متن درس
ولایت: حقیقت توحید و فنای در حق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۳۰)
مقدمه
باب الولایات در کتاب شریف منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، از منازل برجسته سلوک عرفانی است که سالک را از توجه اولیه به حق تا مقام تمکن و خلافت الهی رهنمون میسازد. این باب، که موضوع درسگفتار شماره ۵۳۰ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، به تبیین مراتب ولایت، تفاوت سلوک عرفانی با اخلاق ظاهری، و نقش حب و بلا در وصول به حقیقت توحید میپردازد. ولایت، چونان قلهای رفیع در سلوک عرفانی است که سالک پس از عبور از وادیهای احوال و بلا، با محو ناسوت و ظهور حق به آن میرسد.
بخش نخست: چیستی باب الولایات
مراتب ولایات
باب الولایات شامل ده مرتبه است: لحظ، وقت، صفا، سرور، سرّ، نفس، غربه، غرق، غیبه، و تمکن. این مراتب، چونان پلههایی هستند که سالک را از توجه اولیه (لحظ) به سوی خلافت الهی (تمکن) هدایت میکنند. هر مرتبه، گامی در مسیر فنای ناسوت و ظهور حق است که سالک را از خودبینی به سوی توحید رهنمون میسازد. این سیر تدریجی، مانند جویباری است که از چشمه توجه سرچشمه گرفته و به دریای تمکن میریزد.
آغاز ولایت با لحظ
مرتبه لحظ، اولین گام در باب ولایات است که با توجه و نظر عمیق به تجلیات الهی آغاز میشود. قرآن کریم در این باره میفرماید:
انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي
(: به کوه بنگر، اگر در جای خود استوار ماند، مرا خواهی دید) (سوره اعراف، آیه ۱۴۳).
این آیه، به آغاز ولایت با توجه به حق اشاره دارد، مانند نوری که در تاریکی ناسوت درخشیده و دل سالک را به سوی معرفت هدایت میکند.
بخش دوم: تفاوت سلوک عرفانی و اخلاق ظاهری
اخلاق ظاهری: زینت نفس
اخلاق ظاهری، به خودسازی و زینت نفس میپردازد. این رویکرد، مانند آراستن عروسی است که با زیورآلات، خود را زیبا میکند، اما این زیبایی، شرکآلود است، زیرا نفس را در برابر حق قرار میدهد. منبرهای اخلاقی رایج، که به توبه و اصلاح ظاهری دعوت میکنند، غالباً به احساسات زودگذر محدود میمانند و سالک را به معرفت باطنی نمیرسانند. این خودسازی، چونان بنایی است که بر پایه ناسوت ساخته شده و با طمع به غیر، از حقیقت توحید دور میافتد.
سلوک عرفانی: خرابسازی نفس
در مقابل، سلوک عرفانی به خرابسازی نفس و فنای در حق میانجامد. این سلوک، مانند ویران کردن بنای ناسوتی است تا تنها شهر حق در دل سالک آباد بماند. عارف، به جای آراستن نفس، آن را محو کرده و به «لا اله الا الله» میرسد. این فرآیند، مانند سبک کردن بار وجود است که سالک را از سنگینی ناسوت آزاد کرده و به انس با حق میرساند.
بخش سوم: هدف سلوک عرفانی
ادراک و وصول به حق
هدف سلوک عرفانی، ادراک حق و وصول به اوست، نه گریه و سوز ظاهری. عارف، به دنبال معرفت باطنی است، نه احساسات زودگذری که در جلسات اخلاقی رایج است. این سلوک، مانند سفری است که از ظاهر به باطن میرسد و دل سالک را به ادراک حقیقت حق و محو در او هدایت میکند. گریه و آه بدون معرفت، مانند ابرهایی هستند که باران نمیبارند و دل را به نشاط حقیقی نمیرسانند.
بخش چهارم: ولایت و حب الهی
حب: اساس ولایت
ولایت، حقیقت توحید و نتیجه حب به حق است که از حرارت و غیرت نشأت میگیرد. حب، مانند آتشی است که دل سالک را گداخته و او را برای دریافت نور ولایت آماده میکند. غیرت، معلول حب است و حرارت توحید، سالک را به سوی ولایت سوق میدهد. این حب، مانند جویباری است که از چشمه عشق الهی سرچشمه گرفته و به دریای توحید میریزد.
سختی باب ولایت
باب ولایت، دشوارترین مرتبه سلوک عرفانی است که با غربت، غرق، و فنای کامل همراه است. این دشواری، مانند گذر از کتلهای صعبالعبور است که تنها با تحمل درد و بلا ممکن میشود. حدیث شریف «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» (هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است) نشاندهنده اهمیت شناخت و پذیرش ولایت بهعنوان شرط ایمان کامل است.
بخش پنجم: ولیالله و مقام تمکن
ویژگیهای ولیالله
ولیالله، با عبور از مراتب غربت و غرق، به تمکن میرسد، جایی که خلق از او در اماناند و خیرش به دیگران میرسد. قرآن کریم میفرماید:
النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
(: پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است) (سوره احزاب، آیه ۶).
این آیه، به اولیت ولیالله اشاره دارد که نه از روی تعدی، بلکه از سر رحمت و خیرخواهی است. ولیالله، مانند چشمهای است که آب حیات به خلق میبخشد و هیچ طمعی به غیر ندارد.
اقتدار در مقابل زور
ولیالله، صاحب اقتدار مبتنی بر عدل است، نه زور مبتنی بر ظلم. اقتدار، مانند شمشیری صارم است که از محبت و عدل سرچشمه میگیرد، در حالی که زور، مانند تیغی است که به ظلم و تعدی میانجامد. ولیالله، حتی در برابر شمشیر دشمن، اقتدار خود را حفظ میکند، مانند امام حسین علیهالسلام که در کربلا، با وجود شدت بلا، اقتدار الهیاش پابرجا ماند.
بخش ششم: درد و بلا در ولایت
درد ولایت: شرط تمکن
ولایت، با درد، غربت، و فنای کامل همراه است. این درد، مانند کورهای است که آهن دل سالک را گداخته و او را برای تمکن آماده میکند. عشق الهی، از ابتدا سر کش و خونی است و سالک را از وادی غربت به دریای غرق میبرد. این فرآیند، مانند صیقل دادن گوهر است که با بلا و سختی، درخشش الهی آن نمایان میشود.
تربیت الهی اولیا
خداوند، اولیای خود را با بلایای سخت تربیت میکند تا به اقتدار و تمکن برسند. این تربیت، مانند آمادهسازی جاسوسی است که با شكنجههای سنگین، برای تحمل حداکثری آماده میشود. خداوند، اولیا را در کوره بلا صیقل داده تا جز فعل حق در آنها نماند. این فرآیند، مانند آب شدن آهن در کوره است که آن را برای شکلگیری در قالب حق آماده میکند.
بخش هفتم: فنای کامل در ولایت
مراتب فناء
ولایات، مراتب فناست که سالک را از ذات، وصف، و فعل خود محو کرده و به حیات الهی میرساند. در این مقام، سالک هیچ تصرفی از خود ندارد و حق، متكفل امر او میشود. این فناء، مانند ذوب شدن یخ در آفتاب حق است که جز نور الهی چیزی از آن باقی نمیماند. قرآن کریم میفرماید:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا
(: خداوند، ولی کسانی است که ایمان آوردهاند) (سوره بقره، آیه ۲۵۷).
این آیه، به ولایت الهی اشاره دارد که سالک را به حیات و بقای حق میرساند.
اولیای معصومین: الگوی فنای کامل
اولیای معصومین علیهمالسلام، الگوی فنای کاملاند که اسم و رسم ناسوتی آنها محو شده و تنها حق در آنها ظهور دارد. امام حسین علیهالسلام در کربلا، نمونه بارز این فناست که با تحمل شدیدترین بلایا، به ظهور حق رسید. این مقام، مانند گوهری است که در کوره بلا صیقل یافته و نور الهی آن درخشیده است.
بخش هشتم: درد شیرین اولیا
شیرینی درد ولایت
درد اولیای خدا، برخلاف درد اهل دنیا که تلخ است، شیرین است، زیرا با حب و رضا همراه است. این درد، مانند درد زفاف است که با عشق و شوق آمیخته شده و سالک را به نشاط حقیقی میرساند. امام حسین علیهالسلام در کربلا، با گفتن «فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ» (به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم)، شیرینی این درد را نمایان کرد. این شیرینی، مانند شهدی است که از گلستان عشق الهی چیده میشود.
بخش نهم: قساوت قلب و عزاداری ناصحیح
عزاداری بدون معرفت
عزاداری بدون معرفت، به قساوت قلب میانجامد، زیرا به جای تعالی، به احساسات ظاهری محدود میشود. این عزاداری، مانند آتشی است که خاکستر میشود و دل را از نور معرفت محروم میکند. توصیه مرحوم الهی، مبنی بر عزاداری برای معرفت، نشاندهنده اهمیت باطن در اعمال دینی است.
بخش دهم: ولایت و حقیقت دیانت
ولایت: جوهره دیانت
ولایت، حقیقت توحید و جوهره دیانت است. خداوند، هم الله و هم ولیالله است، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا
(: خداوند، ولی کسانی است که ایمان آوردهاند) (سوره بقره، آیه ۲۵۷).
این آیه، نشاندهنده آن است که ولایت، ظهور کامل توحید و رابطه عاشقانه با حق است. ولایت، مانند ریسمانی است که سالک را از تاریکی ناسوت به نور الهی میرساند.
جمعبندی
باب الولایات در منازل السائرین، منزلگاهی است که سالک را از توجه اولیه (لحظ) به مقام تمکن و خلافت الهی هدایت میکند. این باب، با مراتب دهگانه خود، سیر فنای ناسوت و ظهور حق را ترسیم میکند. سلوک عرفانی، برخلاف اخلاق ظاهری که به زینت نفس میپردازد، به خرابسازی نفس و وصول به حق میانجامد. ولایت، نتیجه حب الهی است که با حرارت، غیرت، و بلا همراه است. ولیالله، با عبور از غربت و غرق، به اقتدار مبتنی بر عدل میرسد و خیرش به خلق میرسد. خداوند، اولیای خود را با بلایای سخت تربیت میکند تا به فنای کامل و حیات الهی برسند. اولیای معصومین، مانند امام حسین علیهالسلام، الگوی این فنایند که با تحمل درد و بلا، به ظهور حق رسیدند. درد ولایت، برای اولیا شیرین است، زیرا با رضا و حب همراه است، در حالی که عزاداری بدون معرفت، به قساوت قلب میانجامد. ولایت، حقیقت دیانت و ظهور توحید است که خداوند، هم الله و هم ولیالله است. این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، دیدگاهی عمیق و منسجم از این مقام عرفانی برای پژوهشگران ارائه میدهد.