متن درس
منازل السائرین: درجات محبت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۹۸)
مقدمه: درآمدی بر درجات محبت در سلوک عرفانی
محبت، چونان نگینی درخشان در تاج سلوک عرفانی، منزلگاهی است که قلب سالک را به نور الهی روشن میسازد و او را از کثرت نفسانی به وحدت ربوبی رهنمون میگردد. در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، این مقام به مثابه آتشی توصیف شده که نفس را گداخته و از زواید آن پاک میکند، تا جز حق در دل و زبان سالک نماند. باب محبت در «منازل السائرین»، با تبیین درجات آن، از دفع وسواس نفسانی تا ایثار حق بر غیر و تعلق قلب به شهود الهی، راهی را ترسیم میکند که سالک با طی مقامات پیشین چون تسلیم، تفویض و رضا، به این مقام متعالی دست مییابد.
بخش نخست: ماهیت و درجات محبت
درجه دوم محبت: ایثار حق و ولع ذکر
در درجه دوم محبت، سالک به مرتبهای میرسد که قلب و زبانش جز به حق مشغول نمیشود. این مقام، که با ایثار حق بر غیر، ولع ذکر الهی و تعلق قلب به شهود حق متمایز است، چونان کورهای است که نفس را از هرچه غیرحق است، پاک میسازد. در کلام عرفانی، این درجه چنین توصیف شده: «وَالدَّرَجَةُ الثَّانِيَةُ مَحَبَّةٌ تُبْعِثُ عَلَى إِيثَارِ الْحَقِّ عَلَى غَيْرِهِ، وَتُلْهِجُ اللِّسَانَ بِذِكْرِهِ، وَتَعَلَّقُ الْقَلْبَ بِشَهُودِهِ». ایثار حق، به معنای برگزیدن حق بر هرچه جز اوست، دل را از تعلقات نفسانی رها کرده و زبان را به ذکر دائم حق وامیدارد. قلب سالک، چونان آیینهای صیقلی، تنها شهود حق را بازمیتاباند، چنانکه در خواب و بیداری جز او نمیبیند.
درجه اول محبت: دفع وسواس نفسانی
پیش از رسیدن به درجه دوم، سالک باید درجه اول محبت را طی کند، جایی که وسواس نفسانی از قلب او دفع میشود. این فرایند، به آهن گداختهای تشبیه شده که با ضربات پتک، زواید و نخالههایش فرومیریزد: «وَفِي الدَّرَجَةِ الْأُولَى دَفْعُ الْوَسْوَاسِ كَالْحَدِيدِ الْمُحْمَى يَرْتَزُ زَوَائِدَهُ بِالْمِطْرَقَةِ». آتش محبت، نفس را گرم کرده و با ریاضت، وسوسههای نفسانی را از آن جدا میسازد. این دفع، چونان تیز شدن شمشیری است که پس از سرد شدن، برندگیش باقی میماند و از هرچه غیرحق است، پاک میگردد.
درنگ: درجه اول محبت، با دفع وسواس نفسانی، نفس را چون آهن گداخته از زواید پاک کرده و برای ایثار حق آماده میسازد. |
نشأت محبت از صفات و آیات
محبت، از مطالعة صفات الهی و تأمل در آیات خلقت نشأت میگیرد: «وَهِيَ مَحَبَّةٌ تَظْهَرُ مِنْ مُطَالَعَةِ الصِّفَاتِ، وَالنَّظَرِ فِي الْآيَاتِ». سالک، با نظر در جلوههای جمال و کمال الهی، قلبش به نور محبت روشن میشود. این تأمل، نه صرف مطالعه نظری، بلکه شهودی عاشقانه است که سالک را به سیر در موجودات، از کوه و بیابان تا گل و گیاه، وامیدارد. هر مخلوق، چونان آیهای است که به وحدت حق دلالت میکند، چنانکه در شعر عرفانی آمده: «فَفِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ».
جمعبندی بخش نخست
محبت، در درجات اول و دوم، سالک را از وسواس نفسانی به ایثار حق و تعلق قلب به شهود الهی هدایت میکند. این مقام، با تأمل در صفات و آیات الهی، قلب را از غیرحق خالی ساخته و به نور وحدت روشن میسازد. سالک، چونان پروانهای در شعله حق، از خود رها شده و به محبوب حقیقی میپیوندد.
بخش دوم: ایثار حق و رهایی از غیر
ایثار حق: رهایی از میل و منیت
ایثار حق بر غیر، نشانهای از حب خالص است که سالک را از هرچه جز حق است، رها میسازد: «إِيثَارُ الْحَقِّ عَلَى غَيْرِهِ يُؤَدِّي إِلَى رَهَايِ غَيْرِ الْحَقِّ». در این مرتبه، نه میل به غیر، نه خود، و نه نام غیر در دل سالک باقی میماند. قلب او، چونان کوزهای پر از نور حق، جز حق را در خود جای نمیدهد. این رهایی، چونان سرازیر شدن از قله نفس به وادی فناست که سالک را به وحدت با حق میرساند.
ذکر دائم و غلبه حق بر قلب
زبان سالک، در این مقام، به ذکر دائم حق مشغول است: «تُلْهِجُ اللِّسَانَ بِذِكْرِهِ، فَلَا يَجْرِي عَلَى لِسَانِهِ إِلَّا حَدِيثُ الْحَقِّ». این ولع ذکر، از غلبه حق بر قلب نشأت میگیرد، چنانکه زبان جز حدیث دوست تکرار نمیکند. قلب سالک، چونان چشمهای جوشان، از محبت حق لبریز است و این محبت، در کلام و کردار او جاری میشود.
درنگ: ایثار حق و ذکر دائم، نشانه غلبه محبت الهی بر قلب است که سالک را از غیرحق رها ساخته و به وحدت میرساند. |
تعلق قلب به شهود الهی
قلب سالک، در درجه دوم محبت، به شهود حق متعلق میشود: «وَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِشَهُودِهِ». این تعلق، چنان عمیق است که سالک در خواب و بیداری جز حق نمیبیند. این شهود، چونان نوری است که قلب را روشن ساخته و سالک را به مشاهده دائم جمال الهی هدایت میکند. این مقام، مرتبهای از وحدتنگری است که سالک را از دوگانگی نفس و حق رها میسازد.
جمعبندی بخش دوم
ایثار حق، ذکر دائم و تعلق قلب به شهود، سالک را از تعلقات نفسانی رها کرده و به وحدت با حق میرساند. این مقام، چونان پلی است که سالک را از کثرت به وحدت و از خودمحوری به خداگرایی هدایت میکند.
بخش سوم: محبت به خلق و پیوند با حق
محبت به خلق از محبت به حق
سالک، با محبت به حق، خلق او را نیز دوست میدارد: «مَنْ أَحَبَّ الْحَقَّ أَحَبَّ خَلْقَهُ». این محبت، از انسان تا حیوان، گیاه و حتی سنگ تسری مییابد. سالک، چونان عاشقی که به هرچه متعلق به معشوق است دل میبندد، به مخلوقات حق نیز محبت میورزد. این محبت، نشانهای از وحدتنگری عرفانی است که هر مخلوق را آیهای از حق میبیند.
روایت شکر مخلوق و خالق
در روایتی نورانی آمده است: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخَالَقَ». این کلام، بر پیوند میان محبت به خلق و خالق تأکید دارد. سالکی که به مخلوقات بیتوجه است، از شکر خالق نیز محروم میماند. این محبت، چونان نوری است که قلب را به سوی خلق و خالق روشن میسازد.
نوازش مخلوقات و محبت فراگیر
سالک، با محبت به خلق، حتی به سنگ و یتیم نوازش میکند: «أَحِبُّكَ وَأَحِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ». این محبت فراگیر، نشانه تخلق به اخلاق الهی است. سالک، چونان باغبانی که به هر گل و خاری دست نوازش میکشد، به همه مخلوقات با محبت رفتار میکند. این کردار، قلب را از کینه و نفرت پاک ساخته و به صفا و یکرنگی میرساند.
درنگ: محبت به خلق، از محبت به حق نشأت گرفته و سالک را به نوازش همه مخلوقات، از سنگ تا انسان، وامیدارد. |
نقد اشکال به خلقت
اشکال به مخلوق، مانند پرسش «چرا خدا این را خلق کرد»، در واقع اشکال به خالق است و از جهل ناشی میشود. سالک، با نظر عاشقانه به خلق، هر مخلوق را مظهر حق و دارای حکمت الهی میبیند. این دیدگاه، قلب را از غفلت رها کرده و به شهود وحدت هدایت میکند.
آشنایی سالک با خلق
سالک، در همهجا آشناست و غربت ندارد: «كُلُّ شَيْءٍ مِنَّا وَإِلَيْنَا». او هر مخلوق را از حق میبیند و با آن پیوند دارد. این آشنایی، چونان بازگشت به وطن است که سالک را از احساس غربت رها ساخته و با همه خلق متحد میکند.
جمعبندی بخش سوم
محبت به خلق، از محبت به حق سرچشمه گرفته و سالک را به نوازش همه مخلوقات وامیدارد. این محبت، قلب را از جهل و غفلت رها کرده و به وحدتنگری عرفانی هدایت میکند. سالک، با شکر مخلوق و خالق، به مقام محبت خالص نائل میشود.
بخش چهارم: مقامات پیشین و آمادهسازی برای محبت
لزوم طی مقامات پیشین
برای رسیدن به محبت، سالک باید مقامات تسلیم، تفویض و رضا را طی کند: «وَالْإِرْتِيَاضُ بِالْمَقَامَاتِ الَّتِي دُونَ الْمَقَامِ الْمَحَبَّةِ». این مقامات، چونان پلههای نردبانی هستند که سالک را به سوی حب خالص بالا میبرند. بدون این مراحل، محبت محقق نمیشود، زیرا حب، میوهای است که بر شاخسار ریاضت و تسلیم میروید.
مقام رضا: محو اراده
در مقام رضا، اراده سالک در اراده حق محو میشود: «فَإِنَّ مَقَامَ الرِّضَا يُوجِبُ مَحْوَ الْإِرَادَةِ فِي إِرَادَةِ الْحَقِّ». این محو، نشانه تسلیم کامل به مشیت الهی است. سالک، چونان برگی در باد، خود را به اراده حق میسپارد و از منیت رها میشود.
درنگ: مقام رضا، با محو اراده سالک در اراده حق، او را از منیت رها کرده و برای محبت آماده میسازد. |
مقام تسلیم: محو علم
در مقام تسلیم، علم سالک در علم حق محو میشود: «وَمَقَامُ التَّسْلِيمِ يُوجِبُ مَحْوَ عِلْمِ السَّالِكِ فِي عِلْمِ الْحَقِّ». این محو، به معنای انقیاد کامل به علم الهی است که سالک را از خودبینی علمی رها میسازد. او، چونان شاگردی در محضر استاد، علم خود را به علم حق تسلیم میکند.
تفویض و مقدمات محبت
پس از تسلیم، مقام تفویض قرار دارد که سالک امور را به حق واگذار میکند. این مقام، چونان باز کردن گرهای از دل است که سالک را از دغدغههای نفسانی رها میسازد. با طی این مراحل، قلب برای محبت آماده میشود، چنانکه زمینی برای کاشت بذر عشق مهیا میگردد.
جمعبندی بخش چهارم
مقامات تسلیم، تفویض و رضا، چونان مراحلی ضروری، سالک را برای محبت آماده میکنند. این مراحل، با محو اراده و علم سالک در حق، او را از منیت و خودبینی رها کرده و به سوی حب خالص هدایت میکنند.
بخش پنجم: اولیا و تجلی محبت
محبت اولیا به خلق
اولیای مقدس، چونان آیتالله سید احمد خوانساری و آخوند همدانی، با محبت و فروتنی به خلق، الگویی برای سالکاناند. سید احمد، با احترام به طلاب جوان، و آخوند، با توزیع شهرین به دست خود، محبت را در عمل نشان دادند. این کردار، چونان نوری است که قلبها را به سوی حق هدایت میکند.
فروتنی اولیا و محبت به علم
اولیا، با احترام به اهل علم و ذریه رسول خدا، محبت خود را به حق نشان میدهند. این فروتنی، برخلاف تکبر علمی که از جهل نشأت میگیرد، نشانهای از حب خالص است. سالک، با تأثیید از اولیا، باید به اهل علم و معرفت احترام کند و از غرور علمی دوری گزیند.
درنگ: اولیا، با محبت و فروتنی به خلق و اهل علم، الگویی برای سالکان در مسیر محبتاند. |
تخلق به صفات الهی
سالک، با محبت، به صفات حق متخلق میشود: «تَخَلُّقٌ بِصِفَاتِ الْحَقِّ». این تخلق، نتیجه تأمل در صفات الهی است که او را به کردار حقگونه، مانند رحمت و محبت، میرساند. سالک، چونان آیینهای، صفات حق را در رفتار خود منعکس میکند.
جمعبندی بخش
اولیا، با محبت و فروتنی، الگویی برای سالکان در مسیر محبتاند. آنها، با تخلق به صفات الهی و احترام به خلق و علم، قلب را به نور محبت روشن میسازند. این مقام، سالک را به سوی وحدت با حق هدایت میکند.
بخش ششم: سیر در آیات و وحدتنگری
نظر در آیات: سیر در خلقت
سالک، با نظر در آیات، از کتاب و کاغذ فراتر رفته و در خلقت سیر میکند: «وَالنَّظَرُ فِي الْآيَاتِ يَعْنِي السَّيْرَ فِي الْمَخْلُوقَتِ». او، در کوه، بیابان، گل و گیاه، به شهود حق میرسد. این سیر، چونان سفری است که سالک را به تجربه مستقیم خلقت وامیدارد.
وحدت در خلقت
هر مخلوق، نشانه وحدت حق است: «فَفِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ». هیچ مخلوقی مشابه دیگری نیست و هر یک، چونان دُردانهای، مظهر حق است. این وحدتنگری، سالک را از کثرت به وحدت هدایت میکند.
درنگ: هر مخلوق، آیهای از وحدت حق است که سالک را به شهود احدیت الهی هدایت میکند. |
رفع حسرت با محبت
محبت حق، قلب را پر کرده و حسرت را از بین میبرد: «الْمَحَبَّةُ الصَّادِقَةُ لَا تَتْرُكُ لِغَيْرِ الْمَحْبُوبِ مَحَبَّةً». این محبت، قلب را از کمبودها و ناکامیها رها کرده و به کمال رضایت میرساند. سالک، با این قلب، در دنیا و آخرت کامروا میشود.
جمعبندی بخش
سیر در آیات خلقت و وحدتنگری، سالک را به شهود حق هدایت میکند. هر مخلوق، آیهای از وحدت است و محبت حق، قلب را از حسرت رها میسازد. این مقام، سالک را به وحدتنگری عاشقانه و کمال رضایت میرساند.
نتیجهگیری کلی
درجات محبت، چونان نغمهای آسمانی، سالک را از کثرت به وحدت و از خودمحوری به خداگرایی هدایت میکند. این مقام، با دفع وسواس نفسانی، ایثار حق، ذکر دائم و تعلق به شهود، قلب را از غیرحق خالی و به نور الهی روشن میسازد. سالک، با طی مقامات تسلیم، تفویض و رضا، به حب خالص میرسد و با محبت به خلق، به وحدت با خالق نائل میشود. اولیا، با فروتنی و تخلق به صفات الهی، الگویی برای این مسیرند.
﴿ فَلاَّقَ لَكَ وَأَحِبُّ مَنْ يُحِبَّكَى أَحَدٌ (فلسفه، حدیث)
با نظارت صادق خادمی |