متن درس
تحزن و موانع سلوک در منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۶)
مقدمه: جایگاه تحزن در سلوک عرفانی
کتاب شریف منازل السائرین اثر خواجه عبدالله انصاری، نقشهای جامع و دقیق برای پیمایش مسیر سلوک عرفانی ارائه میدهد که مراتب مختلف تقرب به حق را با عمق و ظرافت تبیین میکند. در جلسه ۱۴۶ از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، باب الحزن مورد بررسی قرار گرفته و مرتبه سوم آن، یعنی تحزن، بهعنوان حالتی متمایز از حزن نفسانی در مراتب اول و دوم معرفی شده است. برخلاف حزن که امری نفسانی و ناشی از قصور یا تفرق قلب است، تحزن به عوامل خارجی (عارضات، معارضات، و اعتراضات) وابسته است و سالک را به دلیل حضور و فقدان غفلت، از حزن نفسانی مصون میدارد. این مرتبه، مانند دریچهای است که سالک را به مواجهه با موانع خارجی سلوک هدایت میکند، اما در عین حال او را به تسلیم در برابر علم الهی و استغفار برای رفع این موانع دعوت مینماید. این نوشتار، با بهرهگیری از تمثیلات و استعارات ادبی، به تبیین مراتب تحزن، نقد موانع سلوک، و نقش استغفار در رفع این موانع میپردازد تا منبعی جامع برای پژوهشگران حوزه عرفان و الهیات فراهم آورد.
بخش نخست: تبیین مراتب حزن و تحزن
تمایز حزن و تحزن
در مراتب سلوک عرفانی، حزن بهعنوان امری نفسانی در دو مرتبه نخست تعریف میشود: در مرتبه اول، ناشی از قصور در خدمت به حق است، مانند باغبانی که به دلیل کمکاری، محصول دلش را ناقص میبیند؛ و در مرتبه دوم، از تفرق قلب و تعلق به کثرت سرچشمه میگیرد، مانند مسافری که در میان راههای پراکنده، مقصد را گم میکند. اما در مرتبه سوم، به دلیل حضور مداوم سالک در محضر حق و فقدان غفلت، حزن نفسانی جای خود را به تحزن میدهد که حالتی است وابسته به عوامل خارجی. تحزن، مانند سایهای است که از بیرون بر دل سالک میافتد، اما ریشه در باطن او ندارد. این تمایز، مانند تفاوت میان تاریکی درونی و سایهای بیرونی است که سالک را به بصیرت در مواجهه با موانع خارجی دعوت میکند. این مفهوم با آیه شریفه ﴿وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ (آل عمران: ۱۳۹، : «سست نشوید و اندوهگین نباشید، درحالیکه اگر مؤمن باشید، برترید») همخوانی دارد که بر فقدان حزن نفسانی در مراتب عالی تأکید میورزد.
تحزن و عوامل خارجی
تحزن، برخلاف حزن که ریشه در نقصان باطنی دارد، به عوامل خارجی وابسته است که به سه دسته عارضات، معارضات، و اعتراضات تقسیم میشوند. عارضات، مانند بادهای ناخواستهای هستند که بر کشتزار دل سالک میوزند و حال معنوی او را مختل میکنند؛ معارضات، مانند درگیریهایی هستند که سالک را در برابر تقدیر الهی قرار میدهند؛ و اعتراضات، مانند تیغی هستند که سالک بر احکام الهی میکشد. این عوامل، مانند امواجی هستند که آرامش دریاچه دل سالک را برهم میزنند، اما با استغفار و تسلیم به علم الهی، میتوان آنها را آرام کرد. این تقسیمبندی با آیه شریفه ﴿لَنْ يَمَسَّنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا﴾ (التوبة: ۵۱، : «جز آنچه خدا برایمان نوشته، به ما نمیرسد») مرتبط است که بر پذیرش عوامل خارجی بهعنوان مقدرات الهی تأکید دارد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین تمایز میان حزن و تحزن در مراتب سلوک عرفانی پرداخت. حزن، امری نفسانی است که در مراتب اول و دوم به دلیل قصور یا تفرق قلب رخ میدهد، اما در مرتبه سوم، به دلیل حضور و فقدان غفلت، جای خود را به تحزن میدهد که حالتی خارجی و ناشی از عارضات، معارضات، و اعتراضات است. این تمایز، مانند تفاوت میان تاریکی درونی و سایهای بیرونی است که سالک را به مواجهه عالمانه با موانع خارجی دعوت میکند. ارجاعات قرآنی، بر فقدان حزن نفسانی و لزوم تسلیم به مقدرات الهی تأکید دارند.
بخش دوم: عارضات و موانع سلوک
تعریف عارضات و تأثیر آن بر واردات
عارضات، امور خارجی هستند که بر نفس سالک عارض شده و مانع ورود واردات (حال معنوی) میگردند. برخلاف خواطر که اموری باطنی و درونیاند، عارضات از خارج وارد شده و مانند غباری بر آینه دل سالک مینشینند. برای مثال، سردرد، بیماری فرزند، یا مشکلات زندگی روزمره، مانند سنگریزههایی هستند که چرخهای ارابه سلوک را از حرکت بازمیدارند. این عارضات، با ایجاد قبض (انقباض روحی)، مانع بسط (انبساط و فرح) میشوند و سالک را به تحزن میکشانند. این مفهوم با آیه شریفه ﴿وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا﴾ (الزخرف: ۳۶، : «هر که از یاد رحمان غافل شود، شیطانی برایش میگماریم») همخوانی دارد که بر موانع ذکر و حال معنوی تأکید میورزد.
قبض و بسط در مواجهه با عارضات
عارضات، با ایجاد قبض، مانند قفسی روح سالک را در تنگنا قرار میدهند و مانع بسط و فرح او میشوند. هر آنچه از عالم جلال وارد شود، مانند شکستها یا قهرهای الهی، به قبض منجر شده و نور جمال (موجب شادی و انبساط) را مختل میکند. برای مثال، سالکی که در حال عبادت با حال است، با عارضهای مانند سردرد، از حال معنوی خود بازمیماند، مانند پرندهای که بالهایش در طوفان گرفتار شده است. این تعاقب قبض و بسط، مانند جزر و مد دریای سلوک است که سالک را به پناه بردن به حق دعوت میکند. این دیدگاه با آیه شریفه ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا﴾ (الشرح: ۵، : «پس با سختی، آسانی است») مرتبط است که بر تعاقب سختی و آسانی تأکید دارد.
تأثیر عارضات بر انبیا و اولیا
حتی انبیا و اولیای الهی از عارضات مصون نیستند. برای مثال، حضرت نوح (ع) با از دست دادن فرزندش دچار عارضه شد، مانند درختی که شاخهای از آن شکسته است. این عارضه، گاه به معارضه و حتی اعتراض منجر میشود، اما در انبیا، این اعتراض از سر سوء ادب نیست، بلکه طبیعی و ناشی از شدت محبت است. همچنین، پیامبر اکرم (ص) با از دست دادن فرزندش ابراهیم، اشک ریخت، اما تأکید کرد که این عارضه، نه معارضه و نه اعتراض است، بلکه واکنشی طبیعی است، مانند چشمهای که از دل سنگ میجوشد. این مفهوم با آیه شریفه ﴿حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ﴾ (يوسف: ۱۱۰، : «تا وقتی پیامبران ناامید شدند») مرتبط است که بر تحمل عارضات توسط انبیا تأکید دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به بررسی عارضات بهعنوان یکی از عوامل تحزن پرداخت. عارضات، امور خارجی هستند که مانند غباری بر آینه دل، مانع ورود حال معنوی میشوند و با ایجاد قبض، بسط و فرح را مختل میکنند. حتی انبیا و اولیا از این عارضات مصون نیستند، اما واکنش آنها، برخلاف اعتراض، اغلب طبیعی و از سر محبت است. ارجاعات قرآنی، بر لزوم پناه بردن به حق و پذیرش عارضات بهعنوان مقدرات الهی تأکید دارند.
بخش سوم: معارضات و درگیریهای سلوک
تعریف معارضات و تفاوت آن با عارضات
معارضات، درگیریهای سالک با خود، خلق، یا حتی خدا هستند که از عارضات شدیدترند. اگر عارضه مانند سنگریزهای باشد که چرخ ارابه سلوک را متوقف میکند، معارضه مانند طوفانی است که کل مسیر را به چالش میکشد. معارضات، ناشی از تعارض میان اراده سالک و تقدیر الهی است، مانند شناگری که در برابر جریان رودخانه مقاومت میکند. برای مثال، سالکی که قصد انجام کاری دارد، اما خدا مسیر دیگری برایش مقدر میکند، دچار معارضه میشود. این مفهوم با آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ (يونس: ۱۰۰، : «هیچ کس جز به اذن خدا ایمان نمیآورد») همخوانی دارد که بر حاکمیت اراده الهی تأکید میورزد.
فسخ عزائم و معارضات
معارضات، اغلب ناشی از فسخ عزائم (ارادههای سالک) توسط خداست. سالک با ارادهای خاص پیش میرود، اما خدا مسیر دیگری را مقدر میکند، مانند نقاشی که طرحی میکشد، اما بومش به رنگ دیگری درمیآید. این فسخ عزائم، مانند نسیمی است که شعله اراده سالک را خاموش میکند و او را به تحزن میکشاند. حضرت علی (ع) فرمودند: «عرفت الله بفسخ العزائم»، یعنی خدا را با نقض ارادههایم شناختم، مانند مسافری که در پیچوخم راه، مقصد الهی را مییابد. این مفهوم با آیه شریفه ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ﴾ (القصص: ۶۸، : «پروردگارت آنچه را بخواهد میآفریند و انتخاب میکند») مرتبط است که بر حاکمیت انتخاب الهی تأکید دارد.
خیر الهی در معارضات
معارضات، هرچند برای سالک دشوارند، اما از منظر الهی خیرند. خدا، مانند پزشکی حکیم، مسیری را برای سالک مقدر میکند که خیر او در آن است، اما سالک به دلیل محدودیت علم، معارضه میکند، مانند کودکی که از دارو گریزان است. این محدودیت علم، مانند پردهای است که حقیقت خیر الهی را از سالک پنهان میدارد. این دیدگاه با آیه شریفه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ (البقرة: ۲۱۶، : «خدا میداند و شما نمیدانید») همخوانی دارد که بر علم الهی و محدودیت علم انسانی تأکید میورزد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به بررسی معارضات بهعنوان درگیریهای شدیدتر از عارضات پرداخت. معارضات، ناشی از تعارض اراده سالک با تقدیر الهی و فسخ عزائم است، مانند طوفانی که مسیر سلوک را به چالش میکشد. هرچند این درگیریها دشوارند، خیر الهی را در خود دارند و سالک را به شناخت خدا از طریق نقض ارادههایش هدایت میکنند. ارجاعات قرآنی، بر حاکمیت اراده و علم الهی تأکید دارند.
بخش چهارم: اعتراضات و چالشهای احکام الهی
تعریف اعتراضات و شدت آن
اعتراضات، شدیدترین شکل تحزن است که سالک در مقابل احکام الهی موضع میگیرد، مانند جنگجویی که تیغ بر حکمی الهی میکشد. این اعتراض، میتواند قلبی (در دل)، قولی (با زبان)، یا عملی (با رفتار) باشد و خطرناکترین مانع سلوک است، مانند آتشی که خرمن سلوک را میسوزاند. برای مثال، سالکی که مقدرات الهی را نمیپذیرد و میگوید «چرا اینگونه شد؟»، دچار اعتراض شده است. این مفهوم با آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ (الأحزاب: ۳۶، : «برای مؤمن و مؤمنه جایز نیست وقتی خدا و رسولش امری را حکم کردند، اختیاری در کارشان داشته باشند») همخوانی دارد که بر لزوم تسلیم به احکام الهی تأکید میورزد.
سوء ادب در اعتراضات
سالک از اعتراض به احکام الهی، به دلیل سوء ادب و عدم تسخيم به علم الهي، محزون ميشود، مانند مهمانی که در محضر پادشاه بیادبی کند و شرمنده شود. این تحزن، ناشی از جدایی میل سالک از علم حق و تعجیل در اعتراض است، مانند جویباری که پیش از رسیدن به دریا، مسیر خود را گم میکند. این دیدگاه با آیه شریفه ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ﴾ (النساء: ۶۵، : «به پروردگارت سوگند، ایمان نمیآورند مگر اینکه تو را در اختلافاتشان حاکم کنند») همخوانی دارد که بر تسلیم به احکام حق تأکید میورزد.
اعتراضات و وحدت اختیار
سالک از این محزون است که اختیارش با اختیار الهی همخوان نیست، مانند نقاشی که طرحش با خواست صاحب بوم متفاوت است. این تحزن، ناشی از عدم وحدت اختیار و تعجیل در اعتراض است، مانند کودکی که از حکمت پدر گریزان است. سالک گاه به خود، خلق، یا خدا اعتراض میکند، که خطرناکترین آن، اعتراض به خداست، مانند ایستادن در برابر آفتاب حقیقت است که چشم را کور میکند. این مفهوم با آیه شریفه مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ (النساء: ۸۰، : «هر که از رسول اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده») همخوانی دارد که بر تسلیم به اختیار حق تأکید میورزد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به بررسی اعتراضات بهعنوان شدیدترین شکل تحزن پرداخت. اعتراضات، مانند تیغی بر احکام الهی، خطرناکترین مانع سلوکاند و با سوء ادب، سالک را از علم حق جدا میکنند. این تحزن، ناشی از عدم وحدت اختیار و تعجیل در اعتراض است که سالک را به شرمندگی در برابر حقیقت میکشاند. ارجاعات قرآنی، بر لزوم تسلیم به احکام و اختیار الهی تأکید دارند.
بخش پنجم: استغفار و رفع تحزن
استغفار پیامبر و دفع غین
تحزن، مانند ابری (غین) بر قلب سالک است که با استغفار، مانند شستشوی آینه دل، رفع میشود. پیامبر اکرم (ص) با استغفار مکرر (۷۰ یا ۱۰۰ بار در روز)، این غ را از قلب خود دفع میکرد، مانند باغبانی که با آب پاک، غبار را از برگها میشوید. این استغفار، ابزار اصلی دفع عارضات، معارضعارضات، و اعتراضات است، حتی برای اولیایی که به مراتب عالی رسیدهاند. این مفهوم با آیه شریفه ﴿فَسَبِّحْ بِحَمَدِ رَبِّكَ وَاسَْتَغْفِرْهُ إنَ نَهُ كَانَ تَوَّابًا (النصر: ۳، : «پروردگارت را با حمد تسبیح کن و از او آمرزش بخواه، که او توبهپذیر است») همخوانی دارد.
استغفار و حالات متغیر
استغفار، نه تنها عارضات را دفع میکند، بلکه در حالات متغیر (تلوین) نیز سالک را به ثبات میرساند، مانند لنگرگاهی که کشتی را در طوفان ثابت نگه میدارد. پیامبر (ص) فرمود: «إنه ليغان على قلبي»، یعنی قلبم گاه ابری میشود، مانند آسمانی که گاه از غبار پوشیده است؛ اما با استغفار، این ابرها زدوده میشوند. این استغفار، برای سالکها، مانند دارو است که هرچه مرتبه بالاتر باشد، اثربخشی آن عمیقتر میشود. این دیدگاه با آیه شریفه ﴿وَاسْتَغْفَرْ لِذَنْبِكَ وَسَبَحْ بِحَمَدِ رَبِّكَ (غافر: ۵۵، : «برای گناهت آمرزش بخواه و پروردگارت را با حمد تسبیح کن») همخوانی دارد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به نقش استغفار در رفع تحزن پرداخت. استغفار، مانند شستشوی آینه دل یا لنگرگاهی در طوفان، غین عارضات، معارضات، و اعتراضات را دفع کرده و سالک را به ثبات میرساند. حتی پیامبر (ص) با استغفار مکرر، قلب خود را از این ابرها پاک میکرد. ارجاعات قرآنی، بر اهمیت استغفار بهعنوان ابزار اصلی دفع تحزن تأکید دارند.
بخش ششم: تلوین، تمکین و مقدرات
تلوین و ذنوب احوال
تحزن، بهعنوان ذنوب احوال (گناهان حالات)، بیشتر در اصحاب تلوین (دارای حالات متغیر) رخ میدهد، مانند پرندهای که در آسمان سلوک، گاه به بالا و گاه به پایین پرواز میکند. این حالات متغیر، زمینهساز عارضات، معارضات، و اعتراضات هستند، مانند خاکی که بذرهای نازک را در برابر باد آسیبپذیر میکند. اما حتی ارباب تمکین (ثابت در کمال)، نیز از عارضات مصون نیستند، هرچند معارضه و اعتراض در آنها نادر است، مانند کوهی که در برابر نسیم میایستد، اما گاه از طوفان متأثر میشود. این مفهوم با آیه شریفه ﴿إنَ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا (فصّلت: ۳۰، : «کسانی که گفتند پروردگارمان خداست و سپس استقامت کردند») همخوانی دارد که بر تمکین تأکید دارد.
مقدرات و فقدان جبر
مقدرات، انگیزهبخش و قابل تغییر هستند، نه جبری، مانند جویباری که مسیرش با هدایت باغبان تغییر میکند. شب قدر، زمینه تعیین مقدرات است، اما اعمال سالک میتواند آنها را دگرگون سازد، مانند نقاشی که با قلم خود، طرح جدیدی میکشد. این فقدان جبر، مانند دریچهای است که سالک را به تلاش و تسلیم دعوت میکند و از معارضات و اعتراضات میکاهد. این دیدگاه با آیه شریفه �َيَمْحَوُ اللَّهُ مَا يَشَاءَ وَيُثْبِتُ (الرعدد: ۳۹، : «خدا آنچه را بخواهد محو یا تثبیت میکند») همخوانی دارد که بر امکان تغییر مقدرات تأکید دارد.
تحزن و کمال عرفانی
با افزایش کمال عارف، عارضات ممکن است، اما معارضه و اعتراض کاهش مییابد، مانند نوری که هرچه به اوج نزدیکتر میشود، سایهها را کمرنگتر میکند. این کاهش، ناشی از تسلیم به علم الهی است، مانند درختی که در برابر باد، ریشههایش را عمیقتر میکند. این دیدگاه با آیه شریفه ﴾رَضَيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (المائدة: ۱۱۹، : «خدا از آنها راضی است و آنها از او راضیاند») همخوانی دارد که بر رضایت متقابل تأکید میکند.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، به بررسی تلوین، تمکین، و مقدرات در نمود تحزن پرداخت. تحزن، بیشتر در اصحاب تلوین رخ میدهد، اما حتی ارباب تمکین از عارضات مصون نیستند. مقدرات، قابل تغییر و انگیزهبخشاند و با افزایش کمال، معارضه و اعتراض کاهش مییابد. ارجاعات قرآنی، بر امکان تغییر مقدرات و لزوم تسلیم به علم الهی تأکید دارند.
جمعبندی و نتیجهگیری
باب الحزن در منازل السائرین، مرتبه سوم (تحزن) را بهعنوان حالتی خارجی معرفی کرد که ناشی از عارضات (امور قهرمان)، معارضات (درگیریهای ارادی)، و اعتراضات (مقابه با احکام الهی) است. برخلاف حزن نفسانی در مراتب اول و دوم، تحزن به دلیل حضور و فقدان غفلت، به عوامل خارجی محدود میشود. عارضات، مانند غباری بر آینه دل، مانع حال معنویاند؛ معارضات، مانند طوفانی مسیر سلوک را به چالش میکشند؛ و اعتراضات، مانند تیغی بر احکام الهی، خطرناکترین مانعاند. استغفار، مانند شستشوی آینه دل، این موانع را دفع میکند، حتی برای انبیا و اولیا که از عارضات متأثرند. با افزایش کمال، معارضه و اعتراض کاهش مییابد، و مقدرات، بهعنوان امری انگیزهبخش، قابل تغییرند. این تحلیل، با ارجاعات قرآنی و ساختار علمی، چارچوبی جامع برای فهم تحزن و راههای رفع آن ارائه میدهد و منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان و الهیات فراهم میآورد.