تجلی، مانند آیینهای است که تمامی صفات الهی را در خود بازمیتاباند.
این فراز، به جامعیت انسان کامل اشاره دارد که تمامی احکام و صفات الهی را در خود منعکس میکند. او، مانند دریایی است که تمامی جویبارهای حکمت الهی را در خود جای میدهد.
اصل و فرع در وجود
اصل و فرع در وجود انسان کامل و خدا مشخص است، اما برای ناظران، تشخیص آن دشوار است. این تمایز، مانند تفاوت میان خورشید و نور آن است که در عین وحدت، از هم متمایزند.
انسان کامل، به عنوان ظهور حق، با ذات الهی متمایز است، اما این تمایز برای ناظران عادی دشوار است. او، مانند سایهای است که در نور خورشید الهی غرق شده است.
علم لدنی ائمه
ائمه علیهمالسلام، به تمامی گذشته و آینده عالماند:
«عَالِمٌ بِمَا كَانَ وَمَا يَكُونُ وَهُوَ كَائِنٌ». این علم، مانند نوری است که تمامی زوایای هستی را روشن میسازد.
این روایت، به علم لدنی ائمه اشاره دارد که آنها را قادر به شناخت تمامی مراتب وجود میکند. این علم، نتیجه اتصال به حق و دریافت فیض الهی است.
نفی شرک در عرفان
عرفان اسلامی، با تأکید بر اصل و فرع، از شرک و غلو مصون است. این دیدگاه، مانند سپری است که عرفان را از اتهامات ناروا حفظ میکند.
عرفان، با تبیین وحدت وجود، تمامی ظهورات را به حق نسبت میدهد و از شرک جلوگیری میکند. انسان کامل، به عنوان ظهور حق، ذاتی متمایز از ذات الهی دارد.
بخش ششم: اقتدار و رحمت اولیاء خدا
مطلق و مجهول غیر متعین در ائمه
ائمه علیهمالسلام، هم مطلقاند و هم مجهول غیر متعین. آنها، بسته به اراده الهی، میبینند یا نمیبینند. این اختیار، مانند کلیدی است که درهای علم الهی را به روی آنها میگشاید یا میبندد.
این مفهوم، به اختیار ائمه در استفاده از علم الهی اشاره دارد. آنها، با اراده الهی، قادر به انتخاب بین دیدن و ندیدن حقایقاند، مانند دو خودکار که در ظاهر مشابهاند، اما در کاربرد متمایزند.
نماز ائمه با مردم
ائمه علیهمالسلام، با وجود علم به گناهان مردم، با آنها نماز میخواندند و از قضاوت ظاهری پرهیز میکردند. این رفتار، مانند دریای رحمتی است که همه را در خود جای میدهد.
درنگ: ائمه، با رحمت و سعه صدر، با وجود علم به باطن مردم، آنها را هدایت میکردند و از قضاوت ظاهری پرهیز مینمودند. |
این رحمت، نشاندهنده مقام کرامت ائمه است که با رفتار کریمانه، مردم را به سوی حق جذب میکردند. آنها، مانند چشمهای بودند که همه تشنهگان را سیراب میساختند.
امنیت در حضور ائمه
مردم در حضور ائمه علیهمالسلام احساس امنیت میکردند و از افشای گناهانشان نمیترسیدند. این امنیت، مانند سایبانی است که پناهگاه گناهکاران و هدایتجویان میشود.
این ویژگی، به مقام رحمت و کرامت ائمه اشاره دارد. آنها، با رفتار کریمانه، مردم را به سوی حق هدایت میکردند و از ایجاد ترس و وحشت در دلها پرهیز مینمودند.
نفی فضولی و حیلهگری در اولیاء
اولیاء خدا، فضول نیستند و به گناهان مردم تجسس نمیکنند، بلکه در ملأ اعلی سیر میکنند. آنها، اگر کسی را خوب میبینند، واقعاً او را خوب میدانند، نه اینکه بدی او را پنهان کنند. این صداقت، مانند نوری است که از قلب اولیاء ساطع میشود.
این تقوا و اخلاص، نشاندهنده مقام اولیاء خدا است که از تجسس و حیلهگری به دورند. آنها، مانند ستارگانی در آسمان ملکوت، از امور ناسوتی فاصله میگیرند و در نور الهی غرق میشوند.
نقد مدعیان کاذب
مدعیان کاذب، با ادعای عرفان، مردم را فریب میدهند و انگهای ناروا به آنها میزنند. این مدعیان، مانند سایههایی هستند که در تاریکی ادعا میدرخشند، اما نوری از حقیقت ندارند.
این نقد، به خطر مدعیان کاذب در عرفان اشاره دارد. آنها، با ادعاهای بیاساس، به عرفان و اولیاء خدا آسیب میزنند و مردم را از مسیر حقیقت منحرف میسازند.
سلوک اولیاء در ملأ اعلی
اولیاء خدا، در ملأ اعلی سیر میکنند و از ناسوت غافل میشوند. این سلوک، مانند پروازی است که آنها را از خاک به سوی افلاک میبرد.
این مفهوم، به غرق شدن اولیاء در عوالم ملکوتی اشاره دارد. آنها، مانند پرندگانی هستند که در آسمان الهی پرواز میکنند و از محدودیتهای مادی رها میشوند.
نفی تجاوز در اولیاء
اولیاء خدا، با اراده خود، به امور خصوصی مردم تجاوز نمیکنند، زیرا این کار نارواست. این رعایت حدود، مانند حریمی است که اولیاء خدا برای حفظ کرامت انسانی ایجاد میکنند.
این تقوا، نشاندهنده احترام اولیاء به حدود الهی است. آنها، مانند نگهبانانی هستند که حریم دیگران را پاس میدارند و از تجاوز به آن پرهیز میکنند.
بخش هفتم: سلامت از خطا و محیط بودن ذات
مقابلة المطلق و سلامت از خطا
انسان کامل، در مقابله با مطلق، از خطا و انحراف مصون است و کار خود را به درستی انجام میدهد. این عصمت، مانند سپری است که او را از گزند اشتباه حفظ میکند.
این مفهوم، به عصمت انسان کامل در اتصال به حق اشاره دارد. او، با دریافت فیض الهی، از هرگونه خطا و انحراف مصون است و تمامی افعالش با حکمت الهی هماهنگ است.
محیط بودن ذات الهی
هیچ چیز خارج از دایره حضرت ذاتیه نیست و انسان کامل، با ذات خود، به همه چیز محیط است. این احاطه، مانند اقیانوسی است که تمامی جویبارهای وجود را در خود جای میدهد.
این فراز، به احاطه ذات الهی بر تمامی موجودات اشاره دارد. انسان کامل، به عنوان مظهر حق، این احاطه را در خود متجلی میسازد و تمامی مراتب وجود را در بر میگیرد.
تشبیه به قطار و هواپیما
انسان کامل، مانند کسی است که در قطار یا هواپیما سوار شده و سرعت او به سرعت آنها وابسته است. این اتصال، مانند سواری بر مرکب الهی است که انسان را به سوی مقصد کمال میبرد.
این تمثیل، به اتصال انسان کامل به حق اشاره دارد. او، با قرار گرفتن در ظرف الهی، علم و قدرت خود را به مرتبه الهی ارتقا میدهد.
نفی زورگویی در اولیاء
اولیاء خدا، با علم و حکمت، از زورگویی و خشونت پرهیز میکنند. این مهربانی، مانند نسیمی است که با لطافت، دلهای انسانها را نوازش میدهد.
این ویژگی، نشاندهنده حکمت و رحمت اولیاء خدا است. آنها، با علم الهی، از هرگونه خشونت به دورند و با لطف و مهربانی، مردم را هدایت میکنند.
نقطة الحضرت الذاتیه
اگر انسان کامل به نقطة الحضرت الذاتیه برسد، همه چیز را با ذات خود مهاذی میکند. این مقام، مانند مرکزی است که تمامی دایرههای وجود به سوی آن متمرکز میشوند.
این مفهوم، به مرکزیت وجود الهی اشاره دارد. انسان کامل، با اتصال به این مرکز، تمامی موجودات را با ذات الهی هماهنگ میکند و به کمال میرساند.
حکمت و سلامت از انحراف
انسان کامل، با حکمت، همه چیز را در مرتبه خود قرار میدهد و از انحراف مصون است. این حکمت، مانند چراغی است که مسیر کمال را روشن میسازد.
این فراز، به توانایی انسان کامل در تنظیم امور در مراتب وجودیشان اشاره دارد. او، با حکمت الهی، از هرگونه انحراف مصون است و تمامی امور را در جای خود قرار میدهد.
نفی تأمل در انسان کامل
انسان کامل، بدون تأمل و زور زدن، به کمال میرسد، زیرا این امور در او طبیعی است. این خودجوشی، مانند گلی است که بینیاز از تلاش، در باغ وجود میشکفد.
این مفهوم، به خودجوش بودن کمالات انسان کامل اشاره دارد. او، با اتصال به حق، به گونهای طبیعی و بدون نیاز به تأمل، به کمال میرسد.
اهلیت انسان کامل
انسان کامل، اهل مقامات عرفانی است و باید این مقامات را با تدبر درک کند. این تدبر، مانند کلیدی است که درهای معرفت را به روی او میگشاید.
این ضرورت، به اهمیت تأمل و معرفت در سلوک عرفانی اشاره دارد. انسان کامل، با تدبر در مقامات، به کمال میرسد و جایگاه خود را در مراتب وجود میشناسد.
بخش هشتم: ابن الوقت و حالات متغیر
ابن الوقت بودن سالک
سالک، ابن الوقت است و در هر لحظه، حال متفاوتی با خدا دارد. این پویایی، مانند رقصی است که سالک را در هر لحظه به سوی حال جدیدی با حق هدایت میکند.
این مفهوم، به پویایی حالات عرفانی سالک اشاره دارد. او، با هماهنگی با اراده الهی، در هر لحظه حال جدیدی را تجربه میکند و از یکنواختی مصون میماند.
حالات متفاوت با خدا
امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید:
«إِنَّ لِي مَعَ اللَّهِ حَالَاتٍ»، یعنی حالات متفاوتی با خدا دارد. این حالات، مانند موجهایی است که در دریای وجود، هر لحظه شکل جدیدی به خود میگیرند.
این روایت، به تنوع حالات عرفانی اولیاء خدا اشاره دارد. آنها، در هر لحظه، با فیض الهی هماهنگاند و حالاتشان از تکرار و یکنواختی به دور است.
کل یوم هو فی شأن
خداوند هر روز در شأنی است:
«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹؛ : «هر روز او در کاری است»). این پویایی، مانند جریانی است که هر لحظه عالم را با فیض جدید خود سیراب میسازد.
این آیه، به تجدد و پویایی فیض الهی اشاره دارد. سالک، با هماهنگی با این شأن، در هر لحظه حال جدیدی را تجربه میکند و به سوی کمال هدایت میشود.
نفی تکرار در حالات
حالات اولیاء خدا، تکراری نیست و هر لحظه، حال جدیدی دارند. این تجدد، مانند گلی است که هر روز با شکوفهای جدید در باغ وجود میشکفد.
این مفهوم، به تنوع و تجدد حالات عرفانی اشاره دارد. اولیاء خدا، با اتصال به حق، از تکرار و یکنواختی مصوناند و هر لحظه با فیض جدیدی متجدد میشوند.
بخش نهم: نقد شارح و ستایش قونوی
نقد شارح قونوی
شارح، گاهی متن قونوی را ناقص آورده و بخشهایی را حذف کرده است. این نقص، مانند سایهای است که بر بخشی از نور متن اصلی افتاده است.
این نقد، به اهمیت وفاداری به متن اصلی اشاره دارد. شارح، با وجود تلاشهای ارزشمند، در برخی موارد نتوانسته تمامی عمق و جامعیت متن قونوی را منتقل کند.
ستایش قونوی
صدرالدین قونوی، عارفی برجسته است که مفاهیم محیالدین را پالایش کرده و بهصورت علمی ارائه داده است. او، مانند جواهرشناسی است که گوهرهای عرفان را صیقل داده و به نمایش گذاشته است.
قونوی، با تبیین دقیق مفاهیم عرفانی، عرفان را از تحریف مصون داشته و جایگاهی والا در عرفان نظری دارد. او، مانند پلی است که عرفان محیالدین را به نسلهای بعد منتقل کرده است.
شکر نعمت شارح
با وجود نقص شارح، باید شکر نعمت او را به جا آورد، زیرا شرح او ارزشمند است. این قدردانی، مانند سپاسی است که از باغبانی به عمل میآید که گلی را در باغ معرفت کاشته است.
شرح شارح، با وجود برخی کاستیها، به فهم *مصباح الانس* کمک کرده و منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان فراهم آورده است.
نتیجهگیری
این نوشتار، با تبیین مقام انسان کامل و مماثله او با هویت الهی، به جایگاه والای او در عرفان اسلامی پرداخته است. انسان کامل، با علم و قدرت مطلق، در تمامی مراتب وجود سیر میکند و با ذکر دائم و عبادت ربوبی، به قرب ذات الهی میرسد. اولیاء خدا، با رحمت و کرامت، مردم را هدایت میکنند و از تجسس و حیلهگری به دورند. این درسگفتار، با نقد مدعیان کاذب و ستایش قونوی، به اهمیت صدق و معرفت در سلوک عرفانی تأکید کرده است.
با نظارت صادق خادمی |