در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 275

متن درس





منازل السائرین: تأملاتی در باب التسلیم و مراتب سلوک عرفانی

منازل السائرین: تأملاتی در باب التسلیم و مراتب سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۷۵)

مقدمه: سفری به سوی حق‌محوری و وحدت

باب التسلیم، در منظومه عرفانی «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری، منزلگاهی است که سالک را از خودمحوری به سوی حق‌محوری رهنمون می‌سازد. این باب، به‌عنوان نهایت افعال ابتدایی و ظرف معاملات، مراتب سه‌گانه تسلیم، اسلام، و سلام را در بر می‌گیرد و سالک را به قله‌ای از معرفت و فناء فی الله هدایت می‌کند. تسلیم، گویی دری است که سالک از آن عبور کرده و خود را به اقیانوس بی‌کران حق می‌سپارد، نه از سر ناچاری، بلکه با معرفت و شهود به اینکه جز حق، هیچ فاعل و موجودی نیست.

بخش اول: تبیین مفهوم و جایگاه باب التسلیم

ماهیت باب التسلیم

باب التسلیم، به‌عنوان یکی از ابواب محوری سلوک عرفانی، نقطه عطفی است که سالک را از افعال ابتدایی—اعمالی که در آغاز راه با تدرج و تلاش انجام می‌دهد—به سوی مراتب باطنی‌تر هدایت می‌کند. این باب، ظرف معاملات نامیده شده، زیرا محل تعامل سالک با حق در قالب اعمال ظاهری و باطنی است. تسلیم، نهایت این معاملات است که سالک را از خودبینی و فاعلیت نفسانی رها ساخته و به حق‌محوری می‌رساند. گویی سالک، چون پرنده‌ای که پس از پروازی طولانی، بال‌های خویش را به نسیم الهی می‌سپارد، در این منزل به آرامشی وجودی دست می‌یابد که جز حق، هیچ را نمی‌بیند.

درنگ: باب التسلیم، نهایت افعال ابتدایی و ظرف معاملات است که سالک را از خودمحوری به حق‌محوری رهنمون می‌سازد.

جایگاه تسلیم در سلوک

تسلیم، پلی است که سالک را از باب معاملات به باب خلقیات—پرورش صفات الهی در نفس—منتقل می‌کند. این انتقال، نشان‌دهنده تحولی عمیق در سلوک است، جایی که سالک از تمرکز بر اعمال خویش به سوی کسب معرفت و شهود حق حرکت می‌کند. معاملات، به‌منزله خاکی حاصلخیز است که بذرهای اولیه سلوک در آن کاشته می‌شود، اما تسلیم، میوه‌ای است که از این خاک برمی‌خیزد و سالک را به سوی کمال وجودی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش اول

باب التسلیم، منزلگاهی است که سالک را از محدودیت‌های نفسانی و ظاهری فراتر برده و به سوی حقانیت رهنمون می‌سازد. این باب، به‌عنوان ظرف معاملات و نهایت افعال ابتدایی، زمینه‌ساز ورود به مراتب خلقیات است و سالک را به سوی وحدت با حق هدایت می‌کند. جایگاه تسلیم، مانند کلیدی است که درهای معرفت و شهود را می‌گشاید و سالک را به اقیانوسی از حقیقت الهی می‌رساند.

بخش دوم: مراتب سه‌گانه تسلیم

مرتبه اول: تسلیم

مرتبه نخست تسلیم، واگذاری اولیه سالک به حق است که با تدرج و تلاش همراه است. در این مرحله، سالک با اراده و کوشش، خود را به حق می‌سپارد، اما هنوز در بند خودبینی و فاعلیت نفسانی است. این تسلیم، مانند گام‌های اولیه کودکی است که راه رفتن می‌آموزد؛ هرچند ناپایدار، اما سرشار از امید به رسیدن به مقصد.

مرتبه دوم: اسلام

مرتبه دوم، اسلام، به معنای تسلیم با اقتدار و ثبات است. سالک در این مرحله، با غلبه بر موانع نفسانی و وسوسه‌ها، اراده‌ای استوار در واگذاری به حق پیدا می‌کند. این اقتدار، مانند ستونی است که بنای سلوک را استحکام می‌بخشد و سالک را در برابر طوفان‌های نفسانی مقاوم می‌سازد.

مرتبه سوم: سلام

مرتبه سوم، سلام، قله تسلیم است که سالک در آن به کمال واگذاری می‌رسد. در این مرتبه، سالک خود را کاملاً به حق می‌سپارد و حق نیز او را به سوی خویش می‌پذیرد. این واگذاری، نه صرفاً عملی ارادی، بلکه حالتی وجودی است که سالک در آن، هیچ اثری از خودبینی نمی‌بیند و تنها حق را فاعل و موجود حقیقی می‌شناسد. سلام، گویی نسیمی است که تمامی حجاب‌های نفسانی را کنار زده و سالک را در نور حق غرق می‌سازد.

درنگ: مراتب تسلیم شامل تسلیم (تدرج)، اسلام (اقتدار)، و سلام (کمال) است که سیر تکاملی سالک را به سوی وحدت با حق نشان می‌دهد.

ویژگی‌های مراتب تسلیم

هر مرتبه از تسلیم، ویژگی خاصی دارد: تسلیم با تدرج، اسلام با اقتدار، و سلام با کمال مشخص می‌شود. تدرج در تسلیم، نشان‌دهنده تلاش مستمر سالک در غلبه بر نفس است؛ اقتدار در اسلام، بیانگر ثبات و استقامت در برابر موانع؛ و کمال در سلام، نشانه وحدت کامل با حق است. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی هستند که سالک را به سوی قله معرفت الهی بالا می‌برند.

تفاوت مراتب تسلیم، اسلام، و سلام

هر یک از این مراتب، هویتی مستقل دارد. تسلیم، واگذاری اولیه است که با تلاش همراه است؛ اسلام، تسلیم با اقتدار و استقامت است؛ و سلام، کمال واگذاری است که سالک در آن، نه‌تنها خود را به حق می‌سپارد، بلکه حق نیز او را به خویش می‌پذیرد. این تمایز، مانند تفاوت میان نهال، درخت جوان، و درخت بارور است که هر یک، مرحله‌ای از رشد را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

مراتب سه‌گانه تسلیم، سیر تکاملی سالک را از واگذاری اولیه به کمال وجودی ترسیم می‌کنند. تسلیم با تدرج، اسلام با اقتدار، و سلام با کمال، سالک را از خودمحوری به حق‌محوری هدایت می‌کنند. این مراتب، مانند جویبارهایی هستند که به اقیانوس بی‌کران حق می‌پیوندند و سالک را به مقام فناء و شهود رهنمون می‌سازند.

بخش سوم: مرتبه سلام و ویژگی‌های آن

تعریف مرتبه سلام

مرتبه سلام، به‌عنوان قله باب التسلیم، شامل تسلیم «ما دون الحق» (هر آنچه پایین‌تر از حق است، یعنی خلق و نفس) به سوی حق، همراه با سلامت از رؤیت تسلیم (توهم فاعلیت خویش) است. این سلامت، با شهود مستقیم (معاینة) تسلیم حق به سوی حق محقق می‌شود، به‌گونه‌ای که سالک، حق را فاعل اصلی می‌شناسد و خود را از فاعلیت نفسانی مبرا می‌بیند. این مرتبه، مانند آینه‌ای صاف است که تنها تصویر حق در آن منعکس می‌شود و هیچ سایه‌ای از نفس باقی نمی‌ماند.

درنگ: مرتبه سلام، تسلیم ما دون الحق به حق با سلامت از خودبینی و شهود تسلیم حق است که سالک را به وحدت وجودی می‌رساند.

مفهوم ما دون الحق

«ما دون الحق» به هر آنچه در مرتبه‌ای پایین‌تر از حق قرار دارد، یعنی خلق و نفس، اشاره دارد. تسلیم این امور به حق، به معنای رفع حجاب‌های وجودی و بازگشت به حقیقت الهی است. این واگذاری، مانند بازگرداندن قطره‌ای به اقیانوس است که در آن، قطره هویت مستقل خویش را از دست داده و در اقیانوس فانی می‌شود.

سلامت از رؤیت تسلیم

سلامت از رؤیت تسلیم، به معنای رهایی از توهم فاعلیت خویش در فرآیند تسلیم است. سالک در این مرحله، خود را عامل واگذاری نمی‌بیند، بلکه حق را فاعل اصلی می‌شناسد. این سلامت، مانند پاک شدن آینه‌ای غبارگرفته است که تنها نور حق را بازمی‌تاباند و هیچ تصویری از نفس در آن باقی نمی‌ماند.

شهود تسلیم حق

سالک در مرتبه سلام، با شهود مستقیم، تسلیم حق را مشاهده می‌کند. این شهود، به معنای درک این حقیقت است که حق، نفس سالک را به سوی خویش می‌برد. این معرفت، مانند نوری است که تاریکی‌های خودبینی را می‌زداید و سالک را به وحدت با حق می‌رساند.

نقش حق در واگذاری سالک

در مرتبه سلام، سالک خود را به حق می‌سپارد، اما این واگذاری به‌تنهایی کافی نیست؛ حق نیز با لطف و عنایت خویش، سالک را به سوی خود می‌پذیرد و او را در ظرف حقانیت قرار می‌دهد. این فرآیند، مانند دعوتی است که از سوی حق به سالک می‌رسد و او را به میهمانی حقیقت الهی فرا می‌خواند.

درنگ: در مرتبه سلام، حق با لطف خویش، نفس سالک را به سوی خود می‌برد و او را در ظرف حقانیت قرار می‌دهد.

ظرف حقانیت

مرتبه سلام، سالک را از ظرف ظاهر (جهان مادی) و حال (احوال نفسانی) فراتر برده و به ظرف حقانیت وارد می‌کند. این ظرف، محیطی است که تنها حق در آن حضور دارد و هیچ اثری از خلق یا نفس باقی نمی‌ماند. گویی سالک، چون پرنده‌ای که از قفس رها شده، در آسمان بی‌کران حق پرواز می‌کند.

تفاوت تسلیم و تفویض

تسلیم در مرتبه سلام، فراتر از تفویض (واگذاری ارادی نفس به حق) است. در تفویض، سالک با اراده خود نفس را به حق می‌سپارد، اما در تسلیمِ مرتبه سلام، حق خود نفس سالک را به سوی خویش می‌برد. این تمایز، مانند تفاوت میان تلاش برای رسیدن به مقصد و دعوت شدن به آن از سوی مقصود است.

جمع‌بندی بخش سوم

مرتبه سلام، قله باب التسلیم است که سالک را به وحدت وجودی با حق می‌رساند. در این مرتبه، سالک ما دون الحق را به حق واگذار می‌کند، از خودبینی رها می‌شود، و با شهود تسلیم حق، در ظرف حقانیت قرار می‌گیرد. این مقام، مانند آینه‌ای است که تنها نور حق را بازمی‌تاباند و سالک را به فناء فی الله هدایت می‌کند.

بخش چهارم: مقامات و معارف مرتبه سلام

مقام لا حول و لا قوة إلا بالله

سالک در مرتبه سلام به مقام «لا حول و لا قوة إلا بالله» می‌رسد، که بیانگر نفی هرگونه قدرت و توانایی از خود و اثبات آن برای حق است. این مقام، نشانه رهایی کامل از خودمحوری و ورود به توحید افعالی است. سالک در این حالت، تمامی افعال خود را به قوت الهی انجام می‌دهد، گویی رودی که جریانش را از سرچشمه بی‌کران حق می‌گیرد.

درنگ: مقام «لا حول و لا قوة إلا بالله» نشانه نفی فاعلیت نفسانی و اثبات قوت الهی در افعال سالک است.

معنای واقعی لا حول و لا قوة

ذکر «لا حول و لا قوة إلا بالله» نه نشانه انفعال، بلکه بیانگر فعالیت در سایه قوت الهی است. سالک در این مقام، با قوت حق اقوم و اقعد می‌کند، یعنی تمامی افعال خود را به حق نسبت می‌دهد، اما همچنان به‌عنوان مظهر حق عمل می‌نماید. این ذکر، مانند کلیدی است که درهای توحید افعالی را می‌گشاید.

مراتب ذکر در سلوک

ذکر در سلوک دارای سه مرتبه است: «اقوم و اقعد» (فعل ظاهری)، «لا حول و لا قوة إلا بالله» (نفی قدرت از خود)، و «لا إله إلا الله» (توحید خالص). هر مرتبه، عمق یافتن معرفت توحیدی را نشان می‌دهد. این مراتب، مانند پله‌هایی هستند که سالک را از ظاهر به باطن و از خودبینی به حق‌بینی می‌رسانند.

تحول ذکر در سلوک

در مراحل پیشرفته سلوک، ذکر سالک از حالت ظاهری، مانند ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾، به حالت خفی و خلاصه، مانند «ك ن ك ن»، تحول می‌یابد. این تحول، نشانه تلخیص معرفتی است که سالک به اصل توحید می‌رسد. گویی ذکر، چون جویباری است که از پیچ و خم‌های الفاظ گذشته و به دریای حقیقت می‌پیوندد.

﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ (سوره فاتحه، آیه ۵، : «[خدایا] تنها تو را می‌پرستیم»)

تطبیق آیه قرآنی

سالک در مرتبه سلام به حالتی می‌رسد که تمامی اعمال، مناسک، زندگی، و مرگش را برای حق می‌بیند، مطابق با آیه شریفه:

﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ (سوره انعام، آیه ۱۶۲، : «بگو: در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است»)

این آیه، عصاره مرتبه سلام است که سالک در آن، هیچ هدفی جز حق ندارد و تمامی وجودش به حق اختصاص می‌یابد.

درنگ: آیه ﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي﴾ عصاره مرتبه سلام است که تمامی وجود سالک را به حق اختصاص می‌دهد.

نفی خود و اثبات حق

در مرتبه سلام، سالک خود را نفی کرده و تنها حق را به‌عنوان فاعل و موجود حقیقی می‌شناسد. این نفی، نه نابودی وجودی، بلکه رهایی از توهم استقلال نفس است. سالک، گویی چون سایه‌ای است که در نور خورشید حق فانی شده و تنها نور حق را بازمی‌تاباند.

وحدت اراده و هدف

سالک در این مرتبه، جز حق نمی‌اندیشد، جز حق اراده نمی‌کند، و جز حق غایت و هدفی ندارد. این وحدت، نتیجه سلوکی طولانی است که سالک از تعلقات غیرحق رها شده و به توحید عملی می‌رسد. گویی قلب سالک، چون قبله‌نمایی است که تنها به سوی حق جهت‌گیری می‌کند.

ظهور حق در سالک

سالک در مرتبه سلام، از حالت بندگی (العبد) به ظهور حق تحول می‌یابد. او دیگر خود را نمی‌بیند، بلکه حق را در خود متجلی می‌شناسد. این تحول، مانند تغییر رنگ آسمان در سپیده‌دم است که از تاریکی به نور تبدیل می‌شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

مرتبه سلام، سالک را به مقامات والایی چون «لا حول و لا قوة إلا بالله»، وحدت اراده، و ظهور حق می‌رساند. این مقامات، با آیاتی چون ﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي﴾ تأیید می‌شوند و سالک را به توحید عملی و وجودی هدایت می‌کنند. این مرتبه، مانند قله‌ای است که سالک از آن، تمامی عالم را در نور حق می‌نگرد.

بخش پنجم: فناء فی الله و معرفت توحیدی

مفهوم فناء فی الله

با رسیدن به مرتبه سلام، درهای فناء فی الله بر سالک گشوده می‌شود. فناء، نه نابودی وجودی، بلکه شهود حق و رهایی از توهم استقلال نفس است. سالک در این مقام، خود را ظهوری از حق می‌بیند و هیچ هویت مستقلی برای خود قائل نیست. گویی سالک، چون قطره‌ای است که در اقیانوس حق فانی شده و تنها وجود اقیانوس را می‌شناسد.

درنگ: فناء فی الله، شهود حق و رهایی از توهم استقلال نفس است، نه نابودی وجودی.

نقد مفهوم اضمحلال

فناء، برخلاف اضمحلال (نابودی)، به معنای ارتقای وجودی و شهود حق است. اضمحلال، مانند حل شدن قند در آب، به انهدام اشاره دارد، اما فناء، مانند آشکار شدن نور خورشید در آینه است که هیچ چیز را نابود نمی‌کند، بلکه حقیقت را آشکار می‌سازد.

رؤیت حق در همه‌چیز

سالک در مقام فناء، تمامی رسوم (مظاهر خلقی) را فانی در حق می‌بیند. او دیگر غیر از حق چیزی نمی‌بیند و تمامی وجود را ظهور حق می‌شناسد. این رؤیت، مانند دیدن نور خورشید در تمامی اشیاء است که هر چیز را در پرتو آن روشن می‌سازد.

شهود بعین الحق

سالک در مرتبه سلام، با چشم حق می‌بیند، نه با چشم خود. این شهود، نشانه رهایی کامل از خودبینی و ورود به وحدت است. گویی سالک، چون آینه‌ای است که تنها تصویر حق را بازمی‌تاباند و هیچ سایه‌ای از خود در آن باقی نمی‌ماند.

خلوص فردانیت حق

خلوص فردانیت حق، به معنای یگانگی ذات، صفات، و افعال حق است. این یگانگی، تمامی غیریت‌ها را نفی می‌کند و سالک را به وحدت با حق می‌رساند. مانند اقیانوسی که هیچ موجی جز او در آن نیست.

ظهور حق در تمامی صور

حق، ذات خود را در تمامی صور و مظاهر عالم متجلی می‌سازد. سالک در این مرحله، حق را در همه‌چیز می‌بیند و هیچ غیریت یا دوگانگی‌ای نمی‌شناسد. گویی عالم، چون کتابی است که هر صفحه‌اش به خط حق نگاشته شده است.

نفی آثار غیر

در مقام تجلی حق، هیچ موجود یا اثری جز حق باقی نمی‌ماند. تمامی غیریت‌ها و آثار خلقی نفی می‌شوند، نه به معنای انهدام، بلکه به معنای شهود وحدت. مانند نوری که تاریکی را می‌زداید بدون آنکه چیزی را نابود کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

فناء فی الله، اوج معرفت توحیدی است که سالک را به شهود حق در تمامی مظاهر عالم می‌رساند. این مقام، با نفی اضمحلال و تأکید بر ارتقای وجودی، سالک را از توهم استقلال نفس رها ساخته و به وحدت با حق هدایت می‌کند. این مرحله، مانند رسیدن به قله‌ای است که از آن، تمامی عالم در نور حق دیده می‌شود.

بخش ششم: تحول معرفتی و ثبات هستی

تحول معرفتی در سلوک

سلوک عرفانی، تغییری در ذات هستی ایجاد نمی‌کند، بلکه معرفت سالک را تحول می‌بخشد. سالک از ادراک ظاهری به ادراک باطنی می‌رسد و حقیقت حق را در عالم می‌بیند. این تحول، مانند باز شدن چشمی است که پیش‌تر بسته بود و اکنون نور حقیقت را می‌نگرد.

درنگ: سلوک، معرفت سالک را تحول می‌بخشد، نه ذات هستی را. حقیقت عالم ثابت است، اما ادراک سالک تغییر می‌کند.

ثبات هستی و تفاوت ادراک

هستی در ذات خود ثابت است و برای عارف و جاهل یکسان است. تفاوت، در نحوه ادراک آن‌هاست. عارف، حقیقت حق را می‌بیند، درحالی‌که جاهل در سطح ظاهر باقی می‌ماند. این تفاوت، مانند تمثیل کتابخانه‌ای است که در آن، کتاب‌ها برای دانا و نادان یکسان‌اند، اما دانا محتوای آن‌ها را درک می‌کند و نادان تنها کاغذ می‌بیند.

وحدت حقیقت در عالم

حقیقت عالم، برای عارف و غیرعارف یکسان است. فیزیک عالم تغییر نمی‌کند، بلکه معرفت سالک است که تحول می‌یابد. گویی عالم، چون بوم نقاشی است که تصویر آن ثابت است، اما نگاه عارف، زیبایی‌های نهان آن را آشکار می‌سازد.

حقیقت خلق به‌عنوان ظهور حق

سالک در مرتبه سلام، درک می‌کند که خلق از ابتدا ظهور حق بوده، اما او به‌اشتباه خود را فاعل مستقل می‌دیده است. این معرفت، مانند برداشتن پرده‌ای است که حقیقت را از نظر پنهان کرده بود.

تجلی حق و نفی غیر

هنگامی که حق تجلی می‌کند، هیچ چیز جز او باقی نمی‌ماند. این تجلی، تمامی حجاب‌ها و غیریت‌ها را از بین می‌برد. مانند نوری که در تاریکی می‌تابد و هیچ سایه‌ای را بر جای نمی‌گذارد.

ادراک به‌جای اضمحلال

تحول در سلوک، نه اضمحلال، بلکه ادراک و شهود حقیقت است. سالک، حقیقت الهی را که همیشه وجود داشته، درک می‌کند. گویی سالک، چون کاشف گنجی است که از پیش در زمین مدفون بود، اما او اکنون آن را یافته است.

عرفان به‌عنوان ارتقا

عرفان، فرآیندی تکاملی است که به معنای ارتقای معرفتی و وجودی است، نه نابودی یا به‌هم‌ریختگی. این دیدگاه، عرفان را به‌عنوان راهی منظم و سازنده معرفی می‌کند، مانند بنایی که با هر آجر، به کمال نزدیک‌تر می‌شود.

تطبیق آیه انا لله

آیه شریفه ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ بیانگر این حقیقت است که سلوک، بازگشت به حق و ظهور هرچه بیشتر او در سالک است.

﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۵۶، : «ما از آنِ خدا هستیم و به‌سوی او بازمی‌گردیم»)

این آیه، عصاره سلوک عرفانی است که سالک خود را مملوک حق می‌بیند و تمامی سیرش را بازگشت به او می‌داند.

درنگ: آیه ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ عصاره سلوک است که بازگشت سالک به حق و ظهور او را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش ششم

سلوک عرفانی، با تحول معرفتی سالک، او را از خودبینی به حق‌بینی می‌رساند، بدون آنکه ذات هستی تغییر کند. عرفان، به‌عنوان فرآیندی تکاملی، سالک را به شهود حقیقت خلق به‌عنوان ظهور حق هدایت می‌کند. آیاتی چون ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾ این حقیقت را تأیید می‌کنند و سلوک را بازگشت به حق می‌دانند.

بخش هفتم: ساختار و نتیجه‌گیری باب التسلیم

ساختار باب التسلیم

باب التسلیم، به‌عنوان نهایت باب معاملات، شامل سه مرتبه تسلیم، اسلام، و سلام است. این ساختار، سیر منظم سلوک را از اعمال ظاهری به مراتب باطنی نشان می‌دهد. مانند نردبانی که هر پله‌اش، سالک را به سوی قله حقیقت نزدیک‌تر می‌کند.

سلام الحق

سلام، به معنای شهود حق توسط سالک است. این شهود، اصل معرفت سالک را تشکیل می‌دهد و او را به وحدت شهود می‌رساند. گویی سالک، چون عاشقی است که در معشوق خویش فانی شده و جز او هیچ نمی‌بیند.

نقش لطف الهی

رسیدن به مرتبه سلام، نتیجه لطف و عنایت الهی است، نه صرفاً تلاش فردی سالک. این لطف، مانند بارانی است که خاک تشنه سلوک را سیراب می‌کند و سالک را به کمال می‌رساند.

دعای پایانی

درس‌گفتار با دعای درود بر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) به پایان می‌رسد، که نشانه توسل به اهل بیت در سلوک است. این دعا، مانند کلیدی است که درهای فیض الهی را بر سالک می‌گشاید.

جمع‌بندی بخش هفتم

باب التسلیم، با ساختار منظم و مراتب سه‌گانه‌اش، سالک را از معاملات به خلقیات هدایت می‌کند. سلام، به‌عنوان قله این باب، با شهود حق و لطف الهی، سالک را به وحدت می‌رساند. دعای پایانی، نقش اهل بیت را در این سیر تأیید می‌کند.

جمع‌بندی نهایی

باب التسلیم در «منازل السائرین»، منزلگاهی است که سالک را از خودمحوری به حق‌محوری و از معاملات به خلقیات هدایت می‌کند. مراتب سه‌گانه تسلیم، اسلام، و سلام، سیر تکاملی سالک را به سوی وحدت با حق ترسیم می‌کنند. مرتبه سلام، با تسلیم ما دون الحق به حق، سلامت از خودبینی، و شهود تسلیم حق، سالک را به فناء فی الله و شهود وحدت می‌رساند. آیات قرآنی چون ﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي﴾ و ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾، عصاره این مقامات را بیان می‌کنند. عرفان، به‌عنوان فرآیندی تکاملی، معرفت سالک را تحول می‌بخشد و او را به ادراک حقیقت خلق به‌عنوان ظهور حق هدایت می‌کند. این اثر، با تبیین دقیق و فاخر مفاهیم عرفانی، سالک را به سلوکی آگاهانه و عاشقانه برای وصول به حق فرا می‌خواند.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، مرتبه سوم تسليم به چه معناست؟

2. طبق متن، چه چیزی در مرتبه سوم تسليم از سالک سلب می‌شود؟

3. در متن، كمال تسليم در چه مقامی به دست می‌آید؟

4. طبق متن، چرا اضمحلال به معنای نابودی در مورد خلق صحیح نیست؟

5. در متن، سالک در مرتبه سوم تسليم چه چیزی را مشاهده می‌کند؟

6. طبق متن، تسليم در مرتبه سوم به معنای واگذاری نفس سالک توسط خود او به حق است.

7. مطابق متن، در مرتبه سوم تسليم، حق نفس سالک را به حق واگذار می‌کند.

8. در متن، فناء در مرتبه سوم تسليم به معنای نابودی کامل خلق است.

9. طبق متن، سالک در مرتبه سلام جز حق اراده و هدفی ندارد.

10. مطابق متن، عالم در سلوک سالک تغییر فیزیکی می‌کند.

11. طبق متن، تفاوت مرتبه سوم تسليم با تفويض چیست؟

12. چرا در متن اضمحلال به معنای نابودی خلق رد شده است؟

13. منظور از 'مع السلامة من رؤية التسليم' در متن چیست؟

14. طبق متن، چرا سالک در مرتبه سلام به مقام 'لا حول و لا قوة الا بالله' می‌رسد؟

15. در متن، چرا عالم برای سالک و غیرسالک یکسان است؟

پاسخنامه

1. تسليم ما دون الحق الى الحق

2. رؤية تسليم

3. مقام سلام

4. چون خلق به حق تبدیل می‌شود

5. ظهور الحق

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. در تفويض، سالک نفس خود را به حق واگذار می‌کند، اما در مرتبه سوم تسليم، حق نفس سالک را به حق واگذار می‌کند.

12. زیرا خلق در تسليم به حق ارتقا می‌یابد، نه اینکه نابود شود.

13. سالک در تسليم، خود را فاعل تسليم نمی‌بیند و این کار را به حق نسبت می‌دهد.

14. چون سالک خود را در فاز حق قرار داده و جز حق نمی‌بیند.

15. زیرا فیزیک عالم تغییر نمی‌کند، بلکه معرفت و نگاه سالک تغییر می‌کند.

فوتر بهینه‌شده