متن درس
منازل السائرین: اصول، شالوده استحکام سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۷۹)
دیباچه
کتاب حاضر، بازنویسی علمی و نظاممند درسگفتار شماره ۳۷۹ از سلسله درسگفتارهای *منازل السائرین* آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است که به تبیین *قسم الأصول* بهعنوان شالوده استحکام سلوک عرفانی اختصاص دارد. این اثر، با نگاهی عمیق و تحلیلی به متون عرفانی و آیات قرآن کریم، جایگاه *اصول* را در سلسلهمراتب سلوک تبیین کرده است.
بخش نخست: جایگاه قسم الأصول در سلسلهمراتب عرفانی
ساختار منازل السائرین و نقش اصول
*منازل السائرین*، اثری سترگ در عرفان اسلامی، مراحل سلوک را در اقسام مختلف دستهبندی میکند. *قسم الأصول*، بهعنوان پنجمین قسم، پس از بدایات، ابواب، معاملات و خلقیات قرار دارد و شالودهای استوار برای مراحل بعدی (اودیه، احوال، ولایات، حقایق و نهایات) فراهم میسازد. این قسم، گویی شاسی یک خودرو است که استحکام لازم را برای تحمل سختیهای مسیر فراهم میکند. برخلاف اقسام پیشین که به تکثر و تنوع پرداختهاند، *اصول* به وحدت و تمرکز درونی سالک معطوف است.
سلسلهمراتب سلوک، بهسان درختی است که از ریشههای بدایات آغاز شده، با شاخههای معاملات و خلقیات رشد میکند و در *اصول* به تنهای استوار تبدیل میشود. *قسم الأصول*، با ابواب دهگانه خود (قصد، عزم، اراده، ادب، یقین، انس، ذکر، فقر، غنا، مقام المراد)، سالک را از پراکندگی مراحل پیشین به سوی استحکام و یکپارچگی هدایت میکند. این قسم، پلی است که سالک را از خلقیات به اودیه و مراحل دشوار بعدی رهنمون میسازد.
درنگ: قسم الأصول، بهعنوان شالوده سلوک عرفانی، سالک را از تکثر مراحل پیشین به وحدت و استحکام هدایت کرده و زیربنای مراحل دشوار بعدی را فراهم میسازد. |
استعاره شاسی: تفاوت مکانیک و عرفان
درسگفتار، با بهرهگیری از استعاره شاسی در مکانیک، تفاوت ماهوی میان فرآیندهای مکانیکی و عرفانی را تبیین میکند. در مکانیک، شاسی بهعنوان پایهای استوار، ابتدا ساخته شده و سپس اجزای دیگر بر آن سوار میشوند. اما در عرفان، سالک از اجزای ظاهری (مانند صبر، رضا و انبساط) آغاز کرده و به تدریج به شاسی *اصول* میرسد. این فرآیند، بهسان رشد درختی است که از جوانهای ظریف به تنهای محکم تبدیل میشود، بدون قطعهبندی مکانیکی.
این استعاره، پویایی و ارگانیک بودن سلوک عرفانی را نشان میدهد. برخلاف مکانیک که اجزا از هم جدا هستند (شاسی آهن، شیشه شیشه، و ورق ورق)، در عرفان، مراحل سلوک بهصورت یکپارچه و تدریجی رشد میکنند. *قسم الأصول*، نیازمند کسب پیشنیازهای پیشین است و بدون آنها، گویی ساختمانی است بدون شاسی که فرو میریزد.
بخش دوم: ابواب قسم الأصول و ویژگیهای آن
ابواب دهگانه قسم الأصول
*قسم الأصول* شامل ده باب است: قصد، عزم، اراده، ادب، یقین، انس، ذکر، فقر، غنا و مقام المراد. هر یک از این ابواب، به جنبهای از استحکام درونی سالک میپردازد. قصد، نیت خالص برای سلوک است؛ عزم، تصمیم قاطع برای ادامه مسیر؛ اراده، خواست پایدار برای تحقق هدف؛ ادب، رفتار ظاهری متأثر از باطن؛ یقین، باور استوار به حقیقت؛ انس، ارتباط عاطفی با خداوند؛ ذکر، یاد مداوم خدا؛ فقر، بینیازی درونی از غیر خدا؛ غنا، استغنا و خودکفایی قلبی؛ و مقام المراد، تثبیت مراد در قلب سالک. این ابواب، گویی ستونهایی هستند که بنای سلوک را استوار نگه میدارند.
این ابواب، برخلاف خلقیات که به باطن معطوف بودند، به ظهور این باطن در رفتار (ادب) و تثبیت آن در قلب (یقین، انس، ذکر) میپردازند. درسگفتار تأکید دارد که این ابواب، امور نفسانی و قلبی هستند و سالک را به سوی وحدت و تمرکز هدایت میکنند. گویی هر باب، نوری است که از قلب سالک به سوی حقیقت میتابد و مسیر او را روشن میسازد.
درنگ: ابواب دهگانه قسم الأصول (قصد، عزم، اراده، ادب، یقین، انس، ذکر، فقر، غنا، مقام المراد)، استحکام درونی سالک را تقویت کرده و او را به سوی وحدت و تمرکز هدایت میکنند. |
قصد، عزم و اراده: آغازگر مسیر اصول
سه باب آغازین *قسم الأصول*، قصد، عزم و اراده، مراحل نیت، تصمیم و اقدام را در سلوک تثبیت میکنند. قصد، به معنای نیت خالص برای سلوک است که از تصور و تصدیق حقیقت نشأت میگیرد. عزم، تصمیم قاطع برای پیمودن مسیر است که سالک را از تردید و سستی رها میسازد. اراده، خواست پایدار برای تحقق هدف است که سالک را به سوی عمل هدایت میکند. این سه، گویی سه گام نخست در مسیری هستند که سالک را به سوی مقصد نهایی رهنمون میسازد.
شارح تأکید دارد که «فأول أصول الطريق والسير إلى الله هو القصد والعزم والإرادة». این سه باب، بهسان کلیدی هستند که درِ سلوک را میگشایند و سالک را از پراکندگی به سوی تمرکز و جهتگیری هدایت میکنند. درسگفتار، با تمثیلی از آهنگری، این مراحل را به صیقل دادن آهن تشبیه میکند که نیازمند پتکهای محکم و کورهای سوزان است.
ادب: ظهور باطن در رفتار
ادب، بهعنوان یکی از ابواب *قسم الأصول*، به رفتار ظاهری سالک اشاره دارد که از اخلاق باطنی او سرچشمه میگیرد. برخلاف خلقیات که به باطن معطوف بودند، ادب ظهور این باطن در رفتار است. درسگفتار تأکید دارد که «ادب رفتارى است اخلاق باطنى است». اگر خلق باطنی سالک معیوب باشد، در رفتار او به صورت بیادبی ظاهر میشود. ادب، گویی آیینهای است که باطن سالک را به خلق نشان میدهد.
این مفهوم، با آیه شریفه «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» (اعراف: ۱۹۹؛ : «گذشت کن و به نیکی فرمان ده») همخوانی دارد که بر رفتار نیکو و کریمانه تأکید میکند. ادب، پلی است میان باطن و ظاهر که سالک را به هماهنگی در سلوک میرساند.
درنگ: ادب، ظهور اخلاق باطنی در رفتار ظاهری است و سالک را به هماهنگی میان قلب و عمل هدایت میکند. |
یقین، انس و ذکر: استحکام قلب
یقین، انس و ذکر، سه بابی هستند که قلب سالک را استوار میسازند. یقین، باور استوار به حقیقت است که سالک را از شک و تردید رها میکند. انس، ارتباط عاطفی و قلبی با خداوند است که زمینهساز ذکر مداوم میشود. ذکر، یاد دائم خدا در قلب است که باید بیواسطه و درونی باشد، نه صرفاً لفظی. درسگفتار تأکید دارد که «ذكر بايد بى دهن باشد» و دائمالذکر بودن، نیازمند انس قلبی با خداوند است.
ذکر قلبی، گویی چشمهای است که از قلب سالک جوشیده و او را از کثرت به وحدت میرساند. این مفهوم، با آیه شریفه «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ» (آلعمران: ۱۹۱؛ : «آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو یاد میکنند») همخوانی دارد. درسگفتار، با تمثیلی از بادبادکهایی که در آسمان قلب سالک به پرواز درمیآیند، ذکر را به عملی دائم و بینیاز از کثرت لفظی تشبیه میکند.
درنگ: یقین، انس و ذکر، قلب سالک را از شک و کثرت رها کرده و به وحدت و استحکام هدایت میکنند. |
فقر و غنا: امور نفسانی قلب
فقر و غنا، دو باب از *قسم الأصول*، به امور نفسانی قلب اشاره دارند. فقر، بینیازی درونی از غیر خدا است و غنا، استغنا و خودکفایی قلبی از تعلقات مادی. درسگفتار تأکید دارد که «فقر و غنا تو نفس است… حقيقتش تو نفس است». این دو، برخلاف تصور عامه، به داراییهای خارجی وابسته نیستند، بلکه به حالت قلب سالک بستگی دارند.
این مفهوم، با آیه شریفه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر: ۱۵؛ : «ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خدا بینیاز و ستوده است») همخوانی دارد. فقر و غنا، گویی دو بالاند که سالک را از تعلقات مادی رها کرده و به سوی استغنا و تقرب الهی پرواز میدهند.
درنگ: فقر و غنا، امور نفسانی قلب هستند که سالک را از تعلقات مادی رها کرده و به استغنا و تقرب الهی هدایت میکنند. |
مقام المراد: تثبیت مراد در قلب
مقام المراد، اوج *قسم الأصول* است که به تثبیت مراد (استاد یا مقصد معنوی) در قلب سالک اشاره دارد. درسگفتار، با تمثیلی از سگ و صاحبش، تأکید میکند که سالک باید مراد خود را بشناسد، وگرنه مانند «کلب حراش» (سگ ولگرد) سرگردان میشود. این مقام، گویی میخی است که طناب سلوک را به کوهی استوار متصل میکند.
این مفهوم، با حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است) همخوانی دارد. مقام المراد، سالک را از پراکندگی و سرگردانی نجات داده و به او جهت و هویت میبخشد. درسگفتار، با مثالی از سگهایی که صاحب خود را از بو، رنگ و صدا میشناسند، اهمیت شناخت دقیق مراد را تبیین میکند.
درنگ: مقام المراد، تثبیت مراد در قلب سالک است که او را از سرگردانی نجات داده و به جهت و هویت میرساند. |
بخش سوم: نقش درد و بلا در استحکام اصول
درد و بلا: پتک و کوره سلوک
درد (امر نفسانی و درونی) و بلا (امر خارجی) دو عنصر کلیدی در تثبیت *قسم الأصول* هستند. درسگفتار، درد را به پتکهایی تشبیه میکند که آهن را در کوره سلوک صیقل میدهند و بلا را به آب سردی که آهن را محکم میکند. این دو، سالک را از ضعفهای نفسانی پاک کرده و به استحکام میرساند. درد، گویی آتشی است که ناخالصیهای نفس را میسوزاند، و بلا، آبی است که این نفس را به سختی فولاد تبدیل میکند.
این مفهوم، با آیه شریفه «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ» (بقره: ۱۵۵؛ : «و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی میآزماییم») همخوانی دارد. درسگفتار، با تمثیلی از آهنگری، تأکید دارد که پتکهای درد و جلز و ولز بلا، سالک را به کمال میرساند.
درنگ: درد و بلا، بهسان پتک و کوره آهنگری، نفس سالک را صیقل داده و به استحکام و کمال میرسانند. |
تفاوت درد و بلا
درسگفتار، تفاوت میان درد و بلا را با دقت تبیین میکند. درد، امری درونی و نفسانی است که در قلب سالک جریان دارد، مانند غم و رنجی که از ضعفهای نفس سرچشمه میگیرد. بلا، امری خارجی است که از بیرون بر سالک وارد میشود، مانند بیماری، زندان یا فقر. درد، گویی پتکهایی است که آهن را شکل میدهد، و بلا، آبی است که این آهن را محکم میکند.
درسگفتار، با مثالی از بیماران و زندانیان، نشان میدهد که برخی با درد و بلا به کمال میرسند، در حالی که دیگران، به دلیل نداشتن لیاقت، از این آزمونها بهرهای نمیبرند. این فرآیند، بهسان جراحی است که ناخالصیهای نفس را جدا کرده و سالک را به استحکام میرساند.
غم و غصه: همراهان درد و بلا
درسگفتار، با اشاره به غم و غصه، این دو را همراهان درد و بلا میداند. غم، امری درونی است که در قلب سالک جای دارد، و غصه، به امور خارجی مانند مشکلات مادی اشاره دارد. این دو، گویی چاشنیهایی هستند که طعم سلوک را تلخ اما پرمعنا میکنند. درسگفتار، با طریقهای طنزآمیز، غم را به برنج دمسیاه و غصه را به روغن اصیل حیوانی تشبیه میکند تا عمق این مفاهیم را به زبانی ملموس منتقل کند.
این تمثیل، گویی نقاشیای است که با رنگهای غم و غصه، چهره واقعی سلوک را ترسیم میکند. سالک، با تحمل این رنجها، به استحکام درونی میرسد و قلب او مانند آهن آبدیده، مقاوم و پایدار میشود.
درنگ: غم و غصه، همراهان درد و بلا، سالک را در مسیر سلوک صیقل داده و به استحکام قلبی میرسانند. |
بخش چهارم: نقد تکثر و تأکید بر وحدت
گذار از تکثر به وحدت
درسگفتار، با نقد تکثر در مراحل پیشین (بدایات، ابواب، معاملات، خلقیات)، تأکید دارد که *قسم الأصول* سالک را به سوی وحدت و تمرکز هدایت میکند. اقسام پیشین، به دلیل تنوع و تکثر، سالک را در معرض پراکندگی قرار میدادند، اما *اصول*، با تمرکز بر قلب و نفس، او را به یکپارچگی میرساند. این گذار، گویی سفری است از شاخههای پراکنده یک به تنهای استوار.
این مفهوم، با آیه شریفه «إِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (انبیاء: ۹۲؛ : «این امت شما امتی یگانه است») همخوانی دارد که بر وحدت و یکپارچگی تأکید میکند. *قسم الأصول*، با جمعآوری دستاوردهای مراحل پیشین، فونداسیونی محکم برای مراحل بعدی فراهم میکند.
درنگ: قسم الأصول، با گذار از تکثر مراحل پیشین به وحدت، سالک را به تمرکز و یکپارچگی هدایت میکند. |
نقد سرگردانی در سلوک
درسگفتار، با تمثیلی از «کلوب حراش»، به نقد سرگردانی در سلوک میپردازد. سالکی که مراد خود را نشناسد، مانند سگ ولگردی است که با هر چیزی و هرکسی همراه میشود و به هیچ مقصدی نمیرسد. این نقد، به اهمیت تثبیت مراد در قلب سالک اشاره دارد. درسگفتار، با مثالی از افرادی که هر روز به دری میزنند و چیزی نمییابند، این سرگردانی را به تصویر میکشد.
این تمثیل، گویی آینهای است که چهره سرگردانی را به سالک نشان میدهد. *قسم الأصول*، با تثبیت مراد و تمرکز بر قلب، سالک را از این پراکندگی نجات داده و به سوی مقصد نهایی هدایت میکند.
بخش پنجم: تبیین شارح و تحلیلهای تکمیلی
تبیین شارح: اصول، مبانی سلوک
شارح *منازل السائرین*، *قسم الأصول* را به دلیل نقش آن در استحکام سلوک، «مبانی السلوک و اساس السیر» مینامد. این قسم، زیربنای طی وادیهای بعدی (اودیه) است و سالک را برای چالشهای عمیقتر آماده میکند. شارح تأکید دارد که «يبتني عليها قطع الأودية» (طی وادیها بر اصول مبتنی است). این تبیین، گویی نقشهای است که مسیر سلوک را برای سالک روشن میسازد.
درسگفتار، با تمثیلی از خودرو، این نقش را به شاسی تشبیه میکند که اتاق، لاستیک، فرمان و دیگر اجزا بر آن سوار میشوند. بدون شاسی محکم، خودرو نمیتواند در مسیرهای دشوار حرکت کند. *قسم الأصول*، به همین سان، استحکام لازم را برای پیمودن وادیهای سلوک فراهم میکند.
درنگ: قسم الأصول، به تعبیر شارح، مبانی سلوک و اساس سیر است که زیربنای طی وادیهای بعدی را فراهم میسازد. |
نقش قلب در اصول
شارح، قلب را حقیقت انسان و واسطه میان عالم الوهیت و عالم مخلوقیت میداند. *قسم الأصول*، با تمرکز بر قلب، سالک را به سوی اصلاح نفس و رفع موانع هدایت میکند. درسگفتار، قلب را به سفیر عقل تشبیه میکند که با نور قدسی، راه سلوک را روشن میسازد. این نقش، گویی نوری است که از قلب سالک به سوی حقیقت میتابد و مسیر او را هموار میکند.
شارح تأکید دارد که «حقيقة الإنسان هو القلب المسمى بنفس الناطقة». این قلب، با کسب اخلاق و استحکام اصول، به وحدت و تقرب الهی میرسد. درسگفتار، با تمثیلی از آینهای که سلامها را تمرین میکند، به نقد رفتارهای ظاهری بدون پشتوانه قلبی میپردازد.
بخش ششم: نمونههای عینی و تمثیلات
تمثیل آهنگری و صیقل نفس
درسگفتار، با تمثیلی از آهنگری، فرآیند سلوک را به صیقل دادن آهن تشبیه میکند. آهن پر از ناخالصی، در کوره سلوک قرار میگیرد و با پتکهای درد و جلز و ولز بلا، به سختی فولاد تبدیل میشود. این تمثیل، گویی نقاشیای است که مراحل دشوار سلوک را با رنگهای آتش و آب ترسیم میکند.
درسگفتار، با اشاره به آهنگرهایی که با پتک و آب سرد، آهن را به کمال میرسانند، تأکید دارد که سالک نیز با درد و بلا به استحکام میرسد. این فرآیند، بهسان جراحیای است که ناخالصیهای نفس را جدا کرده و قلب را آبدیده میسازد.
درنگ: فرآیند سلوک، بهسان آهنگری است که با پتکهای درد و جلز بلا، نفس سالک را صیقل داده و به استحکام میرساند. |
تمثیل بادبادکها و ذکر قلبی
درسگفتار، با تمثیلی از بادبادکهایی که در آسمان قلب به پرواز درمیآیند، ذکر قلبی را تبیین میکند. ذکر، مانند بادبادکی است که با انس قلبی به پرواز درمیآید و با تثبیت در قلب، به دائمالذکر بودن میرسد. این تمثیل، گویی نقاشیای است که آسمان قلب سالک را با بادبادکهای ذکر آذین میبندد.
درسگفتار، با اشاره به مادری که با جانمازهای متعدد، ذکر و نماز را به موکلان میسپرد، این فرآیند را به زبانی ملموس تبیین میکند. ذکر قلبی، گویی چشمهای است که خود جوشیده و بدون نیاز به کثرت لفظی، قلب را سیراب میکند.
مثال سگ و شناخت صاحب
درسگفتار، با تمثیلی از سگ و صاحبش، اهمیت مقام المراد را تبیین میکند. سگ، با شناخت بووی، رنگ و صدای صاحبش، به او وفادار میماند. سالک نیز باید مراد خود را با قلب بشناسد، وگرنه مانند «کلب حراش» سرگردان میشود. این تمثیل، گویی آینهای است که ضرورت شناخت مراد را به سالک نشان میدهد.
درسگفتار، با اشاره به سگهایی در اوکراین که صاحب خود را از دور میشناسند، این شناخت را به زبانی عینی تبیین میکند. مقام المراد، بهسان میخی است که طناب سلوک را به کوهی استوار متصل میکند.
بخش هفتم: جمعبندی و بازتعریف اصول
اصول، قله استحکام سلوک
*قسم الأصول*، بهعنوان شالوده سلوک عرفانی، سالک را از تکثر مراحل پیشین به وحدت و استحکام هدایت میکند. ابواب دهگانه این قسم، با تمرکز بر قلب و نفس، سالک را برای مراحل دشوار بعدی آماده میسازند. قصد، عزم و اراده، مسیر را تثبیت میکنند؛ ادب، باطن را در رفتار نشان میدهد؛ یقین، انس و ذکر، قلب را استوار میسازند؛ فقر و غنا، نفس را از تعلقات رها میکنند؛ و مقام المراد، مراد را در قلب تثبیت میکند.
درسگفتار، با تمثیلات آهنگری، بادبادک و سگ، این مفاهیم را به زبانی ملموس و عمیق تبیین میکند. درد و بلا، بهسان پتک و کوره، نفس را صیقل داده و به استحکام میرسانند. این قسم، گویی نوری است که از قلب سالک به سوی حقیقت میتابد و مسیر او را روشن میسازد.
جمعبندی نهایی
درسگفتار شماره ۳۷۹ *منازل السائرین*، با رویکردی تحلیلی و عمیق، *قسم الأصول* را بهعنوان شالوده سلوک عرفانی تبیین میکند. این قسم، با ابواب دهگانه خود، سالک را از تکثر به وحدت هدایت کرده و استحکام لازم را برای پیمودن وادیهای بعدی فراهم میسازد. نقش درد و بلا در صیقل دادن نفس، اهمیت شناخت مراد در قلب، و تمایز ادب و اخلاق از نکات کلیدی این قسم است. تمثیلات آهنگری، بادبادک و سگ، مفاهیم پیچیده عرفانی را به زبانی روشن و ملموس منتقل میکنند. این اثر، گویی باغی است که هر شاخهاش با دقت پرورانده شده و خواننده را به تأمل در عمق مفاهیم عرفانی دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |