متن درس
باب الانبساط: رهایی در انطوای حقیقت (درجه سوم)
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۷۸)
دیباچه
باب الانبساط در «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری، بهعنوان یکی از منازل کلیدی در ساحت خلقیات و معارف عرفانی، جایگاهی والا دارد. این منزل، در مرتبه سوم خود، یعنی «انبساط فی الانطواء عن الانبساط»، به قلهای از معرفت و وحدت میرسد که سالک را از انبساط نفسانی به سوی انطوای در بسط الهی رهنمون میسازد. درسگفتار جلسه ۳۷۸، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۹۰، با محوریت این مرتبه متعالی، انبساط را بهمثابه رهایی طبیعت انسانی در ظرف حقیقت الهی بازتعریف میکند. انبساط در این مرتبه، گویی چون پرندهای است که در آسمان بیکران حقیقت، بالهای خود را در وحدت با بسط حق میگشاید و از قیود نفسانی آزاد میشود.
بخش اول: زمینهسازی و تبیین مراتب انبساط
مقدمه و فضای معنوی بحث
درسگفتار با عبارت شریفه بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ (به نام خداوند بخشنده مهربان، ) آغاز میشود که فضایی معنوی و الهی را برای ورود به بحث فراهم میآورد. این سنت دیرین اسلامی، دلها را به سوی معارف ربّانی هدایت میکند. انبساط، بهعنوان یکی از منازل سلوک، در سه مرتبه خلقی، حقی و انطوایی تبیین میشود. مرتبه سوم، که موضوع این درسگفتار است، انبساط را در انطوای عبد در بسط حق تعریف میکند. این مرتبه، گویی چون دری است که سالک را از تنگنای نفسانیت به سوی گشایش بیکران الهی رهنمون میسازد.
درنگ: انبساط در مرتبه سوم، رهایی از انبساط نفسانی و انطوای عبد در بسط حق است که به وحدت با حقیقت الهی میانجامد. |
مراتب سهگانه انبساط
درسگفتار، انبساط را در سه مرتبه متمایز تبیین میکند: انبساط مع الخلق (خلقی)، انبساط مع الحق (حقی)، و انبساط فی الحق (انطوایی). انبساط خلقی، مرتبهای نازل است که در آن، سالک با سعه صدر و دریادلی، پذیرای خلق است، حتی اگر رفتارشان توهینآمیز باشد. این مرتبه، ویژگی اولیا و جوانمردان است که با قلب گشاده، همه را در آغوش میکشند. انبساط حقی، مرتبهای والاتر است که سالک در آن، از خوف و رجا رها شده و بیواسطه با حق ارتباط مییابد. اما انبساط فی الحق، که مرتبه سوم و متعالی است، انطوای انبساط عبد در شهود بسط حق را نشان میدهد. این مرتبه، گویی چون آینهای است که نور حقیقت را بیهیچ حجابی بازمیتاباند.
درنگ: انبساط در سه مرتبه خلاصه میشود: خلقی (با خلق)، حقی (با حق، بیواسطه)، و انطوایی (فی الحق، در وحدت با حق). |
بخش دوم: انبساط خلقی و ویژگیهای آن
تعریف انبساط خلقی
انبساط خلقی، بهعنوان مرتبه نازل انبساط، به دریادلی و سعه صدر سالک در برابر خلق اشاره دارد. درسگفتار، این مرتبه را با تمثیلی زیبا تبیین میکند: سالک، گویی چون دریایی است که هر کس، چه با شیرجهای عمیق، چه با پرشی جفتپا، و چه با رفتاری ناشایست، به سویش میآید، او همه را با گشادهرویی میپذیرد. این ویژگی، مختص اولیای الهی و جوانمردانی است که قلبشان چون آسمانی بیکران، همه خلق را در بر میگیرد. با این حال، این مرتبه، به دلیل دشواری پذیرش بیقید خلق، نادر و کمیاب است.
درنگ: انبساط خلقی، دریادلی و پذیرش بیقید خلق است که تنها اولیا و جوانمردان به آن دست مییابند. |
کمیابی انبساط خلقی
درسگفتار تأکید دارد که انبساط خلقی، به دلیل دشواری پذیرش رفتارهای ناشایست خلق، مرتبهای است که کمتر کسی به آن میرسد. این فضیلت، نیازمند سعه صدری است که سالک را از قیود نفسانی و واکنشهای تنگنظرانه آزاد میسازد. انبساط خلقی، گویی چون باغی است که در آن، هر گل، حتی اگر خارآگین باشد، جایی برای شکوفایی مییابد. این مرتبه، زمینهساز مراتب بالاتر انبساط است، اما خود به تنهایی نشاندهنده کمال نیست.
درنگ: انبساط خلقی، به دلیل دشواری پذیرش بیقید خلق، مرتبهای نادر و مختص اولیای الهی است. |
بخش سوم: انبساط حقی و رهایی از خوف و رجا
تعریف انبساط حقی
انبساط حقی، مرتبهای والاتر از انبساط خلقی است که سالک در آن، از خوف (ترس از جهنم) و رجا (امید به بهشت) رها میشود. این مرتبه، با حرق تعین نفسانی و ارتباط بیواسطه با حق همراه است. درسگفتار، این حالت را با اشاره به موسی (ع) و گفتوگوی بیواسطه او با حق تبیین میکند: بِي وَاسِطَةٍ مَعَ ٱلْجَنَانِ، أَيْ مُوسَى جَانَ دَمْ زَنْ (بیواسطه با جانان، ای موسی جان دم زن). این ارتباط، گویی چون نسیمی است که سالک را از بندهای نفسانی آزاد کرده و به سوی قرب الهی میبرد.
درنگ: انبساط حقی، رهایی از خوف و رجا و ارتباط بیواسطه با حق است که با حرق تعین نفسانی همراه میشود. |
نقد طمع و بزدلی در مراتب نازل
درسگفتار، با لحنی انتقادی، به سالکان مراتب نازل اشاره میکند که اعمالشان از طمع به بهشت یا خوف از جهنم ناشی میشود. این ویژگیها، آنها را از انبساط حقی محروم میسازد. سالک حقی، نه به طمع پاداش عمل میکند و نه از ترس عذاب، بلکه با انگیزهای الهی و بیواسطه به سوی حق گام برمیدارد. این رهایی، گویی چون کلیدی است که قفلهای نفسانی را گشوده و سالک را به آزادی کامل میرساند.
درنگ: طمع به بهشت و خوف از جهنم، مانع انبساط حقی است که نیازمند رهایی از انگیزههای نفسانی است. |
بخش چهارم: انبساط انطوایی و وحدت با حق
تعریف انبساط انطوایی
درسگفتار، مرتبه سوم انبساط را با عبارت ٱلْإِنْبِسَاطُ فِي ٱلْإِنْطِوَاءِ عَنِ ٱلْإِنْبِسَاطِ تعریف میکند که به معنای انطوای انبساط عبد در شهود بسط حق است. در این مرتبه، سالک از انبساط نفسانی خود منصرف شده و در بسط الهی منطوی میگردد. این انطوا، با سعه همت (رحب الهمة) همراه است که سالک را به گشایش عظیم درونی و وحدت با افعال حق میرساند. انبساط انطوایی، گویی چون رودی است که در دریای بیکران حقیقت الهی فرو میرود و هویت خود را در آن محو میسازد.
درنگ: انبساط انطوایی، انطوای انبساط عبد در شهود بسط حق است که با سعه همت و وحدت با افعال الهی همراه میشود. |
شهود بسط حق و تجلی اسم الباسط
درسگفتار، انبساط انطوایی را با شهود تجلی اسم الباسط (گشاینده) پیوند میدهد. سالک در این مرتبه، با مشاهده بسط الهی، از انبساط نفسانی خود دست کشیده و در ظرف حق منبسط میشود. این تجلی، گویی چون نوری است که تاریکیهای نفسانی را زایل کرده و سالک را به وحدت با حقیقت سوق میدهد. شارح نیز این انطوا را به انبساط عبد در شهود بسط حق تفسیر کرده که با متن اصلی همخوانی دارد.
درنگ: انبساط انطوایی، در شهود تجلی اسم الباسط رخ میدهد که سالک را به وحدت با بسط حق میرساند. |
تمایز انبساط بالحق و بنفس
درسگفتار تأکید دارد که انبساط انطوایی، نه به نفس سالک، بلکه به بسط حق وابسته است. سالک در این مرتبه، يَنْبَسِطُ بِٱنْبِسَاطِ ٱلْحَقِّ (با انبساط حق منبسط میشود)، اما این انبساط به قدر ظرفیت وجودی اوست، نه به قدر انبساط حق. حق، فراتر از محدودیتهای عبد، منبسط است و سالک تنها در ظرف خود به این بسط میپیوندد. این تمایز، گویی چون تفاوت میان قطرهای است که در اقیانوس حقیقت غرق میشود، اما اقیانوس را در خود نمیگنجاند.
درنگ: انبساط انطوایی، انبساط بالحق است، نه بنفس، و به قدر ظرفیت وجودی سالک محدود میشود. |
بخش پنجم: توحید افعالی و وصول به لا تعین
توحید افعالی و وحدت فعلی
درسگفتار، انبساط انطوایی را در ظرف توحید افعالی تبیین میکند، جایی که افعال سالک با افعال حق متحد میشود. این وحدت، با ذکر لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ (سوره کهف، آیه ۳۹، : هیچ نیرو و توانی جز به خدا نیست) تجلی مییابد. سالک در این مرتبه، حول و قوه خود را به حق نسبت داده و از انای نفسانی رها میشود. این توحید، گویی چون پلی است که سالک را از تعینات نفسی به سوی وحدت با افعال الهی میرساند.
درنگ: انبساط انطوایی، در ظرف توحید افعالی رخ میدهد که سالک با ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» به وحدت فعلی میرسد. |
وصول به لا تعین
درسگفتار، مرتبه عالی انبساط را وصول به لا تعین ذاتی حق میداند. سالک در این مرتبه، از همه تعینات نفسانی رها شده و به وصف لا تعین در ظرف ذات وصول مییابد. این وصول، گویی چون محو شدن سایه در نور خورشید است که سالک در آن، هویت نفسانی خود را از دست داده و در حقیقت الهی باقی میماند. درسگفتار تأکید دارد که این مرتبه، مختص اولیای کمل و محبوبین است که از ذات آمده و به ذات بازمیگردند.
درنگ: انبساط انطوایی، با وصول به لا تعین ذاتی، سالک را به فنای نفسانی و بقای در حق میرساند. |
ممنوعیت ذات در عرفان عام
درسگفتار، با اشاره به عرفان عام، وصول به ذات را ممنوع تلقی میکند، اما در عرفان اولیای کمل، این مسیر باز است، هرچند با دشواریهای بسیار همراه است. سالک در این مسیر، با بلاها و سختیهایی مواجه میشود که او را برای فنای در حق آماده میسازد. این بلاها، گویی چون کورهای هستند که ناخالصیهای نفسانی را ذوب کرده و سالک را به سوی حقیقت خالص هدایت میکنند.
درنگ: وصول به ذات، در عرفان عام ممنوع است، اما در عرفان اولیای کمل، با تحمل بلاها ممکن میشود. |
بخش ششم: نقد عرفانهای غیرعصمتی و اشعار عرفانی
نقد عرفان محییالدین
درسگفتار، با لحنی انتقادی، عرفان محییالدین عربی را ناقص میداند، زیرا به وصول ذاتی نمیرسد. این عرفان، با وجود تأثیرگذاری، فاقد عصمت و ولایت معصوم است. درسگفتار، عرفان حقیقی را عرفان عصمتی و ولایی میداند که مبتنی بر امامت معصوم است. این نقد، گویی چون مشعلی است که تاریکیهای عرفانهای ناقص را روشن میسازد و راه را به سوی حقیقت ناب هموار میکند.
درنگ: عرفان محییالدین، به دلیل فقدان عصمت و ولایت معصوم، ناقص است و به وصول ذاتی نمیرسد. |
نقد شعر حافظ
درسگفتار، با اشاره به شعر حافظ، بهویژه بیت «تو خود حجاب خودی، از میان تو نیز برخیز»، این اشعار را از نظر معرفتی ناقص میداند. حافظ، با وجود لسان قدسی و موهبت الهی، در مراتب عالی عرفان جای ندارد. مفهوم حجاب و خیزش، با انبساط انطوایی و وحدت ذاتی ناسازگار است. درسگفتار، با طنزی عالمانه، حافظ را قلندری میداند که با موهبت الهی، شعرهایی بدیع سروده، اما از معرفت کامل برخوردار نبوده است. این نقد، گویی چون صیقلی است که الماس شعر حافظ را جلا میدهد، اما کاستیهای معرفتی آن را نمایان میسازد.
درنگ: شعر حافظ، با وجود لسان قدسی، به دلیل کاستیهای معرفتی، با مراتب عالی انبساط انطوایی ناسازگار است. |
محاکمه شعرا و اصلاح اشعار
درسگفتار، با پیشنهاد «محاکمه شعرا»، به نقد و اصلاح اشعار عرفانی تأکید دارد. اشعار شاعرانی چون حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی، به دلیل عدم یکدستی در معنا، نیازمند بازنگری هستند. برای مثال، یک مصراع ممکن است متعالی باشد و مصراع دیگر ناقص. این نقد، با هدف صیقل دادن معانی و رفع اشکالات، گویی چون باغبانی است که شاخههای ناسالم را هرس میکند تا درخت شعر عرفانی به بار نشیند.
درنگ: اشعار عرفانی، به دلیل عدم یکدستی، نیازمند نقد و اصلاحاند تا معانی متعالی را بهدرستی منتقل کنند. |
بخش هفتم: دشواریهای مسیر انبساط انطوایی
مشقت مسیر سلوک
درسگفتار، رسیدن به انبساط انطوایی را مسیری دشوار میداند که نیازمند طی مراحل متعدد و تحمل بلاها است. این بلاها، گویی چون امواجی هستند که کشتی سلوک سالک را در آزمونهای دشوار به پیش میبرند. بدون این سختیها، وصول به مراتب عالی ممکن نیست. سالک باید با صبر و استقامت، از تعینات نفسانی رها شده و به وحدت با حق دست یابد.
درنگ: انبساط انطوایی، نیازمند طی مراحل دشوار و تحمل بلاها است که سالک را به وحدت با حق آماده میسازد. |
نیاز به صفات جوانمردی
درسگفتار تأکید دارد که انبساط انطوایی، مستلزم کسب صفات جوانمردی، از جمله شجاعت، سعه صدر، و رهایی از خوف و رجا است. عبادات صوری، مانند نماز و روزه، بدون تحول درونی کافی نیستند. این صفات، گویی چون ابزارهایی هستند که سالک با آنها، سنگهای نفسانیت را تراشیده و به سوی حقیقت صیقل مییابد.
درنگ: انبساط انطوایی، مستلزم کسب صفات جوانمردی و تحول درونی است که عبادات صوری به تنهایی برای آن کافی نیستند. |
بخش هشتم: نقد عبادات خلقی و توکل مادی
نقد طمع در عبادات خلقی
درسگفتار، با لحنی انتقادی، عبادات خلقی را که با طمع به پاداش الهی همراه است، ناکافی میداند. سالکانی که برای بهشت یا به دلیل خوف از جهنم عبادت میکنند، در مراتب نازل باقی میمانند. این طمع، گویی چون زنجیری است که سالک را به نفسانیت خود بسته و از انبساط حقی و انطوایی بازمیدارد.
درنگ: عبادات خلقی با طمع به پاداش، مانع انبساط حقی و انطوایی است و سالک را در مراتب نازل نگه میدارد. |
نقد توکل مادی
درسگفتار، توکل در مراتب خلقی را که برای رفع نیازهای مادی است، نقد میکند. سالکی که توکلش برای خوردن و نیازهای دنیوی است، از وصول به حق بازمیماند. انبساط حقی و انطوایی، گویی چون پرستویی است که در آسمان حقیقت پرواز میکند، نه پرندهای که به زمین نیازهای مادی بسته است.
درنگ: توکل مادی برای رفع نیازهای دنیوی، با انبساط حقی و انطوایی ناسازگار است و سالک را از وصول به حق بازمیدارد. |
بخش نهم: جنت ذات و لقاء
جنت ذات و مقصد اولیای کمل
درسگفتار، با استناد به آیه شریفه فَٱدْخُلِي فِي عِبَادِي وَٱدْخُلِي جَنَّتِي (سوره فجر، آیات ۲۹-۳۰، : پس در میان بندگانم درآی و به بهشتم داخل شو)، جنت ذات یا لقاء را مقصد اولیای کمل میداند. این جنت، نه بهشت مادی، بلکه وحدت با حق و رهایی از تعینات است. این مقصد، گویی چون قلهای است که سالک پس از طی درههای دشوار سلوک، به آن میرسد.
درنگ: جنت ذات یا لقاء، مقصد اولیای کمل است که در آن، سالک به وحدت با حق و رهایی از تعینات میرسد. |
کمیابی دعاهای متعالی
درسگفتار، دعاهایی مانند ٱللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ (خدایا، خودت را به من بشناسان) و ٱللَّهُمَّ ٱهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ (خدایا، مرا از نزد خودت هدایت کن) را نادر میداند. برخلاف دعاهای مادی که فراواناند، این دعاها به وصول ذاتی اشاره دارند و مختص اولیای الهی هستند. این دعاها، گویی چون نغمههایی هستند که از عمق جان سالک به سوی آسمان حقیقت برخاستهاند.
درنگ: دعاهای متعالی مانند «اللهم عرفنی نفسک» نادرند و به وصول ذاتی اشاره دارند. |
بخش دهم: نقد حلول و تبیین لا تعین
نقد مفهوم حلول
درسگفتار، مفهوم حلول (حل شدن در حق) را نادرست میداند. انبساط انطوایی، اتحاد در فعل و وصول به وحدت است، نه حلول مادی. درسگفتار، با تمثیلی از حبه قند در آب، حلول را رد میکند: سالک در حق محو میشود، اما نه به معنای مادی، بلکه به معنای اتحاد با بسط الهی. این اتحاد، گویی چون رقص نور در آینه است که هویت خود را در نور حق مییابد.
درنگ: انبساط انطوایی، اتحاد در فعل و وحدت با حق است، نه حلول مادی که تفسیری نادرست است. |
لا تعین و وحدت ذاتی
درسگفتار، لا تعین را نقض تعینات نفسی و مخلوق میداند که سالک در آن، به وحدت با لا تعین ذاتی حق میرسد. حق، هم در تعینات (اسماء و صفات) و هم در لا تعین (ذات)، مظهر دارد. سالک در انبساط انطوایی، مظهر لا تعین میشود، گویی چون قطرهای که در اقیانوس حقیقت غرق شده و هویت خود را در آن از دست میدهد.
درنگ: لا تعین، نقض تعینات نفسی است که سالک را به وحدت با ذات حق و مظهریت لا تعین میرساند. |
بخش یازدهم: جمعبندی و بازتعریف انبساط
تعریف نهایی انبساط انطوایی
درسگفتار، انبساط انطوایی را بهعنوان رهایی از انبساط نفسانی و انطوای در بسط حق بازتعریف میکند. این مرتبه، با سعه همت، شهود تجلی اسم الباسط، و وحدت با افعال حق همراه است. سالک در این مقام، نه به نفس خود، بلکه به بسط حق منبسط میشود و در ظرف توحید افعالی و ذاتی به کمال میرسد. این انبساط، گویی چون آینهای است که نور حقیقت را بیهیچ حجابی بازمیتاباند.
درنگ: انبساط انطوایی، رهایی از انبساط نفسانی و انطوای در بسط حق است که به وحدت با حقیقت الهی میانجامد. |
جمعبندی نهایی
باب الانبساط در «منازل السائرین»، در مرتبه سوم خود، یعنی انبساط فی الانطواء، سالک را به قلهای از معرفت و وحدت میرساند که در آن، انبساط نفسانی در شهود بسط حق منطوی میگردد. این مرتبه، با سعه همت، رهایی از خوف و رجا، و وصول به لا تعین ذاتی همراه است. درسگفتار، با نقد عرفانهای غیرعصمتی و اشعار عرفانی، بر ضرورت عرفان ولایی و عصمتی تأکید دارد. انبساط، از مرتبه خلقی (سعه صدر با خلق) تا حقی (بیواسطگی با حق) و نهایتاً انطوایی (وحدت فی الحق)، سیر تکاملی سالک را نشان میدهد. انبساط انطوایی، گویی چون نغمهای است که در وصف وحدت با حقیقت الهی در آسمان معرفت سروده شده است.
با نظارت صادق خادمی |