متن درس
کتاب منازل السائرین: تبیین اسم مبارک صمد
تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه پنجم-مقدمه-بخش پنجم)
دیباچه
در این دفتر از سلسله مباحث منازل السائرین، به تبیین و تحلیل اسم مبارک «صمد» پرداخته میشود که یکی از اسماء ذاتی حقتعالی است. این نوشتار، کوشیده است تا با زبانی فاخر و علمی، مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی مرتبط با این اسم را ارایه نماید. هدف این است که خواننده با عمق معنای صمد، بهمثابه آیینهای از بینیازی و استقلال ذاتی حق، آشنا گردد و عالم را بهعنوان تجلی وجه الهی بنگرد.
بخش یکم: مفهومشناسی اسم صمد
معنای لغوی و روایی صمد
اسم مبارک «صمد» در روایات به «الَّذِي لَا جَوْفَ لَهُ» (آنکه میانتهی نیست) تفسیر شده و در لغت، به «مُصْمَدٌ» اشاره دارد که معنای مقصود و مرجع نیازها را در خود نهفته دارد. شارح، این معنا را در مقابل خلق قرار میدهد که به دلیل وابستگی وجودی، دارای جوف یا نقص ذاتی است. مفهوم «لا جوف له» در اینجا، نفی هرگونه نقص، خلا یا محدودیت مادی از ذات الهی را نشان میدهد، گویی ذات حق، چون خورشیدی بیغروب است که هیچ سایهای از نقصان بر آن نمیافتد. در مقابل، خلق، بهمثابه آیینهای است که نور وجودش را از حق میستاند و به خودی خود، میانتهی از حقیقت مستقل است.
تمایز معنای ذاتی و فعلی صمد
صمد، بهعنوان یکی از اسماء ذاتی حق، در مقام ذات، به استقلال و بینیازی مطلق اشاره دارد که هیچگونه افتقار یا وابستگی در آن راه ندارد. اما در مقام فعل، صمد به «مَصْمُود» (مقصود) تفسیر میشود، یعنی مرجعی که همگان در نیازهایشان به او روی میآورند. این دوگانگی، گویی دو بال یک پرنده است که یکی به سوی ذات الهی و دیگری به سوی رابطهاش با خلق پرواز میکند. روایات، مانند روایت ابنعباس که صمد را «السيد الذي يُصمد إليه في الحوائج» (سروری که در نیازها به او روی میآورند) تفسیر میکند، بر جنبه فعلی تأکید دارند، در حالی که معنای ذاتی، فراتر از این رابطه، به بینیازی مطلق ذات حق اشاره دارد.
نفی صفات مادی از صمد
شارح تأکید میکند که «لا جوف له» به معنای توپر بودن نیست، زیرا توپر بودن، صفتی مادی است و ذات الهی از هرگونه صفت مادی مبراست. این نفی، مانند آن است که بگوییم خداوند نه حرکت دارد و نه سکون، زیرا هر دو از عوارض مادهاند. «لا جوف له» به معنای نبود هیچگونه نقص یا خلا در ذات حق است، نه پر بودن به معنای مادی. این تبیین، ذات الهی را چون دریایی بیکران میناصرد که هیچ محدودیتی در آن راه ندارد.
بخش دوم: نقد تفاسیر مادی و سنتی
نقد معنای توپر بودن
اگر «لا جوف له» به معنای توپر بودن تفسیر شود، باز هم صفتی مادی به ذات الهی نسبت داده شده است، در حالی که خداوند از هرگونه صفت مادی مبراست. شارح استدلال میکند که همانگونه که نمیتوان گفت خداوند ساکن است (زیرا سکون نیز صفتی مادی است)، نمیتوان گفت ذات الهی توپر است، زیرا این نیز صفتی مادی است. این نقد، مانند روشنی خورشید، هرگونه سوءتفاهم مادیگرایانه را از فهم اسم صمد زایل میکند.
نقد تقسیمبندی منطقی عدد
شارح با نقد تقسیمبندی منطقی «العدد إما زوج أو فرد»، استدلال میکند که این تقسیمبندی بهدرستی باید «زوج یا لا زوج» باشد، زیرا در منطق، یکی از دو طرف باید سالبه باشد. این نقد، نشاندهنده دقت شارح در استفاده از منطق برای توضیح مفاهیم عرفانی است. اگر چیزی «لا زوج» باشد، قهراً فرد است، اما این تقسیمبندی در مورد صمد صدق نمیکند، زیرا «لا جوف له» به معنای پر بودن مادی نیست، بلکه نفی هرگونه نقص است.
نقد مفهوم ممکن در فلسفه و کلام
در فلسفه و کلام سنتی، ممکن بهعنوان «متساوي الطرفين» (مساوی بودن وجود و عدم) تعریف شده است، اما شارح این تعریف را نقد میکند و تأکید دارد که همه موجودات، ظهورات فعلی حقاند و نه ممکناتی با وجود و عدم برابر. ممکن، بهمثابه سایهای است که وجودش وابسته به نور حق است و هیچ استقلال ذاتی ندارد. این دیدگاه، عالم را چون آیینهای میبیند که تنها بازتاب نور الهی است.
بخش سوم: تبیین عالم بهعنوان ظهورات الهی
ظهورات الهی و نفی عدم مطلق
شارح تأکید دارد که همه عالم، تعینات و ظهورات حضرت حق است و هیچچیز از عدم نیامده و به عدم بازنمیگردد. این دیدگاه، مانند رودی است که از سرچشمه حق جاری میشود و هر قطرهاش، جلوهای از همان سرچشمه است. آیه أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا (قرآن کریم، سوره مریم: ۳۸، : «آیا انسان به یاد نمیآورد که ما او را پیشتر آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟») نشان میدهد که انسان پیش از خلقت، در علم الهی بهصورت صورت علمی حضور داشته و با خلقت، به وجود عینی منتقل شده است. این انتقال، از علم به عین، گویی نقشی است که از قلم الهی بر صفحه وجود نگاشته شده است.
ممکن بهعنوان صورت در علم الهی
ممکن، بهمثابه «صورة في العلم» (صورت در علم الهی) تعریف میشود که وجودش وابسته به علم حق است. این تعریف، مانند آن است که بگوییم هرچه در عالم است، چون سایهای است که از نور حق پدید آمده و هیچ ذات مستقلی ندارد. شارح تأکید دارد که ممکن، چیزی جز صورت علمی حق نیست و حقیقت مستقلی ندارد.
تبیین وحدت وجود
با استناد به عبارت قرآنی لا إله إلا الله، شارح تأکید میکند که حقیقت جز حق نیست، اما این به معنای نفی معنای مخلوقات نیست، بلکه به معنای ظهور آنها در علم و عین الهی است. این دیدگاه، مانند آیینهای است که هرچه در آن دیده میشود، بازتاب نور حق است و نه چیزی مستقل از آن.
بخش چهارم: نقد ادبیات عرفانی و تفاسیر روایی
نقد ادبیات مبتنی بر وهم و خیال
شارح، استفاده از واژگان «وهم» و «خیال» برای توصیف عالم را نقد میکند و معتقد است که این ادبیات، عرفان را از جایگاه واقعی خود دور کرده است. عالم، بهمثابه باغی پر از گلهای حقیقت است که هر گل، جلوهای از حق است، نه وهم و خیال. شعر عرفانی «كل ما في الكون حق و حقيق» بر این نکته تأکید دارد که همه موجودات، جلوههای حقیقت الهیاند.
نقد کلام منصور حلاج
کلام منصور حلاج («ليس في جبتي إلا الله») به دلیل اشاره به جبه (صفتی مادی) نقد شده و بهعنوان نوعی شرک تلقی میشود. این نقد، مانند هشداری است که عارف را از نسبت دادن صفات مادی به ذات الهی برحذر میدارد، گویی عارف باید چون پرندهای آزاد از قفس ماده پرواز کند.
تفسیر روایات مرتبط با صمد
روایاتی از ابنعباس و امام باقر (ع) صمد را به «السيد الذي يُصمد إليه في الحوائج» و «السيد المطاع الذي ليس فوقه شيء» تفسیر کردهاند. این تفاسیر، لسان عمومی دارند و برای فهم عامه مردم ارائه شدهاند، در حالی که معنای ذاتی صمد، فراتر از این رابطه است و به بینیازی مطلق اشاره دارد.
تفاوت بیان معصوم در پاسخ به سؤالات
شارح تأکید دارد که بیانات معصومین (ع) در پاسخ به سؤالات، به سطح فهم سائل بستگی دارد و لزوماً نهایت اندیشه معصوم نیست. این نکته، مانند آن است که معلم، درس را به اندازه فهم شاگرد ساده کند، اما حقیقت درس، عمیقتر از آن است.
بخش پنجم: صمد و قیوم در مقام ذات و فعل
صمد و قیوم بهعنوان اسماء ذاتی
صمد و قیوم، بهعنوان اسماء ذاتی، فارغ از رابطه با عباد هستند. صمد، مقصود ذاتی است که به خودی خود کامل است، و قیوم، به استقلال ذاتی حق اشاره دارد. این دو اسم، مانند دو ستاره درخشان در آسمان ذات الهیاند که نورشان فراتر از نیاز به مخلوقات میتابد.
نقد تفسیر «فيهما إيناس بالقرب من العباد»
شارح، تفسیر «فيهما إيناس بالقرب من العباد» را نقد میکند، زیرا صمد و قیوم، بهعنوان اسماء ذاتی، به عباد وابسته نیستند. قرب به عباد، در مقام اسماء فعلی (مانند مقوم) معنا دارد، اما صمد و قیوم، در مقام ذات، از هرگونه تعلق مبرا هستند.
تبیین عشق ذاتی و تجلیات الهی
خداوند، بهمثابه عاشقی است که به دلیل عشق ذاتی، خود را در تجلیات صفاتی و فعلی ظاهر میسازد. خلقت، مانند آینهای است که حق در آن جمال خود را مینگرد و عالم را بهعنوان تجلی وجه خود آشکار میسازد. آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (قرآن کریم، سوره بقره: ۱۱۵، : «و هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست») عالم را چون آیینهای میداند که وجه الهی در آن متجلی است.
بخش ششم: عشق الهی و ظهورات عالم
عشق الهی بهعنوان مبنای خلقت
خلقت، نتیجه عشق الهی است که خداوند را به ظهور و تجلی واداشته است. خداوند، به دلیل جواد بودن و «دائم الفضل على البرية»، عالم را خلق کرده تا تجلیات خود را آشکار سازد. این عشق، مانند جوشش چشمهای است که از دل سنگ سخت حیات میتراود و عالم را سیراب میکند.
تبیین عرفانی «أنا رزم كله»
عبارت «أنا رزم كله» به معنای ظهورات و تعینات حق تفسیر میشود. «رزم» در اینجا، مانند نسیمی است که از جانب حق میوزد و هر موجودی را به تجلی و ظهور میرساند. این تفسیر، عالم را مجموعهای از تجلیات حق میداند و دیدگاههایی که عالم را وهم میخوانند، نقد میکند.
جمعبندی
این بخش از منازل السائرین، با تمرکز بر اسم مبارک «صمد»، عمق مفاهیم عرفانی و فلسفی را در قالب زبانی فاخر و علمی به تصویر کشیده است. صمد، بهعنوان اسمی ذاتی، بیانگر بینیازی مطلق و استقلال ذاتی حق است که از هرگونه نقص و محدودیت مبراست. تمایز میان معنای ذاتی و فعلی صمد، نشاندهنده عمق مفهومی این اسم است که هم در مقام ذات و هم در مقام فعل، جلوههای متفاوتی دارد. نقدهای شارح به تفاسیر مادی و سنتی، بر ضرورت تنزیه ذات الهی تأکید دارد و عالم را بهعنوان ظهورات و تعینات حق معرفی میکند. آیات قرآن کریم، مانند أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا و فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، عالم را بهعنوان تجلی وجه الهی معرفی میکنند که از عشق ذاتی حق سرچشمه گرفته است.