متن درس
منازل السائرین: تأملاتی در باب ثقه و نقد جبرگرایی در سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 266)
دیباچه
باب الثقه، به عنوان واپسین منزل از منازل معاملات در سلوک عرفانی، مقامی است که سالک در آن به استحکام عقیده در توکل، تفویض، و تسلیم دست مییابد. این اثر، تحلیلی جامع از درسگفتار منازل السائرین (جلسه 266، تاریخ ۱۷/۱۱/۱۳۸۷) است که با رویکردی علمی و دانشگاهی، به تبیین مفهوم ثقه و نقد دیدگاههای جبرگرایانه در تفسیر آن میپردازد. ثقه، چونان قلّهای در مسیر سلوک، سالک را به اعتماد کامل به مشیت الهی دعوت میکند، اما تفسیر نادرست آن به تسلیم محض و بیتلاشی، راه را بر انحراف میگشاید. این نوشتار، با استناد به آیات قرآن کریم، روایات معتبر، و تحلیلهای عرفانی، فلسفی، و روانشناختی، بر ضرورت هماهنگی اختیار و تقدیر تأکید دارد و جبرگرایی را به مثابه ابزاری استعماری برای تضعیف اراده مسلمین نقد میکند.
بخش نخست: مفهومشناسی ثقه و مراتب آن
تعریف ثقه در سلوک عرفانی
ثقه، استحکام عقیده در مراتب توکل، تفویض، و تسلیم است که سالک را به اعتماد کامل به خداوند متعال رهنمون میسازد. این مقام، واپسین منزل معاملات است، جایی که سالک، چونان دریانوردی که به ساحل اطمینان رسیده، وجود خویش را به مشیت الهی میسپارد. مرتبه نخست ثقه، یأس عبد از مقاومت در برابر احکام الهی است، یعنی پذیرش کامل تقدیرات بدون نزاع با اقسام الهی. قرآن کریم این پذیرش را چنین ستوده است: قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا (توبه: ۵۱، : «بگو جز آنچه خدا برایمان نوشته، به ما نمیرسد»). این آیه، چونان آیینهای، بازتابدهنده اعتماد کامل به اراده الهی است.
درنگ: ثقه، استحکام عقیده در توکل، تفویض، و تسلیم است و مرتبه نخست آن، یأس از مقاومت در برابر احکام الهی است.
مرتبه یأس: پذیرش مشیت الهی
یأس در مرتبه نخست ثقه، به معنای ناامیدی از تغییر احکام الهی از طریق نزاع یا مقاومت است. این یأس، نه انفعال، بلکه نوعی رهایی از کشمکش با مشیت الهی است، گویی سالک خود را به امواج دریای اراده الهی سپرده و از جدال با جریان آن دست کشیده است. این پذیرش، با آیه مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا (حدید: ۲۲، : «هیچ مصیبتی در زمین و در نفوس شما رخ نمیدهد مگر آنکه پیش از ایجاد آن در کتابی است») همخوانی دارد. این آیه، تقدیرات را مقتضی و قابل تغییر با عمل انسان میداند، نه جبری و غیرقابل تبدیل.
درنگ: یأس در ثقه، پذیرش مشیت الهی بدون نزاع است، نه انفعال یا نفی تلاش انسانی.
بخش دوم: نقد جبرگرایی در تفسیر ثقه
جبرگرایی: تحریف معنای یأس
تفسیر یأس به معنای تسلیم محض و بیتلاشی، دیدگاه جبرگرایانهای است که اختیار و اراده انسانی را نفی میکند. این تفسیر، انسان را به مهرهای بیاراده در دست تقدیر تقلیل میدهد، حال آنکه قرآن کریم بر اختیار تأکید دارد: لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ (بقره: ۲۸۶، : «هر چه کسب کند برای اوست و هر چه اکتساب کند بر اوست»). تقدیر الهی با اعمال انسان هماهنگ است، گویی مشیت الهی چون رودی است که مسیرش با کوشش انسان هموار میشود. جبرگرایی، با نفی این هماهنگی، سالک را به انفعال میکشاند.
درنگ: جبرگرایی، با نفی اختیار و تلاش، معنای یأس را تحریف کرده و با حکمت الهی در تضاد است.
نقد استعماری بودن جبرگرایی
جبرگرایی، چونان ابزاری استعماری، با ترویج تنبلی و سستی، مسلمین را از حرکت و پیشرفت بازداشت. این دیدگاه، تحت حمایت استعمار، درویشی قلندری را رواج داد تا اراده جمعی مسلمین را تضعیف کند. قرآن کریم، با تأکید بر تلاش، این انفعال را نفی میکند: وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم: ۳۹، : «و برای انسان جز آنچه کوشیده نیست»). از منظر جامعهشناختی، جبرگرایی، چونان زنجیری بر پای امت اسلامی، دو عامل انحطاط، یعنی ناآگاهی و بیتلاشی، را تقویت کرد.
درنگ: جبرگرایی، ابزاری استعماری برای ترویج سستی و تضعیف اراده مسلمین بوده و عامل انحطاط است.
تحریف معانی روایات و آیات
برخی تفسیرهای جبرگرایانه از روایات، مانند کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام («لم یجعل للعبد أکثر مما سمی له»)، و آیات قرآن کریم، مانند مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ، تلاش انسانی را نفی میکنند. این تفسیرها، نادرستاند، زیرا تقدیر الهی با تلاش انسان هماهنگ است. کلام امیرالمؤمنین، بر محدودیتهای تقدیر در برابر حکمت الهی دلالت دارد، نه نفی کوشش. آیه حدید: ۲۲ نیز تقدیر را اقتضایی و قابل تغییر با عمل میداند. این تحریفات، چونان غباری بر آیینه حقیقت، معرفت سالک را تیره ساختهاند.
درنگ: تفسیر جبرگرایانه روایات و آیات، با نفی تلاش، نادرست است و باید با تأکید بر هماهنگی تقدیر و اختیار معنا شود.
بخش سوم: عرفان حقیقی در برابر درویشی قلندری
عرفان حقیقی: معرفت و کوشش
عرفان حقیقی، چونان درختی تناور، ریشه در معرفت و کمال دارد و سالک را به تلاش و حرکت در مسیر حق دعوت میکند. قرآن کریم این کوشش را ستوده است: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ (حج: ۷۸، : «و در راه خدا بهحق جهاد کنید»). عرفان، سالک را به سوی قلههای معرفت رهنمون میسازد، گویی پرندهای که با بالهای تلاش و توکل به آسمان حقیقت پرواز میکند.
درنگ: عرفان حقیقی، با معرفت و تلاش همراه است و سالک را به کوشش در مسیر حق دعوت میکند.
درویشی قلندری: انفعال و استعمار
درویشی قلندری، برخلاف عرفان حقیقی، تسلیم محض و بیتلاشی را ترویج میکند و چونان علفی هرز، ریشه در انفعال دارد. این دیدگاه، تحت حمایت استعمار، مسلمین را به سستی و بیتفاوتی کشاند. درویشی، با ترویج تصویر نادرست از خدا به مثابه «شیر نر خونخواره» یا «مردهشور»، انسان را به انفعال و ذلت دعوت میکند، گویی سالک را به جای پرواز، به خزیدن در خاک وامیدارد.
درنگ: درویشی قلندری، با ترویج انفعال و بیتلاشی، ابزاری استعماری برای تضعیف مسلمین است.
نقد تصویر جبرگرایانه از خداوند
تصویر خدا به عنوان موجودی قهار که انسان را منفعل میخواهد، با صفات حکمت و عدالت الهی در تضاد است. قرآن کریم، خداوند را عالم و حکیم میداند: وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا (نساء: ۱۷، : «و خدا دانا و حکیم است»). خداوند، انسان را با اختیار و اراده آفریده و به حرکت دعوت کرده است: فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا (ملک: ۱۵، : «در شانههای زمین راه روید»). این تصویر، چونان نوری که تاریکی جبرگرایی را میزداید.
درنگ: تصویر جبرگرایانه از خدا، با حکمت و عدالت الهی در تضاد است و خداوند انسان را به تلاش دعوت میکند.
بخش چهارم: ضرورت تلاش و حرکت در قالب
تلاش: کلید تغییر احکام الهی
تلاش، دعا، و عمل صالح، احکام الهی را تحت تأثیر قرار میدهند. قرآن کریم این اصل را تأیید میکند: إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد: ۱۱، : «خدا حال قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان تغییر کنند»). تلاش، چونان کلیدی است که قفلهای تقدیر را میگشاید و سالک را به سوی مقصود رهنمون میسازد. از منظر روانشناختی، کوشش، اعتمادبهنفس و اراده را تقویت میکند، گویی بذری که در خاک جان سالک کاشته میشود و به درختی تناور بدل میگردد.
درنگ: تلاش و عمل صالح، احکام الهی را تغییر میدهد و سالک را به سوی کمال هدایت میکند.
نقد قحة الاقدام: حیای عرفانی
قحة الاقدام، به معنای بیحیایی در حرکت برخلاف احکام الهی است، نه نفی هرگونه تلاش. حرکت و کوشش، تکلیف الهی و نشانه حیای عرفانی است: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ (توبه: ۱۰۵، : «بگو عمل کنید که خدا عملتان را خواهد دید»). حیای عرفانی، در هماهنگی با اراده الهی است، نه انفعال، گویی سالک چونان پرندهای است که با بالهای حیا و تلاش در آسمان مشیت الهی پرواز میکند.
درنگ: قحة الاقدام، حرکت برخلاف احکام الهی است، نه نفی تلاش، و حیای عرفانی در کوشش متجلی است.
مقاومت در برابر ظلم: نشانه عزت
مقاومت در برابر ظلم، چه فردی و چه اجتماعی، نشانه اراده و عزت نفس است. انفعال، به ذلت و پذیرش ظلم میانجامد. قرآن کریم بر عزت مؤمنان تأکید دارد: وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ (آلعمران: ۱۳۹، : «سست نشوید و اندوهگین نباشید که شما برترید»). از منظر روانشناختی، مقاومت، عزتنفس را تقویت میکند، گویی سپری است که جان سالک را از تیرهای ظلم حفظ میکند.
درنگ: مقاومت در برابر ظلم، نشانه عزت و اراده است و انفعال، به ذلت میانجامد.
بخش پنجم: مسئولیت تاریخی و اصلاح افکار
کوتاهی تاریخی مسلمین
کوتاهی مسلمین در تاریخ، مانند خانهنشینی معصومین علیهمالسلام، به انحطاط و بدبختی کنونی انجامید. این کوتاهیها، چونان زخمهایی بر پیکر امت اسلامی، تاوان سنگینی به دنبال داشتهاند. قرآن کریم، با وعده پیروزی صالحان، راه جبران را نشان میدهد: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء: ۱۰۵، : «در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث میبرند»). حرکت و تلاش، چونان مرهمی بر این زخمها، میتواند آینده را دگرگون سازد.
درنگ: کوتاهی تاریخی مسلمین، عامل انحطاط است و حرکت و تلاش، راه جبران این بدبختیهاست.
عرفان و عمل اجتماعی
عرفان حقیقی، با عمل اجتماعی و مقاومت در برابر ظلم پیوند خورده است. سالک عارف، چونان سربازی در میدان حق، به عدالت و اصلاح جامعه دعوت شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ (نساء: ۱۳۵، : «ای مؤمنان، به عدالت قیام کنید»). درویشی، با انفعال، این نقش را نفی میکند، گویی سالک را از میدان عمل به گوشه انزوا میکشاند.
درنگ: عرفان حقیقی، با عمل اجتماعی و مقاومت در برابر ظلم همراه است، نه انفعال و درویشی.
تحریف معانی دینی و انحطاط
تحریف معانی آیات و روایات، مانند جبرگرایی، به انحطاط مسلمین انجامید. لفظ متون دینی درست است، اما معنای نادرست، چونان سمی در کالبد امت، سستی را رواج داد. قرآن کریم بر فهم صحیح تأکید دارد: وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء: ۳۶، : «و چیزی را که به آن علم نداری دنبال مکن»). این تحریفات، گویی غباری است که بر آیینه حقیقت نشسته و اصلاح آن، ضرورتی عاجل است.
درنگ: تحریف معانی دینی، با ترویج جبرگرایی، به انحطاط مسلمین منجر شده و فهم صحیح متون، ضروری است.
اصلاح افکار جبرگرایانه
اصلاح افکار جبرگرایانه، با تأکید بر تلاش، اختیار، و حرکت، راه نجات مسلمین از بدبختی است. قرآن کریم این اصلاح را ترغیب میکند: وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم: ۳۹، : «و برای انسان جز آنچه کوشیده نیست»). این اصلاح، چونان نسیمی است که غبار انحطاط را میزداید و اراده جمعی را احیا میکند، گویی بذر امیدی که در خاک امت کاشته میشود.
درنگ: اصلاح افکار جبرگرایانه، با تأکید بر تلاش و اختیار، مسلمین را از انحطاط نجات میدهد.
جمعبندی و نتیجهگیری
باب الثقه در منازل السائرین، چونان منزلگاهی است که سالک در آن به استحکام عقیده در توکل، تفویض، و تسلیم دست مییابد. مرتبه نخست این مقام، یأس از مقاومت در برابر احکام الهی است، اما تفسیر نادرست آن به تسلیم محض، راه جبرگرایی را هموار کرده است. این درسگفتار، با نقد جبرگرایی، بر هماهنگی اختیار و تقدیر تأکید دارد و آیات قرآن کریم، مانند إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ و وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، این هماهنگی را تأیید میکنند. جبرگرایی، ابزاری استعماری برای تضعیف مسلمین بوده و عرفان حقیقی، با تأکید بر تلاش و حرکت، در برابر درویشی قلندری قرار میگیرد. اصلاح افکار جبرگرایانه، راه نجات از انحطاط است و سالک را به سوی معرفت و کمال رهنمون میسازد. این اثر، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم عرفانی و پالایش متون از تحریفات، تا عرفانی عقلانی و منطبق با قرآن کریم به نسلهای آینده عرضه گردد.
با نظارت صادق خادمی