برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۹۳)
مقدمه
در مسیر سلوک عرفانی، مقام محبت و ولایت چونان مشعلی فروزان، قلب سالک را به سوی قرب الهی روشن میسازد. محبت، به مثابه جوهره وجودی سالک، نه تنها علامت طائفه سائرین الی الله، بلکه عنوان طریق و معقد نسبتی است که بنده را به ربوبیت حق پیوند میدهد. این مقام، که در بیان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره بهعنوان یکی از احوال برجسته سلوک معرفی شده، تجلی حرارتی ربوبی است که وجود را از خمودگی به سوی شکوفایی و جلال هدایت میکند. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار جلسه ۴۹۳ و تحلیلهای تفصیلی، به تبیین دقیق جایگاه محبت و ولایت در سلوک عرفانی، ویژگیها، مراتب و آثار آن در ظاهر و باطن سالک میپردازد.
بخش نخست: ماهیت محبت و ولایت در سلوک عرفانی
محبت: سمة الطائفه و حرارت ربوبی
محبت در عرفان اسلامی، ویژگی بنیادین طائفه سائرین الی الله و نشانهای از سلوک معنوی است. این محبت، چونان حرارتی ربوبی، رونق وجودی به موجودات میبخشد و آنها را از حالت خمودگی به سوی جلال و شکوفایی رهنمون میسازد. تفاوت میان گل و خاک، گیاه و گیاه، یا سنگ و کوه، از این حرارت نشأت میگیرد؛ چنانکه کوهی به رنگ سیاه، دیگری به رنگ سرخ، یا یکی از نمک و دیگری از طلا، جلوهای از این حرارت باطنی است. رنگ و روی ظاهری موجودات، آیینهای است که باطن آنها را بازتاب میدهد و محبت، بهعنوان علامت سالک، در چهره و رفتار او متجلی میشود.
این حرارت ربوبی، که در عرفان به مثابه نیروی حیاتی و الهی توصیف میشود، وجود را از حالت سکون به سوی پویایی و تجلی صفات الهی سوق میدهد. این مفهوم با آرای ابنعربی در باب تجلیات الهی همخوانی دارد، جایی که هر موجود به مثابه آیینهای برای صفات حق عمل میکند. محبت، چونان کیمیایی معنوی، قلب سالک را صیقل داده و او را آماده پذیرش انوار الهی میسازد.
درنگ: محبت، چونان حرارتی ربوبی، جوهره وجودی سالک را از خمودگی به سوی شکوفایی و جلال الهی رهنمون میسازد.
رابطه ظاهر و باطن در محبت
اصل «الظاهر عنوان الباطن» حکایت از پیوند عمیق میان ظاهر و باطن سالک دارد. چهرهای جلایافته و بشاش، نشانهای از حرارت باطنی است، در حالی که چهرهای پژمرده و تاریک، از خمودگی و سردی باطن خبر میدهد. این اصل، در علوم عرفانی مانند فراست مؤمنانه، قیافهشناسی و روانکاوی تربیتی یا طبی کاربرد دارد، جایی که نشانههای ظاهری، مشکلات باطنی را هویدا میسازند. برای مثال، رنگ چهره یا حالت نگاه سالک، چونان آیینهای، وضعیت روحی و معنوی او را بازتاب میدهد.
این دیدگاه، ریشه در حکمت اسلامی دارد که ظاهر را آیینه باطن میداند. در روانشناسی شناختی مدرن نیز، رفتار ظاهری بهعنوان بازتابی از حالات درونی تحلیل میشود. در سلوک عرفانی، سالکی که قلبش از حرارت محبت لبریز است، در چهره و رفتارش بشاشتی متجلی میشود که حکایت از صفا و نورانیت باطنی او دارد.
درنگ: ظاهر سالک، چونان آیینهای صاف، حرارت باطنی و محبت او را به سوی حق بازتاب میدهد.
محبت و ولایت: پیوند وجودی با حق
محبت در سلوک عرفانی، معادل ولایت است که پیوند وجودی موجودات با مبدأ الهی را نشان میدهد. هر موجودی، از گل تا حیوان، به واسطه حرارت باطنی خود، جلوهای از ولایت الهی دارد. این ولایت در تسبیح و سجده موجودات متجلی میشود: ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ (جمعه: ۱)؛ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح میگویند» (). تسبیحات و سجدههای موجودات، متنوع و متناسب با مراتب وجودی آنهاست، چنانکه برخی با مواضع سبعه سجده میکنند و برخی به گونهای دیگر.
این مفهوم با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، جایی که هر موجود، جلوهای از حقیقت واحد است. تسبیح و سجده، کنشهای وجودی هستند که هماهنگی هستی با اراده الهی را نشان میدهند. محبت، چونان پلی است که سالک را از پراکندگیهای نفسانی به سوی وحدت و قرب الهی هدایت میکند.
درنگ: محبت، چونان جلوهای از ولایت الهی، موجودات را در تسبیح و سجده به سوی حق رهنمون میسازد.
بخش دوم: ویژگیهای محبت سالک در سلوک
محبت به مخلوقات: نشانه سلوک
علامت بارز سالک الی الله، محبت به مخلوقات است: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست». این محبت، نه تنها به انسانها، بلکه به تمامی مخلوقات تعمیم مییابد و از ویژگیهای برجسته اهل سلوک است. این محبت، ریشه در توحید افعالی دارد، جایی که سالک، مخلوقات را بهعنوان مظاهر الهی دوست میدارد و در آنها جز جلوه حق نمیبیند.
این دیدگاه، با اخلاق عرفانی که بر محبت جهانی تأکید دارد، همسو است. سالک، حتی در مواجهه با دشمن، رویکردی هدایتگرانه دارد و محبتش را در راستای اصلاح و هدایت او به کار میگیرد. این محبت، چونان چشمهای زلال، قلب سالک را از کینه و تعلقات نفسانی پاک میسازد.
درنگ: محبت به مخلوقات، چونان نشانهای از توحید افعالی، سالک را به سوی قرب الهی هدایت میکند.
تعادل میان حب و بغض لله درنگ: تعادل میان حب و بغض لله، سالک را از بغض شخصی رها کرده و محبت او را در راستای هدایت و اصلاح قرار میدهد.
نمونه تاریخی: محبت و عدالت در سیره اولیا
سیره اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین (ع)، نمونهای برجسته از تعادل میان محبت و عدالت است. ایشان حتی پس از جنایت اشقی الاشقیا، محبت خود را حفظ کردند و شیر را به او دادند، اما این محبت مانع اجرای حدود الهی نشد. این رفتار، نشاندهنده تفاوت میان محبت به شخص و نفرت از معصیت است. محبت عارف، چونان نسیمی ملایم، در جهت هدایت و اصلاح است، نه چشمپوشی از گناه.
این نمونه، هماهنگی میان رحمت و عدالت را در سلوک عرفانی نشان میدهد. محبت عارف، مانع از اجرای عدالت نمیشود، بلکه آن را در راستای هدایت و اصلاح قرار میدهد. این اصل، در فقه اسلامی نیز در بحث حدود و تعزیرات مورد تأکید است، جایی که اجرای حدود، با هدف اصلاح و حفظ حق انجام میشود.
درنگ: محبت اولیای الهی، چونان آیینهای صاف، رحمت و عدالت را در راستای هدایت و اصلاح متعادل میسازد.
محبت و قوه غضبیه
محبت عارف به معنای فقدان قوه غضبیه نیست. قرآن کریم میفرماید: ﴿لَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ (نور: ۲)؛ «اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در اجرای حکم الهی درباره آن دو، دچار رأفت نشوید» (). عارف، در اجرای حدود الهی، رأفتی که به اهمال گناه منجر شود، نشان نمیدهد، اما نسبت به شخص گناهکار، بغض شخصی ندارد.
قوه غضبیه عارف، در خدمت حق است و از انگیزههای شخصی مبراست. این تعادل، با نظریههای اخلاقی اسلامی که بر اهمیت رحمت در کنار قاطعیت تأکید دارند، همخوانی دارد. عارف، چونان سپاهی است که شمشیر عدالت را برای حفظ حق به کار میگیرد، اما قلبش از محبت به خلق خدا لبریز است.
درنگ: قوه غضبیه عارف، چونان شمشیری در خدمت حق، با محبت به خلق خدا متعادل میشود.
محبت و هدایت دشمن
محبت عارف، حتی نسبت به دشمن، در جهت هدایت اوست. این محبت، به معنای چشمپوشی از گناه نیست، بلکه مانع ظلم و معصیت میشود. عارف، با دشمن به گونهای رفتار میکند که او را به سوی حق هدایت کند، چنانکه چشمهای زلال، حتی زمین خشک را سیراب میسازد.
این رویکرد، ریشه در اصل قرآنی هدایت همگانی دارد. عارف، دشمن را بهعنوان عضوی از خلق خدا میبیند و با تکیه بر محبت لله، تلاش میکند او را به سوی اصلاح و هدایت سوق دهد. این محبت، چونان کلیدی است که قفلهای کینه و دشمنی را میگشاید.
درنگ: محبت عارف به دشمن، چونان چشمهای زلال، در راستای هدایت و اصلاح او جریان مییابد.
تفاوت محبت عارف با لاابالیگری
محبت عارف، به معنای لاابالیگری یا بیتفاوتی نیست. عارف، غیرت الهی دارد و در برابر گناه و ظلم، قاطعیت نشان میدهد. این غیرت، از حرارت توحیدی او نشأت میگیرد که هم در محبت و هم در غضب متجلی میشود. محبت عارف، چونان آتشی مقدس، هدفمند و در راستای حق است، نه احساسی بیقید که به تسامح منجر شود.
این تمایز، از اصول مهم عرفان عملی است. عارف، با تکیه بر غیرت الحق، در برابر باطل ایستادگی میکند، اما قلبش از کینه شخصی پاک است. این اصل، با اخلاق اسلامی که بر مسئولیتپذیری در برابر حق تأکید دارد، همسو است.
درنگ: محبت عارف، چونان آتشی مقدس، با غیرت الهی در برابر باطل قاطعیت نشان میدهد.
نمونه تاریخی: رسول الله (ص) و تعادل محبت و قاطعیت
رسول الله (ص) نمونهای کامل از تعادل میان محبت و قاطعیت است. شدت ایشان در برابر کفار، برای تحقق اسلام ضروری بود، اما این شدت با رحمت و هدایت همراه بود: ﴿لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ (آل عمران: ۱۵۹)؛ «اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند» (). این آیه، بر اهمیت رحمت در کنار قاطعیت تأکید دارد.
رسول الله (ص)، با ترکیب رحمت و قاطعیت، اسلام را به پیروزی رساندند. این تعادل، الگویی برای سالکان است که محبت را با غیرت الهی در هم آمیزند تا در مسیر حق استوار گام بردارند. این سیره، چونان چراغی راهنما، مسیر سلوک را روشن میسازد.
درنگ: سیره رسول الله (ص)، چونان چراغی راهنما، تعادل میان محبت و قاطعیت را در سلوک عرفانی نشان میدهد.
بخش سوم: ظهور محبت در ظاهر و باطن سالک
محبت: عنوان الطریقه
محبت، عنوان الطریقه است، یعنی در ظاهر سالک متجلی میشود. تمامی اعمال سالک، از اکل و شرب تا عبادات، قربه الی الله است. این محبت، در چهره، رفتار و گفتار او هویداست و حکایت از حرارت باطنی او دارد. عنوان الطریقه، به معنای ظهور حقیقت در ظاهر است، چنانکه سالک، به دلیل پیوند با حق، تمامی اعمالش را در راستای قرب الهی انجام میدهد.
این اصل، با مفهوم اخلاص در فقه و عرفان همخوانی دارد. سالک، چونان آیینهای صاف، حقیقت باطنی خود را در ظاهرش بازتاب میدهد و هر عملش، جلوهای از محبت به حق است. این ظهور، چونان نوری است که از قلب سالک به سوی عالم میتابد.
درنگ: محبت سالک، چونان نوری از قلب او، در ظاهرش متجلی شده و اعمالش را قربه الی الله میسازد.
کمال محبت در اولیای کامل
اولیای کامل، مانند امیرالمؤمنین (ع)، محبت و جلال را در خود جمع کردهاند. محبت آنها، هم جمالی و هم جلالی است و به حب الکمال میرسد که بالاتر از هر دو است. این حب، در تمامی اعمال و حالات آنها متجلی است و چونان ضربت شمشیری است که هم جمال و هم جلال را در خود دارد.
حب الکمال، نشاندهنده مقام جمع است که سالک در آن به وحدت صفات الهی میرسد. این مقام، در عرفان نظری بهعنوان فنا فی الله و بقا بالله شناخته میشود و در اولیای کامل به طور کامل متجلی است. اولیای کامل، چونان ستارگانی در آسمان سلوک، نور جمال و جلال را یکجا به عالم میتابانند.
درنگ: اولیای کامل، چونان ستارگانی درخشان، محبت جمالی و جلالی را به حب الکمال متعالی میسازند.
نشانههای ظاهری محبت
محبت سالک، در چهره، حالات، رفتار و حتی نفسهای او آشکار میشود. نشانههایی چون زردی چهره (صفره)، لاغری (نهول)، لطافت (رقه)، و صافی (دُرود)، حکایت از شدت سلوک و حرارت باطنی او دارند. این نشانهها، چونان علامتهایی بر پیشانی سالک، از انقطاع او از دنیا و غرق شدن در محبت حق خبر میدهند.
زردی چهره و لاغری، نتیجه شدت محبت و ریاضت است، اما بشاشت ظاهری، مانع از آشکار شدن کامل این نشانهها میشود. این بشاشت، چونان نسیمی ملایم، چهره سالک را از خمودگی به سوی نورانیت میبرد و حرارت باطنی او را در ظاهرش متجلی میسازد.
درنگ: نشانههای ظاهری محبت، چونان علامتهایی بر پیشانی سالک، از شدت سلوک و حرارت باطنی او خبر میدهند.
محبت و ذکر دائم محبوب
سالک در مقام محبت، به ذکر دائم محبوب میرسد: «من هرچه خواندهام، همه از یادم رفت / الا حدیث دوست». این ذکر، به گونهای است که نمیتواند آن را پنهان کند و در گفتار و رفتارش متجلی میشود. این ذکر، چونان نغمهای الهی، از قلب سالک برمیخیزد و در تمامی جنبههای وجودی او جریان مییابد.
این ذکر، نشاندهنده مقام فنا و انقطاع کامل از غیر خداست. سالک، به دلیل شدت محبت، تنها به حق میاندیشد و این محبت، چونان جریانی زلال، در تمامی اعمال و حالات او جاری میشود.
درنگ: ذکر دائم محبوب، چونان نغمهای الهی، از قلب سالک برمیخیزد و وجود او را به سوی حق متعالی میسازد.
محبت و فنا
محبت سالک، به فنا و انقیاد کامل منجر میشود. این فنا، همراه با انقیاد، قرب به حق را به ارمغان میآورد. سالک، با سجود ذاتی و فروتنی کامل، به مقام عبودیت و ربوبیت میرسد. این فنا، چونان نفی خویشتن در برابر حق، سالک را به آیینهای تمامنما برای تجلیات الهی تبدیل میکند.
این مقام، با مفهوم قرب نوافل و فرایض در عرفان اسلامی همخوانی دارد. سالک، با انقطاع از خود و انقیاد به اراده الهی، به مقامی میرسد که جز حق چیزی نمیبیند و تمامی اعمالش در راستای قرب الهی است.
درنگ: محبت سالک، چونان کلیدی برای فنا و انقیاد، او را به مقام عبودیت و قرب الهی میرساند.
استعاذه و قرب الهی
سالک در مقام محبت، به استعاذه ذاتی میرسد: أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقَابِكَ، أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ. این استعاذهها، مراتب فنا را نشان میدهند که از پناه بردن به عفو و رضا، به پناه بردن به ذات الهی میرسد. این مراتب، چونان پلههایی به سوی آسمان قرب، سالک را به مقام وحدت با حق هدایت میکنند.
این استعاذهها، با مراحل سلوک در عرفان نظری، مانند فنا فی الصفات و فنا فی الذات، همخوانی دارند. استعاذه به ذات، بالاترین مقام است که سالک در آن جز ذات الهی چیزی نمیبیند. این مقام، چونان قلهای رفیع، سالک را به وحدت کامل با حق میرساند.
درنگ: استعاذه ذاتی، چونان قلهای رفیع، سالک را به وحدت کامل با ذات الهی میرساند.
تفاوت محبین و محبوبین
محبین، کسانی هستند که محبت به حق دارند، اما محبوبین، کسانی هستند که حق به آنها محبت دارد. اولیای معصومین و انبیا، در مقام محبوبیت هستند و سلوک آنها، نه برای رسیدن به چیزی، بلکه برای موانست با حق است. این مقام، چونان باغی پرنور، سالک را در حضور دائم حق قرار میدهد.
این تمایز، ریشه در عرفان نظری دارد، جایی که محبوبین به مقام بقا بالله رسیدهاند و اعمالشان تنها برای خدا و در خدا انجام میشود. این مقام، اوج سلوک است که سالک را از هرچه غیر حق است، رها میسازد.
درنگ: محبوبین، چونان باغی پرنور، در مقام موانست با حق به سر میبرند و اعمالشان تنها برای خداست.
بخش چهارم: محبت و هدایت در سیره اولیا
سیره اولیا و محبت هدایتگرانه
اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین (ع) و رسول الله (ص)، با محبت هدایتگرانه خود، الگویی برای سالکان ارائه کردند. محبت ایشان، نه تنها به دوستان، بلکه به دشمنان نیز تعمیم مییافت، اما این محبت مانع از اجرای حدود الهی نمیشد. ایشان، چونان چشمهای زلال، محبت را با عدالت و غیرت الهی درآمیختند تا خلق را به سوی حق هدایت کنند.
این سیره، نشاندهنده هماهنگی میان رحمت و قاطعیت است. اولیا، با تکیه بر محبت لله، حتی در برابر دشمنان، رویکردی اصلاحگرانه داشتند و قلبشان از کینه شخصی پاک بود. این رفتار، چونان آیینهای صاف، صفا و خلوص باطنی ایشان را بازتاب میداد.
درنگ: سیره اولیا، چونان آیینهای صاف، محبت هدایتگرانه را با عدالت و غیرت الهی متعادل میسازد.
محبت و دوری از تعلقات نفسانی
محبت اولیای الهی، از تعلقات نفسانی و شخصی مبرا بود. ایشان، با دوری از کینه و بغض شخصی، قلب خود را به ظرفی برای محبت الهی تبدیل کردند. برای مثال، داستان شیخ انصاری و آشتیانی نشان میدهد که علما با دوری از تعلقات مادی، حتی در شرایط نیاز، همت و صفا را حفظ میکردند.
این دوری از تعلقات، چونان نسیمی که غبار را از آیینه قلب میزداید، سالک را از پراکندگیهای نفسانی رها کرده و به سوی وحدت و تمرکز هدایت میکند. این اصل، با سادگی و کفاف در زندگی اولیا همخوانی دارد.
درنگ: محبت اولیا، چونان نسیمی ملایم، قلب را از تعلقات نفسانی پاک کرده و به سوی حق هدایت میکند.
نتیجهگیری
مقام محبت و ولایت، چونان دروازهای نورانی، سالک را از کوششهای نفسانی به سوی احوال عاشقانه و شهودی هدایت میکند. محبت، بهعنوان سمة الطائفه، جوهره وجودی سالک است که در ظاهر و باطن او متجلی میشود. این محبت، با ولایت الهی پیوند خورده و در تعادل میان حب و بغض لله به کمال میرسد. اولیای کامل، مانند رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، نمونههای برجسته این تعادل هستند که محبتشان هدایتگرانه و عدالتمحور است. نشانههای ظاهری محبت، از زردی چهره تا لطافت رفتار، حکایت از حرارت باطنی سالک دارند. این محبت، به ذکر دائم محبوب، فنا و انقیاد کامل منجر میشود که سالک را به مقام استعاذه ذاتی و قرب الهی میرساند. تمایز میان محبین و محبوبین، مراتب مختلف سلوک را نشان میدهد که اوج آن، در مقام محبوبیت و موانست با حق متجلی است. آیات قرآن کریم، مانند ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ و ﴿لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾، بر ضرورت محبت و تعادل در سلوک تأکید دارند. این نوشتار، با تبیین دقیق و جامع مقام محبت و ولایت، بر اهمیت رهایی از تعلقات نفسانی و تمرکز بر مسیر الهی تأکید میکند.