متن درس
منازل السائرين: نقد تفسير فنا و عرفان در باب الأنس الثالث
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۳۵)
مقدمه: بازخوانی انس ثالث و نقد تفسیرهای نادرست عرفانی
باب الأنس در منازل السائرين، چونان منزلگاهی است که سالک را به سوی شهود حضرة الهی رهنمون میسازد و در مرتبه سوم آن، یعنی انس ثالث، اضمحلال صفات در نور حق رخ مینماید. درسگفتار شماره ۴۳۵ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نقدی صریح بر تفسیر شارح (عبدالرزاق کاشانی) از فنا و عرفان، به بررسی این مرتبه میپردازد و خطاهای مفهومی را که عرفان را از مسیر حقانی خویش منحرف ساخته، آشکار میکند.
درنگ: انس ثالث، مرتبهای است که سالک در آن از تعینات نفسانی خالص شده و به شهود حق میرسد، اما تفسیر نادرست فنا بهعنوان نابودی و محدود کردن عرفان به خدا، خطایی روششناختی است. |
بخش نخست: تبیین فنا و انس ثالث در عرفان ولایی
فنا: خلوص، نه نابودی
فنا در عرفان ولایی، نه نابودی وجود عارف، بلکه خلوص و تنقیه او از تعینات نفسانی است. عارف در مقام فنا، چونان طلای خالص میشود که زواید و آلیاژهایش در آتش حق سوزانده شده و به نابترین حالت خویش بازمیگردد. این خلوص، به معنای از دست دادن عين (حقیقت وجودی) یا علم (آگاهی) نیست، بلکه تعالی وجود عارف در شهود حضرة الهی است. شارح، با تفسیر نادرست فنا بهعنوان «بلا عين ولا علم»، آن را به نابودی محض فروکاسته و از حقیقت عرفانی دور شده است.
تمثیل طلای خالص
فنا، مانند طلای ۲۴ عیار است که از ناخالصیها پاک شده و به خلوص کامل رسیده است. طلای ناب، هرچند برای ساخت زیورآلات نیاز به آلیاژ دارد، در ذات خویش ارزشمندتر است و از هر زنگاری مبراست. عارف فانی نیز، با رفع رسوبات نفسانی، به حقیقت ناب خویش دست مییابد و در نور حق متجلی میگردد. این تمثیل، به روشنی نشاندهنده ایجابی بودن فنا در عرفان ولایی است که وجود عارف را نه محو، بلکه متعالی میسازد.
درنگ: فنا، خلوص عارف از تعینات نفسانی است، نه نابودی وجود یا آگاهی او، و مانند طلای ۲۴ عیار، حقیقت ناب او را آشکار میسازد. |
نقد عبارت «بلا عين ولا علم»
عبارت «بلا عين ولا علم» در تفسیر شارح از فنا، به خطا عارف را فاقد حقیقت وجودی (عين) و آگاهی (علم) معرفی میکند. این تفسیر، با حقیقت عرفان ولایی که عارف را مظهر اسمای الهی و برخوردار از معرفت ذاتی میداند، در تعارض است. عارف در فنا، مشاعر و حقیقت خویش را حفظ میکند، اما از تعینات نفسانی که او را از حق جدا میسازد، رهایی مییابد. این نقد، بر ضرورت دقت در تفسیر مفاهیم عرفانی تأکید میورزد.
کاربردهای معنوی طلای خالص
متن، با اشاره به خواص معنوی و درمانی طلا، آن را مادهای حیاتبخش معرفی میکند که در طب و روانشناسی عرفانی، میتواند مرده را زنده کند و طول عمر بخشد. این اشاره، به استعارهای عمیق بدل میشود که عارف فانی را مانند طلای خالص، دارای قدرتی تحولآفرین میداند. عارفی که به خلوص رسیده، چونان کیمیاگری است که نفوس را به سوی کمال هدایت میکند.
درنگ: عارف فانی، با خلوص در فنا، مانند طلای حیاتبخش، قدرتی تحولآفرین در نفوس و وجود خویش مییابد. |
جمعبندی بخش نخست
انس ثالث، مرتبهای است که عارف در آن، با اضمحلال تعینات نفسانی، به خلوص در شهود حق میرسد. فنا، برخلاف تفسیر نادرست شارح، نابودی نیست، بلکه خلوص و تعالی وجود عارف است. تمثیل طلای خالص، این حقیقت را به زیبایی آشکار میسازد و بر ایجابی بودن عرفان ولایی تأکید میکند. نقد عبارت «بلا عين ولا علم»، نشاندهنده ضرورت دقت در تفسیر مفاهیم عرفانی است تا از انحرافات مفهومی جلوگیری شود.
بخش دوم: نقد ادعای انحصار عرفان به خدا
نقد عبارت «بل العارف له ليس إلا هو وحده»
شارح با ادعای «بل العارف له ليس إلا هو وحده»، عرفان را منحصر به خدا دانسته و انسان را از مقام عارفی محروم کرده است. این تفسیر، به خطا عارف را تنها خدا معرفی میکند و نقش انسان در شناخت حق را نادیده میگیرد. متن، با رد این ادعا، تأکید میکند که خدا به اسم «عارف» موصوف نیست، بلکه انسان عارف به خداست. عارف، به دلیل حدوثی بودن (تغییر لحظهبهلحظه در معرفت)، به انسان اطلاق میشود، نه خدا که معرفتش ذاتی و ثابت است.
استدلال قرآنی: معرفت، صفت انسانی
قرآن کریم، در ۷۱ مورد، ماده «عرف» را به کار برده که همگی به معرفت انسانها اشاره دارند، نه خدا. برای مثال:
وَلَوْ نَشَاءُ [مطلب حذف شد] : «تا آنان را به سيمايشان بشناسى»).
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ [مطلب حذف شد] : «آنان كه به ايشان كتاب دادهايم، او را چنان مىشناسند كه پسران خود را»).
این آیات، معرفت را به پیامبران، مؤمنان، و حتی کفار نسبت میدهند و نشان میدهند که عرفان، صفتی انسانی است، نه الهی.
درنگ: قرآن کریم، معرفت را صفت انسانی میداند و خدا را به اسم «عارف» توصیف نمیکند. |
استدلال روایی: فقدان «عارف» در اسمای الهی
متن، با استناد به روایات مرحوم کفعمی در قرن نهم هجری، نشان میدهد که در سه فهرست اسمای الهی (۹۹، ۹۸، و ۱۰۰ اسم)، نامی از «عارف» نیست. اسمایی چون الله، رحمان، رحیم، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، لطیف، و شافی ذکر شدهاند، اما عارف غایب است. همچنین، در جوشن کبیر و صغیر، تنها «يا خَيْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ» (بند ۸۶ جوشن کبیر) به خدا نسبت داده شده که به معنای «معروف خوب» است، نه عارف.
نقد لغوی: عارف، اسم حدوثی
عارف، بهعنوان اسم فاعلی، صفتی حدوثی است که به موجودی اطلاق میشود که لحظهبهلحظه در معرفت خویش تغییر میکند. خدا، به دلیل ذاتی بودن معرفتش و فقدان تزاید یا نقصان، نمیتواند به این صفت موصوف شود. انسان، با معرفتی که در هر لحظه تعین جدیدی مییابد، عارف است. این استدلال لغوی، با مثال «ضارب» (فاعل حدوثی) و مقایسه آن با صفات ذاتی خدا، انحصار عرفان به خدا را رد میکند.
درنگ: عارف، اسم حدوثی است و به انسان اطلاق میشود، نه خدا که معرفتش ذاتی و ثابت است. |
جمعبندی بخش دوم
نقد ادعای شارح مبنی بر انحصار عرفان به خدا، با استدلالهای قرآنی، روایی، و لغوی، نشاندهنده خطای روششناختی اوست. قرآن کریم و روایات، معرفت را صفت انسانی میدانند و خدا را به «عارف» توصیف نمیکنند. عارف، به دلیل حدوثی بودن، به انسان اطلاق میشود و عرفان ولایی، انسان را محور شناخت حق قرار میدهد. این نقد، بر ضرورت بازنگری در تفسیرهای عرفانی تأکید میورزد.
بخش سوم: تفاوت معرفت و علم در عرفان
معرفت: شناخت ذات حق
معرفت، برخلاف علم، به شناخت ذات حق تعلق دارد و فعلی تام است که عارف را به حقیقت الهی وصل میکند. علم، به صفات و افعال الهی محدود است و فعلی ناقص محسوب میشود. برای مثال، «عرفتُ الله» (خدا را شناختم) به ذاتشناسی اشاره دارد، در حالی که «علمتُ أنه شاعرٌ» (دانستم که او شاعر است) به صفتشناسی محدود است. این تمایز، عرفان را از علوم صوری متمایز میسازد.
تمثیل آواشناسی و چهرهشناسی
قرآن کریم، معرفت را با آواشناسی و چهرهشناسی تبیین میکند:
فَلْتَعْرِفَنَّهُمْ [مطلب حذف شد] : «تا آنان را از طرز سخن گفتنشان بشناسى»).
این آیه، معرفت را توانایی تشخیص حقیقت از طریق نشانههای ظاهری میداند، مانند آواشناسی که راست و دروغ را از لحن کلام تشخیص میدهد. این تمثیل، معرفت را فراتر از علم صوری و متکی به شهود عرفانی معرفی میکند.
درنگ: معرفت، شناخت ذات حق و فعلی تام است، در حالی که علم، به صفات محدود و فعلی ناقص است. |
معرفت در عرفان ولایی
عرفان ولایی، معرفت را محور سلوک قرار داده و انسان را عارف به خدا میداند. این معرفت، لحظهبهلحظه تعین جدیدی مییابد و عارف را به سوی کمال رهنمون میسازد. برخلاف عرفان سلبی که معرفت را منحصر به خدا میداند، عرفان ولایی، انسان را مظهر اسمای الهی و برخوردار از معرفت ذاتی معرفی میکند.
جمعبندی بخش سوم
تفاوت معرفت و علم، عرفان را از علوم صوری متمایز میسازد. معرفت، با شناخت ذات حق، عارف را به حقیقت الهی وصل میکند، در حالی که علم به صفات محدود است. تمثیل آواشناسی و چهرهشناسی، عمق معرفت در قرآن کریم را نشان میدهد. عرفان ولایی، با تأکید بر معرفت انسانی، راه را برای سلوک عارفانه هموار میسازد.
بخش چهارم: نقد عرفان سلبی و ضرورت بازسازی عرفان
نقد عرفان سلبی
عرفان سلبی، با تفسیر فنا بهعنوان نابودی و انحصار عرفان به خدا، انسان را از مقام عارفی محروم کرده و او را به عدم فرومیکاهد. این دیدگاه، برخلاف عرفان ولایی که فنا را خلوص و معرفت را صفت انسانی میداند، به تضعیف جایگاه انسان در سلوک عرفانی منجر شده است. عرفان سلبی، مانند درختی است که شاخ و برگش را بریده و تنها تنهای بیثمر باقی گذاشته است.
نقد شارح: عالم چسبیده در برابر عارف چکیده
شارح (عبدالرزاق کاشانی)، بهعنوان عالم چسبیده که دانش عرفانیاش اکتسابی و فاقد شهود لدنی است، در برابر خواجه عبدالله انصاری، عارف چکیدهای که عرفانش از شهود ناب سرچشمه میگیرد، مرتکب خطا شده است. خطای شارح، ناشی از عدم تسلط بر اشتقاق لغوی و منابع قرآنی و روایی است که او را به تفسیرهای نادرست سوق داده است.
درنگ: عرفان سلبی، با نابودیانگاری فنا و انحصار عرفان به خدا، از حقیقت عرفان ولایی دور شده است. |
عرفان محبوبین: افق کمال عرفانی
عرفان محبوبین، که عرفان اولیای کامل و انبیاست، انسان را به اوج کمال عرفانی میرساند. این عرفان، با تأکید بر معرفت، عشق، و ظهور اسمای الهی در انسان، از محدودیتهای عرفان سلبی فراتر میرود و باید محور بازسازی عرفان شیعی قرار گیرد. عرفان محبوبین، مانند باغی است که با آبیاری معرفت، میوههای کمال و قرب الهی را به بار میآورد.
ضرورت بازسازی عرفان با رویکرد علمی
عرفان اسلامی، برای رهایی از خطاهای مفهومی و تفسیرهای نادرست، نیازمند بازسازی با رویکرد علمی است. این بازسازی، با تأکید بر سندیت، انسجام، و تحلیل انتقادی، عرفان را از خرافات و تفسیرهای غیرمنضبط پاکسازی میکند. روش علمی، مانند مهندسی است که پیچ و مهرههای عرفان را در جای درست خود قرار میدهد و نظامی منسجم میسازد.
درنگ: عرفان نیازمند بازسازی علمی است تا از خطاهای مفهومی و تفسیرهای نادرست رهایی یابد. |
تمثیل برادر و بزغاله: استقلال عرفان شیعی
متن، با تمثیل «برادری پابرجا، اما بزغاله یکی هفت سنار»، بر استقلال عرفان شیعی تأکید میکند. شیعه، با بهرهمندی از ۲۶۰ سال تعلیم معصومان، باید عرفانی مستقل از اهل سنت داشته باشد و بر سفره دیگران ننشیند. این تمثیل، مانند باغبانی است که به جای خرید میوه از دیگران، باغ خویش را بارور میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
نقد عرفان سلبی و خطاهای شارح، بر ضرورت بازسازی عرفان با رویکرد علمی تأکید میکند. عرفان محبوبین، با محوریت معرفت انسانی و ظهور اسمای الهی، افقی نو در عرفان شیعی میگشاید. تمثیل برادر و بزغاله، استقلال عرفان شیعی را برجسته میسازد و پژوهشگران را به بازنگری علمی در عرفان دعوت میکند.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره ۴۳۵ منازل السائرين، با نقدی صریح بر تفسیر شارح از فنا و عرفان، انس ثالث را مرتبه خلوص عارف در شهود حق معرفی میکند. فنا، نه نابودی، بلکه تعالی وجود عارف است که مانند طلای خالص، از زواید نفسانی پاک میشود. نقد ادعای انحصار عرفان به خدا، با استدلالهای قرآنی، روایی، و لغوی، عرفان ولایی انسانمحور را ترویج میدهد. تمایز معرفت و علم، عرفان را بهعنوان شناخت ذات حق متمایز میسازد. عرفان سلبی، با خطاهای مفهومی، از حقیقت عرفانی دور شده و نیازمند بازسازی علمی است. عرفان محبوبین، با تأکید بر کمال انسانی، راه را برای عرفان شیعی هموار میکند. این نوشتار، با تبیین دقیق و فاخر مفاهیم و نقد روششناختی، پژوهشگران را به سوی فهمی عمیقتر از عرفان ولایی دعوت مینماید.
با نظارت صادق خادمی |