در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 193

متن درس





منازل السائرین: تبتل، توجه به حق و هدایت نفس

منازل السائرین: تبتل، توجه به حق و هدایت نفس

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۹۳)

مقدمه: بازخوانی تبتل در پرتو عرفان اسلامی

در منظومه عرفانی «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری، تبتل به‌عنوان یکی از منزلگاه‌های بنیادین سلوک، جایگاهی ویژه دارد. این مقام، که در ابواب اولیه پس از زهد و ورع قرار گرفته، نه‌تنها سالک را به سوی توجه کامل به حق رهنمون می‌سازد، بلکه از انحرافاتی چون سرکوب نفس و انقطاع نادرست از خلق بازمی‌دارد. درس‌گفتار جلسه ۱۹۳ آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با نگاهی نقادانه و عمیق، مفهوم تبتل را از منظری نو بازخوانی می‌کند و بر دو محور اصلی تأکید دارد: نخست، تبیین تبتل به‌عنوان توجه به حق و هدایت نفس، و دوم، نقد تفاسیر نادرستی که تبتل را به انقطاع خشن و سرکوب نفس فروکاسته‌اند. تشبیه تبتل به نسیمی که قلب سالک را به سوی زلال حق هدایت می‌کند، و انقطاع نادرست به قفسی که روح را در تنگنا قرار می‌دهد، مفاهیم را به زیبایی روشن می‌سازد.

بخش نخست: مفهوم‌شناسی تبتل و نقد انحرافات

تبتل: توجه به حق، نه انقطاع خشن

تبتل در «منازل السائرین»، به‌عنوان دومین باب از ابواب سلوک، به دو مرتبه تقسیم شده است: مرتبه نخست، توجه به حق با کنار گذاشتن اصالت‌دادن به مردم، و مرتبه دوم، توجه به حق با هدایت نفس. برخلاف تعریف سنتی که تبتل را به انقطاع از مردم و نفس به معنای قطع یا ترک تفسیر می‌کند، تبتل حقیقی به معنای توجه کامل به خداست. این توجه، لازمه‌اش کنار گذاشتن اصالت‌دادن به مردم یا نفس است، نه حذف آن‌ها. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا (آل‌عمران: ۹۷)؛ «و برای خدا بر مردم است که خانه را حج کنند، برای کسی که راهی به سوی آن بیابد». این آیه، توجه به خدا را در بستر عمل اجتماعی نشان می‌دهد و با انقطاع نادرست از خلق مغایر است.

درنگ: تبتل به معنای توجه کامل به حق است، نه انقطاع خشن از مردم یا سرکوب نفس.

تشبیه تبتل به جویباری که قلب سالک را از غبار اصالت‌دادن به خلق شست‌وشو می‌دهد، این مفهوم را روشن می‌سازد: تبتل، سالک را به سوی زلال معرفت هدایت می‌کند.

نقد انقطاع از مردم

مرتبه اول تبتل، به معنای قطع رابطه با مردم نیست، بلکه توجه به خدا با کنار گذاشتن اصالت‌دادن به امور دنیوی و مردم است. مردم و دنیا اصالت ندارند، بلکه خیر و شر آن‌ها از خداست. انقطاع از مردم به معنای ترک جامعه، گمراهی است و با سیره انبیا و اولیا که در بستر اجتماع به کمال رسیدند، مغایرت دارد. برای نمونه، پیامبر اکرم (ص) با حضور فعال در جامعه، توجه کامل به حق داشتند.

درنگ: مرتبه اول تبتل، توجه به حق با کنار گذاشتن اصالت‌دادن به مردم است، نه قطع رابطه با آن‌ها.

تشبیه انقطاع نادرست به دیواری که سالک را از خلق جدا می‌سازد، این نقد را تبیین می‌کند: تبتل، پلی است که سالک را در بستر اجتماع به حق متصل می‌کند.

نقد سرکوب نفس در مرتبه دوم تبتل

مرتبه دوم تبتل، به معنای سرکوب یا حذف نفس نیست. نفس باید رام و هدایت شود، نه کشته شود، زیرا نفس مرده قادر به حرکت به سوی کمال نیست. سرکوب نفس، به ضعف و ریاکاری منجر می‌شود، در حالی که نفس رام‌شده، به اقتدار و انجام اعمال عظیم، مانند عبادت‌های سنگین، تواناست. قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي (یوسف: ۵۳)؛ «همانا نفس بسیار به بدی فرمان می‌دهد، مگر آنچه پروردگارم رحم کند». این آیه، بر هدایت نفس با عقل و تقوا تأکید دارد.

درنگ: مرتبه دوم تبتل، هدایت و تقویت نفس است، نه سرکوب یا حذف آن.

تشبیه نفس رام‌شده به اسبی که با هدایت سوارکار به سوی مقصد می‌تازد، این مفهوم را روشن می‌سازد: نفس هدایت‌شده، نیروی محرکه سلوک است.

نتیجه‌گیری بخش نخست

تبتل، به‌عنوان توجه به حق، در دو مرتبه تعریف می‌شود: کنار گذاشتن اصالت‌دادن به مردم و هدایت نفس. نقد انقطاع خشن از خلق و سرکوب نفس، بر مغایرت این تفاسیر با عرفان اسلامی تأکید دارد. آیات قرآن کریم و سیره اولیا، تبتل را عملی پویا و اجتماعی معرفی می‌کنند. تمثیلات جویبار، پل و اسب، این مفاهیم را به زیبایی روشن می‌کنند.

بخش دوم: تقویت نفس و رام کردن آن در تبتل

نقش نفس در سلوک عرفانی

نفس، نیروی محرکه انسان در سلوک عرفانی است که باید تقویت و هدایت شود. نفس رام‌شده، قادر به انجام عبادت‌های سنگین، مانند هزار رکعت نماز، است، در حالی که نفس سرکوب‌شده، حتی در اعمال ساده به ریاکاری می‌افتد. سیره اولیای معصومین، مانند امیرالمؤمنین (ع)، نشان‌دهنده قوت نفسانی و اقتدار در عبادت است. نفس قوی، به کوه معرفت می‌تازد، اما نفس ضعیف، سالک را به سستی می‌کشاند.

درنگ: نفس رام‌شده و قوی، نیروی محرکه سلوک است که سالک را به سوی کمال هدایت می‌کند.

تشبیه نفس به رخش اسطوره‌ای که با سوارکار ماهر به سوی قله‌های کمال می‌تازد، این مفهوم را تبیین می‌کند: نفس، با هدایت عقل و تقوا، به معراج روحی می‌رسد.

مثال رام کردن نفس

نفس، مانند اسبی است که باید با محبت و هدایت رام شود، نه با خشونت و سرکوب. اسب رام‌شده، صاحب خود را می‌شناسد و به سوی مقصد می‌تازد، اما اسب سرکوب‌شده، به خر مرده‌ای تبدیل می‌شود که راه به جایی نمی‌برد. این مثال تمثیلی، روش صحیح برخورد با نفس را نشان می‌دهد: هدایت با عقل، تقوا و عبادت، نفس را به سوی کمال می‌برد.

درنگ: نفس، مانند اسبی است که با محبت و هدایت رام می‌شود، نه با خشونت و سرکوب.

تشبیه رام کردن نفس به باغبانی که با مراقبت، نهال را به درختی تنومند تبدیل می‌کند، این مفهوم را روشن می‌سازد: نفس، با هدایت، به باروری معنوی می‌رسد.

نفس اماره و هدایت آن

نفس اماره، که در قرآن کریم به‌عنوان نیرویی معرفی شده که به بدی فرمان می‌دهد (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي، یوسف: ۵۳)، باید با عقل و تقوا هدایت شود. نفس اماره، مانند کودکی است که با تربیت و توجیه، به سوی خیر حرکت می‌کند. سرکوب نفس، به جای هدایت، آن را سست و ناکارآمد می‌سازد.

درنگ: نفس اماره باید با عقل و تقوا هدایت شود، نه سرکوب، تا به سوی خیر حرکت کند.

تشبیه نفس اماره به کودکی که با تربیت به سوی کمال هدایت می‌شود، این مفهوم را تبیین می‌کند: نفس، با هدایت، به نیروی محرکه سلوک تبدیل می‌شود.

نقد هوى به‌عنوان حیات نفس

برخی متون عرفانی، هوى را حیات نفس دانسته‌اند و سرکوب آن را به معنای مرگ نفس تفسیر کرده‌اند. این تفسیر نادرست است، زیرا هوى، ویروس و بیماری نفس است، نه حیات آن. قرآن کریم می‌فرماید: وَاتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (جاثیه: ۲۳)؛ «و خدایش را هوای نفسش قرار داد». هوى، عاملی گمراه‌کننده است که باید از نفس جدا شود، نه اینکه نفس به‌طور کامل سرکوب گردد.

درنگ: هوى، ویروس نفس است، نه حیات آن، و باید از نفس جدا شود تا حیات حقیقی نفس حفظ گردد.

تشبیه هوى به میکروبی که سلامت نفس را تهدید می‌کند، این نقد را روشن می‌سازد: تبتل، نفس را از بیماری هوى پاک می‌کند، نه از حیات.

نتیجه‌گیری بخش دوم

تبتل، در تقویت و هدایت نفس نهفته است، نه سرکوب آن. نفس رام‌شده، مانند رخش یا درختی تنومند، سالک را به سوی کمال می‌برد. نقد تفسیر نادرست هوى به‌عنوان حیات نفس، بر اهمیت حفظ حیات حقیقی نفس تأکید دارد. تمثیلات رخش، باغبان و کودک، این مفاهیم را به زیبایی روشن می‌کنند.

بخش سوم: نقد عرفان خشن و استکباری

ریشه‌های خشونت در عرفان

فرهنگ خشونت‌آمیز، که ریشه در سلطه طاغوتی و استبدادی چندین‌هزارساله دارد، به فهم نادرست از مفاهیم عرفانی مانند تبتل منجر شده است. این خشونت، در عرفان به صورت سرکوب نفس و قطع رابطه با مردم بروز یافته و به جای ترویج کمال، به ضعف و ریاکاری سوق داده است. عرفان حقیقی، با اقتدار و قوت نفسانی اولیای معصومین، مانند پیامبر (ص) که فرمودند «من قوت چهل مرد دارم»، همخوان است.

درنگ: خشونت در عرفان، نتیجه سلطه طاغوتی است و با اقتدار اولیای معصومین مغایر است.

تشبیه عرفان خشن به آتشی که به جای روشنی، خاکستر ضعف تولید می‌کند، این نقد را تبیین می‌کند: عرفان حقیقی، چراغی است که قلب را روشن می‌سازد.

نقد عرفان استکباری

عرفان استکباری، که توسط حاکمان و سلاطین ترویج شده، به جای تقویت اراده و قوت نفسانی، به خشونت، سرکوب و انفعال منجر شده است. این عرفان، انسان را به بی‌مسئولیتی، بی‌نظمی و فرهنگ قلندری سوق داده و از کمال دور کرده است. سیره اولیای معصومین، که با اقتدار و مسئولیت‌پذیری در جامعه حضور داشتند، با این عرفان مغایر است.

درنگ: عرفان استکباری، به بی‌مسئولیتی و انحطاط منجر شده و با سیره اولیا مغایر است.

تشبیه عرفان استکباری به بادی که به جای باروری، خاکستر انحطاط را پراکنده می‌کند، این نقد را روشن می‌سازد: عرفان حقیقی، نسیمی است که نهال معرفت را بارور می‌کند.

پیامدهای عرفان نادرست

عرفان نادرست، به جای ترویج کمال و اقتدار، به انحطاط، بی‌مسئولیتی و ترویج فرهنگ ناکارآمد، مانند قلندری و درویشی، منجر شده است. این عرفان، انسان را به سوی مفنگی، کج‌وکولگی و بی‌نظمی سوق داده و جامعه را از پیشرفت بازداشته است. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که عرفان نادرست، به جای تولید انسان‌های عاقل و کامل، به انحراف و ضعف منجر شده است.

درنگ: عرفان نادرست، به انحطاط و بی‌مسئولیتی منجر شده و جامعه را از کمال دور کرده است.

تشبیه عرفان نادرست به راهی که به جای مقصد حق، به بیابان انحطاط می‌انجامد، این نقد را تبیین می‌کند: عرفان حقیقی، سالک را به سوی قله معرفت هدایت می‌کند.

نقد عرفان قبض و مثال بایزید بسطامی

عرفان بایزید بسطامی، که با فضای تنگ و محدود (مانند اتاق کوچک و کوتاه در بسطام) نمادین شده، نمونه‌ای از عرفان قبض است که به جای بسط و آزادی روحی، به محدودیت و انزوا منجر می‌شود. این عرفان، با سیره پیامبر (ص) که در فضایی باز و با اقتدار عمل می‌کردند، مغایر است. عرفان حقیقی، مانند عرفان ابوسعید ابوالخیر، در هوای آزاد معرفت نفس می‌کشد.

درنگ: عرفان قبض، مانند عرفان بایزید، به محدودیت و انزوا منجر می‌شود و با عرفان بسطی اولیا مغایر است.

تشبیه عرفان قبض به قفسی که روح را در تنگنا قرار می‌دهد، این نقد را روشن می‌سازد: عرفان حقیقی، آسمانی است که روح را به پرواز درمی‌آورد.

نتیجه‌گیری بخش سوم

عرفان خشن و استکباری، که ریشه در سلطه طاغوتی دارد، به جای ترویج کمال، به انحطاط و بی‌مسئولیتی منجر شده است. نقد عرفان قبض و پیامدهای عرفان نادرست، بر مغایرت این تفاسیر با سیره اولیا تأکید دارد. تمثیلات آتش، باد، بیابان و قفس، این مفاهیم را به زیبایی روشن می‌کنند.

بخش چهارم: تبتل و عروج روحی

تبتل و معراج پیامبر (ص)

تبتل حقیقی، به عروج و معراج روحی منجر می‌شود، چنان‌که پیامبر اکرم (ص) در معراج از مسجدالحرام به سوی خدا سیر کردند. قرآن کریم می‌فرماید: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى (اسراء: ۱)؛ «منزه است آن که بنده‌اش را شبانگاه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داد». این معراج، نمادی از اقتدار و حیات نفس در تبتل است که با سرکوب نفس مغایر است.

درنگ: تبتل حقیقی، به عروج و معراج روحی منجر می‌شود، چنان‌که در سیره پیامبر (ص) مشاهده می‌شود.

تشبیه تبتل به کشتی‌ای که سالک را به سوی ساحل معرفت می‌برد، این مفهوم را تبیین می‌کند: تبتل، سفری است به سوی حق، نه توقف در تنگنای نفس.

عرفان و عقل

عرفان، شکوفه عقل است و جدایی عرفان از عقل، به انحراف منجر می‌شود. انسان عاقل، با شکوفایی عقل، به عرفان حقیقی می‌رسد. عرفان بدون عقل، مانند گلی است که از شاخه جدا شده و پژمرده می‌شود. این دیدگاه، عرفان را به‌عنوان ادامه عقل معرفی می‌کند و بر اهمیت درایت و تقوا در سلوک تأکید دارد.

درنگ: عرفان، شکوفه عقل است و عرفان بدون عقل، به انحراف و پژمردگی منجر می‌شود.

تشبیه عرفان به شکوفه‌ای که از شاخه عقل می‌روید، این مفهوم را روشن می‌سازد: عقل، ریشه معرفت است و عرفان، میوه آن.

نقد خشونت در فرهنگ و جامعه

خشونت، به‌عنوان معضلی فرهنگی و اجتماعی، ریشه بسیاری از مشکلات جامعه است. تا این مرض درمان نشود، پیشرفت جامعه ممکن نیست. خشونت در رانندگی، زندان‌ها و حتی عرفان، نتیجه فرهنگ استبدادی است که انسان را به جای هدایت، به سرکوب سوق داده است. درمان خشونت، نیازمند اصلاح فرهنگ و ترویج محبت و هدایت است.

درنگ: خشونت، ریشه مشکلات جامعه است و درمان آن، نیازمند اصلاح فرهنگ و ترویج هدایت است.

تشبیه خشونت به طوفانی که نهال جامعه را ریشه‌کن می‌کند، این نقد را تبیین می‌کند: هدایت و محبت، بارانی است که جامعه را بارور می‌سازد.

نتیجه‌گیری بخش چهارم

تبتل، به عروج روحی و معراج سالک منجر می‌شود، چنان‌که در سیره پیامبر (ص) مشاهده می‌شود. عرفان، به‌عنوان شکوفه عقل، نیازمند درایت و تقواست. نقد خشونت در فرهنگ و جامعه، بر ضرورت اصلاح و هدایت تأکید دارد. تمثیلات کشتی، شکوفه و باران، این مفاهیم را به زیبایی روشن می‌کنند.

جمع‌بندی نهایی

تبتل در «منازل السائرین»، به‌عنوان دومین باب از ابواب سلوک، توجه به حق و هدایت نفس را در بر می‌گیرد. این مقام، در دو مرتبه تعریف می‌شود: کنار گذاشتن اصالت‌دادن به مردم و تقویت نفس با عقل و تقوا. نقد انقطاع خشن از خلق، سرکوب نفس و تفسیر نادرست هوى به‌عنوان حیات نفس، بر مغایرت این تفاسیر با عرفان اسلامی تأکید دارد. عرفان خشن و استکباری، که ریشه در سلطه طاغوتی دارد، به انحطاط، بی‌مسئولیتی و فرهنگ قلندری منجر شده و با سیره اولیای معصومین مغایر است. تبتل حقیقی، نفس را مانند رخش یا درختی تنومند به سوی کمال هدایت می‌کند و به عروج روحی، مانند معراج پیامبر (ص)، می‌انجامد. آیات قرآن کریم، مانند وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ (آل‌عمران: ۹۷)، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ (یوسف: ۵۳)، وَاتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (جاثیه: ۲۳) و سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ (اسراء: ۱)، تبتل را به‌عنوان توجه به حق و هدایت نفس تبیین می‌کنند. عرفان، به‌عنوان شکوفه عقل، نیازمند درایت و تقواست و خشونت، به‌عنوان معضلی فرهنگی، باید با اصلاح و هدایت درمان شود. تمثیلات جویبار، پل، رخش، باغبان، کودک، آتش، باد، بیابان، قفس، کشتی، شکوفه و باران، این مفاهیم را به زیبایی روشن می‌سازند. تبتل، با دعای اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ تکمیل می‌شود و سالک را به سوی معرفت و کمال رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، مرتبه اول تبتل به چه معناست؟

2. در متن، منظور از 'هوى' چیست؟

3. طبق متن، عرفان استکباری چه ویژگی‌ای دارد؟

4. بر اساس متن، چرا نفس باید رام شود؟

5. طبق متن، نتیجه عرفان ناقص چیست؟

6. طبق متن، تبتل به معنای انقطاع کامل از مردم و نفس است.

7. متن بیان می‌کند که عرفان حقیقی با رام کردن نفس و تقویت آن به سوی کمال پیش می‌رود.

8. بر اساس متن، هوى حیات نفس است و باید حفظ شود.

9. متن اشاره می‌کند که خشونت در عرفان از تاثیرات استکبار طاغوت ناشی شده است.

10. طبق متن، نفس رام‌شده نمی‌تواند عبادات سنگین مانند هزار رکعت نماز را انجام دهد.

11. تفاوت اصلی بین تبتل به معنای توجه به خدا و انقطاع از مردم چیست؟

12. چرا متن عرفان استکباری را نقد می‌کند؟

13. طبق متن، چرا نفس نباید کشته شود؟

14. متن چگونه رابطه بین عقل و عرفان را توصیف می‌کند؟

15. چرا متن خشونت در جامعه را مشکل اصلی می‌داند؟

پاسخنامه

1. توجه به خدا بدون اصالت دادن به مردم

2. میکروب یا مرض نفس

3. ترویج خشونت و کشتن نفس

4. برای تبدیل شدن به رخش و حرکت به سوی کمال

5. تولید افراد خل و چل و بی‌مسئولیت

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. تبتل به معنای توجه به خداست، نه انقطاع کامل از مردم، بلکه عدم اصالت دادن به مردم و دنیا.

12. زیرا عرفان استکباری با ترویج خشونت و کشتن نفس، مانع رشد و کمال واقعی می‌شود.

13. نفس باید رام و تقویت شود تا مانند رخش، انسان را به سوی کمال و معرفت ببرد.

14. عرفان شکوفه عقل است؛ عقل کامل به عرفان منجر می‌شود.

15. خشونت ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی مانند تصادفات و جرایم است و باید درمان شود.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده