در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

منازل السائرین 436

متن درس





منازل السائرین: نقد انحصار عرفان و تبیین معرفت همگانی (جلسه ۴۳۶)

منازل السائرین: نقد انحصار عرفان و تبیین معرفت همگانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۳۶)

دیباچه

کتاب «منازل السائرین»، اثر جاودانه خواجه عبدالله انصاری، چونان مشعلی فروزان، مسیر سلوک عرفانی را برای سالکان روشن می‌سازد. این اثر، با تبیین منازل سلوک، هر منزل را چون پله‌ای از نردبان معراج الهی به تصویر می‌کشد. درس‌گفتار جلسه ۴۳۶، که به قلم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره نگاشته شده، به بررسی مرتبه سوم از مقام انس در باب الأنس می‌پردازد. این جلسه، با نقدی عمیق بر دیدگاه شارح، که عرفان را به حق تعالی انحصار داده و هر تلاش برای معرفت را به ابهام و دوری منجر می‌داند، بر ضرورت دسترسی همگانی به معرفت الهی تأکید می‌ورزد.

بخش نخست: نقد اختلاط مفاهیم در مرتبه سوم انس

اختلاط مفاهیم در تبیین انس سوم

درس‌گفتار، با اشاره به عبارت «في هذا الأنس الثالث، ماتن، خواجه وشارح بهم ريختند مطالب را»، به اختلاط مفاهیم در تبیین مرتبه سوم انس توسط خواجه عبدالله انصاری و شارح او می‌پردازد. این اختلاط، مانند درهم‌آمیختن نخ‌های رنگارنگ یک کلاف، به ابهام در فهم مراتب عرفانی منجر شده است. خواجه و شارح، بدون رعایت ترتیب منازل و ساختار علمی، مفاهیم را درهم تنیده‌اند، به‌گونه‌ای که سالک، چونان مسافری در مه، راه خویش را گم می‌کند. این بی‌نظمی، از فقدان ربط موضوعی و عدم رعایت سلسله‌مراتب عرفانی نشأت گرفته و تبیین دقیق مقام انس را دشوار ساخته است.

درنگ: اختلاط مفاهیم در تبیین انس سوم، ناشی از فقدان ساختار علمی و ربط موضوعی است که به ابهام در فهم مراتب عرفانی منجر شده است.

نقد دیدگاه شارح در انحصار عرفان

شارح، با استناد به عبارت «بل العارف له ليس إلا هو وحده»، مدعی است که تنها حق تعالی عارف است و هیچ موجودی جز او به معرفت الهی دست نمی‌یابد. این دیدگاه، مانند قفلی بر در معرفت، راه سالکان را به سوی شناخت حق می‌بندد. درس‌گفتار، این انحصارگرایی را نادرست خوانده و تأکید می‌کند که معرفت الهی، چونان چشمه‌ای زلال، برای همه موجودات به قدر ظرفیتشان جاری است. ادعای شارح، که هر تلاش برای معرفت را به دوری از حق منجر می‌داند («كلما يورد في بيانه لايزيد إلا الإبهام في عرفانه»), مانند این است که دریا را باتلاقی تصور کنیم که هر گام در آن، جز فرو رفتن نتیجه‌ای ندارد. این دیدگاه، با دعوت قرآن کریم به قرب الهی و عبادت در تضاد است.

درنگ: انحصار عرفان به حق تعالی و ادعای ابهام در هر تلاش معرفتی، با اصل دعوت قرآن کریم به قرب الهی مغایر است و معرفت را غیرقابل دسترس جلوه می‌دهد.

تمثیل کلاف و ضرورت صبوری

برای تبیین ضرورت روش علمی در رفع ابهام عرفانی، درس‌گفتار از تمثیلی فاخر بهره می‌جوید: معرفت، مانند کلافی درهم‌تنیده است که سر آن گم شده است. عجله و بی‌حوصلگی، چونان قیچی زدن به کلاف، گره‌ها را پیچیده‌تر می‌کند. اما صبوری و دقت، مانند دستی حلیم که گره‌ها را یک‌به‌یک می‌گشاید، معرفت را به نظم و وضوح می‌رساند. سالک عارف، چونان بافنده‌ای ماهر، باید با حوصله و روش علمی، نخ‌های معرفت را از هم جدا کند تا نقش زیبای حقیقت بر تار و پود وجودش بافته شود.

درنگ: معرفت عرفانی، مانند کلافی درهم‌تنیده است که با صبوری و روش علمی گشوده می‌شود، نه با عجله و بی‌نظمی که به ابهام می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با نقد اختلاط مفاهیم در تبیین انس سوم، بر ضرورت رعایت ساختار علمی و ربط موضوعی تأکید کرد. دیدگاه شارح، که عرفان را به حق انحصار داده و هر تلاش معرفتی را به ابهام منجر می‌داند، نادرست خوانده شد. تمثیل کلاف، صبوری و روش علمی را کلید گشودن گره‌های عرفانی دانست. این بخش، چونان چراغی، مسیر تبیین دقیق مقام انس را روشن ساخت.

بخش دوم: نقد انحصارگرایی معرفتی در ادیان

انحصارگرایی تاریخی در ادیان

درس‌گفتار، با اشاره به تاریخ ادیان، انحصارگرایی معرفتی را مورد نقد قرار می‌دهد: «همه‌اش دين و اسلام و معرفت را انحصارى مى‌كردند». در ادیان پیشین، کتب آسمانی چون تورات، زبور و انجیل از دسترس مردم پنهان می‌شد و علما، مانند نگهبانانی خودخوانده، معرفت را به خود محدود می‌کردند. این انحصار، مانند پرده‌ای تیره، نور حقیقت را از دل‌های تشنه بازمی‌داشت. حتی در اسلام، با وجود دسترسی همگانی به قرآن کریم، محدودیت‌های فرهنگی و دیدگاه‌های انحصارگرایانه، مانند سدی محکم، مانع بهره‌مندی مردم از این چشمه زلال شدند.

درنگ: انحصارگرایی معرفتی در ادیان، با پنهان‌سازی کتب آسمانی و محدودیت دسترسی، مانع تعامل مستقیم مردم با حقیقت الهی شده است.

دسترسی همگانی به قرآن کریم

برخلاف کتب آسمانی پیشین، قرآن کریم، چونان گوهری در دسترس، همواره در میان مردم جاری بوده است: «قرآن هميشه ريخته بوده تو دست و بال مردم». این دسترسی، مانند دری گشوده به سوی معرفت، فرصتی بی‌نظیر برای همگان فراهم ساخته است. اما محدودیت‌های فرهنگی و دیدگاه‌های انحصارگرایانه، مانند خاکی بر این گوهر، مانع درخشش آن شده‌اند. درس‌گفتار تأکید می‌کند که قرآن کریم، برای فهم همگان نازل شده و هر کس به قدر ظرفیت خویش می‌تواند از آن بهره‌مند شود.

درنگ: قرآن کریم، برخلاف کتب پیشین، در دسترس همگان است و فرصتی برای معرفت همگانی فراهم می‌سازد، اما محدودیت‌های فرهنگی مانع بهره‌مندی از آن شده است.

نقد دیدگاه اخباری‌ها

درس‌گفتار، دیدگاه اخباری‌ها را که قرآن کریم را «من خوطب به است» و تنها برای ائمه علیهم‌السلام قابل فهم می‌دانستند، مورد نقد قرار می‌دهد. این دیدگاه، مانند قفلی بر در معرفت، مردم را از تعامل مستقیم با قرآن کریم بازمی‌داشت. اخباری‌ها، با ترویج این باور که قرآن کریم چونان لولو است و فهم آن برای عامه ممکن نیست، سالکان را از چشمه معرفت محروم ساختند. این انحصار، مانند سایه‌ای تاریک، نور هدایت قرآنی را از دل‌ها زدود.

درنگ: دیدگاه اخباری‌ها، با انحصار فهم قرآن کریم به ائمه علیهم‌السلام، مردم را از تعامل مستقیم با این کتاب الهی محروم ساخته است.

عدم بهره‌مندی از قرآن کریم

درس‌گفتار، با تأسف اشاره می‌کند که «ما اصلا از قرآن استفاده نكرديم». فقدان روش علمی و سواد لازم، مانند خاکستری بر آتش معرفت، مانع بهره‌مندی مؤثر از قرآن کریم شده است. این مشکل، مانند درختی که به دلیل نبود آب و نور رشد نمی‌کند، ریشه در محدودیت‌های آموزشی و فرهنگی دارد. درس‌گفتار تأکید می‌کند که قرآن کریم، چونان کتابی زنده، برای هدایت همگان نازل شده و با روش علمی و صبوری، می‌توان از آن معرفت الهی کسب کرد.

درنگ: فقدان روش علمی و سواد لازم، مانع بهره‌مندی مؤثر از قرآن کریم شده، در حالی که این کتاب برای هدایت همگان نازل شده است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با نقد انحصارگرایی معرفتی در ادیان، بر ظلم تاریخی پنهان‌سازی کتب آسمانی تأکید کرد. دسترسی همگانی به قرآن کریم، فرصتی بی‌نظیر برای معرفت است، اما دیدگاه‌های اخباری‌ها و محدودیت‌های فرهنگی، مانع بهره‌مندی از آن شده‌اند. این بخش، مانند آینه‌ای، ضرورت رفع موانع معرفتی را بازتاب داد.

بخش سوم: تبیین معرفت همگانی و مراتب آن

قابلیت فهم قرآن کریم

درس‌گفتار، با تأکید بر اینکه «قرآن فهميدنى است»، انحصار معرفتی را رد می‌کند. قرآن کریم، مانند چشمه‌ای زلال، برای همگان قابل فهم است، مشروط به تلاش و روش علمی. این دیدگاه، مانند نوری که تاریکی انحصار را می‌زداید، بر خودباوری انسان در کسب معرفت تأکید دارد. سالک، چونان باغبانی که با صبوری بذر معرفت را می‌کارد، می‌تواند از قرآن کریم میوه شناخت حق را برچیند.

درنگ: قرآن کریم، قابل فهم است و با تلاش و روش علمی، هر کس می‌تواند به قدر ظرفیت خویش از معرفت آن بهره‌مند شود.

مراتب معرفت الهی

درس‌گفتار، معرفت را دارای مراتب می‌داند: «حيثيات خصوصيات مراتب متفاوت است». هر موجودی، مانند ظرفی با گنجایش خاص، به قدر ظرفیت وجودی خود به معرفت حق می‌رسد. این مراتبندی، مانند نردبانی است که هر پله‌اش سالکی را به سوی قله قرب الهی نزدیک‌تر می‌کند. انسان، ملائکه، گیاهان، و حتی جمادات، هریک در مرتبه خویش، عارف به حق هستند، اما در درجات متفاوت.

درنگ: معرفت الهی، دارای مراتب است و هر موجود به قدر ظرفیت وجودی خود، در مرتبه‌ای از شناخت حق قرار می‌گیرد.

خیر معروف و معرفت همگانی

درس‌گفتار، با استناد به صفت «خير معروف» در جوشن کبير و صغير، بر معرفت همگانی تأکید می‌ورزد: «خير معروف يعنى همه خدا را به خوبى می‌شناسند». خدا، مانند آفتابی درخشان، معروف است و همه موجودات، از ملائکه تا گیاهان، به قدر ظرفیت خود عارف به او هستند. این صفت، مانند کلیدی است که در انحصار معرفتی را می‌گشاید و عرفان را به همه موجودات تعمیم می‌دهد.

درنگ: صفت «خير معروف» نشان‌دهنده معرفت همگانی به حق تعالی است، به‌گونه‌ای که همه موجودات، به نیکی او را می‌شناسند.

عارف و معروف بودن خدا و خلق

درس‌گفتار، با تبیین عبارت «هو العارف وهو المعروف»، خدا را عارف به ذات و فعل خویش و معروف نزد خلق می‌داند. خلق نیز، مانند آینه‌هایی با درخشش متفاوت، عارف و معروف به مراتب خویش هستند. خدا، عارف به ذات مطلق خویش است («عرفَ نفسه»), و خلق، عارف به حق به قدر وسعت ظرف وجودشان. این دیدگاه، مانند رودی خروشان، عرفان را از انحصار به سوی همگان جاری می‌سازد.

درنگ: خدا، عارف به ذات و معروف نزد خلق است؛ خلق نیز عارف و معروف به مراتب خویش هستند، که عرفان را همگانی می‌کند.

تفاوت علم و معرفت

درس‌گفتار، میان علم و معرفت تمایز قائل می‌شود: «معرفت با علم فرق دارد». علم، مانند نوری که به صفات و افعال ناقص می‌تابد، به اوصاف و افعال محدود است («علمتُ، ظننتُ»). اما معرفت، مانند جویباری که به ذات می‌رسد، فعل تام است («عرفتُ الله»). معرفت، چونان گوهری ناب، به ذات خدا یا خلق تعلق می‌گیرد و جوهره عرفان را تشکیل می‌دهد.

درنگ: معرفت، برخلاف علم که به صفات و افعال ناقص محدود است، فعل تام است و به ذات خدا یا خلق تعلق می‌گیرد.

معرفت ذاتی و ظهوری

درس‌گفتار، معرفت خدا را ذاتی و مطلق («هو العارف بنفس ذاته») و معرفت خلق را ظهوری و محدود به مرتبه وجودی‌شان می‌داند («ما العارف بقدر وسعه ظرف وجودش»). این تمایز، مانند تفاوت خورشید و آینه است: خورشید، نور خود را بی‌نیاز از غیر می‌تاباند، اما آینه، به قدر صیقل خویش نور را بازمی‌تاباند. معرفت خلق، مانند سایه‌ای از نور الهی، به مراتب وجودی‌شان وابسته است.

درنگ: معرفت خدا، ذاتی و مطلق است، اما معرفت خلق، ظهوری و محدود به مرتبه وجودی آن‌هاست، که از اختلاط مراتب جلوگیری می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تبیین معرفت همگانی، بر قابلیت فهم قرآن کریم و مراتب معرفت الهی تأکید کرد. صفت «خير معروف»، عرفان را به همه موجودات تعمیم داد. تمایز علم و معرفت، و معرفت ذاتی و ظهوری، مانند چراغ‌هایی، حقیقت عرفان را روشن ساختند. این بخش، درهای معرفت را به سوی همگان گشود.

بخش چهارم: نقد فرهنگ انحصار و ترویج خودباوری

نقد فرهنگ «نمی‌توانی»

درس‌گفتار، فرهنگ «نمی‌توانی» را، که ریشه در استعمار فکری دارد، مورد نقد قرار می‌دهد: «استعمار آمد هى گفت تو نمی‌توانی». این فرهنگ، مانند زنجیری بر پای ذهن، انسان را از معرفت و پیشرفت باز داشته است. درس‌گفتار تأکید می‌کند که انسان، مانند گلی که در خاک استعدادش نهفته است، با خودباوری و تلاش می‌تواند به قله‌های معرفت دست یابد.

درنگ: فرهنگ «نمی‌توانی»، نتیجه استعمار فکری است که انسان را از معرفت و پیشرفت باز می‌دارد؛ خودباوری، کلید رهایی است.

نقد باتلاق‌انگاری خدا

درس‌گفتار، تصور خدا را به‌عنوان باتلاقی که سخن از او به ابهام می‌انجامد، نادرست می‌داند: «مگر خدا باتلاق است». خدا، مانند حقیقتی زلال، قابل شناخت است و هر تلاش معرفتی، مانند گامی به سوی قرب، سالک را به او نزدیک‌تر می‌کند. این دیدگاه، مانند نسیمی، تصورات محدود را می‌زداید.

درنگ: خدا، حقیقتی قابل شناخت است، نه باتلاقی که سخن از او به ابهام منجر شود. تلاش معرفتی، به قرب الهی می‌انجامد.

دعوت به عبادت در قرآن کریم

درس‌گفتار، با استناد به آیه شریفه وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ [مطلب حذف شد] : «و به آنان فرمان داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند»), تأکید می‌کند که هدف خلقت، عبادت و قرب به خداست. این دعوت، مانند کلیدی، در انحصار معرفتی را می‌گشاید و همگان را به سوی معرفت و عبادت فرا می‌خواند.

درنگ: آیه «وَمَا أُمِرُوا إلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ» بر هدف خلقت برای عبادت و قرب تأکید دارد، که انحصار معرفتی را رد می‌کند.

نقد انحصارگرایی دینی

درس‌گفتار، انحصار معرفت دینی به علما را ظلمی تاریخی به بشر می‌داند: «جنايتى كه به بشر شده». این انحصار، مانند سدی در برابر رود معرفت، مانع دسترسی مردم به حقیقت شده است. درس‌گفتار تأکید می‌کند که بر معرفت،، مانند نوری الهی است،، برای همگان باید در دسترس باشد.

درنگ: انحصار معرفت دینی به علما، ظلمی تاریخی به بشر است که دسترسی همگانی به حقیقت را محدود کرده است.

خودباوری در معرفت

درس‌گفتار، با تأکید بر «قرآن را می‌شود بفهمن…»»،، خودباوری را کلید معرفت می‌داند.. انسان، مانند پرنده‌ای که بال‌هایش را باز می‌کند، با تلاش و صبوری می‌تواند به فهم قرآن کریم و شناخت خدا دست یابد. این دیدگاه، مانند آینه‌ای، عظمت استعداد انسانی را باز می‌تاباند.

درنگ: خودباوری، انسان را قادر به فهم قرآن کریم و شناخت خدا می‌سازد، مشروط به تلاش و صبوری.

معرفت همگانی موجودات

درس‌گفتار، با تأکید بر اینکه «همه عارفند نسبت به پروردگار»»،، همه موجودات، از ملائکه تا گیاهان، را عارف به خدا در مرتبه خویش می‌داند.. این معرفت، مانند نوری که از خورشید به همه می‌رسد، در هر موجودی به شکلی متفاوت تجلی می‌یابد. این دیدگاه، عرفان را چون رودی خروشان، به همه موجودات جاری می‌سازد.

درنگ: همه موجودات، از ملائکه تا گیاهان، در مرتبه خویش عارف به خدا هستند، که عرفان را هم‌افزا می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با نقد فرهنگ «نمی‌توانی» و انحصارگرایی دینی، بر ضرورت خودباوری و دسترسی هم به معرفت تأکید کرد. آیه «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ»، دعوت به عبادت و قرب را روشن ساخت. معرفت همگانی موجودات، عرفان را از انحصار نجات داد. این بخش، مانند نسیمی، موانع معرفتی را زدود.

بخش پنجم: صفات مشترک و مراتب وجودی

صفات مشترک خدا و خلق

درس‌گفتار، با تأکید بر اینکه «همه صفات خدا را من دارم»، خلق را مظهر همه اسماء و صفات الهی می‌داند، جز صمدیت. انسان، مانند آینه‌ای که نور خدا را باز می‌تاباند، حامل همه صفات الهی است، اما در مراتب متفاوت. این دیدگاه، مانند کلیدی، در انحصار صفات الهی را می‌گشاید.

درنگ: خلق، همه اسماء و صفات الهی را به جز صمدیت دارند، اما در مراتب متفاوت، که انسان را مظهر الهی می‌سازد.

تفاوت صمدیت

درس‌گفتار، صمدیت را صفت خاص خدا می‌داند: «او صمد است ما صمد نیستیم». صمدیت، مانند گوهری منحصر به ذات الهی، از خلق غیرقابل دسترسی است. اما سایر صفات، مانند نوری که به همه می‌رسد، در خلق نیز متجلی است. این تمایز، مانند مراتب نردبان، جایگاه خدا و خلق را روشن می‌سازد.

درنگ: صمدیت، صفت انحصاری خداست، اما سایر صفات در خلق نیز متجلی هستند، که مراتب عرفانی را روشن می‌کند.

معصیت و مقام جمعی خلق

درس‌گفتار، خلق را به دلیل مقام جمعی، قادر به معصیت می‌داند: «ما معصیت می‌کنیم». این ویژگی، مانند سایه‌ای در کنار نور، از خلق جدایی‌ناپذیر است. خدا، اما فاقد این ویژگی است، زیرا مقام او از جمع و کثرت مبراست. این تمایز، مانند مسئولیت، خلق را پاسخگوی اعمال خویش می‌کند.

درنگ: خلق، به دلیل مقام جمعی، قادر به معصیت است، اما خدا فاقد این ویژگی است، که خلق را مسئول اعمال خود می‌کند.

فاعل تسبيبی خدا

درس‌گفتار، خدا را فاعل تسبيبی می‌داند: «خدا فاعل مباشر نیست». خدا، مانند باغبانی که بذر را می‌کارد، اعمال را از طریق خلق محقق می‌کند. این دیدگاه، با آیه شریفه لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ [مطلب حذف شد] : «و خدا به بندگان ستم نمی‌کند») هم‌خوانی دارد، که خدا را از ظلم مبرا می‌داند.

درنگ: خدا، فاعل تسبيبی است و اعمال خلق را از طریق آن‌ها محقق می‌کند، که با آیه «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» هم‌راستاست.

مراتب اسماء الهی

درس‌گفتار، همه موجود را مظهر اسماء الهی می‌داند: «تمام اسماء الله در شأن ما است». انسان، گیاهان، و جمادات، مانند آینه‌های گوناگون، اسماء را در مراتب متفاوت بازتاب می‌دهند. این دیدگاه، مانند عرفان، همه وجود را به سوی خدا ربط می‌دهد.

درنگ: همه موجود، مظهر اسماء الهی هستند، در مراتب متفاوت، که عرفان را همگانی می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تبیین صفات مشترک خدا و خلق، بر مظهریت خلق در اسماء الهی تأکید کرد. صمدیت و مقام جمعی خلق، مراتب را روشن ساختند. فاعل تسبيبی خدا، مسئولیت خلق را تأیید کرد. این بخش، مانند آینه‌ای، عظمت خلق را در بازتاب اسماء خدا نشان داد.

بخش ششم: نقد تقلید و نقش اجتماعی علما

نقد تقلید بی‌مورد

درس‌گفتار، تقلید در امور غیرضری را مانند شستشو را بی‌معنا می‌داند: «تقلید نمی‌خواهد». این تقلید، مانند باری زاید، انسان را از خودباوری بازمی‌دارد. درس تأکید می‌کند که تقلید، تنها در موارد تخصصی، مانند تعمیر ماشین، معقول است، نه در امور روزمره که عقل و عرف کفایت می‌کنند.

درنگ: تقلید در امور غیرضروری، مانند شستشو، بی‌معناست و انسان را از خودباوری بازمی‌دارد؛ تقلید باید در حوزه تخصصی محدود شود.

نیاز به علما

درس‌گفتار، نقش علما را در هدایت و معارف دینی ضروری می‌داند: «ما به علما احتیاج داریم». اما در امور روزمره، مانند زندگی عادی، نیازی به دخالت آن‌ها نیست. علما، مانند چراغ‌هایی، باید در حوزه معارف و اهداف الهی راهنما باشند، نه در جزئیات زندگی که عقل و تجربه کفایت می‌کنند.

درنگ: علما در معارف و هدایت دینی ضروری‌اند، اما در امور روزمره نیازی به دخالت آن‌ها نیست.

نقد فقر فقها

درس‌گفتار، فقر مالی طلبه‌ها را نشانه ضعف نظام آموزشی می‌داند: «يك قشرى كه نونش را نمی‌تواند در بياورد». این فقر، مانند سدی در برابر اثرگذاری، جایگاه طلاب را تضعیف کرده است. درس تأکید می‌کند که نظام آموزشی باید مهارت‌های زندگی و استقلال مالی را آموزش دهد.

درنگ: فقر مالی طلاب، نشانه ضعف نظام آموزشی است که باید با آموزش مهارت‌های زندگی اصلاح شود.

نقد وابستگی مالی

درس‌گفتار، وابستگی طلاب به کمک‌های مالی را مورد نقد قرار می‌دهد: «شصت هفتاد و هشت درصد طلبه قسط می‌دهند». این وابستگی، مانند زنجیری، استقلال و عزت آن‌ها را مخدوش کرده است. درس، استقلال مالی را لازمه اثرگذاری اجتماعی عالم می‌داند.

درنگ: وابستگی مالی طلاب، مانع استقلال و اثرگذاری آن‌ها است؛ استقلال مالی، لازمه عزت عالم است.

مسئولیت عالم

درس‌گفتار، عالم را مسئول می‌داند: «هر عالمی باید صد تا فقير را نون بده». عالم، مانند باغبانی، باید با علم خود به جامعه خدمت کند و فقر را رفع کند. این مسئولیت، مانند نقی، جایگاه عالم را در نظام اجتماعی برجسته می‌کند.

درنگ: عالم، با علم خود باید به جامعه خدمت کند و فقر را رفع نماید، که نقش اجتماعی او را تعریف می‌کند.

نقد فرهنگ وابستگی

درس‌گفتار، فرهنگ وابستگی به کمک‌های مالی را تضعیف‌کننده جایگاه عالم می‌داند: «معلوم شده دو تومان می‌دهند». این فرهنگ، مانند سایه‌ای تیره، عزت عالم را مخدوش کرده است. درس، استقلال و خودباوری را راه اصلاح می‌داند.

درنگ: فرهنگ وابستگی به کمک‌های مالی، جایگاه عالم را تضعیف کرده؛ استقلال، راه اصلاح است.

نقد عادت به فقر

درس‌گفتار، عادت به فقر و وابستگی را مانع اصلاح می‌داند: «چون عادت کردیم بد نمی‌دانیم». این عادت، مانند خاکستری بر آتش، انگیزه پیشرفت را خاموش کرده است. درس، تغییر فرهنگی را برای خروج از این معضل ضروری می‌داند.

درنگ: عادت به فقر و وابستگی، مانع اصلاح و پیشرفت است؛ تغییر فرهنگی، کلید رهایی است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با نقد تقلید بی‌مورد و نقش ضعیف علما، بر ضرورت اصلاح نظام آموزشی و استقلال مالی تأکید کرد. مسئولیت عالم، خدمت به جامعه است. نقد فرهنگ وابستگی و عادت به فقر، مانند زنگ بیداری، دعوت به تغییر بود. این بخش، راهکارهای اصلاح را روشن ساخت.

بخش هفتم: فنا و کمال عرفانی

فنا و خالص‌سازی

درس‌گفتار، فنا را خالص شدن در انس با حق می‌داند: «عارف فانى… ناب می‌شود». فنا، مانند محو شدن شبنم در آفتاب، رهایی از تعینات کثیری است، نه نابودی. این تعریف، مانند گوهری، عرفان را به سوی کمال عرفانی هدایت می‌کند.

درنگ: فنا، خالص شدن در انس با حق است، نه نابودی، که عرفان را به کمال معرفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، با تبیین فنا به عنوان خالصح شدن، عرفان را راهی به سوی کمال دانست. این بخش، مانند چراغی، حقیقت فنا را روشن کرد و مسیر سلوک را هموار نمود.

جمع‌بندی

درس‌گفتار جلسه ۴۳۶ آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، چون گوهری در صدف، مرتبت به سوم انس را با نقدی عمیق بر انحصار عرفان و ابهام در تبیین عرفانی تبیین کرد. نقد اختلاط مفاهیم، ضرورت روش علمی را برجسته ساخت. معرفت همگانی، با استناد به قرآن کریم و صفت «خير معروف»,، از انحصار رهایی یافت. نقد فرهنگ «نمی‌توانی» و انحصارگرایی دینی، خودباوری را ترویج نمود. صفات مشترک خدا و خلق، انسان را مظهر اسماء الهی دانست. نقد تقلید و نقش ضعیف علما، اصلاحات آموزشی را ضروری کرد. فنا، راهی به سوی کمال عرفانی گشوند.

با نظارت صادق خادمی