متن درس
منازل السائرین: تحلیل و تبیین اسماء قیوم و صمد در عرفان شیعی
تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهارم-مقدمه-بخش چهارم)
مقدمه: درآمدی بر علم اسماء الهی
علم اسماء الهی، چونان گوهری درخشان در سپهر معرفت الهی، از علوم دیگر متمایز است و در عرفان شیعی جایگاهی بس والا دارد. این علم، نه با فلسفه و نه با عرفان نظری یا عملی همسان است، بلکه چونان دریایی ژرف، نیازمند معرفتی شهودی و استادانه است. درس چهارم از مقدمه کتاب شریف منازل السائرین، تألیف خواجه عبدالله انصاری با شرح کمالالدین عبدالرزاق قاسانی، به تبیین دو اسم مبارک قیوم و صمد اختصاص دارد. این نوشتار، با تجمیع درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی، این دو اسم را در پرتو عرفان شیعی بررسی میکند، نقدهایی بر شرح شارح ارائه میدهد و جایگاه این اسماء را در نظام معرفتی و سلوکی روشن میسازد.
بخش نخست: ساختار خطبه و جایگاه آن در گفتار عرفانی
ارکان خطبه و اهمیت آن
هر گفتار دینی، چونان بنایی رفیع، نیازمند پایههایی استوار است که در قالب خطبهای متشکل از چهار رکن سامان مییابد: آغاز با نام مبارک خداوند (بسم الله الرحمن الرحیم)، حمد و ثنای الهی، درود بر اولیاء خدا، و لعن بر معاندان حق. این ارکان، چونان ستونهایی است که بنای معرفت توحیدی را نگاه میدارند و جهتگیری معنوی گفتار را مشخص میسازند. این ساختار، در عرفان شیعی، نمایانگر التزام به توحید، نبوت، امامت و تبری از دشمنان حق است و چونان کلیدی، دروازههای سلوک را میگشاید.
بخش دوم: تمایز علم اسماء از علوم دیگر
استقلال علم اسماء
علم اسماء الهی، چونان گوهری مستقل در میان علوم، نه در فلسفه خلاصه میشود و نه در عرفان نظری یا عملی. این علم، نیازمند شهودی است که تنها از طریق استادان راستین و معرفتی الهی بهدست میآید. فیلسوفان و عارفان، هرچند در علوم خود استاد دیده باشند، بدون هدایت استاد در علم اسماء، به ژرفای آن راه نمییابند. این استقلال، ریشه در قرآن کریم دارد، آنجا که خداوند به آدم علیهالسلام اسماء را آموخت:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
(: و خدا همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست میگویید، مرا از نامهای اینها خبر دهید. – سوره بقره، آیه 31)
این آیه، نشاندهنده جایگاه والای علم اسماء است که فراتر از معرفتهای بشری و حتی فرشتگان قرار دارد.
نقد رویکرد خودآموز در تبیین اسماء
شارح کتاب، در تبیین اسماء قیوم و صمد، بهگونهای خودآموز و بدون بهرهگیری از هدایت استادانه عمل کرده است. این رویکرد، چونان سفری بیرهنما در بیابانی ناشناخته، به ضعف در استحکام معانی انجامیده است. به تعبیر شاعر:
عاشقی را باید از پروانه عاشق یاد گیرد
هر که چیزی یاد گیرد، باید از استاد یاد گیرد
این بیت، چونان مشعلی، بر اهمیت آموزش استادمحور در علوم شهودی تأکید دارد و نشان میدهد که معرفت اسماء، بدون هدایت استاد، به کژراهه میرود.
بخش سوم: نقد رویکرد ماتن و شارح در تبیین اسماء
رویکرد ماتن: ایجاز یا محدودیت؟
ماتن، خواجه عبدالله انصاری، در طرح اسماء الهی (واحد، احد، قیوم، صمد)، به ذکر نام آنها بسنده کرده و از تبیین عمیق عرفانی پرهیز نموده است. این ایجاز، اگرچه به دلیل سبک خاص ماتن قابل توجیه است، اما نشاندهنده محدودیت در ارائه معرفت نظاممند اسماء است. این رویکرد، چونان نقشی کلی بر بوم، فاقد جزئیات و رنگهای لازم برای فهم کامل است.
نقد شارح: خلط صفات ذاتی و فعلی
شارح، برخلاف ماتن، به شرح تفصیلی اسماء پرداخته، اما این شرح خالی از اشکال نیست. او قیوم و صمد را بهعنوان صفات فعلی و اضافی (مربوط به خلق) تعریف کرده، در حالی که این اسماء، ذاتی، ثبوتی و نفسیاند. این خلط، چونان آمیختن آب زلال با گل، حقیقت این اسماء را مکدر ساخته است. قیوم و صمد، چونان ستارگانی در آسمان ذات الهی، مستقل از خلق و بینیاز از متعلقاند.
بخش چهارم: تبیین صفات ثبوتی و نقد تعاریف سلبی
ثبوتی بودن اسماء الهی
تمام اسماء الهی، از جمله قیوم و صمد، ثبوتیاند و هیچ جنبه سلبی ندارند. تعاریف سلبی، مانند «نه جسم، نه مکان»، یا انتزاعی، مانند «نه فرش، نه دیوار»، شایسته مقام رفیع اسماء الهی نیستند. صفت، چونان گلی شکوفا، باید وجودی و حقیقی باشد، نه صرف نفی چیزی. به تعبیر شاعر:
نه مرکب بود و جسم، نه مرئی، نه مکان
بیشریک است و معانی، تو یقین دان خالق
این بیت، گرچه برای تطبیق قافیه سروده شده، اما بهاشتباه صفت خالق را بهعنوان صفتی ثبوتی در کنار تعاریف سلبی قرار داده و از حقیقت اسماء دور مانده است.
نقد تعاریف انتزاعی
تعاریف انتزاعی، مانند نفی قالی، ماست یا سیبزمینی از انسان، صرفاً بازیهای ذهنیاند و شایسته مقام الهی نیستند. صفت، آن است که وجود را نشان دهد، نه آنکه عدم را توصیف کند. این نقد، چونان تیغی برنده، تعاریف کلامی را که اسماء را به نفی و انتزاع تقلیل میدهند، کنار میزند.
بخش پنجم: تقسیمبندی اسماء الهی
اسماء جمالی و جلالی
اسماء الهی، چونان دو بال پرندهای الهی، به دو دسته جمالی و جلالی تقسیم میشوند. اسماء جمالی، مانند رحمان، رحیم، لطيف، قیوم و صمد، جلوههای رحمت و لطف الهیاند، در حالی که اسماء جلالی، مانند قابض و باطش، نمودهای قهر و عظمتاند. این تقسیمبندی، چونان آیینهای، تنوع تجلیات الهی را نشان میدهد و خلق را به سوی فهم جامع ذات حق رهنمون میسازد.
بخش ششم: قیوم: صفت ذاتی یا فعلی؟
تبیین قیوم در عرفان شیعی
شارح، قیوم را به معنای مقوّم (پدیدآورنده خلق) تعریف کرده و آن را صفتی فعلی و اضافی دانسته است. اما قیوم، چونان کوهی استوار، صفتی ذاتی است که قیام بالذات حق را نشان میدهد. تفاوت قائم و قیوم، چونان تفاوت شاخهای متکی به درخت و درختی خودایستاست. قائم، قیام به غیر دارد، مانند دیواری که به زمین متکی است، اما قیوم، قیام بالذات و مستقل از هر چیز است.
خداوند متعال خود فرموده است:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
(: خدا نور آسمانها و زمین است. – سوره نور، آیه 35)
اما شارح، بهاشتباه، نور را به منوّر تقلیل داده و قیوم را به مقوّم فروکاسته است. قیوم، چونان خورشیدی که خود نورافشانی میکند، قیامش از ذات او و برای ذات اوست، نه وابسته به خلق.
نقد تعریف شارح
تعریف شارح از قیوم بهعنوان مقوّم، که گویی خلق را در وجود اقامه میکند، نادرست است. خلق، چونان سایههای نور حق، ظهورات او هستند، نه موجوداتی اقامتی. این دیدگاه، ریشه در وحدت وجود دارد که حق را وجود مطلق و خلق را ظهورات او میداند. تعریف شارح، چونان نقاشیای ناتمام، حقیقت قیوم را ناقص نشان میدهد.
بخش هفتم: صمد: معشوق ذاتی یا مقصود خلق؟
تبیین صمد در قرآن کریم
اسم صمد، چونان گوهری بیهمتا، در قرآن کریم چنین آمده است:
اللَّهُ الصَّمَدُ
(: خدا بینیاز است. – سوره اخلاص، آیه 2)
صمد، به معنای مقصود و معشوق ذاتی حق است که همه هستی به سوی او توجه دارند، نه از سر نیاز و فقر، بلکه به دلیل جذبه و کمال ذاتی او. شارح، بهاشتباه، صمد را مقصود خلق به دلیل افتقار آنها دانسته، گویی بدون خلق، صمدیت حق تحقق نمییابد. این تعریف، چونان قفسی تنگ، حقیقت بینیازی صمد را محدود میسازد.
صمد: قاصد و مقصود ذاتی
حق، خود قاصد و مقصود خویش است، پیش از آنکه خلق او را قصد کنند. صمدیت، چونان آتشی جاودان، در ذات حق شعلهور است و نیازی به خلق ندارد. به تعبیر عارفان، «هو العارف و هو المعروف»، یعنی حق هم عارف است و هم معرفت او به ذات خویش است. این دیدگاه، صمد را از تعاریف اضافی و فعلی جدا میسازد.
بخش هشتم: تفاوت صفات ذاتی و فعلی
صفات ذاتی: بینیاز از متعلق
صفات ذاتی، مانند حی، حق، قیوم و صمد، چونان چشمههایی جوشان، بینیاز از متعلقاند و در ذات حق متجلیاند. اما صفات فعلی، مانند رازق، به متعلقی چون مرزوق وابستهاند. برای مثال، حق، حی است، چه خلق زنده باشند و چه نباشند؛ اما رازقیت، نیازمند مرزوق است.
تقدم حیات بر قیوم و صمد
حیات، چونان مادر اسماء الهی، بر قیوم و صمد تقدم دارد، زیرا قیومیت و صمدیت، در پرتو حیات حق معنا مییابند. به تعبیر عرفا، «الحیاة أمّ الأئمة الاسماء الإلهیة»، یعنی حیات، بنیاد همه اسماء است. این تقدم، چونان ریشهای است که درخت اسماء را تغذیه میکند.
بخش نهم: نقد مفهوم عدم ذاتی
رد مفهوم عدم ذاتی
شارح، صمد را به دلیل عدم ذاتی ممکنات تعریف کرده، اما این مفهوم، چونان سرابی در بیابان، نادرست است. عدم، چیزی نیست که ذات داشته باشد، و خلق، ظهورات حقاند، نه موجوداتی با عدم ذاتی. این دیدگاه، ریشه در کلام اشعری و معتزلی دارد که عرفان شیعی آن را رد میکند.
وحدت وجود و ظهور خلق
در عرفان شیعی، حق، وجود مطلق است و خلق، ظهورات او هستند. این دیدگاه، چونان جویباری زلال، هرگونه دوگانگی بین حق و خلق را نفی میکند. خلق، نه موجوداتی اقامتیاند و نه دارای عدم ذاتی؛ بلکه چونان آیینههایی، جلوههای حق را بازمیتابانند.
بخش دهم: حکمت نظری و عملی در عرفان
تقدم معرفت بر عشق و اطاعت
حکمت نظری، که همان معرفت است، بر حکمت عملی، که اطاعت و عشق است، تقدم دارد. عشق و اطاعت جاهلانه، چونان بنایی بیپایه، فرو میریزد. به فرموده قرآن کریم:
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ
(: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد. – سوره آلعمران، آیه 31)
این آیه، نشان میدهد که اطاعت، فرع بر حب است و حب، فرع بر معرفت. اطاعت حبّی، چونان گلی معطر، از معرفت الهی میروید.
عرفان عملی و تحمل بلا
عرفان اولیاء، چونان کوهی استوار، در برابر بلا شاکر و متواضع است. امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «أنا أقل الأقلین»، یعنی من کمترین کمترینم. این کلام، چونان مشعلی، راه عرفان عملی را روشن میکند که در آن، انانیت نفی شده و عارف در برابر بلا حمد و شکر میگزارد.
بخش یازدهم: نقد ادبیات و شعر عرفانی
نقد شعرهای سطحی
شعرهایی که عرفان را به رنجش و ناز تقلیل میدهند، مانند «مرنجان دلم را که این مرغ وحشی»، عیار پایینی دارند و با عرفان عملی اولیاء سازگار نیستند. این شعرها، چونان پرندگانی سبکبال، از حقیقت عرفان دورند. در مقابل، شعری چون:
به حلاوت بخورم زهر، به ارادت بکشم درد
که این مرهم از اوست، این ماتم از اوست
عیار والایی دارد و عرفان را در تحمل بلا و ارادت به حق نشان میدهد.
محاکمه شعرا و نقد شب شعر
شب شعر و رویکردهای احساسی، چونان سایههایی زودگذر، مانع معرفت عمیقاند. باید شعرا را محاکمه کرد و عیار شعرشان را سنجید، نه آنکه در تاریکی شب شعر، به احساسات بسنده نمود. این نقد، چونان تیغی برنده، سطحینگری را کنار میزند و معرفت عمیق را طلب میکند.
بخش دوازدهم: حمد و شکر در عرفان
تفاوت حمد و شکر
حمد، چونان ستایشی بینیاز از نعمت، ذات حق را میستاید، در حالی که شکر، در برابر نعمت است. حمد، چونان گوهری بیهمتا، حتی در فقدان نعمت، «الحمدلله» میگویند، اما شکر، چونان گلی در باغ نعمت، به جزای نعمت وابسته است.
بخش سیزدهم: نفی طمع در عرفان
عرفان بیطمع
عرفان، چونان سفری به سوی حق، نفی طمع از غیر، نفس و حتی حق را طلب میکند. به فرموده امیرالمؤمنین علیهالسلام: «لا خوفاً من نارک و لا طمعاً لجنّتک»، یعنی نه از ترس جهنم و نه به طمع بهشت، بلکه به دلیل جذبه و لیاقت حق، او را دوست میدارند. صمد، مقصود ذاتی است، نه به دلیل نیاز خلق، بلکه به دلیل کمال و جذبه او.
جمعبندی: تبیین جایگاه قیوم و صمد در عرفان شیعی
درس چهارم مقدمه منازل السائرین، چونان مشعلی فروزان، به تبیین اسماء قیوم و صمد پرداخته و نقدهایی بر شرح شارح ارائه کرده است. قیوم و صمد، بهعنوان صفات ذاتی، ثبوتی و نفسی، از تعاریف فعلی، اضافی و سلبی بهدورند. شارح، با تعریف قیوم بهعنوان مقوّم و صمد بهعنوان مقصود خلق، از حقیقت این اسماء فاصله گرفته و به تعاریف کلامی و خودآموز متمایل شده است. عرفان شیعی، با تأکید بر معرفت، نفی انانیت، و عشق بیطمع، راهی به سوی فهم ژرف این اسماء میگشاید. این تحلیل، با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، سخنان اولیاء، و نقدهای عرفانی، چارچوبی نظاممند برای فهم اسماء الهی ارائه میدهد و خواننده را به تأمل در کمال ذات حق دعوت میکند.