در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 22

متن درس

 

کتاب منازل السائرین: وابستگی نهایات به تصحیح بدایات

تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه بیست و دوم -مقدمه- بخش 22)

دیباچه

این دفتر، که از سلسله درس‌گفتارهای منازل السائرین استخراج شده، به بررسی عمیق و علمی رابطه بنیادین میان بدایات و نهایات در سلوک عرفانی می‌پردازد. درس بیست و دوم، با تکیه بر سخنان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، بر این اصل کلیدی تأکید دارد که صحت نهایات، یعنی غایات متعالی سلوک، به تصحیح بدایات، یعنی مبادی و اصول اولیه، وابسته است. این نوشتار، با بهره‌گیری از مفاهیم فلسفی و عرفانی، نقش استعدادهای ازلی، عوامل محیطی، و اکتسابات سالک را در شکل‌گیری مسیر سلوک تبیین می‌کند و بر اهمیت اخلاص، اطاعت خالصانه، و رهایی از هرگونه طمع و غرض در این مسیر تأکید دارد.

بخش یکم: مبانی نظری وابستگی نهایات به بدایات

اجماع عالمان بر ضرورت تصحیح بدایات

عالمان و عارفان، در اجماعی روشن، بر این باورند که نهایات سلوک، یعنی غایات متعالی وصول به حق، تنها با تصحیح بدایات، یعنی مبادی و اصول اولیه، به صحت و کمال می‌رسد. این اصل، چونان قاعده‌ای بنیادین در عرفان و معرفت است که همانند رابطه اساس و بنا در معماری، استحکام غایات را به استواری مبادی وابسته می‌داند. بدون پایه‌ای محکم، بنای سلوک فرو می‌ریزد، و بدون تصحیح بدایات، نهایات به انحراف می‌گراید. این اجماع، نه تنها در حوزه عرفان، بلکه در هر علمی که به دنبال کمال است، صادق است، گویی چون قانونی عام که هر حرکت به سوی مقصد را به استحکام نقطه آغاز پیوند می‌دهد.

درنگ: اجماع عالمان و عارفان بر این است که صحت نهایات سلوک، وابسته به تصحیح بدایات است، مشابه رابطه اساس و بنا در معماری.

تشبیه بدایات و نهایات به اساس و بنا

همان‌گونه که بنای هر ساختمانی بدون اساسی استوار قائم نمی‌ماند، سلوک عرفانی نیز بدون تصحیح بدایات، که مبتنی بر اخلاص است، به مقصد نمی‌رسد. اخلاص، به‌عنوان محور تصحیح بدایات، شرط اصلی قیام امر سلوک است. بدون اخلاص، سلوک چون بنایی است که بر خاک سست بنا شده و با اولین تندباد تعلقات فرو می‌ریزد. این تشبیه، گویی چون آینه‌ای است که ضرورت استحکام مبادی را در برابر چشمان سالک قرار می‌دهد، تا با پالایش قلب و نیت، بنیانی محکم برای سلوک خویش بنا کند.

درنگ: بدایات، چون اساس بناست که بدون اخلاص و تصحیح آن، نهایات سلوک به کمال نمی‌رسد.

ضرورت وجود مبنا برای وصول

هر که به مقامی می‌رسد، مبنایی دارد، و هر که چیزی می‌شود، چیزی بوده است. این مبنا، یا در ظرف استعداد ذاتی است یا در ظرف فعلیت اکتسابی. سالک برای دستیابی به مراتب متعالی سلوک، باید مبنای اولیه‌ای در وجود خویش داشته باشد، گویی چون بذری که در خاک استعداد کاشته شده و با فعلیت، به درختی تنومند بدل می‌گردد. بدون این مبنا، سلوک چون سفری است بدون نقشه و مقصد، که سالک را در بیابان حیرت سرگردان می‌سازد.

درنگ: دستیابی به مراتب سلوک، نیازمند مبنای اولیه در ظرف استعداد یا فعلیت است.

لزوم آینده‌نگری در بدایات

سالک باید در ظرف بدایات، نهایات را در نظر داشته باشد، زیرا در ظرف نهایات، امکان اصلاح بدایات وجود ندارد. همان‌گونه که انسان در دنیا باید برای آخرت خویش برنامه‌ریزی کند، در سلوک نیز باید از ابتدا غایت را مدنظر قرار دهد. این آینده‌نگری، چون چراغی است که مسیر سالک را روشن می‌سازد و او را از گمراهی در پیچ‌وخم‌های نفسانی حفظ می‌کند. بدون این نگاه به نهایات، بدایات به پراکندگی و بی‌هدفی منجر می‌شود.

درنگ: سالک باید در بدایات، نهایات را مدنظر قرار دهد، زیرا در ظرف نهایات، اصلاح بدایات ممکن نیست.

آماده‌سازی نهایات در بدایات

نهایات در بدایات شکل می‌گیرند، و بدایات به‌عنوان علت، نهایات را تعیین می‌کنند. سالک باید ظرف نهایات را در بدایات بسازد و آماده کند، گویی چون معمار ماهری که پیش از بنای ساختمان، نقشه آن را با دقت ترسیم می‌کند. نتیجه سلوک، در بدایات ظاهر می‌شود، و بدایات، چون علتی است که غایت را به وجود می‌آورد. این اصل، بر نقش تعیین‌کننده مبادی در شکل‌گیری غایات تأکید دارد، مانند بذری که کیفیت میوه‌اش در زمان کاشت تعیین می‌شود.

درنگ: نهایات در بدایات شکل می‌گیرند، و بدایات به‌عنوان علت، نهایات را تعیین می‌کنند.

رابطه علت غایی و فاعلی

در فلسفه، علت غایی، که همان نهایات است، انگیزه فاعل را ایجاد می‌کند، و بدین‌ترتیب، نهایات در بدایات تجلی می‌یابند. غایت، پیش از آنکه فاعل به فعلیت برسد، در ذهن او شکل می‌گیرد و او را به حرکت وا می‌دارد. این دیدگاه فلسفی، گویی چون کلیدی است که رابطه میان بدایات و نهایات را در سلوک عرفانی می‌گشاید. نهایات، در بدایات نهفته‌اند، همان‌گونه که کمال در استعداد، و آخرت در دنیا نهان است. این اصل، بر تقدم مفهومی غایت بر فاعل تأکید دارد و نشان می‌دهد که سلوک، سفری است که از ذهن و نیت سالک آغاز می‌شود.

درنگ: علت غایی، انگیزه فاعل را ایجاد می‌کند، و نهایات در بدایات تجلی می‌یابند، گویی کمال در استعداد نهفته است.

بخش دوم: ساختار و تقسیم‌بندی بدایات

سه بخش بدایات

بدایات، به سه بخش تقسیم می‌شوند: قبل از استعداد، ظرف استعداد، و فعلیت استعداد. این تقسیم‌بندی، گویی چون سه پله نردبانی است که سالک را از سرشت ازلی به سوی فعلیت انسانی هدایت می‌کند. بخش اول، نقش ازلی است که پیش از وجود انسان و خارج از اختیار او شکل گرفته است. بخش دوم، ظرف استعداد است که تحت تأثیر عوامل محیطی مانند خانواده و تغذیه شکل می‌گیرد. بخش سوم، فعلیت استعداد است که با نطفه و رشد اولیه ظهور می‌یابد. این سه بخش، چون سه حلقه زنجیری‌اند که سلوک را از مبدأ به مقصد پیوند می‌دهند.

درنگ: بدایات به سه بخش تقسیم می‌شوند: قبل از استعداد (نقش ازلی)، ظرف استعداد (عوامل محیطی)، و فعلیت استعداد (نطفه و رشد).

نقش ازلی در بدایات

بخش نخست بدایات، نقش ازلی است که پیش از وجود انسان و بدون دخالت او شکل گرفته است. این نقش، چون سرشتی است که در عالم ازل بر وجود انسان نگاشته شده و او را به سوی مقصدی الهی رهنمون می‌سازد. شاعر می‌سراید: «من به خود نیامدم اینجا که به خود باز روم»، گویی اشاره به این حقیقت دارد که مبدأ و مقصد انسان، در ازل تعیین شده و او تنها مسافری است که باید این مسیر را با آگاهی طی کند. این نقش ازلی، چون نقشه‌ای الهی است که در قلب وجود انسان حک شده است.

درنگ: نقش ازلی، بخش نخست بدایات است که خارج از اختیار انسان و در ازل شکل گرفته است.

تأثیر محیط بر استعداد

ظرف استعداد، تحت تأثیر عوامل محیطی مانند پدر، مادر، لقمه، و فرهنگ شکل می‌گیرد. این عوامل، چون خاکی‌اند که بذر استعداد در آن کاشته می‌شود و کیفیت آن را تعیین می‌کنند. محیط، از فرهنگ خانواده گرفته تا شرایط اقلیمی، در شکل‌گیری استعدادهای سالک نقش دارد. برای مثال، فردی که در محیطی مذهبی پرورش یافته، با کسی که در محیطی غیرمذهبی رشد کرده، در اجتهاد و اشتهای معنوی تفاوت دارد. این عوامل، گویی چون رنگ‌هایی‌اند که بر بوم وجود سالک نقش می‌زنند.

درنگ: عوامل محیطی مانند خانواده، لقمه، و فرهنگ، در شکل‌گیری ظرف استعداد سالک نقش تعیین‌کننده‌ای دارند.

نطفه به‌عنوان استعداد و فعلیت

نطفه، به‌عنوان نقطه آغازین حیات، هم استعداد برای انسان شدن است و هم فعلیت برای خود نطفه. این نطفه، چون صدفی است که گوهر انسانیت را در خود پرورانده و با رشد، به فعلیت می‌رسد. نطفه، گویی چون بذری است که در آن، هم استعداد کمال نهفته است و هم فعلیت اولیه برای ظهور حیات. این اصل، بر نقش کلیدی نطفه در بدایات تأکید دارد و نشان می‌دهد که هرگونه نقص در این مرحله، مسیر سلوک را متأثر می‌سازد.

درنگ: نطفه، هم استعداد برای انسان شدن است و هم فعلیت برای خود، و نقش کلیدی در بدایات دارد.

تأثیر گذشته و آینده

انسان در گذشته خود دخل و تصرفی ندارد، اما می‌تواند با برنامه‌ریزی برای آینده، مسیر سلوک خویش را شکل دهد. این اصل، بر اهمیت اغتنام فرصت در زمان حال تأکید دارد، گویی چون پلی است که گذشته را به آینده پیوند می‌دهد. سالک باید با آگاهی از این محدودیت، در ظرف حال، بدایات خود را برای نهایات آماده سازد، تا چون مسافری هوشیار، از فرصت‌های موجود برای رسیدن به مقصد بهره جوید.

درنگ: انسان در گذشته دخل و تصرفی ندارد، اما می‌تواند با برنامه‌ریزی برای آینده، مسیر سلوک خود را شکل دهد.

نقش محیط در شکل‌گیری انسان

عوامل محیطی، از فرهنگ خانواده و جامعه گرفته تا شرایط اقلیمی مانند گرما و سرما، در شکل‌گیری افکار و استعدادهای انسان نقش دارند. برای مثال، فردی که در منطقه‌ای سردسیر زندگی می‌کند، در اشتها و اجتهاد با کسی که در منطقه‌ای گرمسیر پرورش یافته متفاوت است. این عوامل، چون دست‌هایی‌اند که خمیر وجود انسان را شکل می‌دهند و او را برای سلوک آماده می‌سازند یا از آن بازمی‌دارند.

درنگ: عوامل محیطی مانند فرهنگ، خانواده، و شرایط اقلیمی، در شکل‌گیری افکار و استعدادهای سالک نقش دارند.

بخش سوم: مراحل تربیت در سلوک عرفانی

سه مرحله تربیت

سلوک عرفانی، نیازمند سه مرحله تربیت است: تربیت محیطی (خانواده)، تربیت اجتماعی (مدرسه و جامعه)، و تربیت کلاسیک (حوزه). این مراحل، چون سه پایه‌ای‌اند که بنای سلوک را استوار می‌سازند. تربیت محیطی، بذر اولیه معرفت را در قلب سالک می‌کارد؛ تربیت اجتماعی، این بذر را در تعامل با دیگران پرورش می‌دهد؛ و تربیت کلاسیک، آن را به سوی کمال علمی و معنوی هدایت می‌کند. بدون این مراحل، سلوک چون درختی است که ریشه‌ای در خاک ندارد.

درنگ: سلوک عرفانی نیازمند سه مرحله تربیت است: تربیت محیطی، تربیت اجتماعی، و تربیت کلاسیک.

لزوم زمینه‌های اجتماعی برای سلوک

سالک بدون تجربه اجتماعی و تربیت محیطی، در سلوک با مشکلات جدی مواجه می‌شود. کسی که از محیط و جامعه بی‌خبر است، نمی‌تواند غیب را درک کند، گویی چون نابینایی است که رنگ‌های عالم را ندیده و از معرفت آن محروم است. تجربه اجتماعی، آگاهی از محیط و تعاملات انسانی را تقویت می‌کند و سالک را برای ورود به وادی‌های عرفانی آماده می‌سازد. این اصل، مانند پلی است که سالک را از عالم ظاهر به سوی عالم باطن هدایت می‌کند.

درنگ: سالک بدون تجربه اجتماعی و تربیت محیطی، در سلوک با مشکلات مواجه شده و پیشرفت او محدود می‌شود.

رابطه حسب و علم

فقدان حسب، یعنی ریشه و زمینه، به فقدان علم منجر می‌شود، زیرا بصیرت قلبی به زمینه‌های اولیه وابسته است. حسب، چون ریشه‌ای است که درخت معرفت را تغذیه می‌کند، و بدون آن، سالک از کسب معرفت عرفانی بازمی‌ماند. این اصل، گویی چون هشداری است که سالک را به بازنگری در مبادی خویش فرا می‌خواند، تا با استحکام ریشه‌های وجودی، به سوی قله‌های معرفت پرواز کند.

درنگ: فقدان حسب به فقدان علم منجر می‌شود، زیرا بصیرت قلبی به زمینه‌های اولیه وابسته است.

تفاوت مبادی عارف با دیگران

مبادی عارف، به دلیل هدف والای او که رسیدن به قله معرفت است، باید بسیار محکم‌تر از مبادی فقيه یا فیلسوف باشد. عرفان، چون سفری است به سوی بلندترین قله‌های وجود، و سالک عارف نیازمند پایه‌هایی استوارتر از دیگران است. این تفاوت، گویی چون تفاوت میان بنای کاخی عظیم و خانه‌ای ساده است که هرکدام نیازمند اساسی متناسب با عظمت خویش‌اند.

درنگ: مبادی عارف، به دلیل هدف متعالی او، باید بسیار محکم‌تر از مبادی فقيه یا فیلسوف باشد.

ضرورت ارزیابی استعداد

برای موفقیت در هر علمی، از جمله عرفان، باید استعداد و مبادی سالک آزمایش و تصحیح شوند. این ارزیابی، چون آزمونی است که آمادگی سالک را برای ورود به مسیر سلوک می‌سنجد. بدون این تست، سالک ممکن است در میانه راه سرگردان شود، گویی چون مسافری که بدون آمادگی، به سفری دشوار گام نهاده است.

درنگ: ارزیابی استعداد و تصحیح مبادی، برای موفقیت در سلوک عرفانی ضروری است.

نقد عرفان ظاهری

برخی با مطالعه ظاهری عرفان و تظاهر به آن، گمان می‌برند که عارف شده‌اند، در حالی که بدون تصحیح مبادی، به عرفان حقیقی دست نمی‌یابند. این عرفان ظاهری، چون لباسی است که بر تن سالک پوشانده شده، اما قلب او را از حقیقت عاری می‌سازد. این نقد، گویی چون هشداری است که سالک را از فرو افتادن در دام تظاهر برحذر می‌دارد.

درنگ: عرفان ظاهری بدون تصحیح مبادی، به عرفان حقیقی منجر نمی‌شود و نشانه نقص در سلوک است.

بخش چهارم: اخلاص و اطاعت در سلوک

نقش اخلاص در اطاعت

عمل سالک باید برای اطاعت از خداوند و به قصد وجه‌الله باشد، بدون توجه به مزه یا لذت عمل. اخلاص، چون نوری است که قلب سالک را از تاریکی‌های نفسانی پاک می‌کند و او را به سوی اطاعت خالصانه هدایت می‌نماید. عملی که با طمع یا غرض انجام شود، از اخلاص دور است و سلوک را به انحراف می‌کشاند.

درنگ: عمل سالک باید برای اطاعت از خداوند و به قصد وجه‌الله باشد، بدون توجه به مزه یا غرض.

تفاوت سلام و تسلیم

اسلام در معنای حقیقی، سلام است، یعنی صلح و تسلیم درونی، نه صرف تسلیم ظاهری. سلام، چون جویباری زلال است که قلب سالک را به سوی وحدت با حق جاری می‌سازد، در حالی که تسلیم ظاهری، گاه با اجبار و اکراه همراه است. این تمایز، بر مرتبه والای سلام در سلوک اولیای الهی تأکید دارد، که فراتر از تسلیم ظاهری است.

درنگ: اسلام حقیقی، سلام و صلح درونی است که فراتر از تسلیم ظاهری، سلوک اولیای الهی را شکل می‌دهد.

رهایی از عوض و غرض

سالک باید از عوض (منافع دنیوی) و غرض (منافع اخروی) رها باشد تا به اخلاص حقیقی دست یابد. عوض، چون زنجیری است که سالک را به دنیا می‌بندد، و غرض، حتی اگر به سوی آخرت باشد، مانع اخلاص کامل است. سالک حقیقی، گویی چون پرنده‌ای است که از هر قید و بندی رها شده و تنها به سوی وجه‌الله پرواز می‌کند.

درنگ: رهایی از عوض و غرض، شرط اصلی اخلاص و سلوک حقیقی است.

نقد طمع اخروی

طمع اخروی، اگرچه از طمع دنیوی برتر است، همچنان مانع اخلاص کامل در سلوک است. به فرموده امیرمؤمنان (ع): «ما از دنیا می‌گذریم به خاطر آخرت»، این طمع، هرچند والا، باز هم سالک را از وجه‌الله دور می‌سازد. این نقد، چون هشداری است که سالک را به رهایی از هرگونه طمع، حتی طمع اخروی، فرا می‌خواند.

درنگ: طمع اخروی، هرچند برتر از طمع دنیوی است، مانع اخلاص کامل در سلوک می‌شود.

اخلاص و خلاص

اخلاص، به معنای خلاص و رهایی از فاعلیت نفسانی است که به توحید منجر می‌شود. خلاص، چون کلیدی است که قفل‌های شرك نفسانی را می‌گشاید و سالک را به وحدت با حق می‌رساند. این اصل، گویی چون نوری است که سالک را از ظلمت خودبینی به سوی روشنای توحید هدایت می‌کند.

درنگ: اخلاص، به معنای خلاص از فاعلیت نفسانی است که سالک را به توحید می‌رساند.

قیام امر توسط خداوند

قیام امر سلوک، توسط خداوند انجام می‌شود، نه فاعلیت انسانی. سالک، چون ظرفی است که خداوند در آن قیام می‌کند و او را به سوی مقصد هدایت می‌نماید. این اصل، گویی چون نسیمی است که پرده‌های خودبینی را کنار زده و حقیقت توحیدی را به سالک نشان می‌دهد.

درنگ: قیام امر سلوک، توسط خداوند انجام می‌شود، نه فاعلیت انسانی.

رضایت الهی و انسانی

رضایت انسان از خداوند، معلول رضایت الهی است. قرآن کریم می‌فرماید: رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (خداوند از آن‌ها راضی شد و آن‌ها از او راضی شدند). این آیه، بر تقدم رضایت الهی و تأثیر آن بر رضایت انسانی تأکید دارد. در گناهان، این رابطه معکوس است، گویی چون آینه‌ای که حقیقت را وارونه نشان می‌دهد.

درنگ: رضایت انسان از خداوند، معلول رضایت الهی است و در گناهان، این رابطه معکوس می‌شود.

اطاعت بدون مزه

اطاعت از امر الهی باید بدون توجه به مزه یا لذت عمل باشد. سالک باید فارغ از لذت‌های نفسانی، تنها به امر خداوند عمل کند، گویی چون سربازی است که فرمان مولا را بدون چون‌وچرا اجرا می‌نماید. این اطاعت خالصانه، قلب سالک را از تعلقات پاک می‌سازد.

درنگ: اطاعت از امر الهی باید بدون توجه به مزه یا لذت عمل باشد.

سلام به‌عنوان محور اطاعت

اطاعت در سلوک، مبتنی بر سلام، یعنی صلح درونی است، نه اجبار یا زور. قرآن کریم می‌فرماید: اللَّهُ أَنْتَ السَّلَامُ وَمِنْكَ السَّلَامُ وَإِلَيْكَ يَعُودُ السَّلَامُ (خداوندا، تو سلامی و از توست سلام و به سوی تو بازمی‌گردد سلام). این سلام، چون جویباری است که قلب سالک را به سوی هماهنگی با امر الهی هدایت می‌کند.

درنگ: اطاعت در سلوک، مبتنی بر سلام و صلح درونی است، نه اجبار یا زور.

نقد رفتارهای زورآلود

رفتارهای مبتنی بر زور، مانع تحقق سلام و سلوک حقیقی است. نطفه‌ای که در زور و اجبار شکل گرفته، نمی‌تواند به عشق و سلام واصل شود. این نقد، چون هشداری است که سالک را از فرو افتادن در دام اجبار و رفتارهای زورآلود برحذر می‌دارد، گویی چون نوری که تاریکی‌های نفسانی را روشن می‌سازد.

درنگ: رفتارهای زورآلود، مانع تحقق سلام و سلوک حقیقی است.

بخش پنجم: هندسه و وحدت در سلوک

هندسه به‌جای حساب

سلوک، به هندسه، یعنی وحدت متصل، وابسته است، نه حساب، که کثرت منفصل است. هندسه، چون رشته‌ای است که اجزای سلوک را به هم پیوند می‌دهد و سالک را از پراکندگی به سوی وحدت هدایت می‌کند. حساب، گویی چون اعدادی پراکنده است که سالک را در کثرت نفسانی گرفتار می‌سازد، در حالی که هندسه، او را به سوی اتحاد با حق رهنمون می‌شود.

درنگ: سلوک به هندسه (وحدت متصل) وابسته است، نه حساب (کثرت منفصل).

رهایی از زوایا

سالک در سلوک باید از توجه به زوایا، یعنی جزئیات نفسانی، رها شود و به وحدت عمل کند. زوایا، چون قتلگاه‌هایی‌اند که سالک را از مسیر اصلی منحرف می‌کنند. رهایی از این زوایا، گویی چون پروازی است که سالک را از قفس جزئیات به سوی آسمان وحدت می‌برد.

درنگ: رهایی از زوایا و جزئیات نفسانی، سالک را به سوی وحدت و اخلاص هدایت می‌کند.

رهایی کامل از غرض

سالک حقیقی، از هرگونه غرض، حتی طلب خدا برای تصاحب، رها است. غرض، حتی اگر به سوی خدا باشد، اگر با نیت تصاحب همراه شود، شرك است. سالک باید چون عاشقی بی‌طمع باشد که تنها به وصال معشوق می‌اندیشد، نه به تصاحب او. این رهایی، گویی چون کلیدی است که درهای توحید را به روی سالک می‌گشاید.

درنگ: سالک حقیقی از هرگونه غرض، حتی طلب خدا برای تصاحب، رها است.

داستان موسی و اخلاص

قرآن کریم می‌فرماید: مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ (ای موسی، آن چیست که در دست راست توست؟). پاسخ موسی (ع) به این سؤال، نشان‌دهنده اخلاص و گفت‌وگوی بی‌غرض با حق است. او تنها از سر عشق و اشتیاق به گفت‌وگو با خداوند سخن گفت، گویی چون عاشقی که تنها به وصال معشوق می‌اندیشد، نه به چیزی دیگر. این داستان، چون چراغی است که مسیر اخلاص را برای سالک روشن می‌سازد.

درنگ: پاسخ موسی (ع) به سؤال خداوند، نشان‌دهنده اخلاص و گفت‌وگوی بی‌غرض با حق است.

بخش ششم: معرفت و رفتار با خلق

معرفت در رفتار با خلق

معرفت حقیقی، در رفتار با خلق آشکار می‌شود. سالک باید با خلق خدا چنان رفتار کند که گویی با خود خدا مواجه است. این اصل، چون آینه‌ای است که رفتار سالک با خلق را بازتاب می‌دهد و نشان می‌دهد که او با خدا چگونه رفتار خواهد کرد. معرفت، بدون تعامل صحیح با خلق، ناقص است، گویی چون درختی که میوه‌ای به بار نمی‌آورد.

درنگ: معرفت حقیقی در رفتار با خلق آشکار می‌شود و سلوک بدون توجه به خلق ممکن نیست.

قیامت در رفتارهای کنونی

قرآن کریم می‌فرماید: اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا (کتابت را بخوان، امروز خودت برای حسابرسی خویش بسنده‌ای). قیامت، در رفتارهای کنونی انسان متجلی است، و اعمال او در دنیا، حساب او در قیامت را تعیین می‌کند. این آیه، چون هشداری است که سالک را به تأمل در اعمال خویش فرا می‌خواند، تا با آگاهی، مسیر سلوک را طی کند.

درنگ: قیامت در رفتارهای کنونی انسان متجلی است و اعمال دنیا، حساب قیامت را تعیین می‌کند.

رفتار با اشیا و خلق

رفتار سالک با اشیا و خلق، نشان‌دهنده معرفت و سلوک اوست. عالمان حقیقی، با احترام با همه‌چیز، از لباس و کتاب گرفته تا خلق خدا، برخورد می‌کنند. این احترام، گویی چون نشانه‌ای است که عمق معرفت سالک را نشان می‌دهد. سالک باید با اشیا و خلق، چون با جلوه‌های الهی رفتار کند، تا سلوکش به کمال برسد.

درنگ: رفتار سالک با اشیا و خلق، نشان‌دهنده معرفت و سلوک اوست و احترام به آن‌ها، جلوه‌ای از معرفت الهی است.

نقد سوءاستفاده از کتاب

بی‌حرمتی به کتاب و اموال دیگران، نشانه نقص در سلوک و معرفت است. کتاب، چون گنجینه‌ای از معرفت است که باید با احترام با آن برخورد شود. این نقد، گویی چون هشداری است که سالک را به حفظ حرمت معرفت و حقوق دیگران فرا می‌خواند، تا از هرگونه بی‌توجهی به جلوه‌های الهی پرهیز کند.

درنگ: بی‌حرمتی به کتاب و اموال دیگران، نشانه نقص در سلوک و معرفت است.

بی‌غرضی انبیا

انبیا و اولیا، بدون غرض و طمع، به مقامات الهی نائل شدند. قرآن کریم می‌فرماید: إِنِّي أَنَا اللَّهُ (منم خداوند) و اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (به نام پروردگارت که آفرید بخوان). انبیا، گویی چون ستارگانی‌اند که بدون طلب مقام، در آسمان معرفت درخشیدند. این بی‌غرضی، الگویی برای سالک است تا از هر نیت نفسانی رها شود.

درنگ: انبیا و اولیا، بدون غرض و طمع، به مقامات الهی نائل شدند و الگویی برای رهایی سالک از نیت‌های نفسانی‌اند.

تفاوت مراتب دعا

خواستن امور دنیوی و اخروی از خدا جایز است، اما سلوک والا، طلب خدا بدون غرض است. سالک حقیقی، چون عاشقی است که تنها به وصال معشوق می‌اندیشد، نه به تصاحب نعمت‌های او. این تمایز، گویی چون خطی است که سلوک عادی را از سلوک متعالی جدا می‌سازد.

درنگ: سلوک والا، طلب خدا بدون غرض است، در حالی که خواستن امور دنیوی و اخروی جایز، اما در مرتبه‌ای پایین‌تر است.

جمع‌بندی

درس بیست و دوم منازل السائرین، با تبیین رابطه علّی میان بدایات و نهایات، بر ضرورت تصحیح مبادی برای دستیابی به غایات متعالی تأکید دارد. بدایات، در سه بخش قبل از استعداد، ظرف استعداد، و فعلیت استعداد تحلیل شده و نقش عوامل ازلی، محیطی، و اکتسابی در شکل‌گیری سلوک بررسی گردیده است. اخلاص، به‌عنوان محور تصحیح بدایات، و رهایی از عوض و غرض، به‌عنوان شرط سلوک حقیقی، برجسته شده‌اند. تمایز میان سلام و تسلیم، و تأکید بر هندسه به‌جای حساب، سلوک را به سوی وحدت و اخلاص هدایت می‌کند. آیات قرآن کریم و سیره انبیا، بر بی‌غرضی و اطاعت خالصانه تأکید دارند. رفتار سالک با خلق و اشیا، آیینه‌ای برای معرفت اوست، و قیامت، در اعمال کنونی او متجلی است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، نهایات به چه چیزی وابسته است؟

2. طبق متن، بدایات به چند بخش تقسیم می‌شود؟

3. کدام مفهوم در متن به عنوان علت نهایات معرفی شده است؟

4. در مسیر سلوک، طبق متن، سالک ابتدا باید چه چیزی را به دست آورد؟

5. کدام یک از موارد زیر در متن به عنوان یکی از مراحل سلوک ذکر شده است؟

6. نهایات بدون تصحیح بدایات ممکن است به نتیجه برسد.

7. بدایات شامل سه بخش است: قبل از استعداد، استعداد و فعلیت استعداد.

8. اسلام در متن به معنای تسلیم اجباری است.

9. سالک برای موفقیت در سلوک باید ابتدا بدایات خود را بشناسد.

10. اخلاص در متن به معنای خلاص شدن از فاعل و شرك است.

11. چرا نهایات به بدایات وابسته است؟

12. سه بخش بدایات در متن چیست؟

13. چرا اسلام در سلوک به معنای سلام است؟

14. منظور از اخلاص در متن چیست؟

15. چرا سالک باید از عوض و غرض در سلوک دوری کند؟

پاسخنامه

1. بدایات

2. سه بخش

3. بدایات

4. بدایات

5. اسلام

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. درست

11. نهایات نتیجه بدایات است، زیرا بدایات مانند پایه‌های ساختمان، اساس فعلیت و کمال را تشکیل می‌دهد.

12. بدایات شامل قبل از استعداد، ظرف استعداد و فعلیت استعداد است.

13. اسلام در سلوک به معنای سلام است، زیرا بیانگر توجه و هماهنگی با حق بدون اجبار است.

14. اخلاص به معنای خلاص شدن از فاعل و شرك و عمل برای وجه‌الله بدون غرض است.

15. عوض و غرض (متامع دنیوی و اخروی) مانع خلوص و رسیدن به وجه‌الله در سلوک می‌شوند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده