در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 177

متن درس





منازل السائرین: زهد، بی‌رغبتی نفسانی به غیر خدا و مراتب آن

منازل السائرین: زهد، بی‌رغبتی نفسانی به غیر خدا و مراتب آن

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۷۷)

مقدمه: بازنمایی زهد در سلوک عرفانی

باب زهد در منظومه عرفانی «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری، منزلتی است که سالک را از بند دلبستگی‌های دنیوی رها کرده و به ساحت خلوص و قرب الهی رهنمون می‌سازد. درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۱۷۷ ، با عمقی بی‌مانند، این مقام را از تحریفات تاریخی و فرهنگی بازمی‌ستاند و آن را به‌مثابه صفتی نفسانی بازتعریف می‌کند. زهد، در این نگاه، نه نداری و فلاکت است، نه راحت‌طلبی و انفعال، و نه شکنجه نفس، بلکه بی‌رغبتی آگاهانه و متعالی به غیر خدا، فارغ از طمع به بهشت یا ترس از دوزخ. این متن، با تجمیع محتوای دو جلسه، به تبیین مفهوم زهد، نقد معانی رایج، بررسی آیات قرآنی مرتبط، مراتب زهد (قربه، ضروره، خسه) و نقدهای طنزآمیز آن می‌پردازد.

بخش نخست: مفهوم زهد و نقد معانی رایج

تعریف زهد: صفتی نفسانی

زهد، در نگاه عرفانی، صفتی نفسانی است که قلب سالک را از دلبستگی به غیر خدا آزاد کرده و به سوی خداپرستی خالص هدایت می‌کند. برخلاف تصور رایج، زهد نه نداری است، نه فقر و فلاکت، و نه سستی و ضعف. این صفت، مانند شجاعت، علم یا صفا، وصفی باطنی است که به نیت و حال درونی سالک وابسته است، نه به شرایط ظاهری. به تعبیر درس‌گفتار، زهد بی‌رغبتی به دنیاست، اما نه از سر ناتوانی یا نادانی، بلکه از سر آگاهی و سلامت نفس. این بی‌رغبتی، قلب را از طمع به مأکل، مشرب، لباس، مسکن، مال، جاه، تعریف و حتی قربت به ملوک رها می‌سازد. زاهد حقیقی، حتی به ثواب بهشت یا نجات از عقوبت دوزخ طمع ندارد، بلکه خداپرستی او خالص و بی‌غرض است.

درنگ: زهد، صفتی نفسانی است که قلب را از دلبستگی به غیر خدا رها کرده و به خلوص در خداپرستی رهنمون می‌سازد، نه نداری یا فلاکت.

تمثیل دریا و گوهر، این مفهوم را به زیبایی تبیین می‌کند: زاهد، چونان غواصی است که به جای دلبستگی به امواج سطحی دریا، در پی گوهر معرفت الهی در اعماق آن است. آثار ظاهری زهد، مانند لباس کهنه یا ساده‌زیستی، تنها سایه‌ای از این صفت نفسانی‌اند، نه ذات آن. سالک زاهد، با سلامت نفس، از طمع به زینت‌های دنیا می‌گذرد و قلبش را برای رزق الهی آماده می‌سازد.

نقد معنای رایج زهد: زهد شپشی

معنای رایج زهد، که آن را به نداری، فقر، بدبختی و حتی شپش پیوند می‌زند، طی سده‌ها مسلمین را به انفعال و عقب‌ماندگی کشانده است. درس‌گفتار، با طنزی عالمانه، این تحریف را «زهد شپشی» می‌نامد و به رساله‌های حج اشاره می‌کند که هنوز از شپش سخن می‌گویند، در حالی که مکه و مدینه پاکیزه‌اند و شپش دیگر وجود ندارد. این تحریف، زهد را از مقام والای نفسانی به فلاکت و عقب‌ماندگی تقلیل داده و مانع پیشرفت‌هایی چون دستیابی به انرژی هسته‌ای شده است.

درنگ: معنای رایج زهد، که آن را به نداری و فلاکت (زهد شپشی) پیوند می‌زند، مسلمین را به انفعال و عقب‌ماندگی کشانده است.

تمثیل شپش در مدارس قدیم، این نقد را به روشنی نشان می‌دهد: در گذشته، شپش در مدارس تهران غوغا می‌کرد و کودکان را گرفتار می‌ساخت، اما امروز، با پیشرفت بهداشت، شپش از جامعه رخت بربسته است. همچنان که شپش از جامعه حذف شده، زهد نیز باید از پیوند با نداری و فلاکت آزاد شود. این طنز، با اشاره به رساله‌های حج که همچنان از شپش سخن می‌گویند، بر ضرورت بازنگری در تعریف زهد تأکید دارد.

نقد زهد به‌مثابه راحت‌طلبی

درس‌گفتار، زهد را از راحت‌طلبی و انفعال جدا می‌کند. روایتی که زهد را به «حاربًا مِنَ الْآفَةِ مُعْتَصِمًا بِالرَّاحَةِ» پیوند می‌زند، با سیره امام حسین (ع) و امام صادق (ع) ناسازگار است. زهد، مبارزه‌ای نفسانی برای خداپرستی است، نه فرار از مسئولیت یا جستجوی راحتی. این تعریف نادرست، مسلمین را به انزوای اجتماعی و اقتصادی کشانده است.

درنگ: زهد، راحت‌طلبی یا انفعال نیست، بلکه مبارزه‌ای نفسانی برای خداپرستی خالص است که با سیره معصومین همخوانی دارد.

تمثیل جنگجوی میدان معرفت، این مفهوم را روشن می‌سازد: زاهد، چونان جنگجویی است که نه برای فرار از میدان، بلکه برای پیروزی در نبرد با نفس و دلبستگی‌های دنیوی، شمشیر آگاهی و اراده برمی‌دارد. این جنگجو، با مسئولیت‌پذیری و تلاش، راه قرب الهی را می‌پیماید.

نقد زهد به‌مثابه شکنجه نفس

درس‌گفتار، زهدی که به شکنجه نفس منجر شود را به سادیسم تشبیه می‌کند. مثال زاهد کله‌پز، که سی سال کله‌پاچه و پالوده فروخت اما از آن‌ها نخورد، نه زهد حقیقی، بلکه آزار نفس است. زهد، دل نبستن به دنیاست، نه خودنمایی یا شکنجه نفس.

درنگ: زهد کله‌پز، که نفس را سی سال شکنجه می‌دهد، به سادیسم شبیه است و با زهد نفسانی، که دل نبستن است، تفاوت دارد.

تمثیل گربه و گوشت، این نقد را روشن می‌کند: زاهد کله‌پز، چونان گربه‌ای است که گوشت را پیش روی خود می‌نهد و از آن نمی‌خورد، نه از سر بی‌رغبتی، بلکه برای آزار نفس. این عمل، به جای تعالی، به بیماری روانی می‌انجامد. زهد حقیقی، رویارویی با هوس و غلبه بر آن با آگاهی است.

نقد روایت مصباح الشریعه

روایت منسوب به امام صادق (ع) در مصباح الشریعه، که زهد را کلید آخرت و نجات از آتش می‌داند، به دلیل ضعف سند و محتوای هدفمند نقد می‌شود. زهد، ترک هر چیزی است که از خدا بازدارد، بدون تأسف یا خودنمایی. اگر زهد برای نجات از آتش یا کسب بهشت باشد، طمع است، نه زهد.

درنگ: زهد، ترک هر چیزی است که از خدا بازدارد، بدون تأسف یا خودنمایی، و روایت مصباح الشریعه به دلیل ضعف سند و هدفمندی، با زهد حقیقی ناسازگار است.

تمثیل باغبان و علف هرز، این نقد را روشن می‌کند: زاهد، چونان باغبانی است که علف‌های هرز دلبستگی را از باغ قلب می‌زداید، نه برای نمایش یا کسب پاداش، بلکه برای شکوفایی گل معرفت الهی.

نقد زهد اجباری

زهد نادرست، که از سر نداری یا حذف دنیا برای راحتی شکل می‌گیرد، زاهد را اجباری و بی‌ارزش می‌کند. زهد حقیقی، مانند سلیمان (ع) است که با داشتن دنیا، به خدا دل می‌بندد. زهد، انتخاب حق با وجود رغبت به دنیاست، نه حذف دنیا از سر ناتوانی.

درنگ: زهد اجباری، که از سر نداری شکل می‌گیرد، بی‌ارزش است. زهد حقیقی، انتخاب حق با وجود رغبت به دنیاست.

تمثیل سلیمان و گله، این مفهوم را روشن می‌سازد: زاهد، چونان سلیمانی است که با داشتن گله‌های بسیار، با گفتن «لا إله إلا الله»، همه را فدای حق می‌کند، نه آنکه از سر نداری به زهد روی آورد.

نتیجه‌گیری بخش نخست

زهد، صفتی نفسانی است که قلب را از دلبستگی به غیر خدا رها می‌کند. نقد معانی رایج (شپشی، راحت‌طلبی، سادیسم، اجباری) و روایت مصباح الشریعه، بر ضرورت بازتعریف زهد به‌مثابه بی‌رغبتی آگاهانه تأکید دارد. تمثیلات دریا، جنگجو، گربه، باغبان و سلیمان، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند.

بخش دوم: آیات قرآنی و زهد

نقد آیه خواجه عبدالله

خواجه عبدالله انصاری، برای باب زهد، آیه بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (سوره هود: ۸۶) را برگزیده که به چنین است: «آنچه خدا برای شما باقی گذاشته، برایتان بهتر است، اگر مؤمن باشید.» این آیه، به انصاف در تجارت اشاره دارد، اما درس‌گفتار آن را برای زهد نامناسب می‌داند، زیرا زهد صفتی نفسانی است، نه صرف قناعت به سود حلال.

درنگ: آیه بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ به انصاف در تجارت اشاره دارد، نه زهد نفسانی، و برای باب زهد مناسب نیست.

تمثیل بازرگان و گوهرشناس، این نقد را روشن می‌کند: بازرگانی که به سود حلال بسنده می‌کند، مانند گوهرشناسی است که گوهر اصل را از بدل تشخیص می‌دهد، اما این انصاف، زهد نیست. زهد، بی‌رغبتی به خود گوهر دنیاست.

آیه پیشنهادی خواجه نصیر طوسی

خواجه نصیر طوسی، در «اوصاف الاشراف»، آیه وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى (سوره طه: ۱۳۱) را برای زهد مناسب‌تر دانسته است. به : «و به آنچه برخی از گروه‌هایشان را بدان برخوردار کرده‌ایم، چشم مدوز که زینت زندگی دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم، و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.» این آیه، بی‌رغبتی به زینت‌های دنیا و طمع نورزیدن به آن را توصیه می‌کند که با زهد نفسانی همخوانی دارد.

درنگ: آیه وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ به دلیل تأکید بر بی‌رغبتی به زینت دنیا و برتری رزق الهی، با زهد نفسانی همخوانی بیشتری دارد.

تمثیل باغ و گل، این آیه را روشن می‌سازد: دنیا، چونان باغی پر از گل‌های فریبنده است که سالک زاهد، به جای خیره شدن به آن‌ها، در پی رزق پایدار الهی است که چونان درختی تنومند، جاودانه و پرثمر است.

مقایسه آیه سوره طه و حجر

آیه مشابهی در سوره حجر (۱۵: ۸۸) آمده است: وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ. به : «و به آنچه برخی از گروه‌هایشان را بدان برخوردار کرده‌ایم، چشم مدوز و بر ایشان اندوهگین مباش و بال خویش بر مؤمنان فروکش.» صدر هر دو آیه یکسان است، اما ذیل آن‌ها متفاوت است. در سوره طه، تأکید بر فتنه دنیا و برتری رزق الهی است، در حالی که در سوره حجر، بر عدم حزن و فروتنی با مؤمنان تأکید شده است.

درنگ: آیه سوره طه، به دلیل تأکید بر پایداری رزق الهی، برای زهد مناسب‌تر از آیه سوره حجر است که بر فروتنی و عدم حزن تمرکز دارد.

تمثیل دو راهی، این مقایسه را روشن می‌کند: آیه سوره طه، چونان راهنمایی است که سالک را از مسیر فریبنده دنیا به سوی رزق پایدار الهی هدایت می‌کند، در حالی که آیه حجر، او را به فروتنی و آرامش در برابر کافران دعوت می‌کند.

نقد ترجمه نادرست آیه

ترجمه «لا تمدن عینیک» به «نگاه نکن» نادرست است. «تمدن» به معنای خیره شدن، دل بستن، طمع کردن و مقایسه است، نه صرف نگاه نکردن. درس‌گفتار، با طنزی عالمانه، از ترجمه‌های نادرست قرآن کریم انتقاد می‌کند که معنای آیات را تحریف کرده و از دقت علمی دور می‌مانند.

درنگ: «تمدن» در آیه وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ به معنای طمع و دل بستن است، نه صرف نگاه نکردن، و ترجمه‌های نادرست، معنای زهد را تحریف می‌کنند.

تمثیل چشم و دل، این نقد را روشن می‌کند: چشم سالک، چونان آیینه‌ای است که اگر به زینت‌های دنیا خیره شود، دل را به طمع و دلبستگی آلوده می‌کند. زهد، نگاه دل را از این آیینه به سوی نور الهی معطوف می‌سازد.

نتیجه‌گیری بخش دوم

نقد آیه خواجه عبدالله و پیشنهاد آیه خواجه نصیر، بر ضرورت انتخاب آیاتی متناسب با زهد نفسانی تأکید دارد. آیه سوره طه، با تأکید بر بی‌رغبتی به زینت دنیا و برتری رزق الهی، برای زهد مناسب‌تر است. نقد ترجمه‌های نادرست، اهمیت دقت در تفسیر قرآن کریم را نشان می‌دهد. تمثیلات بازرگان، باغ، دو راهی و چشم و دل، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند.

بخش سوم: مراتب زهد و سلوک عرفانی

مراتب زهد: قربه، ضروره، خسه

زهد، در سلوک عرفانی، دارای سه مرتبه است که به اعتبار حال سالک تعریف می‌شود: قربه برای عامه (مبتدی)، ضروره برای مرید (متوسط) و خسه یا رفعت برای خاصه (کامل). این مراتب، مراحل سلوک را از قرب اولیه تا رهایی کامل از دلبستگی به غیر خدا نشان می‌دهند.

درنگ: زهد دارای سه مرتبه است: قربه برای مبتدی، ضروره برای مرید و خسه یا رفعت برای خاصه، که مراحل سلوک را نشان می‌دهند.

تمثیل راه پله‌های معرفت، این مراتب را روشن می‌سازد: زهد، چونان پله‌هایی است که سالک را از زمین دلبستگی به قله معرفت الهی می‌رساند، اما توقف در هر پله، او را از صعود بازمی‌دارد.

مرتبه قربه: زهد مبتدی

برای سالک مبتدی (عامه سلوک)، زهد قرب الهی می‌آورد. سالک با غلبه میل حق بر میل نفس، از حظوظ نفسانی می‌گذرد که این فرآیند، مانند غلطک زدن خاک، نفس را تثبیت می‌کند. این مرحله، دشوار است، زیرا نفس مانند روغنی که بر حرارت جلز و ولز می‌کند، در برابر رهایی از دلبستگی مقاومت می‌کند.

درنگ: زهد مبتدی، با غلبه میل حق بر نفس، قرب می‌آورد و نفس را مانند خاکی با غلطک تثبیت می‌کند.

تمثیل غلطک و خاک، این مفهوم را روشن می‌سازد: زهد، مانند غلطک زدن خاکی سست است که با انتخاب‌های مکرر حق (دو، چهار یا ده مورد)، نفس را سفت و آماده قرب می‌کند. بدون این تثبیت، نفس فرو می‌ریزد و سالک به جای اول بازمی‌گردد.

دشواری زهد مبتدی

غلبه میل حق بر میل نفس، مانند جدا کردن دل از دلبستگی است که تنش و طوفان درونی ایجاد می‌کند. سالک ممکن است بارها شکست بخورد و به جای اول بازگردد، مانند کسی که عبارتی را حفظ می‌کند، اما با عدم تکرار، آن را فراموش می‌کند.

درنگ: زهد مبتدی، با تنش و طوفان درونی همراه است و نیازمند تکرار و استمرار برای تثبیت قرب است.

تمثیل حفظ عبارت، این دشواری را روشن می‌سازد: زهد، مانند حفظ عبارتی است که اگر تکرار نشود، فراموش می‌شود. سالک باید انتخاب‌های حق را مدام تکرار کند تا قرب تثبیت شود.

مرتبه ضروره: زهد مرید

برای مرید (سالک متوسط)، زهد ضرورتی اجباری است. مرید که مراد را استشمام کرده، باید از حظوظی که سال‌ها با آن انس داشته بگذرد، وگرنه پیشرفتش متوقف می‌شود. این مرحله، مانند اعتکاف است که ابتدا مستحب است، اما در روز سوم واجب و سنگین می‌شود.

درنگ: زهد مرید، ضرورتی اجباری است که با رهایی از انس‌های عمیق و وحدت همت به حق محقق می‌شود.

تمثیل قند و نمک، این مفهوم را روشن می‌سازد: ترک عادات نفسانی، مانند نخوردن قند یا نمک با غذا، برای مرید دشوار است و غذا را برایش کوفت می‌کند. این ترک، ضرورتی معنوی است که سلوک را پیش می‌برد.

مرتبه خسه یا رفعت: زهد خاصه

برای خاصه (سالک کامل)، زهد اگر به دلبستگی به دنیا منجر شود، خسه (پستی) است. خاصه که قرب و ضروره را طی کرده، نباید به دنیا ارزش دهد، وگرنه زمین‌گیر می‌شود. اگر زهد را معبر ببیند، به رفعت و ورع می‌رسد.

درنگ: زهد خاصه، اگر معبر باشد، به رفعت و ورع می‌رسد؛ اما اگر مقام شود، به خسه و سالوس می‌افتد.

تمثیل امتحان و کف زدن، این مفهوم را روشن می‌سازد: زاهد کامل، مانند کسی است که پس از قبولی در امتحان، به جای کف زدن با دیگران، کتاب بعدی را برمی‌دارد. توقف در زهد، خسه است؛ ادامه، رفعت.

نقد خسه: سالوس و مقام

اگر زهد به مقام (ایستایی) تبدیل شود، سالوس (ریا) می‌شود. خاصه نباید زهد را بت کند یا به ترک دنیا ارزش ذاتی دهد، بلکه باید آن را معبری برای ورع ببیند. اصالت دادن به دنیا، حتی در ترک آن، به تلوین (رنگ عوض کردن) و تکدر (تیرگی) منجر می‌شود.

درنگ: زهد مقام‌دیده، به سالوس می‌انجامد. زهد باید معبر باشد، نه بت، تا به ورع منجر شود.

تمثیل بت و معبر، این نقد را روشن می‌سازد: زهد، چونان پلی است که سالک را به سوی ورع می‌برد، اما اگر به بت تبدیل شود، او را زمین‌گیر می‌کند و به جای رفعت، به خسه می‌کشاند.

خطر تلوین و حیرت

خاصه اگر دنیا را اصل ببیند، به تلوین (رنگ عوض کردن) و تکدر (تیرگی) مبتلا می‌شود و صفا و رفعت را از دست می‌دهد. این حیرت، او را خسر الدنیا و الاخره می‌کند، مانند عالمی که نه به خدا می‌رسد و نه به دنیا راضی می‌شود.

درنگ: اصالت دادن به دنیا، به تلوین و حیرت می‌انجامد و سالک را خسر الدنیا و الاخره می‌کند.

تمثیل عالم حیران، این خطر را روشن می‌سازد: سالک خاصه، مانند عالمی است که نه به خدا دل می‌بندد و نه به دنیا راضی می‌شود، و در حیرت و دوگانگی، به نابودی معنوی گرفتار می‌آید.

راه خاصه: حفظ وقت با خدا

خاصه، دنیا را اصل نمی‌بیند و با حفظ وقت با خدا (عدم التفات به غیر)، به رفعت و ورع می‌رسد. زهد، معبری است که سالک را به معرفت و ورع هدایت می‌کند.

درنگ: زهد خاصه، با حفظ وقت با خدا و عدم التفات به غیر، به رفعت و ورع می‌رسد.

تمثیل پرنده و آسمان، این راه را روشن می‌سازد: زاهد خاصه، چونان پرنده‌ای است که در آسمان معرفت الهی پرواز می‌کند، نه در قفس دنیا گرفتار است و نه در طوفان حیرت سرگردان.

نتیجه‌گیری بخش سوم

مراتب زهد، از قربه (تثبیت نفس) به ضروره (رهایی از انس‌های عمیق) و نهایتاً به خسه یا رفعت (پستی یا ورع) می‌رسد. نقد خسه و سالوس، بر ضرورت زهد به‌مثابه معبر تأکید دارد. تمثیلات راه پله، غلطک، قند، امتحان، بت و پرنده، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند.

بخش چهارم: زهد و مسئولیت‌پذیری اجتماعی

نقد زهد و پیشرفت

معنای نادرست زهد، که آن را به نداری و انفعال پیوند می‌زند، مانع پیشرفت مسلمین، از جمله در زمینه‌هایی چون انرژی هسته‌ای، شده و آن‌ها را در نگاه دیگران به گدایی بدل کرده است. درس‌گفتار، با اشاره به رنج مسئولین نظام، زهد را با مسئولیت‌پذیری اجتماعی سازگار می‌داند.

درنگ: زهد نادرست، مانع پیشرفت است، اما زهد حقیقی با مسئولیت‌پذیری اجتماعی و تلاش برای تعالی همخوانی دارد.

تمثیل کشتی و ناخدا، این مفهوم را روشن می‌سازد: زاهد، چونان ناخدایی است که کشتی جامعه را در طوفان دنیا با مسئولیت و آگاهی هدایت می‌کند، نه آنکه از دریا بگریزد یا در ساحل راحت‌طلبی لنگر اندازد.

نقد زهد و راحت‌طلبی

درس‌گفتار، با استناد به سیره امام حسین (ع) و امام صادق (ع)، زهد را از راحت‌طلبی جدا می‌کند. زاهد، نه در پی فرار از سختی است و نه در جستجوی خطر، بلکه هرچه خدا بخواهد، از سختی تا راحتی، می‌پذیرد. این نگاه، زهد را به تسلیم در برابر اراده الهی پیوند می‌زند.

درنگ: زهد، تسلیم در برابر اراده الهی است، نه راحت‌طلبی یا جفاطلبی، و با سیره معصومین همخوانی دارد.

تمثیل پرنده و آسمان، این مفهوم را روشن می‌سازد: زاهد، چونان پرنده‌ای است که در آسمان اراده الهی پرواز می‌کند، نه در قفس راحت‌طلبی گرفتار است و نه در طوفان جفاطلبی سرگردان.

نقد مثال‌های منفی

درس‌گفتار، از مثال‌های منفی مانند جفاطلبی یا راحت‌طلبی انتقاد می‌کند. شعری که زندگی را به جفاطلبی و خطرجویی پیوند می‌زند، با زهد حقیقی ناسازگار است. زاهد، نه دنبال خطر است و نه راحتی، بلکه در پی خلوص در برابر خداست.

درنگ: زهد، نه جفاطلبی است و نه راحت‌طلبی، بلکه خلوص در برابر خداست که سالک را از افراط و تفریط رها می‌کند.

تمثیل راه میانه، این نقد را روشن می‌کند: زاهد، چونان راهرویی است که در مسیر میانه حرکت می‌کند، نه به سوی پرتگاه خطرجویی می‌رود و نه در باتلاق راحت‌طلبی فرومی‌ماند.

نتیجه‌گیری بخش چهارم

زهد، با مسئولیت‌پذیری اجتماعی و تسلیم در برابر اراده الهی همخوانی دارد. نقد زهد شپشی، راحت‌طلبی و جفاطلبی، بر ضرورت بازتعریف زهد به‌مثابه صفتی نفسانی تأکید دارد. تمثیلات کشتی، پرنده و راه میانه، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند.

بخش پنجم: خطر توقف در زهد و راه رهایی

خطر توقف در زهد

اگر سالک در زهد توقف کند و آن را مقام (ایستایی) ببیند، به خسه و سالوس مبتلا می‌شود. زهد، منزل است، نه مقام. توقف در آن، سالک را به حیرت و تلوین می‌کشاند و او را خسر الدنیا و الاخره می‌کند.

درنگ: توقف در زهد، به خسه و سالوس می‌انجامد و سالک را به حیرت و خسر الدنیا و الاخره می‌کشاند.

تمثیل مسافر حیران، این خطر را روشن می‌سازد: سالک، چونان مسافری است که در میانه راه، نه به مقصد خدا می‌رسد و نه به منزل دنیا بازمی‌گردد، و در حیرت و سرگردانی گرفتار می‌شود.

راه رهایی: زهد به‌مثابه معبر

زهد، معبری است که سالک را به ورع و معرفت هدایت می‌کند. خاصه با حفظ وقت با خدا و عدم التفات به غیر، از اصالت دادن به دنیا پرهیز کرده و به رفعت می‌رسد.

درنگ: زهد، معبری برای ورع و معرفت است که با حفظ وقت با خدا، سالک را به رفعت می‌رساند.

تمثیل پل و رود، این راه را روشن می‌سازد: زهد، چونان پلی است که سالک را از رود خروشان دنیا به ساحل امن ورع می‌رساند، مشروط بر آنکه در میانه پل توقف نکند.

نتیجه‌گیری بخش پنجم

توقف در زهد، به خسه، سالوس و حیرت می‌انجامد، اما حرکت در آن به‌مثابه معبر، به رفعت و ورع منجر می‌شود. تمثیلات مسافر و پل، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند.

جمع‌بندی نهایی

باب زهد در «منازل السائرین»، سالک را از دلبستگی به غیر خدا رها کرده و به خلوص در خداپرستی هدایت می‌کند. نقد معانی رایج زهد (شپشی، راحت‌طلبی، سادیسم، اجباری) و آیه خواجه عبدالله، بر ضرورت بازتعریف زهد به‌مثابه صفتی نفسانی تأکید دارد. آیه پیشنهادی خواجه نصیر (وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ)، با تأکید بر بی‌رغبتی به زینت دنیا و برتری رزق الهی، با زهد همخوانی بیشتری دارد. مراتب زهد (قربه، ضروره، خسه یا رفعت)، مراحل سلوک را از تثبیت نفس تا رهایی کامل نشان می‌دهند. توقف در زهد، به سالوس و حیرت می‌انجامد، اما حرکت در آن، به ورع و معرفت می‌رسد. تمثیلات دریا، جنگجو، باغ، چشم و دل، راه پله، غلطک، قند، امتحان، بت، پرنده، کشتی، راه میانه، مسافر و پل، این مفاهیم را به زیبایی تبیین می‌کنند. زهد، با مسئولیت‌پذیری اجتماعی و تسلیم در برابر اراده الهی، سالک را به قرب و نهایتاً ورع می‌رساند.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، زهد برای عامه چه نتیجه‌ای به همراه دارد؟

2. بر اساس متن، زهد برای مرید چه ویژگی‌ای دارد؟

3. طبق درسگفتار، چرا زهد برای خاصه خست محسوب می‌شود؟

4. بر اساس متن، چه چیزی زهد را به سالوس تبدیل می‌کند؟

5. طبق درسگفتار، سبيل خاصه چیست؟

6. زهد در مرحله عامه به معنای ترک کامل دنیا بدون توجه به حق است.

7. مرید در مرحله متوسط به دلیل استشمام مراد، زهد را ضرورت می‌داند.

8. خاصه اگر زهد را مقام ببینند، به ورع می‌رسند.

9. زهد واقعی به معنای غلبه میل حق بر میل نفس است.

10. التفات به غیر خدا در زهد، وقت سالک را مکدر می‌کند.

11. طبق درسگفتار، چرا زهد برای عامه قرب به همراه دارد؟

12. چرا زهد برای مرید ضرورت است؟

13. چرا زهد برای خاصه اگر مقام شود، خست است؟

14. طبق درسگفتار، سبيل خاصه چگونه وقت سالک را حفظ می‌کند؟

15. چرا سالک در مرحله خست نه به خدا دل می‌بندد و نه به دنیا؟

پاسخنامه

1. قرب به سوی خدا

2. ضرورت برای ادامه سلوک

3. چون زهد را مقام می‌بینند

4. دیدن زهد به عنوان مقام

5. محافظت از وقت با خدا

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. درست

11. زیرا عامه با انتخاب میل حق بر میل نفس، زمینه قرب به خدا را فراهم می‌کنند.

12. چون مرید با توحید همت و رغبت، قلبش را با خدا جمع کرده و زهد برای ادامه سلوک ضروری است.

13. زیرا خاصه با دیدن زهد به عنوان مقام، به جای ورع به سالوس و دلبستگی به دنیا می‌افتند.

14. با عدم التفات به غیر خدا و ندیدن دنیا به عنوان اصل، وقت سالک با خدا حفظ می‌شود.

15. زیرا با توقف در زهد و اصالت دادن به دنیا، دچار تلوین و حیرت شده و صفاى وقتش را از دست می‌دهد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده