متن درس
منازل السائرین: درآمدی بر توکل در سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 248)
مقدمه
توکل، منزلگاهی بس دشوار در مسیر سلوک عرفانی است که هم برای سالکان نازل و هم برای خواص، چالشهایی عمیق به همراه دارد. این کتاب، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 248 از سلسله مباحث «منازل السائرین»، به تبیین این منزلگاه والا میپردازد. در این مسیر، نه تنها به دشواریهای توکل برای سالک نازل و عالی پرداخته شده، بلکه نقد دیدگاه جبری شارح و تبیین معنای صحیح توکل به عنوان تبادل حقی-خلقی نیز مورد توجه قرار گرفته است.
بخش نخست: دشواری توکل در سلوک عرفانی
مفهوم توکل و جایگاه آن در منازل السائرین
توکل، از دشوارترین منازل در سیر و سلوک عرفانی است که در معاملات معنوی، جایگاهی بس والا دارد. این منزلگاه، هم برای سالک نازل که هنوز در بند اسباب است و هم برای سالک عالی که به فنای وجودی رسیده، سنگین و صعب است. سالک نازل، که خدا را ندیده، چگونه میتواند مال، عمر، و هستی خود را به او واگذارد؟ و سالک عالی، که همهچیز را از خدا میداند، چه چیزی در دست دارد تا به وکیل الهی تفویض کند؟ این دشواری، ریشه در دوگانگی شهود و فنای سالکان دارد.
درنگ: توکل، به دلیل نیاز به اعتماد کامل به خدا، برای سالک نازل به سبب حجاب اسباب و برای سالک عالی به سبب فقدان چیزی برای واگذاری، دشوارترین منزل عامه است. |
توکل، همچون پلی است که سالک را از اسباب به مسببالاسباب میرساند، اما عبور از این پل، نیازمند ایمانی است که وهم و نفس را در خود محو کند. سالک نازل، در بند مال و علم و قدرت خویش است و سالک عالی، در مقام «لا شيء» خود را هیچ میبیند. این دوگانگی، توکل را به چالشی عظیم بدل کرده است.
انواع توکل: عامیانه و سالکانه
توکل، در دو گونه متجلی میشود: توکل عامیانه و توکل سالکانه. توکل عامیانه، در میان مردم عادی، گاه به زبان جاری است و گاه از سر تعبد به خدا پذیرفته میشود. این نوع توکل، سطحی و مبتنی بر عادت است، اما توکل سالکانه، که در دو سطح نازل و عالی ظهور مییابد، نیازمند غلبه بر موانع نفسانی یا وجودی است. سالک نازل، به دلیل عدم شهود الهی، به اسباب دل بسته است و سالک عالی، به دلیل فقدان چیزی برای واگذاری، در توکل با دشواری مواجه است.
این تمایز، همچون تفاوت میان نسیمی که بر سطح دریا میوزد و طوفانی که اعماق را به هم میریزد، نشاندهنده عمق و گستره توکل در سلوک است. توکل عامیانه، چونان شاخهای است که بر باد تکیه دارد، اما توکل سالکانه، ریشه در خاک ایمان دارد و به سوی آسمان قد میکشد.
چالشهای توکل برای سالک نازل
سالک نازل، که هنوز خدا را به شهود درنیافته، به اسباب مادی و ظاهری چون مال، علم، و قدرت وابسته است. این وابستگی، حجابی است که او را از توکل به مسببالاسباب بازمیدارد. او به آنچه دیده اطمینان دارد و ندیده را فدا نمیکند. این ترس از واگذاری، ریشه در محبت نفس و شهوات دارد که ایمان او را تضعیف میکند.
این حالت، مانند کشاورزی است که به جای اعتماد به باران آسمانی، به چاه کمآب خویش دل بسته است. او از ترس خشکسالی، جرأت ترک چاه را ندارد و به جای تکیه بر رحمت بیکران الهی، خود را مدیر اسباب میداند. این حجاب، او را در چرخهای از وهم و تردید گرفتار میکند.
درنگ: سالک نازل، به دلیل محبت نفس و وابستگی به اسباب، از توکل به خدا بازمیماند و ایمانش به یقین به «ما عند الله» نرسیده است. |
چالشهای توکل برای سالک عالی
سالک عالی، که به مقام فنای وجودی رسیده و همهچیز را از خدا میداند، با چالشی دیگر روبهرو است. او خود را فاقد چیزی میبیند که بتواند به وکیل الهی واگذار کند. این فقدان، توکل را برای او دشوار میکند، زیرا وکالت، نیازمند وجود امری برای تفویض است. اگر همهچیز از خداست، سالک چه دارد که به او بسپارد؟
این حالت، مانند عاشقی است که در محضر معشوق، خود تهی شده و چیزی برای عرضه ندارد. سالک عالی، در آستانه جبر و، گرفتار است، اما توکل، نه انفعال، بلکه مشارکت فعال در واگذاری به خداست. او باید دریابد که خدا خود فرموده است: «فَتَوَكَلْ عَلَى اللَّهِ» (فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمَكِّلِينَ، آلعمران: 159، : «پس بر خدا توکل کن که خدا دوستدار توکلکنندگان است»).
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین جایگاه توکل بهعنوان دشوارترین منزل در سلوک عرفانی پرداخت و انواع آن را در دو سطح عامیانه و سالکانه بررسی کرد. دشواری توکل برای سالک نازل، در وابستگی به اسباب و برای سالک عالی، در فقدان چیزی برای واگذاری ریشه دارد. این چالشها، نشاندهنده عمق معنوی توکل و نیاز به ایمانی راسخ برای عبور از حجاب نفس و جبر است. تمثیلات کشاورزی و عاشق در محضر معشوق، این مفاهیم را به زیبایی روشن کردند.
بخش دوم: نقد دیدگاه جبری و تبیین معنای صحیح توکل
نقد دیدگاه جبری شارح
شارح، با تأکید بر اینکه همهچیز از خداست، به دام جبر افتاده و توکل را صوری یا غیرممکن میداند. این دیدگاه، نقش سالک را نادیده میگیرد و وکالت را به انفعال تبدیل میکند. اگر همهچیز از خداست، چگونه میتوان موکل را وکیل قرار داد؟ این تفسیر، معنای وکالت را مخدوش میسازد و توکل را از حقیقت خود تهی میکند.
این دیدگاه، مانند آن است که دریانوردی، کشتی خود را به امواج دریا سپرده و سکان را رها کند، به این بهانه که همهچیز در دست خداست. توکل، نه رها کردن سکان، بلکه سپردن جهت به ناخدای حکیم است، در حالی که سالک همچنان در کشتی حضور دارد.
درنگ: دیدگاه جبری شارح، با نفی نقش سالک، توکل را به انفعال بدل میکند و معنای وکالت را از تبادل حقی-خلقی به صوری بودن میکشاند. |
معنای صحیح توکل: تبادل حقی-خلقی
توکل، واگذاری کارهایی است که سالک نمیتواند یا توان و وقت انجام آن را ندارد به خدا. خدا، به عنوان «نعم الوکیل»، این امور را به بهترین شکل انجام میدهد، مانند تربیت نسلهای آینده که فراتر از توان سالک است. این واگذاری، تبادل حقی-خلقی است: خدا وکیل سالک میشود (تنزیل) و کارهای فراتر از توان او را انجام میدهد؛ سالک وکیل خدا میشود (صعود) و تکالیف الهی را اجرا میکند.
این تبادل، مانند تجارت برنج است: سالک برنج خود (امور محدود) را به خدا میفروشد و خدا برنجی بهتر (نتیجه الهی) به او میدهد. یا مانند آن است که کشاورزی، بذر خود را به خاک میسپارد و از آسمان باران طلب میکند. این همکاری متقابل، جبر را نفی میکند و سالک را در جایگاه ظهور الهی قرار میدهد.
درنگ: توکل، تبادل حقی-خلقی است که خدا و سالک هر دو موکل و وکیلند، و این همکاری، جبر را نفی و نقش تنزیلی سالک را تأیید میکند. |
نقش اسباب در حجاب توکل
سالک نازل، به دلیل محبت نفس و شهوات، به اسباب چون مال، علم، و قدرت دل بسته است. این اسباب، مانند پردهای، خدا را از دید او پنهان میکنند و ایمانش را ضعیف میسازند. او به جای تکیه بر مسببالاسباب، به اسباب اطمینان دارد و از ترک آنها میترسد، زیرا نگران تلف شدن نفس یا داراییهایش است.
این وابستگی، مانند تاجری است که به جای اعتماد به شریک اصلی، به کالاهای فانی خود دل بسته و از واگذاری تجارت به او هراس دارد. این ترس، او را در چرخهای از وهم و تردید گرفتار میکند و توکل را برایش دشوار میسازد.
ایمان و یقین به ما عند الله
ایمان واقعی، زمانی در دل سالک جای میگیرد که به «ما عند الله» یقین بیشتری داشته باشد تا به آنچه در دست خود دارد. آنچه نزد خداست، پایدار و بدون آفت است، در حالی که اسباب، مانند مالی که به یک شب ممکن است نابود شود، فانی و ناپایدارند. قرآن کریم میفرماید: مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ (نحل: 96، : «آنچه نزد شماست فانی میشود و آنچه نزد خداست باقی است»).
این یقین، مانند چراغی است که تاریکی وهم را میزداید و سالک را به سوی نوری ابدی هدایت میکند. او دیگر به حسنش نمینازد و به مالش دل نمیبندد، زیرا میداند که همهچیز در برابر رحمت الهی، چون کاهی در برابر باد است.
درنگ: ایمان واقعی، با یقین به «ما عند الله» شکل میگیرد که پایدار و بدون آفت است، برخلاف اسباب که فانی و ناپایدارند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به نقد دیدگاه جبری شارح و تبیین معنای صحیح توکل پرداخت. دیدگاه جبری، با نفی نقش سالک، توکل را به انفعال بدل میکند، اما توکل، تبادل حقی-خلقی است که خدا و سالک هر دو در آن مشارکت دارند. اسباب، حجابی برای سالک نازل است و یقین به «ما عند الله»، او را از این حجاب رها میسازد. تمثیلات تجارت برنج و کشاورزی، این مفاهیم را به زیبایی روشن کردند.
بخش سوم: محدودیت عقل و نقش تنزیلی سالک
عقل مشوب به وهم و محدودیتهای آن
سالک نازل، به عقل مشوب به وهم خود تکیه میکند و میگوید: «خدا عقل و قدرت داده، پس نیازی به توکل نیست.» اما این عقل، تنها ظاهر امور را میبیند و از باطن غافل است. مانند مهندسی که چاه معیوب را تشخیص نمیدهد، عقل محدود نمیتواند باطن کارها را درک کند. توکل، مانند استخاره، باطن امور را به خدا واگذار میکند.
این محدودیت، مانند چراغی است که تنها چند گام پیش رو را روشن میکند، اما در تاریکیهای دور، ناتوان است. سالک، با توکل، این چراغ را به نوری الهی میسپارد که همه جا را روشن میکند.
درنگ: عقل مشوب به وهم، تنها ظاهر امور را میبیند و از باطن غافل است؛ توکل، باطن کارها را به حکمت الهی واگذار میکند. |
نقش تنزیلی سالک در توکل
سالک، بالتنزیل دارای نقش است، مانند آنکه میگوید: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد.» خدا برخی امور را مشاعی به او واگذار کرده و از او پاسخ میخواهد. این نقش، جبر را نفی میکند و سالک را مسئول اعمالش میسازد. آیه کریمه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ (آلعمران: 128، : «از این کار هیچ چیز به دست تو نیست»)، به معنای نفی اصالت امر از سالک است، نه نفی کامل نقش او.
این نقش تنزیلی، مانند سایهای است که در پرتو خورشید وجود دارد. سالک، نه خورشید است و نه بیوجود؛ او ظهوری است که در پرتو وجود الهی معنا مییابد.
نقد مطلقانگاری جبری
مطلقانگاری «الامر لیس بایدیهم» (هیچچیز دست ما نیست) به جبر منجر میشود. خدا برخی امور را مشاعی به سالک واگذار کرده، که او را مسئول و غیرجبری میسازد. این واگذاری، مانند مشارکت در مالکیت است که هر شریک، به اندازه سهم خود مسئول است.
این نقد، مانند آن است که بگوییم دریا همهچیز کشتی است، اما ناخدا همچنان باید سکان را هدایت کند. جبر، ناخدا را نفی میکند، اما توکل، او را در جایگاه ظهور الهی قرار میدهد.
اصول فقه و تفسیر آیه
در اصول فقه، اگر ظاهر آیهای مانند لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ با عقل و برهان سازگار نباشد، باید توجیه شود. این آیه، به معنای نفی اصالت امر از سالک است، نه جبر کامل. این تفسیر، نقش تنزیلی سالک را تأیید و جبر را نفی میکند.
این اصل، مانند کلیدی است که قفل آیات را میگشاید و معنای باطنی را در پرتو عقل و وحی آشکار میسازد. سالک، با این تفسیر، از دام جبر رها میشود و در مسیر توکل گام برمیدارد.
درنگ: آیه «لیس لک من الامر شیء» نفی اصالت امر از سالک است، نه جبر کامل، و نقش تنزیلی او را در توکل تأیید میکند. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به بررسی محدودیت عقل مشوب به وهم و نقش تنزیلی سالک در توکل پرداخت. عقل محدود، تنها ظاهر امور را میبیند و توکل، باطن را به خدا واگذار میکند. آیه «لیس لک من الامر شیء»، با تفسیر صحیح، جبر را نفی و نقش سالک را تأیید میکند. تمثیلات چراغ و سایه، این مفاهیم را به روشنی تبیین کردند.
بخش چهارم: تمثیلات و کاربردهای توکل
تمثیل برنج در تبادل حقی-خلقی
توکل، مانند تبادل برنج است: سالک برنج خود (امور محدود) را به خدا میفروشد و خدا برنجی بهتر (نتیجه الهی) به او میدهد. این تبادل، نشاندهنده همکاری متقابل است و جبر را نفی میکند. خدا، گاهی کارها را خود انجام میدهد و گاهی به سالک واگذار میکند، مانند آنکه تاجری، بخشی از تجارت را به شریک خود میسپارد.
این تمثیل، مانند آینهای است که حقیقت توکل را بازمیتاباند: نه سالک همهکاره است و نه بیکاره؛ او در پرتو الهی، نقشآفرین است.
خطر اعتماد به اسباب: تمثیل مضاربه
اعتماد به اسباب، مانند اعتماد به مضاربههای فریبنده است که سالک را به نابودی میکشاند. سالک نازل، به جای توکل به خدا، به اسبابی چون مال دل میبندد و از ترس تلف، جرأت واگذاری ندارد. این اعتماد، مانند سپردن گنج به دزدی است که در روز روشن، همهچیز را میرباید.
این تمثیل، خطای سالک را چونان آتشی نشان میدهد که داراییهایش را میسوزاند. توکل، او را به سوی چشمهای زلال هدایت میکند که هرگز خشک نمیشود.
درنگ: اعتماد به اسباب، مانند مضاربه فریبنده، سالک را به نابودی میکشاند، اما توکل، او را به منبع اصلی رحمت الهی متصل میکند. |
توکل و استقامت
توکل، پس از استقامت میآید. سالک نازل، پس از شهود خدا در استقامت، هنوز برای تکیه به او تردید دارد. او خدا را دیده، اما از ترس اسباب، در توکل درنگ میکند. این تردید، مانند راهرویی است که به دروازه حقیقت رسیده، اما جرأت ورود ندارد.
توکل، مانند گامی است که پس از ایستادگی در برابر طوفانها برداشته میشود. سالک، با این گام، از اسباب به مسبب میرسد و در پناه الهی آرام میگیرد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با بهرهگیری از تمثیلات برنج و مضاربه، حقیقت توکل و خطای اعتماد به اسباب را تبیین کرد. توکل، پس از استقامت، سالک را به یقین به خدا هدایت میکند. این تمثیلات، مانند چراغهایی بودند که مسیر توکل را روشن ساختند.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این کتاب، با بازنویسی درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 248 از «منازل السائرین»، به تبیین باب التوکل در سلوک عرفانی پرداخت. توکل، دشوارترین منزل عامه است که برای سالک نازل به دلیل وابستگی به اسباب و برای سالک عالی به دلیل فنای وجودی، چالشی عظیم است. نقد دیدگاه جبری شارح نشان داد که توکل، نه انفعال، بلکه تبادل حقی-خلقی است که خدا و سالک هر دو در آن مشارکت دارند. آیه کریمه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، با تفسیر صحیح، نقش تنزیلی سالک را تأیید و جبر را نفی میکند. اسباب، حجابی برای سالک نازل است و یقین به «ما عند الله»، او را به توکل هدایت میکند. تمثیلات برنج، مضاربه، و کشاورزی، این مفاهیم را به زیبایی روشن کردند.
توکل، مانند پلی است که سالک را از دریای اسباب به ساحل یقین میرساند. این منزل، نه تنها ایمان را تقویت میکند، بلکه سالک را در جایگاه ظهور الهی قرار میدهد.
با نظارت صادق خادمی |