در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 28

متن درس

 

منازل السائرین: معرفت و احسان در سلوک عرفانی

تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه بیست و هشتم -مقدمه- بخش 28)

مقدمه

سلوک عرفانی، چونان سفری است در ژرفای وجود، که سالک را به سوی حقیقت بی‌کران الهی رهنمون می‌سازد. در این مسیر، معرفت به حق، چونان چراغی فروزان، راه را روشن می‌کند و احسان، چونان قله‌ای رفیع، مقصد والای عبودیت را نمایان می‌سازد. درس بیست و هشتم از کتاب شریف منازل السائرین، با محوریت حدیث جبرئیل علیه‌السلام، به تبیین این دو مفهوم بنیادین می‌پردازد و مراتب معرفت را در قالب‌های حرف، ذهن، ادراک و یقین، به زیبایی ترسیم می‌کند. این درس‌گفتار، که از بیانات عمیق آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره برگرفته شده، عرفان را نه تنها دانشی نظری، بلکه راهی عملی و خون‌آلود معرفی می‌کند که سالک را به رؤیت و وصول به حق دعوت می‌نماید این نوشتار، به کاوش در گستردگی معرفت، پویایی سلوک، و جایگاه احسان در عرفان اسلامی می‌پردازد.

بخش نخست: حدیث جبرئیل و تبیین مقام احسان

متن حدیث و جایگاه آن

حدیث جبرئیل علیه‌السلام، چونان گوهری درخشان در گنجینه معارف اسلامی، مقام احسان را در سلوک عرفانی تبیین می‌کند. در این حدیث، که از منابع معتبر اهل سنت نقل شده و در مأثورات شیعی نیز جایگاهی والا دارد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در پاسخ به پرسش جبرئیل علیه‌السلام درباره احسان چنین فرمودند:

درنگ: «فِي حَدِيثِ سُؤَالِ جَبْرَئِيلَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص): قَالَ: مَا الْإِحْسَانُ؟ قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» (عبادت کن خدا را چنان‌که گویی او را می‌بینی، و اگر تو او را نبینی، او تو را می‌بیند).

این تعریف، احسان را مرتبه‌ای از عبادت معرفی می‌کند که در آن، سالک با حالتی از شهود یا مراقبه الهی به پرستش حق می‌پردازد. احسان، فراتر از اعمال ظاهری چون صدقه‌دادن، حالتی معنوی است که وجود سالک را به تجلی‌گاه حضور الهی تبدیل می‌سازد. اعتبار این حدیث در عرفان شیعی، به دلیل هم‌خوانی با مأثورات معصومین علیهم‌السلام، آن را به منبعی الهام‌بخش برای تبیین سلوک عرفانی بدل کرده است.

نقد رویکردهای سطحی به احسان

در نگاه عامه، احسان گاه به معنای ساده‌ای چون کمک مالی به نیازمندان تقلیل می‌یابد. این دیدگاه، که در اذهان برخی به‌محض شنیدن واژه احسان نقش می‌بندد، از عمق معنوی این مقام غافل است. احسان، چونان نهالی است که در خاک عبادت شهودی ریشه دوانده و میوه آن، وصول به حق است. این درس‌گفتار، با نقد این برداشت سطحی، احسان را حالتی عمیق و غیرمادی معرفی می‌کند که سالک را به رؤیت یا مراقبه الهی رهنمون می‌سازد.

جدیت پرسش جبرئیل

پرسش جبرئیل علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، برخلاف تصور برخی، نمایشی یا آموزشی صرف برای دیگران نیست. این پرسش، چونان کاوشی عمیق در باب توحید، از دغدغه‌ای معرفتی نشأت می‌گیرد. جبرئیل، که خود ملکی مقرب و در افق اعلی شاهد رؤیت پیامبر بوده، در پی فهم چگونگی پیمودن این مسیر بی‌خطر از آتش توحید است. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى (سوره نجم، آیه 13)؛ به‌راستی او را در افق اعلی دید ().

این آیه، مرتبه متعالی شهود پیامبر را تأیید می‌کند و پرسش جبرئیل را به تلاشی برای درک این مقام والا پیوند می‌زند. جبرئیل، که خود فرموده «اگر یک قدم جلوتر روم، آتش گیرم»، از پیامبر می‌پرسد که چگونه این راه را پیموده است. این پرسش، نه شوخی است و نه نمایش، بلکه کاوشی حقیقی در ژرفای توحید است.

بخش دوم: مراتب معرفت و گستردگی آن

بی‌کرانگی معرفت حق

معرفت به حق، چونان اقیانوسی بی‌کران است که هر قطره آن، مظهری از حقیقت الهی را در خود نهفته دارد. این درس‌گفتار، با تأکید بر بی‌نهایت بودن مراتب معرفت، آن را ظرفی لایتناهی معرفی می‌کند که هیچ مرز و محدودیتی را نمی‌پذیرد. حدیث مشهور «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق» (راه‌های به سوی خدا به تعداد نفَس‌های خلایق است)، این تنوع را به زیبایی ترسیم می‌کند. هر موجودی، به فراخور ظهورش، راهی به سوی حق دارد و معرفت، چونان آینه‌ای است که چهره حق را در هر مظهر بازمی‌تاباند.

درنگ: معرفت حق، دارای مراتب بی‌نهایت است که هر سالک به فراخور استعداد و ظهورش به آن متصل می‌شود. «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق» تأکیدی است بر تنوع و شخصی‌سازی مسیرهای سلوک.

فطری بودن معرفت

معرفت به حق، چونان نوری است که در فطرت هر انسانی تابیده و او را به سوی مبدأ خویش هدایت می‌کند. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (سوره روم، آیه 30)؛ آفرینش خدا که مردم را بر آن سرشته است ().

این فطرت، مبنای ذاتی معرفت است که هر انسانی را، حتی در نازل‌ترین مراتب، به سوی حق رهنمون می‌سازد. این درس‌گفتار، معرفت را نه امری اکتسابی صرف، بلکه جریانی فطری می‌داند که در همه موجودات جاری است.

چهره‌های معرفت: حقیقی و عنوانی

معرفت، چونان گوهری دوچهره است: چهره‌ای حقیقی که در آن، هیچ موجودی از معرفت به حق بی‌نصیب نیست، و چهره‌ای عنوانی که مراتب آن در انسان‌ها به کفر، اسلام، ایمان و احسان تقسیم می‌شود. در چهره حقیقی، عالم چونان محضری است که اسماء و صفات الهی در آن تجلی یافته و هر ذره، آینه‌ای از معرفت حق است. اما در چهره عنوانی، معرفت به مراتب انسانی محدود شده و هر فرد، به فراخور سلوکش، در یکی از این مراتب جای می‌گیرد.

مراتب معرفت عنوانی

معرفت عنوانی، چونان نردبانی است که سالک را از کفر به احسان می‌رساند. این مراتب، که در انسان‌ها به کافر، مسلمان، مؤمن و محسن تقسیم می‌شود، هر یک جلوه‌ای از معرفت را نمایان می‌سازد. کافر، در تاریکی انکار گرفتار است؛ مسلمان، به ظاهر حق تسلیم شده؛ مؤمن، به باطن ایمان آورده؛ و محسن، در مقام شهود و مراقبه به عبادت حق می‌پردازد. این تقسیم‌بندی، سلوک را فرآیندی سلسله‌مراتبی معرفی می‌کند که هر مرتبه، گامی به سوی کمال است.

بخش سوم: مراتب معرفت در سلوک انسانی

معرفت حرف

معرفت حرف، چونان نسیمی است که بر سطح وجود می‌وزد، اما ریشه‌ای در ژرفای آن ندارد. این معرفت، که در بسیاری از انسان‌ها غالب است، به پرستش خدا بر اساس منافع شخصی محدود می‌شود. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

إِنَّمَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُمْ خَيْرٌ اطْمَأَنُّوا (سوره فصلت، آیه 11)؛ آنان خدا را تنها بر سر یک حرف می‌پرستند، پس اگر خیری به آنان برسد اطمینان می‌یابند ().

این معرفت، ناپایدار و مشروط به شرایط خارجی است. سالک در این مرتبه، چونان مسافری است که در طوفان منافع خویش، از حق غافل می‌شود و به محض رویارویی با دشواری، پشت به حقیقت می‌کند.

معرفت ذهنی

معرفت ذهنی، گامی فراتر از معرفت حرف است که در آن، ذهن سالک عطر حق را استشمام می‌کند. این معرفت، چونان بذری است که در خاک اندیشه کاشته شده، اما هنوز به بار ننشسته است. سالک در این مرتبه، با وجود گریز از حق، آن را فراموش نمی‌کند و اضطرابی درونی او را بین پذیرش و گریز معلق نگه می‌دارد. این اضطراب، چونان جرقه‌ای است که سالک را به سوی مراتب بالاتر فرا می‌خواند.

درنگ: معرفت ذهنی، با اضطراب درونی همراه است که سالک را بین پذیرش و گریز از حق معلق نگه می‌دارد. این حالت، نشانه‌ای از نفوذ حق در اندیشه اوست.

معرفت ادراکی

معرفت ادراکی، چونان نوری است که نه تنها ذهن، بلکه اعضا و جوارح سالک را روشن می‌سازد. در این مرتبه، حق در وجود سالک متجلی شده و او، چونان آیینه‌ای، تجلی‌گاه اسماء و صفات الهی می‌شود. این معرفت، عملی و عینی است و سالک را به هماهنگی با حقیقت الهی رهنمون می‌سازد. تشبیهی زیبا در این درس‌گفتار، معرفت ادراکی را به بوی غذایی تشبیه می‌کند که نه تنها دست و دهان، بلکه کل وجود انسان را فرا می‌گیرد.

معرفت یقینی

معرفت یقینی، قله معرفت است که در آن، سالک به جزم و اطمینان کامل از حق می‌رسد. این مرتبه، چونان ساحلی است که سالک پس از سفری طوفانی در اقیانوس معرفت، به آن دست می‌یابد. یقین، تردید را از وجود سالک می‌زداید و او را به وحدت با حق پیوند می‌دهد. این درس‌گفتار، یقین را ظرفی از حتم و جزم معرفی می‌کند که فراتر از ذهن و ادراک است.

تنوع معرفت در یک فرد

معرفت در یک فرد، چونان باغی است که در آن، درختان گوناگونی از مراتب مختلف روییده‌اند. سالک ممکن است در یک بُعد، معرفتی حرف داشته باشد، در بعدی دیگر ذهنی، و در مرتبه‌ای دیگر ادراکی یا یقینی. این تنوع، سلوک را فرآیندی چندلایه و پویا معرفی می‌کند که در آن، سالک به‌طور همزمان در مراتب مختلف سیر می‌کند.

بخش چهارم: معرفت به فعل، صفت و ذات

تقسیم‌بندی معرفت بر اساس متعلق

معرفت، چونان جویباری است که به سوی سه مقصد جاری می‌شود: فعل الهی، صفات الهی، و ذات الهی. هر یک از این متعلقات، مراتبی از حرف، ذهن، ادراک و یقین را در خود جای داده است. سالک ممکن است نسبت به افعال الهی یقین داشته باشد، اما در صفات، ادراک، و در ذات، تنها معرفتی حرف یا ذهنی داشته باشد. این تقسیم‌بندی، معرفت را دانشی چندلایه معرفی می‌کند که با توجه به متعلق، مراتب متفاوتی دارد.

یقین اولیاء خدا

اولیاء خدا، چونان قله‌های رفیعی هستند که در همه مراتب معرفت، از فعل و صفت تا ذات، به یقین رسیده‌اند. این درس‌گفتار، با استناد به سخن معصوم «إن لي مع الله حالات»، اولیاء را دارای حالات متغیر در سلوک معرفی می‌کند که لحظه‌به‌لحظه با شئون الهی هماهنگ می‌شوند. این پویایی، سلوک اولیاء را زنده و تازه نگه می‌دارد.

درنگ: اولیاء خدا در همه مراتب معرفت، از فعل و صفت تا ذات، به یقین رسیده‌اند و حالاتشان لحظه‌به‌لحظه با شئون الهی هماهنگ است.

انواع یقین

یقین، چونان گوهری است که در سه ظرف علم، رؤیت و وصول تجلی می‌یابد. یقین علمی، به دانش نظری محدود است؛ یقین رؤیتی، به شهود حق در مظاهر عالم می‌رسد؛ و یقین وصولی، سالک را به وحدت با حق رهنمون می‌سازد. وصول، چونان مقصدی است که فراتر از رؤیت، سالک را به عینیت با حق می‌رساند. این درس‌گفتar، وصول را مرتبه‌ای متعالی‌تر از رؤیت معرفی می‌کند.

بخش پنجم: مقام جمع و عرفان عملی

مقام جمع

مقام جمع، چونان افقی است که در آن، سالک خدا را از منظر همه موجودات می‌بیند. این مرتبه، که اوج سلوک است، سالک را به وحدت وجودی رهنمون می‌سازد، جایی که او با چشم کافر و مؤمن، حرف و یقین، حق را مشاهده می‌کند. این درس‌گفتار، مقام جمع را حالتی معرفی می‌کند که سالک در آن، عینک جمع را بر چشم نهاده و خدا را در همه مظاهر می‌بیند.

عرفان عملی و خون‌آلود

عرفان، چونان راهی است که در آن، سالک نه با کتاب و قلم، بلکه با خون دل و پای بریده به مقصد می‌رسد. این درس‌گفتار، با نقد رویکردهای نظری به عرفان، آن را مسیری عملی و دشوار معرفی می‌کند که در بستر جامعه و حقیقت شکل می‌گیرد. اولیاء خدا، که مدرسه‌شان خیابان و بیابان و کلاس‌شان دهر بوده، عرفان را در تعامل با خلق و حق زیسته‌اند.

درنگ: عرفان، راهی خون‌آلود و عملی است که در بستر جامعه و حقیقت شکل می‌گیرد، نه در کلاس‌های نظری و کتاب‌های درسی.

حیات و تازگی سالک

سالک، چونان درختی است که باید با زمان و جامعه خویش رشد کند. این درس‌گفتار، حیات و تازگی را شرط سلوک می‌داند و سالک را به هماهنگی با تحولات زمان دعوت می‌کند. سالکی که با زمان خویش رشد نکند، چونان مرده‌ای است در میان زندگان. اولیاء خدا، با سخنانی تازه و زنده، عالم را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازند.

بخش ششم: رؤیت حق و پویایی توحید

رؤیت همه‌جانبه حق

حق، چونان خورشیدی است که با هر ابزار ادراکی، از چشم و دل تا دست و پا، قابل رؤیت است. این درس‌گفتار، خدا را با هر عضوی دیدنی می‌داند و چشمی که او را نبیند، کور می‌خواند. در ادعیه و مأثورات، سخن از رؤیتی است که فراتر از «كانَّك» حدیث جبرئیل، سالک را به شهود بی‌واسطه حق رهنمون می‌سازد. این رؤیت، چونان جریانی است که همه وجود سالک را دربرمی‌گیرد.

عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ؛ کور است آن چشمی که تو را نبیند.

توحید و آتش

باب توحید، چونان آتشی است که سالک را در خود می‌گدازد، اما برای اولیاء، چونان نسیمی خنک و آرام‌بخش است. قرآن کریم در داستان ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید:

يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا (سوره انبیا، آیه 69)؛ ای آتش، خنک و بی‌آزار باش ().

این آیه، توحید را مرجع تحول عرفانی معرفی می‌کند که سختی‌ها را برای سالک به آرامش بدل می‌سازد. این درس‌گفتار، توحید را باب ناری می‌داند که تنها اولیاء از آن به سلامت عبور می‌کنند.

پویایی حق و اولیاء

حق، چونان جریانی است که لحظه‌به‌لحظه در شأنی نو پدیدار می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید:

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه 29)؛ هر روز او در کاری است ().

اولیاء خدا، که با این پویایی هماهنگ‌اند، لحظه‌به‌لحظه تازه و زنده‌اند. این درس‌گفتار، با استناد به سخن معصوم «إن لي مع الله حالات»، سلوک اولیاء را فرآیندی پویا معرفی می‌کند که با شئون الهی هم‌نوا است.

بخش هفتم: ظهور امام زمان و تازگی معرفت

ظهور به مثابه شکوفایی

ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، چونان شکوفه‌ای است که عالم هستی را به عطر معرفت می‌آراید. این درس‌گفتار، ظهور را نه تخریبی، بلکه احیایی عرفانی معرفی می‌کند که با سخنان تازه و معارف نوین، عالم را آباد می‌سازد. امام زمان، با تازگی و صفا، همه عالم را به سوی حقیقت دعوت می‌کند و قداره او، نه تیغ تخریب، بلکه شمشیر عشق و جمال است.

درنگ: ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، شکوفایی معرفت و تازگی عالم است که با سخنان نوین، عالم را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد.

نقد تصورات نادرست

برخی، ظهور را با تخریب و خشونت پیوند می‌زنند، گویی امام زمان برای ویرانی کعبه یا نابودی عالم می‌آید. این درس‌گفتار، این تصورات را نقد کرده و ظهور را جریانی احیایی و معنوی معرفی می‌کند که عالم را با معرفت و صفا آباد می‌سازد. امام زمان، نه قداره‌کش روزگار، بلکه احیاگر حقیقت است که با جمال و جلال، دل‌ها را به سوی حق می‌کشاند.

جمع‌بندی

درس بیست و هشتم منازل السائرین، چونان آیینه‌ای است که گستردگی معرفت و عمق احسان را در سلوک عرفانی بازمی‌تاباند. این درس‌گفتار، با محوریت حدیث جبرئیل، معرفت را در دو چهره حقیقی و عنوانی بررسی کرده و مراتب آن را از حرف تا یقین ترسیم می‌کند. احسان، به‌عنوان عبادت شهودی، سالک را به رؤیت یا مراقبه الهی رهنمون می‌سازد و عرفان را راهی عملی و خون‌آلود معرفی می‌کند که در بستر جامعه و حقیقت شکل می‌گیرد. اولیاء خدا، با یقین به فعل، صفت و ذات الهی، لحظه‌به‌لحظه با شئون حق هماهنگ‌اند و ظهور امام زمان، شکوفایی این معرفت در عالم است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، تعریف احسان در حدیث جبرئیل چیست؟

2. عبارت معروف «الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق» به چه معناست؟

3. در درسگفتار، معرفت به چند چهره تقسیم شده است؟

4. بر اساس متن، کدام‌یک از انواع معرفت در درسگفتار ذکر نشده است؟

5. کدام ویژگی معرفت در چهره حقیقی در درسگفتار تأکید شده است؟

6. بر اساس درسگفتار، معرفت حرفی به معنای عبادت خدا برای کسب منافع شخصی است.

7. در چهره عنوانی معرفت، هیچ تفاوتی بین کافر و مؤمن وجود ندارد.

8. درسگفتار بیان می‌کند که معرفت یقینی بالاترین مرتبه معرفت است و دیگر مراتب را در بر نمی‌گیرد.

9. بر اساس متن، اولیاء خدا در همه مراتب معرفت (فعل، صفت و ذات) به یقین می‌رسند.

10. درسگفتار تأکید دارد که جبرئیل سؤالش درباره احسان را به‌صورت شوخی یا نمایشی مطرح کرده است.

11. تفاوت اصلی بین معرفت حرفی و معرفت ذهنی چیست؟

12. چرا درسگفتار معرفت را به دو چهره حقیقی و عنوانی تقسیم می‌کند؟

13. بر اساس متن، چرا جبرئیل از پیامبر(ص) درباره احسان سؤال می‌کند؟

14. چگونه معرفت ادراکی از معرفت ذهنی متمایز می‌شود؟

15. چرا درسگفتار تأکید دارد که معرفت اولیاء خدا لحظه‌به‌لحظه متفاوت است؟

پاسخنامه

1. عبادت خدا به گونه‌ای که گویی او را می‌بینی

2. راه‌های رسیدن به خدا به تعداد موجودات عالم است

3. دو چهره: حقیقی و عنوانی

4. معرفت عملی

5. همه عالم ظرف معرفت حق‌تعالی است

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. معرفت حرفی به عبادت خدا برای منافع شخصی محدود است، در حالی که معرفت ذهنی به درک عمیق‌تر و اندیشیدن به خدا منجر می‌شود.

12. برای تمایز بین معرفت ذاتی و فراگیر در همه موجودات (حقیقی) و معرفتی که بر اساس مراتب و عناوین مانند کافر و مؤمن تعریف می‌شود (عنوانی).

13. جبرئیل برای فهم چگونگی پیمودن راه توحید بدون سوختن در آتش آن سؤال می‌کند.

14. معرفت ادراکی در اعضا و جوارح انسان نفوذ می‌کند، در حالی که معرفت ذهنی تنها در ذهن باقی می‌ماند.

15. زیرا خداوند در هر لحظه در شأنی جدید است و اولیاء خدا با این تازگی همراه می‌شوند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده