متن درس
منازل السائرین: تبیین تبتل و ظهور بوارق در سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹۷)
دیباچه
در ساحت عرفان اسلامی، تبتل بهسان مشعلی فروزان، قلب سالک را به سوی حق تعالی هدایت میکند و او را از قیود طبیعت و تعلقات نفسانی رهایی میبخشد. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۱۹۷ از سلسله درسگفتارهای منازل السائرین، تألیف خواجه عبدالله انصاری، که توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره تبیین شده، به کاوش در مفهوم تبتل و نقش بوارق در فرایند خروج از طبیعت در سلوک عرفانی میپردازد. هدف، روشنسازی تبتل بهعنوان توجه خالص به حق و تبیین بوارق بهمنزله جرقههای نورانی که سالک را به سوی مراتب متعالی سوق میدهند.
این نوشتار، با حفظ تمامی نکات و محتوای اصلی، به تبیین مراحل تبتل، تحلیل بوارق، وارده و طوالع، و ارائه دیدگاهی متعادل در سلوک عرفانی میپردازد. همچنین، با توجه به اهمیت سبکی دل در ظهور حالات معنوی، به بازتاب دیدگاههای عرفانی درسگفتار در چارچوبی علمی پرداخته شده است.
بخش نخست: تبتل و خروج از طبیعت
مفهوم تبتل: توجه خالص به پروردگار
تبتل، در منظومه عرفانی منازل السائرین، بهسان ظرفی زرین معرفی میشود که توجه خالص سالک به سوی حق تعالی را در خود جای میدهد. این توجه، نقطه عزیمت سالک از عالم طبیعت به سوی مراتب متعالی است که قلب را از پراکندگیهای نفسانی و خلقی رهایی میبخشد. درسگفتار تأکید میورزد که تبتل، نه انزوای رهبانی، بلکه حالتی نفسانی است که سالک را به تمرکز بر ذات اقدس الهی دعوت میکند. این مفهوم، با کاهش اهتمام به مخلوقات و افزایش توجه به حق، زمینهساز ظهور حالات معنوی نظیر بوارق میگردد.
درنگ: تبتل، توجه خالص به حق تعالی است که با کاهش اهتمام به مخلوقات، قلب سالک را برای ظهور حالات معنوی آماده میسازد.
تبتل، مانند جویباری زلال است که از چشمه حق جاری میشود و قلب سالک را از زنگار تعلقات میشوید. این حالت، سالک را به سوی وحدت وجودی هدایت میکند و او را از اسارت طبیعت رهایی میبخشد.
هدف سلوک: گذر از طبیعت به ماوراء
هدف غایی سلوک عرفانی، خروج از طبیعت و گذر از ظاهر به ماوراء است. سالک، مانند پرندهای که بالهایش را به سوی آسمان میگشاید، در پی استشمام مراتب متعالی و دریافت تازگیهایی فراتر از عالم ناسوت است. درسگفتار تأکید میورزد که تمامی اعمال عبادی، از نماز و روزه تا قرآنخوانی، با نیت دستیابی به آثار معنوی نظیر معراج نماز انجام میشوند. این اعمال، سالک را به سوی دریافتی ورای طبیعت هدایت میکنند، جایی که قلب او از محدودیتهای مادی آزاد میشود.
این هدف، مانند سفری است که سالک را از کویر طبیعت به سوی باغستان معرفت رهنمون میسازد. سالک در این مسیر، نه تنها از ظاهر میگذرد، بلکه ماورای خویشتن را مشاهده میکند و به نور معرفت دست مییابد.
ابعاد قلب در سلوک
قلب سالک در مسیر سلوک، بهسان آیینهای صیقلیافته، قابلیتهای متعالی مییابد: گاه صافی و زلالی، گاه لطف و رحمت فراوان، گاه وسعت و بزرگی، و گاه رویت اشیاء در خواب یا بیداری. این حالات، نشانههای خروج از طبیعت و ورود به مراتب معنویاند. درسگفتار تأکید میورزد که هر یک از این حالات، گامی در مسیر رهایی از قیود مادی و دستیابی به قرب الهی است.
قلب سالک، مانند دریایی است که گاه آرام و زلال، گاه مواج و پرلطف، و گاه عمیق و بیکران میشود. این تحولات، سالک را به سوی مقصد نهایی سلوک هدایت میکنند.
بخش دوم: بوارق، وارده و طوالع در سلوک
خوابهای صالح و تمثلات: نشانههای اولیه
اولین نشانههای خروج از طبیعت، ظهور خوابهای صالح، تمثلات و تعینات در قلب سالک است. این حالات، بهسان جرقههای نورانی، در ظرف تبتل ظاهر میشوند و سالک را به سوی مراتب بالاتر هدایت میکنند. درسگفتار تأکید میورزد که این تمثلات، گاه در خواب و گاه در بیداری، به صورت نسیم، صدا، یا نور در تاریکی شب یا سجده بروز مییابند.
این حالات، مانند باران بهاری است که بر خاک تشنه طبیعت میبارد و نهال معرفت را در قلب سالک میرویاند. خوابهای صالح، دروازهای به سوی عالم معنا هستند که سالک را از اسارت ماده رهایی میبخشند.
بوارق و طوالع: دو روی سلوک
در مسیر سلوک، دو نوع حالت معنوی ظاهر میشود: بوارق و طوالع. بوارق، جرقههای نورانی، کوتاه و زیباییاند که قلب سالک را به سوی حق روشن میسازند. در مقابل، طوالع، حالاتی سنگین، گاه وحشتآفرین و ظلمانیاند که از رسوبات نفسانی و کدورتهای دل نشأت میگیرند. درسگفتار تأکید میورزد که بوارق، نشانههای مثبت سلوکاند، در حالی که طوالع، موانعی هستند که سالک باید با سبکی دل از آنها عبور کند.
درنگ: بوارق، جرقههای نورانی و زودگذری هستند که قلب سالک را به سوی حق روشن میسازند، در حالی که طوالع، حالات ظلمانی ناشی از کدورتهای نفسانیاند.
بوارق، مانند ستارگانی در آسمان شب سلوک میدرخشند، اما طوالع، چونان ابرهای تیره، نور معرفت را پنهان میکنند. سالک باید با صافی دل، این ابرها را کنار زند.
ویژگیهای بوارق
بوارق، به دلیل کمیت اندک، گذرا بودن و ظرافتشان، از دیگر حالات متمایزند. این جرقهها، گاه به صورت نسیمی خنک، صدایی دلانگیز، یا نوری در تاریکی ظاهر میشوند. درسگفتار تأکید میورزد که بوارق، در ظرف شب، سجده، یا خلوت، بیشتر ظهور مییابند و قلب سالک را به سوی معرفت رهنمون میسازند.
بوارق، مانند گلهای بهاریاند که در لحظهای شکوفا میشوند و عطر معرفت را در قلب سالک میپراکنند. این حالات، هرچند کوتاه، اثری عمیق بر نفس سالک میگذارند.
دستهبندی بوارق
بوارق به دو نوع تقسیم میشوند: نفسانی و وارده. بوارق نفسانی، تمثلات و تخیلاتیاند که از درون سالک ظهور مییابند، مانند شنیدن صدای نزدیکان در دل. بوارق وارده، حالاتیاند که از عالم مثالی بر سالک پرتو میافکنند، مانند صداها، نورها، یا تعیناتی از استاد، شاگرد، یا اشیاء. درسگفتار تأکید میورزد که هر دو نوع بوارق، شیرین و دلانگیزند و قلب سالک را به سوی حق معطوف میسازند.
بوارق نفسانی، مانند چشمهای است که از درون قلب سالک میجوشد، و بوارق وارده، مانند بارانی است که از آسمان معنا بر او میبارد. هر دو، قلب را سیراب میکنند.
وارده و تمایز با بوارق
وارده، حالاتیاند که به قلب سالک ظهور مییابند و از درون او سرچشمه میگیرند، در حالی که بوارق، از خارج بر او پرتو میافکنند. هر دو، برخلاف طوالع که تلخ و سنگیناند، شیرین و نورانیاند. درسگفتار تأکید میورزد که وارده، مانند نسیمی است که در دل سالک میوزد، و بوارق، مانند نوری است که از عالم بالا بر او میتابد.
وارده، مانند عطری است که از گلستان قلب سالک برمیخیزد، و بوارق، مانند پرتویی است که از خورشید حق بر او میتابد. هر دو، سالک را به سوی معرفت هدایت میکنند.
طوالع و حالات ظلمانی
طوالع، حالاتیاند که به دلیل رسوبات نفسانی و کدورتهای دل، به صورت وحشتآفرین یا ناموزون ظاهر میشوند. این حالات، مانند مشاهده قتل، غارت، یا افریت، نشانههایی از سنگینی دلاند. درسگفتار تأکید میورزد که طوالع، مانعی در مسیر سلوکاند و تنها با سبکی دل و صافی قلب میتوان آنها را به بوارق تبدیل کرد.
طوالع، مانند سایههای تاریکیاند که بر قلب سالک میافتند و نور بوارق را محو میکنند. سالک باید با استغفار و صافی دل، این سایهها را بزداید.
مثال رنگآمیزی آب
درسگفتار، با تمثیلی بدیع، فرایند تبدیل بوارق به طوالع را تبیین میکند: اگر دل کدورت داشته باشد، بوارق به طوالع تبدیل میشود، مانند آبی زلال که با جوهر رنگی تغییر رنگ میدهد. این تمثیل، نشان میدهد که صافی دل، شرط اساسی ظهور بوارق است و کدورت، نور معرفت را به تاریکی طوالع بدل میکند.
این تمثیل، مانند آیینهای است که حقیقت دل را نمایان میسازد: دلی زلال، نور بوارق را منعکس میکند، اما دلی کدر، آن را به تاریکی طوالع بدل میسازد.
بخش سوم: سبکی دل و شروط تبتل
اهمیت سبکی دل
سبکی دل، شرط اساسی ظهور بوارق و تحقق تبتل است. دلی که به علقهها و کدورتها وابسته است، مانند بادکنکی است که به سنگ بسته شده و از پرواز به سوی حق بازمیماند. درسگفتار تأکید میورزد که سالک باید قلب خود را از کینهها، نگرانیها و تعلقات تهی کند تا به تبتل دست یابد.
درنگ: سبکی دل از علقهها و کدورتها، شرط اساسی ظهور بوارق و تحقق تبتل است. دلی سنگین، مانند بادکنکی است که به سنگ بسته شده و نمیپرد.
سبکی دل، مانند بالهایی است که سالک را به سوی آسمان قرب میبرد. دلی سنگین، چونان لنگری است که او را در بند طبیعت نگه میدارد.
کدورت و مانع سلوک
کدورتهای ناشی از آزار دیگران یا نگرانیها، دل را سنگین میکنند و مانع قرب و تبتل میشوند. درسگفتار تأکید میورزد که سالک باید این کدورتها را با استغفار یا حل مشکلات برطرف کند. دلی که به کینه یا نگرانی مشغول است، نمیتواند به سوی حق پرواز کند.
کدورت، مانند غباری است که بر آیینه دل مینشیند و نور حق را پنهان میکند. سالک باید با نسیم استغفار، این غبار را بزداید.
شروط ظهور بوارق
برای ظهور بوارق، سالک باید تناسباتی در خورد و خوراک، خلوت و وحدت ایجاد کند. فعالیت مداوم و فقدان خلوت، مانع ظهور این حالات است. درسگفتار تأکید میورزد که سالک باید زمانی برای خلوت، مانند لحظات شب، سجده، یا نماز، اختصاص دهد تا این لحظات به «فرودگاه» خروج از طبیعت تبدیل شوند.
خلوت، مانند باغی است که سالک در آن نهال معرفت میکارد. بدون خلوت، قلب سالک چونان بیابانی است که هیچ گلی در آن نمیروید.
مثال بادکنک و سبکی دل
درسگفتار، با تمثیلی زیبا، سبکی دل را تبیین میکند: دلی که به کدورتها و علقهها وابسته است، مانند بادکنکی است که به سنگ بسته شده و نمیپرد. سبکی دل، با تهی شدن از غیر خدا، زمینهساز تبتل و قرب است. این تمثیل، نشان میدهد که دل سنگین، سالک را در طبیعت محبوس میکند.
این تمثیل، مانند مشعلی است که راه سلوک را روشن میسازد: دلی سبک، چونان بادکنکی است که به سوی آسمان حق پرواز میکند.
نماز و موانع قرب
نماز با نیت قربه الی الله، اگر با دلی سنگین از علقهها و ناراحتیها همراه باشد، به قرب منجر نمیشود. درسگفتار تأکید میورزد که دل خسته یا ناراحت، مانع پیشرفت معنوی است. سالک باید با استغفار و سبکی دل، این موانع را برطرف کند.
نماز، مانند پلی است که سالک را به سوی حق میبرد، اما دلی سنگین، چونان باری است که این پل را فرو میریزد.
استغفار و رفع کدورت
استغفار با نیت رفع کدورت، دل را سبک میکند. درسگفتار تأکید میورزد که سالک باید حتی از تصور ناراحتی از دیگران پرهیز کند تا تبتل محقق شود. استغفار، مانند کلیدی است که قفلهای دل را میگشاید و سالک را به سوی قرب هدایت میکند.
استغفار، مانند نسیمی است که ابرهای کدورت را از آسمان دل میزداید و نور حق را نمایان میسازد.
مثال طلببخشی و سبکی دل
درسگفتار، با تمثیلی دیگر، سبکی دل را روشن میسازد: سالک با دستیابی به قرب، مانند کسی که جایزهای بزرگ برده، از طلبهای کوچک، مانند صد تومان، چشم میپوشد، زیرا دلش به مراتب متعالیتر مشغول است. این تمثیل، نشان میدهد که تبتل، قلب را از تعلقات خلقی آزاد میکند.
این تمثیل، مانند دریچهای است که افقهای متعالی سلوک را نمایان میسازد: دلی که به حق مشغول است، از طلبهای ناچیز میگذرد.
تبتل و فراموشی آزارها
در تبتل، آزارهای دیگران به طور طبیعی از دل سالک محو میشود، نه با ریاضت عمدی. درسگفتار تأکید میورزد که اگر این فراموشی رخ ندهد، نشانه فقدان قرب است. دلی که به آزارها مشغول است، مانند خشت خامی است که در کوره سلوک پخته نشده است.
تبتل، مانند خورشیدی است که تاریکیهای کینه را از قلب سالک میزداید و او را به سوی نور قرب هدایت میکند.
مثال نجات فرزند
درسگفتار، با تمثیلی بدیع، فرایند تبتل را تبیین میکند: اگر کسی که به سالک آزار رسانده، فرزند او را نجات دهد، سالک به طور طبیعی آزار او را فراموش میکند. تبتل نیز چنین حالتی را در دل ایجاد میکند، جایی که قلب از کینهها تهی میشود.
این تمثیل، مانند آیینهای است که حقیقت تبتل را نمایان میسازد: دلی که به حق معطوف است، از کینهها و آزارها آزاد میشود.
نشانههای فقدان تبتل
اگر سالک نتواند آزارها را فراموش کند، دلش «خشت خام» است و فاقد تبتل و قرب. درسگفتار تأکید میورزد که چنین فردی در سلوک پیشرفت نمیکند و باید با استغفار و سبکی دل، این مانع را برطرف کند.
دلی که به کینهها مشغول است، مانند زمینی است که هیچ بذری در آن نمیروید. سالک باید این زمین را با استغفار شخم زند.
بخش چهارم: قرب الهی و رهایی از کثرات
هدف قرب الهی
هدف قرب الهی، رهایی از کثرات و آزارهای روزمره است. درسگفتار تأکید میورزد که خداوند با امر به نماز و قربت، سالک را از مشکلات با بندگانش آزاد میکند. قرب، مانند کلیدی است که درهای قلب را به سوی حق میگشاید و سالک را از اسارت کثرات رهایی میبخشد.
درنگ: قرب الهی، رهایی از کثرات و آزارهای روزمره است که با تبتل و سبکی دل محقق میشود.
قرب، مانند دریایی است که سالک در آن غوطهور میشود و از امواج کثرات به ساحل آرامش حق میرسد.
مانع موفقیت در سلوک
عدم موفقیت در سلوک، به دلیل کدورتها و عدم سبکی دل است. درسگفتار تأکید میورزد که سالک باید با استغفار و چشمپوشی، این موانع را برطرف کند. دلی که به کینهها و علقهها مشغول است، نمیتواند به سوی حق پرواز کند.
کدورت، مانند زنجیری است که سالک را در بند طبیعت نگه میدارد. استغفار، این زنجیر را میگسلد و او را آزاد میسازد.
استغفار شبانه
سالک باید هر شب با استغفار، دل خود را از مشکلات با بندگان خدا پاک کند. درسگفتار تأکید میورزد که این استغفار، نه تنها در دنیا، بلکه در قیامت نیز سالک را از طلبکاری رهایی میبخشد. اولیای خدا، با دلی سبک، در قیامت نه از کسی فرار میکنند و نه دنبال طلب میگردند.
استغفار شبانه، مانند ستارهای است که در آسمان دل میدرخشد و راه قرب را روشن میسازد.
اولیا و عدم طلبکاری
اولیای خدا، با دلی تهی از کینهها و علائق، در قیامت نه از کسی فرار میکنند و نه دنبال طلب میگردند. درسگفتار تأکید میورزد که این سبکی دل، نشانه قرب و تبتل است. اولیا، مانند نسیمیاند که بدون توقف، در باغستان حق میوزند.
اولیا، مانند ابرهاییاند که باران رحمت بر خلق میبارند، اما خود از هر تعلقی آزادند.
دشواری خروج از طبیعت
خروج از طبیعت، به دلیل کدورتها و تعلقات، دشوار است. درسگفتار تأکید میورزد که اکثر افراد، حتی با اعمال عبادی مانند تبتل، به دلیل سنگینی دل، در طبیعت محبوس میمانند. سبکی دل، کلید رهایی از این اسارت است.
خروج از طبیعت، مانند صعود به قلهای است که تنها با سبکباری و صافی دل ممکن میشود.
استغفار برای همه
اولیای خدا، حتی برای مشرکین و کافران استغفار میکنند، زیرا مؤمنان به مغفرت الهی محتملاند و دیگران نیازمندترند. درسگفتار تأکید میورزد که این استغفار، نشانه وسعت قلب و سبکی دل است.
استغفار اولیا، مانند دریایی است که همه گناهان را در خود میشوید و خلق را به سوی رحمت حق هدایت میکند.
بخش پنجم: انس با نور تجلی و ظهور کشف
انس با نور تجلی
تبتل، با انس به نور تجلی آغاز میشود. این انس، با خلوت، صافی دل، و دفع کثرات محقق میگردد. درسگفتار تأکید میورزد که دلی پر از خرت و پرت، نمیتواند با نور تجلی انس گیرد. خلوت، مانند باغی است که سالک در آن با حق خلوت میکند.
درنگ: انس با نور تجلی، با خلوت، صافی دل، و دفع کثرات محقق میشود و زمینهساز تبتل است.
انس با نور تجلی، مانند دیدار با یاری است که قلب سالک را از تنهایی طبیعت رهایی میبخشد.
استشمام نور کشف
سالک در ابتدا نور کشف را استشمام میکند: «شام نور الکشف». این استشمام، مقدمه ظهور تجلیات معنوی است. درسگفتار تأکید میورزد که این استشمام، مانند بوی عطری است که پیش از دیدار یار به مشام میرسد.
استشمام نور کشف، مانند نسیمی است که خبر از بهار معرفت میدهد و قلب سالک را به سوی تجلیات هدایت میکند.
بوارق و استعاره
مبادئ التجلیات، به دلیل کمیت اندک و زودگذری، به «بوارق» نامیده میشوند. درسگفتار تأکید میورزد که این استعاره، به دلیل شباهت بوارق به جرقههای کوتاه و زودگذر، انتخاب شده است: «قليلة اللبث، سريعة الاننفاع».
بوارق، مانند جرقههاییاند که در تاریکی سلوک میدرخشند و راه را به سوی نور حق نشان میدهند.
ظهور کامل نور
با ظهور لمکان، سالک به «نور التام بالکشف الثابت» میرسد که حقیقت را آشکار میکند و زمینهفنا و بقا را فراهم میسازد. درسگفتار تأکید میورزد که این نور، قلب سالک را برای مراتب بالاتر آماده میکند.
نور التام، مانند خورشیدی است که تاریکیهای طبیعت را میزداید و حقیقت را در قلب سالک نمایان میسازد.
بخش ششم: ثواب، اجر و درجات سلوک
تفاوت ثواب و بوارق
ثواب، در آخرت به مؤمن داده میشود، اما بوارق، در همین دنیا ظهور میکند و سالک را به صفا و رویت هدایت میکند. درسگفتار تأکید میورزد که بوارق، پاداشی است که سالک در دنیا دریافت میکند و ثواب، در آخرت او را بهرهمند میسازد.
درنگ: بوارق، پاداشی است که سالک در دنیا دریافت میکند، در حالی که ثواب در آخرت به مؤمنان داده میشود.
بوارق، مانند گلی است که در باغ دنیا میروید، و ثواب، مانند میوهای است که در بهشت آخرت چیده میشود.
ثواب و اجر
ثواب، مختص مؤمنان است و در بهشت محقق میشود، اما اجر حتی به کافران و حیوانات نیز تعلق میگیرد، مانند کاهش عذاب در جهنم. درسگفتار تأکید میورزد که ثواب، پاداشی است برای مؤمنانی که با تعبد اعمال را انجام میدهند، در حالی که اجر، مزدی است برای هر کار خیر، حتی از سوی غیرمؤمنان.
ثواب، مانند گوهری است که در خزانه بهشت ذخیره میشود، و اجر، مانند سکهای است که در دنیا و آخرت دست به دست میشود.
بوارق و درجات
بوارق، وارده، و طوالع، آثار درجات سلوکاند، نه خود درجات. درسگفتار تأکید میورزد که درجات، شاسی حرکت سالکاند و این حالات، از آثار آنها هستند. هر درجه، مانند پلهای است که اثری متفاوت در قلب آن میگذارند.
درجات، مانند نردبانیاند که سالک از آن بالا میرود، و بوارق، مانند نسیمی است که در هر پله، عطر معرفت را به او میرساند.
تبتل و آمادگی برای فنا
تبتل در مرجع دوم، سالک را به بوارق میرساند و دل را برای ورود به مرحله سوم، یعنی فنا، آماده میکند. درسگفتار تأکید میورزد که این مرحله، نقطه عطفی در سلوک است که سالک را از طبیعت به سوی معرفت و فنا هدایت میکند.
تبتل، مانند پلی است که سالک را از طبیعت به سوی فنا میبرد و او را برای شهود حق آماده میسازد.
جمعبندی نهایی
درسگفتار شماره ۱۹۷ منازل السائرین، با تبیین مفهوم تبتل و ظهور بوارق، گوهری درخشان در ساحت عرفان اسلامی ارائه میدهد. تبتل، بهسان ظرفی زرین، قلب سالک را برای توجه خالص به حق آماده میکند و با سبکی دل، او را از قیود طبیعت رهایی میبخشد. بوارق، جرقههای نورانیاند که در ظرف تبتل، قلب را به سوی معرفت روشن میسازند، در حالی که طوالع، سایههای تاریکیاند که با صافی دل میزیند. وارده، نسیمهای قلبیای هستند که با بوارق، سالک را به سوی قرب هدایت میکنند.
سبکی دل، مانند کلیدی است که درهای تبتل را میگشاید و سالک را از اسارت کثرات و کدورتها رهایی میدهد. تمثیلات بدیع، مانند بادکنک، طلب آب، و نجات فرزند، مفاهیم عمیق عرفانی را به شکلی ملموس و دلانگیز ارائه میدهند. درسگفتار، با تأکید بر خلوت، استغفار و دفع حقیقت، تبتل را بهعنوان مسیری پویا در بطن زندگی معرفی میکند که سالک را به سوی نور کشف و فنا هدایت مینماید. این پژوهش، راهنمایی ارزشمند برای سالکان و پژوهشگران عرفان اسلامی است که به دنبال فهمی متعادل، شرعی و عمیق از سلوک و توجه به حق هستند.
متن با دعای «اللَّهُمْ صَلْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» پایان مییابد، دعایی که مانند مهر تأییدی بر این مسیر نورانی است و سالک را به سوی برکت و قرب الهی رهنمون میسازد.
با نظارت صادق خادمی