متن درس
منازل السائرین: تأملاتی در مراتب تفویض
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۶۳)
دیباچه
سلوک عرفانی، سفری است در ژرفای بیکران معرفت الهی که سالک با تکیه بر مراتب توکل و تفویض، چونان پرندهای سبکبال، بالهای خویش را به سوی قلههای قرب الهی میگشاید. تفویض، مقامی است والا که در آن، سالک همه امور خویش را، فارغ از اسباب ظاهری و قیود نفسانی، به خداوند متعال واگذار میکند. این مقام، که در قیاس با توکل از لطافت و خلوص بیشتری برخوردار است، چونان گوهری نایاب در گنجینه سلوک میدرخشد. در این نوشتار، که برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، مراتب تفویض با نگاهی علمی، عرفانی و فلسفی بررسی میشود. محور بحث در جلسه ۲۶۳، آیه شریفه ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾ (غافر: ۴۴، : «و من کار خود را به خدا واگذار میکنم، که خدا به بندگان [خود] بیناست») است که از زبان مؤمن آل فرعون نقل شده و تجلی شجاعت، معرفت و تسلیم محض او را در برابر اراده الهی به نمایش میگذارد. در این جلسه مرتبه دوم تفویض، یعنی معاینة الاضطرار، مورد نقد و بررسی قرار گرفته و با تأکید بر نفی جبر و اضطرار، تفویض بهعنوان صفت کمال و عشق الهی تبیین میشود. متن حاضر، به تبیین تفاوتهای تفویض و توکل، نقد دیدگاههای جبرگرایانه، تأکید بر رحمانیت الهی، و نقش اقتضای ظهوری سالک در سلوک عرفانی میپردازد.
بخش یکم: مفهوم تفویض و جایگاه آن در سلوک عرفانی
تفویض در قرآن کریم: مقامی استثنایی
تفویض، به معنای واگذاری کامل امور به خداوند بدون دخالت نفس یا اسباب ظاهری، در قرآن کریم تنها یکبار به صورت فعلی در آیه شریفه ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾ (غافر: ۴۴) ذکر شده است. این ندرت، چونان درخشش ستارهای یگانه در آسمان معرفت، نشاندهنده عظمت و دشواری این مقام است که نیازمند شجاعت، معرفت و تسلیم محض است. مؤمن آل فرعون، که این سخن را در برابر فرعون، نماد استکبار و طغیان، بر زبان میآورد، نمونهای برجسته از این مقام را به تصویر میکشد. این واگذاری، نه از سر ناتوانی، بلکه از سر آگاهی به بصیرت و حکمت الهی صورت میگیرد.
درنگ: ندرت تفویض در قرآن کریم
واژه تفویض تنها یکبار در قرآن کریم به صورت فعلی ذکر شده که نشاندهنده جایگاه استثنایی و دشواری این مقام در سلوک عرفانی است. این ندرت، با صفت صمد در سوره اخلاص قابل مقایسه است.
تفویض، چونان جریانی زلال، از قیود اسباب و شروط آزاد است و سالک را به چشمپوشی از اسباب ظاهری و واگذاری امور به مالک مطلق دعوت میکند. آیه مذکور، با تأکید بر بصیرت الهی، این واگذاری را به معرفتی عمیق پیوند میزند که سالک را از بند خودبینی و اسبابنگری رها میسازد.
مؤمن آل فرعون: تجلی شجاعت و معرفت
مؤمن آل فرعون، که قرآن کریم او را با عنوان الَّذِي آمَنَ معرفی میکند، در شرایطی مخاطرهآمیز سخن میگوید. فرعون، با ادعای ربوبیت و طغیان، هرگونه مخالفت را سرکوب میکند، اما این مؤمن با شجاعت و بدون تقیه، ایمان خود را ابراز کرده و امور خود را به خداوند میسپارد. او قوم خود را به راه رشد دعوت میکند و میفرماید: ﴿يَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ﴾ (غافر: ۴۱، : «و ای قوم من، چرا شما را به نجات فرا میخوانم و حال آنکه شما مرا به سوی آتش میخوانید؟»). این دعوت، چونان مشعلی فروزان، نشاندهنده رسالت او در هدایت دیگران است.
وی با انتخاب واژه مُسْرِفِينَ (اسرافکنندگان) به جای واژههای قهری مانند کافرین یا جبارین، حکمت و لطافت خود را در دعوت به نمایش میگذارد. اسراف در اینجا، به معنای تلف کردن عمر و فرصتهای الهی است که قوم را به تأمل در رفتار خود دعوت میکند. این انتخاب، دعوت او را از خشونت دور ساخته و به موعظه حسنه نزدیک میسازد.
درنگ: حکمت در دعوت مؤمن آل فرعون
مؤمن آل فرعون با انتخاب واژه مسرفین به جای کافرین یا جبارین، قوم خود را با لطافت و حکمت به سوی حقیقت هدایت میکند، که نشاندهنده عمق معرفت و اخلاق ایمانی اوست.
خداوند او را از شر مکر فرعونیان حفظ کرده و آل فرعون را به عذاب گرفتار ساخت: ﴿فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ﴾ (غافر: ۴۵، : «پس خدا او را از آسیبهای آنچه تدبیر کرده بودند حفظ کرد و عذاب بد به آل فرعون رسید»). این حفاظت، پاداش تفویض و تسلیم اوست که او را تحت ولایت الهی قرار داده است.
جمعبندی بخش یکم
تفویض، بهعنوان مقامی استثنایی در سلوک عرفانی، با ندرت کاربرد در قرآن کریم و تجلی در کلام مؤمن آل فرعون، جایگاه ویژهای دارد. این مقام، با شجاعت، معرفت و تسلیم محض همراه است و سالک را به واگذاری کامل امور به خداوند دعوت میکند. مؤمن آل فرعون، با دعوت حکیمانه و انتخاب واژههای لطیف، نمونهای برجسته از این مقام را به نمایش میگذارد.
بخش دوم: تمایز تفویض و توکل
تفویض: مرتبهای لطیفتر از توکل
تفویض، در قیاس با توکل، از لطافت و خلوص بیشتری برخوردار است، زیرا توکل ممکن است با نوعی مماثلت (تشابه) بین بنده و خدا همراه باشد، در حالی که تفویض این مماثلت را نفی میکند. در توکل، بنده خداوند را وکیل خود میداند، که این وکالت ممکن است به همسانی بین وکیل و موکل منجر شود. این مماثلت، به دلیل محدودیتهای انسانی، نقصی در مرتبه توکل ایجاد میکند. اما در تفویض، بنده هیچگونه همسانی را فرض نمیکند و امور خود را بهطور کامل به مالک مطلق واگذار میکند.
درنگ: تفاوت ساختاری توکل و تفویض
در توکل، بنده اسباب را میبیند و به خداوند وکالت میدهد، اما در تفویض، بدون توجه به اسباب، امور را بهطور کامل به خداوند واگذار میکند، که این خلوص، تفویض را به فنای فیالله نزدیکتر میسازد.
تفویض، چونان سپردن کشتی وجود به دریای بیکران اراده الهی، بنده را از بند قیود و شروط رها میسازد. آیه ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ﴾ بر این آزادی تأکید دارد، در حالی که آیاتی چون ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ (مائده: ۲۳، : «و بر خدا توکل کنید اگر مؤمنید») توکل را با اسباب و تلاش پیوند میزنند.
نقصهای وکالت در برابر تفویض
وکالت، به دلیل قیود و شروط، نقصهایی دارد. در وکالت، رابطه بین وکیل و موکل با شروطی مانند پذیرش وکالت یا امکان عزل وکیل محدود میشود. این قیود، وکالت را به یک رابطه حقوقی تقلیل میدهد. اما تفویض، عاری از این قیود است و بنده امور را بهطور کامل به خداوند میسپارد. این واگذاری، نه از سر ناتوانی، بلکه از سر معرفت به مالکیت مطلق الهی صورت میگیرد.
خداوند نه وکیل است و نه موکل، بلکه مالک بالعزة و بالقدرة است. توصیف خداوند بهعنوان وکیل یا موکل، به دلیل مماثلت با صفات انسانی، نقصی در معرفت ایجاد میکند. با این حال، قرآن کریم به بندگان اجازه داده است که از تعابیر وکالت استفاده کنند، مانند ﴿نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ (انفال: ۴۰، : «چه نیکو مولا و چه نیکو یاوری است»). این تعابیر، با آگاهی از عظمت الهی، برای تقریب ذهن بندگان به کار میروند.
درنگ: مالکیت مطلق الهی
خداوند نه وکیل است و نه موکل، بلکه مالک بالعزة و بالقدرة است. تفویض، با واگذاری امور به این مالک مطلق، از نقصهای وکالت مبراست.
تفویض، چونان سپردن گوهر وجود به دستان حکیم الهی، بنده را از قیود وکالت رها ساخته و به تسلیم محض رهنمون میکند.
تفاوت توکیل و تفویض: عزل و سقوط
در توکیل، بنده وکیلی را برای منفعت خود برمیگزیند و در صورت عدم تحقق منفعت، امکان عزل وکیل وجود دارد. این شرط، توکیل را به رابطهای مشروط و محدود تبدیل میکند. اما در تفویض، سالک امور را بهطور کامل به خداوند واگذار میکند، بدون امکان عزل، زیرا خداوند مالک مطلق است. با این حال، سالک ممکن است به دلیل عدم تحمل ضرر یا سختی، از مقام تفویض ساقط شود. این سقوط، نه به معنای عزل خداوند، بلکه به معنای بازگشت سالک به مراتب پایینتر، مانند توکیل یا حتی انحراف از ایمان، است.
درنگ: تفاوت عزل و سقوط
در توکیل، عزل وکیل ممکن است، اما در تفویض، عزل وجود ندارد و تنها سقوط سالک به دلیل عدم تحمل ضرر ممکن است، که او را به مراتب پایینتر بازمیگرداند.
این تمایز، تفویض را به مقامی متعالیتر از توکیل تبدیل میکند، زیرا سالک در تفویض، حتی ضرر را نیز با عشق و تسلیم میپذیرد، مگر آنکه ضعف معرفت او را از این مقام فرو اندازد.
جمعبندی بخش دوم
تفویض، با لطافت و خلوص بیشتر نسبت به توکل، سالک را به واگذاری کامل امور به خداوند دعوت میکند. این مقام، با نفی مماثلت و قیود وکالت، بنده را به تسلیم محض و اتصال به مالکیت مطلق الهی هدایت میکند. تفاوت ساختاری توکل و تفویض، در چشمپوشی از اسباب و رهایی از شروط نهفته است، و تمایز توکیل و تفویض، در امکان عزل و احتمال سقوط سالک آشکار میشود.
بخش سوم: مرتبه دوم تفویض و نقد معاینة الاضطرار
مرتبه دوم تفویض: معاینة الاضطرار
مرتبه دوم تفویض، که در عرفان به معاینة الاضطرار شهرت یافته، مقامی است که سالک در آن هیچ عملی را منجی، هیچ گناهی را مهلک، و هیچ سببی را حامل نمیبیند، زیرا همه امور را به خداوند واگذار کرده است. این مرتبه، چونان قلهای رفیع، معرفت سالک به مالکیت مطلق الهی را تعمیق میکند، اما تعریف آن با اضطرار، به دلیل صفت نقص و ضعف، با ماهیت تفویض ناسازگار است.
اضطرار، صفت درماندگی و بیپناهی است، در حالی که تفویض، صفت کمال و قدرت است. مفوض، چونان عارفی رقصکنان زیر تیغ رخش الهی، با عشق و اختیار امور را به خداوند واگذار میکند، نه از سر اجبار یا واماندگی. تشبیه مفوض به مضطر، تفویض را به انفعال و جبر سوق میدهد، در حالی که سالک در این مقام، با معرفتی عمیق، خود را به دریای اراده الهی میسپارد.
درنگ: ناسازگاری اضطرار با تفویض
اضطرار، صفت ضعف و نقص است، در حالی که تفویض، صفت کمال و عشق الهی است. مفوض با اختیار و معرفت، امور را به خداوند واگذار میکند، نه از سر درماندگی.
این نقد، تفویض را از تعریفهای جبرگرایانه آزاد ساخته و به مقامی عاشقانه و معرفتی ارتقا میدهد.
نقد نفی عمل منجی و ذنب مهلک
برخی شارحان، در تبیین مرتبه دوم تفویض، هیچ عملی را منجی و هیچ گناهی را مهلک نمیدانند، با این استدلال که همه امور به خداوند واگذار شده است. این دیدگاه، به نفی اقتضای عمل و سوق به جبر منجر میشود، زیرا عمل، اقتضائاً خیر یا شر دارد و سالک مسئول ظهور آن است. قرآن کریم در آیه ﴿مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾ (زلزال: ۷-۸، : «هر کس به قدر ذرهای نیکی کند آن را ببیند و هر کس به قدر ذرهای بدی کند آن را ببیند») بر اثرگذاری عمل تأکید دارد.
نفی اثر عمل، با عدالت الهی ناسازگار است. به عنوان مثال، حضرت موسی (ع) به دلیل یک عمل خطا (زدن مشت به فردی که منجر به مرگ او شد)، سالها به چوپانی گمارده شد، که نشاندهنده اثرگذاری اقتضائی عمل است. حتی اگر فرض شود که سالک در مقام تفویض است، گناه (مانند قتل پیامبر) او را از این مقام ساقط کرده و فاسق میسازد.
درنگ: اثرگذاری اقتضائی عمل
عمل، اقتضائاً خیر یا شر دارد و نفی اثر آن، با قرآن کریم و عدالت الهی ناسازگار است. گناه، حتی در مقام تفویض، سالک را ساقط و فاسق میکند.
این دیدگاه، تفویض را از بیمسئولیتی و جبر آزاد ساخته و مسئولیت ظهوری سالک را تأیید میکند.
نقد نفی سبب حامل
شارحان، با استدلال اینکه خداوند حامل و فاعل است، هیچ سببی را حامل نمیدانند. این دیدگاه، به نفی اسباب و سوق به جبر میانجامد. اسباب، ظهور علّیت الهیاند و سالک، اقتضائاً معلول است. نفی اسباب، اقتضای ظهوری سالک را نفی میکند، در حالی که تفویض، این اقتضا را بهعنوان ظهور فعل الهی تأیید میکند.
قرآن کریم در آیه ﴿لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ (کهف: ۳۹، : «هیچ نیرو و توانی جز به [قدرت] خدا نیست») بر مالکیت الهی تأکید دارد، اما این مالکیت، اقتضای ظهوری سالک را نفی نمیکند. سالک، چونان موجی در اقیانوس الهی، اقتضائاً حرکت میکند، اما علّیت و برکت از خداوند است.
درنگ: اسباب بهعنوان ظهور علّیت الهی
اسباب، ظهور علّیت الهیاند و نفی آنها به جبر میانجامد. سالک در تفویض، اقتضائاً معلول است و اسباب، ظهور مسببالاسباباند.
این نقد، تفویض را از نفی اسباب آزاد ساخته و به مقامی متعالی پیوند میزند که در آن، سالک مسئول اقتضای خویش است.
اقتضای ظهوری سالک در تفویض
سالک در تفویض، اقتضای ظهوری دارد که شامل حرکت، عمل و علم است. این اقتضا، جبر یا اضطرار نیست، بلکه ظهور فعل الهی است. حرکت سالک، اقتضائاً از اوست، اما علّیت و برکت آن از خداوند است. این دیدگاه، سالک را از بیعملی و انفعال آزاد میکند و او را مسئول ظهور خویش میداند.
به عنوان مثال، سالک در زندگی روزمره عمل میکند، کار میکند و حرکت دارد، اما این عمل، اقتضائاً ظهور اراده الهی است. نفی این اقتضا، به جبر منجر میشود، زیرا سالک را به آلتی بیاختیار تبدیل میکند. تفویض، چونان رقصی عاشقانه در برابر اراده الهی، این اقتضا را حفظ کرده و سالک را به معرفتی عمیقتر رهنمون میسازد.
درنگ: اقتضای ظهوری سالک
سالک در تفویض، اقتضای ظهوری دارد که حرکت و عمل او را شامل میشود. این اقتضا، ظهور فعل الهی است و نفی آن، به جبر و انفعال میانجامد.
این دیدگاه، تفویض را به مقامی پویا و مسئولانه تبدیل میکند که در آن، سالک با عشق و معرفت، در مسیر قرب الهی گام برمیدارد.
جمعبندی بخش سوم
مرتبه دوم تفویض، با تعریف معاینة الاضطرار، به اشتباه به ضعف و درماندگی پیوند خورده است. نقد این تعریف، تفویض را به مقامی عاشقانه و متعالی ارتقا میدهد که در آن، سالک با اختیار و معرفت، امور را به خداوند واگذار میکند. نفی اثر عمل و اسباب، به جبر و انفعال میانجامد، در حالی که تفویض، اقتضای ظهوری سالک را تأیید و او را مسئول ظهور خیر یا شر میداند. این مرتبه، سالک را به رقصی عاشقانه زیر تیغ الهی دعوت میکند، نه به اضطراری درمانده.
بخش چهارم: نقد دیدگاههای جبرگرایانه و تأکید بر رحمانیت
نقد حدیث منسوب به معرفة الجبار
حدیث منسوب به «أول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الأمر إلیه» مورد نقد قرار گرفته است، زیرا آغاز معرفت الهی با صفت جبار، که از اسمای ثانوی است، مناسب نیست. صفت جبار، در مرتبهای پایینتر از اسمای رحمانی مانند رحمان و رحیم قرار دارد و ممکن است به برداشتهایی قهری و خشن از خداوند منجر شود. معرفت الهی باید با اسمای رحمانی آغاز شود، چنانکه قرآن کریم در سوره حمد با ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ﴾ (حمد: ۱، : «به نام خداوند رحمان رحیم») بر رحمانیت و رحیمیت تأکید میکند.
درنگ: آغاز معرفت با رحمانیت
معرفت الهی باید با اسمای رحمانی مانند رحمان و رحیم آغاز شود، نه جبار، تا از برداشتهای قهری و خشن جلوگیری گردد.
تفویض، به معنای واگذاری امور به خداوند رحمان، رحیم، کریم و ودود است، نه جبار. این واگذاری، از سر معرفت به صفات جمالی الهی صورت میگیرد و بنده را به عشق و تسلیم هدایت میکند.
تأثیر فرهنگ خشونت بر معرفت الهی
فرهنگ خشونت و استضعاف، معرفت الهی را تحت تأثیر قرار داده و به جای تأکید بر رحمانیت، بر صفات قهری مانند جبار تمرکز کرده است. جوامع مستضعف، به دلیل تجربههای تاریخی، ممکن است به صفات قهری گرایش یابند، که این گرایش مانع درک لطافت و رحمانیت الهی میشود. این فرهنگ، در اوایل انقلاب ۵۷ نیز با تأکید بر عباراتی چون «قاسم الجبارین» نمود یافت، که به جای رحمانیت، بر قهری بودن خداوند متمرکز بود.
قرآن کریم، با آیاتی چون ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ (اعراف: ۱۵۶، : «و رحمتم هر چیزی را فرا گرفته است»)، رحمت واسعه الهی را برجسته میسازد. این رحمت، بستری برای تفویض و تسلیم فراهم میکند.
درنگ: نقد فرهنگ خشونت
فرهنگ خشونت و استضعاف، با تأکید بر صفات قهری، از معرفت به رحمانیت الهی باز میدارد. تفویض، با تکیه بر رحمانیت، بنده را به عشق و تسلیم هدایت میکند.
بازسازی فرهنگ دینی بر اساس رحمانیت و لطافت الهی، ضرورتی است که تفویض را به مقامی عاشقانه و معرفتی تبدیل میکند.
نقد دیدگاه جبر در تفویض
تفویض، جبر یا اضطرار نیست. سالک با اختیار، امور را به خداوند واگذار میکند و اقتضای ظهوری او (عمل، حرکت) در تفویض حفظ میشود. برخی شارحان، با نفی اختیار و اقتدار سالک («عدم الاختيار و انتفاء الاقتدار»)، تفویض را به ضعف و اجبار تقلیل میدهند. این دیدگاه، سالک را به فقر و درماندگی سوق میدهد، در حالی که مفوض، با قدرت و عشق، رقصکنان در برابر اراده الهی میچرخد.
نفی اختیار و اقتدار، با مسئولیت ظهوری سالک ناسازگار است. سالک در تفویض، اقتضائاً فاعل است و خداوند، تسبباً فاعل. این اقتضا، سالک را مسئول خیر یا شر اعمالش میداند و او را از انفعال و جبر آزاد میسازد.
درنگ: نفی جبر در تفویض
تفویض، جبر یا اضطرار نیست. سالک با اختیار و اقتدار ظهوری، امور را به خداوند واگذار میکند و مسئول اقتضای خیر یا شر خویش است.
این نقد، تفویض را به مقامی پویا و مسئولانه تبدیل میکند که در آن، سالک با معرفت و عشق، در مسیر قرب الهی گام برمیدارد.
جمعبندی بخش چهارم
نقد دیدگاههای جبرگرایانه و تأکید بر رحمانیت الهی، مسیر سلوک را از قهری بودن به سوی لطافت و عشق هدایت میکند. تفویض، با واگذاری امور به خداوند رحمان، بنده را از ترس و خودبینی رها ساخته و به معرفت عاشقانه رهنمون میسازد. نقد فرهنگ خشونت و نفی جبر، ضرورت بازسازی فرهنگ دینی بر اساس رحمانیت را برجسته میکند.
بخش پنجم: اخلاق ایمانی و نقش تفویض در اصلاح جامعه
رفتار مؤمن در برابر قوی و ضعیف
مؤمن واقعی، در برابر قوی استقامت میکند و در برابر ضعیف، نرمش نشان میدهد. این رفتار، که ریشه در معرفت و تسلیم دارد، در کلام مؤمن آل فرعون متجلی است. او در برابر فرعون، با شجاعت سخن میگوید و در برابر قوم خود، با لطافت و حکمت دعوت میکند. این اخلاق، با آیه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ (فتح: ۲۹، : «بر کافران سختگیر و با یکدیگر مهربان») همخوانی دارد.
درنگ: اخلاق ایمانی
مؤمن در برابر قوی استقامت و در برابر ضعیف نرمش نشان میدهد، که این رفتار، نتیجه معرفت و تسلیم در برابر خداوند است.
تفویض، بنده را به این اخلاق والا سوق میدهد، که در آن شجاعت و لطافت در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
نقد انحرافات فرهنگی در انقلاب
انحرافات فرهنگی در اوایل انقلاب، با تأکید بر صفات قهری مانند «قاسم الجبارین»، از رحمانیت الهی فاصله گرفت. این انحراف، به خشونت و قهری بودن در فرهنگ دینی منجر شد و مانع تحقق تفویض بهعنوان مقامی عرفانی گردید. بازنگری در فرهنگ دینی، با تأکید بر رحمانیت و لطافت، میتواند جامعه را به سوی معرفت و تسلیم هدایت کند.
قرآن کریم، با آیاتی چون ﴿ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ (نحل: ۱۲۵، : «با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت دعوت کن»)، بر دعوت با حکمت و لطافت تأکید دارد. تفویض، بهعنوان مقامی عرفانی، نیازمند چنین رویکردی است.
درنگ: بازسازی فرهنگ دینی
تأکید بر رحمانیت و لطافت الهی، میتواند فرهنگ دینی را از انحرافات قهری نجات داده و به سوی معرفت و تسلیم هدایت کند.
تفویض، نهتنها در سلوک فردی، بلکه در اصلاح فرهنگ اجتماعی نیز نقش کلیدی دارد.
جمعبندی بخش پنجم
تفویض، با پرورش اخلاق ایمانی و تأکید بر رحمانیت، بنده را به شجاعت در برابر قوی و لطافت در برابر ضعیف هدایت میکند. نقد انحرافات فرهنگی و بازسازی فرهنگ دینی بر اساس رحمانیت، تفویض را به مقامی عرفانی و اجتماعی تبدیل میکند که جامعه را به سوی معرفت و تسلیم رهنمون میسازد.
بخش ششم: نقد ادبیات لغوی و مادهشناسی در تبیین تفویض
ضعف مادهشناسی در تعریف تفویض
ضعف در مادهشناسی و ادبیات لغوی، باعث شده است که برخی شارحان، تفویض را با اضطرار، نفی عمل و نفی اختیار تعریف کنند، که با معنای ریشهای «فوض یفوض» (واگذاری وجودی) ناسازگار است. اضطرار، از ریشه «ضر» به معنای زیان و درماندگی است، در حالی که تفویض، از ریشه «فوض» به معنای واگذاری با اختیار و معرفت است. این ناسازگاری، تفویض را به جبر و ضعف تقلیل میدهد.
مادهشناسی دقیق، برای تبیین مفاهیم عرفانی ضروری است. بدون آن، مفاهیم به انفعال یا جبر سوق داده میشوند. به عنوان مثال، تشبیه مفوض به مضطر، چونان توصیف عاشقی رقصکنان به واماندهای درمانده، معنا را واژگون میسازد.
درنگ: اهمیت مادهشناسی
مادهشناسی دقیق، پایه معرفت عرفانی است. ضعف در آن، تفویض را به اضطرار و جبر تقلیل میدهد، در حالی که تفویض، واگذاری وجودی با اختیار و معرفت است.
اصلاح ادبیات لغوی، ضرورتی است که معرفت عرفانی را از تحریف و ابهام نجات میدهد.
نقد تشبیه مفوض به مضطر
تشبیه مفوض به مضطر، یکی از خطاهای ادبی و معرفتی شارحان است. مفوض، عارفی قوی و رقصکنان در برابر اراده الهی است، نه مضطر درمانده. اضطرار، صفت نقص و بیپناهی است که با تفویض، بهعنوان صفت کمال، ناسازگار است. مفوض، چونان شمعی فروزان در باد، با عشق و اختیار میسوزد، نه با التماس و درماندگی.
این تشبیه، به دلیل ضعف در لغتشناسی و عدم درک معنای «فوض»، تفویض را به مقامی پست فرو میکاهد. سالک در تفویض، با معرفتی عمیق، خود را به تیغ الهی میسپارد و رقصکنان میچرخد، نه مضطرانه التماس میکند.
درنگ: ناسازگاری تشبیه مفوض به مضطر
مفوض، عارفی قوی و رقصکنان است، نه مضطر درمانده. اضطرار، صفت نقص است و تشبیه آن به تفویض، معرفت عرفانی را تحریف میکند.
این نقد، تفویض را به مقامی عاشقانه و متعالی بازمیگرداند که در آن، سالک با قدرت و معرفت، در مسیر قرب الهی گام برمیدارد.
جمعبندی بخش ششم
ضعف در مادهشناسی و ادبیات لغوی، تفویض را به اضطرار، نفی عمل و جبر تقلیل داده است. اصلاح این ضعف، با تأکید بر معنای ریشهای «فوض» و نفی تشبیهات ناسازگار مانند مضطر، تفویض را به مقامی عاشقانه و معرفتی ارتقا میدهد. مادهشناسی دقیق، ضرورتی است که معرفت عرفانی را از تحریف و ابهام نجات داده و به سوی حقیقت رهنمون میسازد.
نتیجهگیری کلی
تفویض، چونان قلهای رفیع در سلسلهمراتب سلوک عرفانی، سالک را به واگذاری کامل امور به خداوند، فارغ از اسباب و قیود، دعوت میکند. این مقام، با لطافت و خلوص بیشتر نسبت به توکل، بنده را به تسلیم محض و فنای فیالله رهنمون میسازد. مؤمن آل فرعون، با شجاعت، حکمت و لطافت در دعوت، نمونهای برجسته از این مقام است که با واگذاری امور به خداوند بصیر، از شر مکر فرعونیان حفظ شد. مرتبه دوم تفویض، که به اشتباه معاینة الاضطرار نامیده شده، با نقد تعریف اضطرار و نفی جبر، به مقامی عاشقانه و متعالی ارتقا یافت. اقتضای ظهوری سالک، که عمل و حرکت او را شامل میشود، در تفویض حفظ شده و او را مسئول خیر یا شر اعمالش میداند. نقد دیدگاههای جبرگرایانه، تأکید بر رحمانیت الهی، و اصلاح ادبیات لغوی، تفویض را به عملی عاشقانه و معرفتی تبدیل میکند که از ترس و خودبینی مبراست. بازسازی فرهنگ دینی بر اساس رحمانیت، نهتنها سلوک فردی، بلکه اصلاح جامعه را نیز در پی دارد. آیات قرآن کریم، چون مشعلهایی فروزان، این مسیر را روشن میسازند و سالک را به سوی معرفتی عمیقتر هدایت میکنند.
با نظارت صادق خادمی