متن درس
منازل السائرین: انس بشهود الحق و امکان ایصال معرفت عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۲۸)
دیباچه
مقام *انس* در *منازل السائرین* خواجه عبدالله انصاری، منزلگاهی است که سالک پس از گذر از مراتب یقین و قرب، به شهود حق و وصال الهی میرسد. مرتبه سوم این مقام، *انس بشهود الحق*، حالتی ذوقی و وجدانی است که سالک در آن، تعینات نفسانی خویش را محو میبیند و جز حق، چیزی نمیبیند. درسگفتار جلسه ۴۲۸، با تمرکز بر این مرتبه، دیدگاه خواجه و شارح را نقد کرده و بر امکان انتقال معرفت عرفانی حتی به غیرواصل تأکید میورزد. این اثر، با تجمیع محتوای درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، به تبیین مفهوم انس بشهود الحق، نقد محدودیتهای بیان عرفانی، و نقش عارف واصل در ایصال معرفت میپردازد.
بخش نخست: تبیین مفهوم انس بشهود الحق
انس بشهود الحق: اضمحلال و لاتعین
انس بشهود الحق، مرتبه سوم انس در سلوک عرفانی است که سالک در آن، به شهود حق و محو تعینات نفسانی دست مییابد. این مقام، که خواجه آن را *اضمحلال فی شهود الحضرة* مینامد، حالتی است که سالک، مانند شکر حلشده در آب، تعین خویش را از دست میدهد، اما اثر الهی او، یعنی شهود حق، باقی میماند. برخلاف تفسیر شارح که اضمحلال را به بطلان و نابودی معنا کرده، اضمحلال به معنای لاتعین و رفع تعینات خلقی است، نه نابودی وجود. این مفهوم با آیه شریفه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ [مطلب حذف شد] : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است») همخوانی دارد که بر بقای وجه الهی در فنا تأکید میورزد. سالک در این مقام، نه خود را میبیند و نه غیر را، بلکه فقط حق را در حضره احدیه مشاهده میکند، گویی نسیمی از وصال الهی بر جانش میوزد و او را از هر تعینی آزاد میسازد.
نقد تفسیر شارح در احدیت
شارح، انس بشهود الحق را به حضره احدیه محدود کرده و از جامعیت این مقام کاسته است. انس، اعم از احدیت و غیر آن، شامل مراتب مختلف تجلیات الهی، از جمله واحدیت و سایر حضرات، است. این تحدید، با گستردگی مراتب انس در عرفان شیعی سازگار نیست. روایت «إن لله تعالى سبعین ألف حجاب من نور و ظلمة» (بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۹) بر گستردگی تجلیات الهی دلالت دارد و نشان میدهد که انس، محدود به یک مرتبه خاص نیست. این نقد، بر اهمیت نگاه جامع به مراتب سلوک تأکید میورزد، گویی سالک در دریای بیکران تجلیات الهی غوطهور است و هر موج، او را به ساحتی نو از قرب میرساند.
جمعبندی بخش نخست
انس بشهود الحق، مرتبهای است که سالک در آن، با محو تعینات نفسانی، به شهود حق و لاتعین میرسد. این مقام، با آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ تأیید شده و از نابودیت، به معنای رفع تعینات تعریف میشود. نقد شارح در محدود کردن انس به احدیت، بر ضرورت رویکرد جامع به مراتب سلوک تأکید دارد.
بخش دوم: امکان بیان و انتقال معرفت عرفانی
امکان بیان شهود با عقل و امارت شهودی
خواجه عبدالله انصاری معتقد است که انس بشهود الحق، به دلیل ذوقی و وجدانی بودن، قابل بیان نیست و «لا یعبر عن عینه و لا یشار إلى حده و لا یوقف على کنهه». اما درسگفتار، این دیدگاه را نقد کرده و بر امکان بیان و انتقال معرفت عرفانی تأکید میورزد. عارف واصل، با بهرهگیری از عقل برای مخاطبان دارای حس یا امارت شهودی برای غیرواصلان، میتواند معرفت را منتقل کند. این بیان، نه لزوماً با عبارات مفهومی و زبانی، بلکه با لطافت و کمال عرفانی، حس شهود را به مخاطب تزریق میکند. آیه وَمَا يَعْقِلُهَا [مطلب حذف شد] : «و آن را جز دانایان درنمییابند») نقش عقل را برای عالمان تأیید میکند، اما عارف کامل، فراتر از عقل، با نور شهود، معرفت را به دیگران میرساند، گویی چراغی در تاریکی جان مخاطب میافروزد.
نقش عارف واصل در ایصال معرفت
عارف واصل، مانند معصومین علیهمالسلام، توانایی ایصال معرفت و حس شهود را حتی به غیرواصل یا موجودات بیجان دارد، مشروط به مصلحت و استعداد مخاطب. این توانایی، فراتر از سالک محبی است که به دلیل محدودیت کمال، نمیتواند معرفت را منتقل کند. روایت «العارف ینظر بنور الله» (بحارالانوار، ج۶۷، ص۱۴۱) بر این توانایی تأکید دارد، زیرا عارف کامل، با نور الهی، نهتنها خود حق را میبیند، بلکه این نور را به دیگران منتقل میکند. آیه فَإِنَّهُ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [مطلب حذف شد] : «روحالامین آن را بر قلبت نازل کرد») نیز بر انتقال معارف الهی به قلب واصل دلالت میکند. این انتقال، مانند ریختن قطرهای از اقیانوس معرفت در ظرف وجود مخاطب است، که با لطافت و کمال، او را به سوی حق هدایت میکند.
تفاوت عرفان محبین و محبوبین
عرفان محبین، محدود به سالکان معمولی است که به دلیل کمبود کمال، نمیتوانند معرفت را به دیگران منتقل کنند. اما عرفان محبوبین، که عارفان کامل و واصل را در بر میگیرد، توانایی ایصال معرفت را حتی به غیرمستعد دارد، مشروط به مصلحت. روایت «إذا عرفتم فاعملوا بما شئتم» (بحارالانوار، ج۲، ص۹۶) معرفت عرفانی را مبنای عمل و ایصال میداند، زیرا عارف محبوب، مانند دریایی است که از خروش خویش، قطراتی به ساحل جان دیگران میپاشد و آنها را سیراب میسازد.
جمعبندی بخش دوم
انس بشهود الحق، قابل بیان و انتقال است، برخلاف نظر خواجه که آن را غیرقابل توصیف میداند. عارف واصل، با عقل، امارت شهودی، یا نور الهی، معرفت را به دیگران منتقل میکند. تفاوت عرفان محبین و محبوبین، در توانایی ایصال معرفت نهفته است، که محبوبین با کمال عرفانی، این نقش را ایفا میکنند.
بخش سوم: شواهد و تمثیلات در ایصال معرفت
مثال روایی: تسبیح اشیاء در حضور معصوم
روایت سلیم بن قیس کوفی از تسبیح اشیاء، مانند درختان و سنگها، در حضور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان علیهالسلام، نمونهای برجسته از توانایی معصوم در ایصال حس شهود است. در این روایت، پیامبر با عبور از نخلستانهای مدینه، به امیرمؤمنان نشان میدهد که «ما رأیت شیئاً إلا أن یقول السلام علیک یا رسول الله»، یعنی هر چیزی، از برگ درختان تا سنگها، به پیامبر درود میفرستد. این روایت، با آیه تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ [مطلب حذف شد] : «آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست او را تسبیح میکنند») همخوانی دارد و نشان میدهد که معصوم، با نور ولایت، حتی به موجودات بیجان، حس شهود و تسبیح میبخشد. این نمونه، گواهی است بر امکان انتقال معرفت عرفانی به غیرواصل، گویی معصوم، مانند خورشیدی است که با پرتوهای خویش، تاریکی جان موجودات را روشن میکند.
اهمیت مصلحت و استعداد در انتقال معرفت
انتقال معرفت عرفانی، نیازمند مصلحت و استعداد مخاطب است تا از آسیبهایی مانند اضمحلال، سرگردانی، یا انحراف جلوگیری شود. عارف ناشی یا سالک نازل، ممکن است با انتقال بیمصلحت، به مخاطب ضرر برساند، مانند ریختن بیش از حد چسب بر کاغذ که به جای چسباندن، آن را نابود میکند. آیه وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ [مطلب حذف شد] : «و خود را با دست خود به هلاکت نیندازید») بر پرهیز از خطر تأکید دارد. روایت «کلموا الناس على قدر عقولهم» (بحارالانوار، ج۲، ص۸۹) نیز بر ضرورت تناسب در انتقال معارف دلالت میکند. این اصل، مانند تنظیم نور چراغ برای چشم مخاطب است که باید نه آنقدر کم باشد که تاریکی بماند، و نه آنقدر زیاد که چشم را آزرده کند.
نقد خودبرتربینی و انحراف سالک ناشی
درسگفتار، خودبرتربینی برخی سالکان را نقد کرده و به نمونههایی از اصحاب امام زمان علیهالسلام و اوایل انقلاب اشاره میکند. برخی سالکان، به دلیل عدم انتخاب در مناصب یا فقدان مصلحت، از مسیر حق منحرف شده و حتی به دشمنی با ولایت پرداختند. این انحراف، نتیجه کمال ناقص و خودبرتربینی است، مانند درختی که به جای ریشه دواندن در خاک، شاخههایش را به آسمان میکشد و با نسیمی فرو میریزد. آیه وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ [مطلب حذف شد] : «و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند») بر پرهیز از تفرقه و خودبرتربینی تأکید دارد.
تمثیل چسب: اندازه در انتقال معرفت
انتقال معرفت، مانند استفاده از چسب است که باید به اندازه و متناسب با ظرفیت مخاطب باشد. ریختن بیش از حد چسب، مانند انتقال معرفت بدون مصلحت، به جای فایده، به مخاطب آسیب میزند، مانند کتابی که با چسب اضافی، نهتنها چسبیده نمیشود، بلکه نابود میگردد. این تمثیل، به زیبایی نشان میدهد که عارف واصل، باید با دقت و تناسب، معرفت را به مخاطب منتقل کند، گویی نقاشی است که با قلموی خویش، نه بیش از حد رنگ بر بوم میریزد و نه کمتر از نیاز.
جمعبندی بخش سوم
شواهد روایی، مانند تسبیح اشیاء، و تمثیلات، مانند چسب، بر امکان و ضرورت تناسب در انتقال معرفت عرفانی تأکید دارند. نقد خودبرتربینی سالکان ناشی، اهمیت مصلحت و کمال را در سلوک عرفانی نشان میدهد. این بخش، با استناد به آیات و روایات، نقش عارف واصل را در ایصال معرفت تبیین کرده است.
بخش چهارم: جمعبندی و نتیجهگیری
انس بشهود الحق، مرتبه سوم انس در *منازل السائرین*، حالتی است که سالک با محو تعینات نفسانی، به شهود حق و لاتعین میرسد. برخلاف نظر خواجه عبدالله انصاری که این مقام را غیرقابل بیان میداند، درسگفتار جلسه ۴۲۸ بر امکان انتقال معرفت عرفانی توسط عارف واصل تأکید میورزد. عارف کامل، با عقل، امارت شهودی، یا نور الهی، حس شهود را حتی به غیرواصل منتقل میکند، مشروط به مصلحت و استعداد مخاطب. نقد شارح در تفسیر اضمحلال و احدیت، و نقد خواجه در محدودیت بیان، بر جامعیت انس و امکان ایصال معرفت دلالت دارند. شواهد روایی، مانند تسبیح اشیاء، و تمثیل چسب، اهمیت تناسب و مصلحت را در انتقال معرفت نشان میدهند. این اثر، با تبیین دقیق و جامع انس بشهود الحق، جایگاه این مقام را در سلوک عرفانی و نقش عارف واصل را در هدایت دیگران روشن میسازد.