متن درس
منازل السائرین: شرح مقام غربة الهمة
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۵۶)
مقدمه: غربت همت، قله انقطاع به حق
مقام غربة الهمة، بهسان قلهای رفیع در سلوک عرفانی، سالک را به جایی میرساند که جز حق نبیند و جز با حق ننشیند. این مقام، سومین مرتبه از باب الغربة در «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری است که عارف را در شهود حق و انقطاع از غیر، غریب میسازد. آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در درسگفتار جلسه ۵۵۶، با شرحی عمیق و دقیق، این مقام را تبیین کرده و غربت عارف را در شاهد، مشهود، علم و وجد او بهگونهای ترسیم مینمایند که گویی سالک در جهانی ناشناخته، تنها با حق همدم است.
بخش نخست: تبیین باب الغربة و مراتب آن
تعریف باب الغربة و جایگاه آن در سلوک
باب الغربة، بهسان دری دشوار در مسیر سلوک، سالک را در کورهای از تنهایی و بیکسی صیقل میدهد تا از هرچه غیر حق است منقطع گردد. این باب، با فشار غربت، نقصها را میزداید و سالک را به سوی انقطاع به حق رهنمون میشود. غربت، نهتنها جدایی از اوطان و خلق است، بلکه گسستن از خود و هرآنچه سالک را به کثرت میکشاند. این مقام، با کلام نورانی قرآن کریم در آیه ٢٢ سوره هود همنوا است که میفرماید:
«لَا تَرْكَنُوا إِلَىَ الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»
(ترجمه به نقل از : به ستمگران تکیه نکنید که آتش شما را فرا گیرد)، و او را به سوی توکل و انقطاع از غیر هدایت میکند.
درنگ: باب الغربة، دشوارترین منزل سلوک است که سالک را از وابستگی به غیر (اوطان، خلق، و خود) جدا میسازد و به انقطاع به حق میرساند. |
مراتب سهگانه غربت
باب الغربة، در سه مرتبه متجلی است که هر یک بهسان پلههایی، سالک را از ظاهر به باطن و از کثرت به وحدت میبرند:
- غربة الأبدان: غربت جسمانی، که سالک را از اوطان و عشیره جدا میکند. این مرتبه، تنهایی ظاهری است که سالک را در بیکسی قرار میدهد؛ گویی مسافری است که در دیاری ناشناس، بیهمدم و بییار میماند.
- غربة الجانی: غربت نفسانی، که سالک در میان خلق غریب میشود. او به دلیل صداقت، ایمان و فتوت، از دیگران متمایز است و در جمع، تنها میماند؛ بهسان گوهری که در میان سنگها، ناشناخته است.
- غربة الهمة: غربت همت، که عارف در طلب حق، از همهچیز جز حق منقطع میشود. این مقام، قله غربت است که عارف در شهود، علم و وجد خود غریب میگردد و در دنیا و آخرت، ناشناخته میماند.
این تقسیمبندی، با ساختار تدریجی منازل السائرین همخوانی دارد و سالک را از جدایی ظاهری به انقطاع باطنی هدایت میکند.
غربة الهمة: ویژگیها و مختصات
غربة الهمة، بهسان دریای بیکران شهود، عارف را در طلب حق غرق میکند. در این مقام، عارف از غیر منقطع شده و در شهود حق، غریب میگردد. شاهد او (حق) و مشهود او (حق) ناشناختهاند و علم و وجد او برای خلق، غیرقابل درک است. این غربت، عارف را در دنیا و آخرت تنها میسازد، چنانکه گویی در جهانی دیگر سیر میکند. این مقام، با آیه ۵۹ سوره انعام همنوا است که میفرماید:
«وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ»
(ترجمه به نقل از : و تأویل آن را جز خدا نمیداند)، و غربت معرفت حق را نشان میدهد.
بخش دوم: غربت عارف در شهود و شاهد
غربت شاهد و مشهود
عارف در غربة الهمة، بهسان ستارهای در آسمان بیکران، در شهود حق غریب است. شاهد او (حق) و مشهود او (حق) برای خلق ناشناختهاند. حق، به دلیل غربت ذاتی، در محاکم عقل و حس خلق پذیرفته نیست. عارف، هرچند حق را دیده، نمیتواند شهودش را اثبات کند، زیرا شاهدش ناشناس است. این مفهوم، با آیه ٢۵ سوره آلعمران تأیید میشود که میفرماید:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ»
(ترجمه به نقل از : خدا گواهی داد که معبودی جز او نیست)، و حق را شاهد و مشهود غریب میداند.
نکته: عارف در شهود حق غریب است، زیرا شاهد او (حق) و مشهود او (حق) برای خلقناشناختهاند و در محاکم عقل و حس پذیرفته نمیشوند. |
غربت علم و وجد عارف
علم عارف، که عين شهود است، و وجد او، که ظهور غیرارادی شهود است، نیز غریباند. علم او، نه صورت عقلی، بلکه همراه شهود است و وجد او، چونان شعلهای از دل برمیخیزد که خلق آن را درک نمیکنند. کتمان این اسرار، بر اظهار آن مقدم است، زیرا اظهار ممکن است به نقص و ريب منجر شود. این مفهوم، با سخن امام علی علیهالسلام همخوانی دارد: «صَحَوَحَحْحَللُومِ مَعَ مَحْوِ الْمَوْهُومِ») (صحو معلوم با محو موهوم)، که علم شهودی را را از علم عقلی متمایز میکند.
غربت در میان مؤمنین و صدیقین
عارف در غربة الهمة، حتی در میان مؤمنین و صدیقین غریب است. شهود او، چونان گوهری ناشناخته، فراتر از ادراک دیگران است. مؤمنین و صدیقین، به دلیل عدم تجربه شهود حق، حال عارف را درک نمیکنند و او در همه محافل، چونان مسافری تنها میمیماند. این غربت، با آیه ٤ صصصصحح، صح میگردد:
حقَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسَالَ فَأُوَلَئَكَ مَعَ الصَّدِيقِينَىَ
(ترجمه به نقل از : و هر کس خدا و پیامبر را اطاعت کند، با صدیقین است)، و جایگاه رفیع صدیقین را نشان میدهد که عارف را از آنها نیز فراز میرود.
بخش سوم: نقد تقابل عقل و عشق
عقل ع: مبدأ عشق و شهود
عقل عزيزی، بهسان نوری الهی، مبدأ شهود و عشق است. برخلاف تصور رایج، عقل صوری (عقل محدود خلق)، قیدی است که اطلاق شهود را درک نمیکند. اما عقل عزيزی، شکوفهاش عشق و ظهرش شهود است. این دیدگاه، با حدیث «حَحَّحُ مَا خَلَقَ اللَّخَالَقَلْ»َ همخوانی دارد که عقل را جوهره شهود میداند. عارف، با این عقل، حق را میبیند و از غیر عزقطع میشود.
نقد قلندربازی و انححراف
دیدگاه قلندرمزندانه، که عشق را برتر از عقل میداند، بهسان بیراههای است که سالک را به جهل میکشاند. عشق و شهود، ظهور عقل عزيزی زياند، نه مقابل آن. تققيم عقل و علم، ناشی از درک نادرست از عقل است. این نقد، با عزت نظری ابنعزي همبزي دارد که عقل و عشق را مکمل یکدیگر میداند.
نکته: عقل عزيزي، مبدأ عشق و شهود است و تقابل آن و عشق، انححافی قلندرمزى است که از درک نادرست عقل سرچشمه میگیرد. |
عقل صوري: قيد شهود
عقل صوري، بهسان قفسي تنگ، نميتواند اطلاق شهود را درک کند. شهود، ادراک ذوقي است که فراتر از عقل صوري قرار دارد. این تمايز، با سخن مولولي در مثنوي همخواني دارد: «عقل جزووي، عقل کلل را درک نيست / جز به جز، کلل عقل کل را راه نيست».
بخش پنجم: کتمان اسرار و غربت عارف
ضررورت کتمان اسرار
عارف، بهسان حامل گنجي پنهان، مأمور به کتمان اسرار شهود است. اظهار شهود، به دلیل غربت حق و عدم پذيرش خلق، ممکن است به انکار يا نقص منجر شود. کتمان، سپري است که عارف را در مقام عرف حفظ ميکند. این ضررورت، با حديث «کْتُمْ سِرَّكَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ»). همخواني دارد.
غرربت علم شهودي
علم شهودي عارف، که پس از فناء و صحو حاصل ميشود، بهسان نوري است که در تاريکي خلق، ديده نميشود. ميشود. این علم، فراتر از عقل صوري است و با محو موهوم، حق را عيان ميکند. این ميهوم، با سخن امام سيم علیهالسلام تأييد ميشود: «العلم الحقيقي مَا كانَ مَعَ الشُّهُودِدِ».
غراب در رسم و قيام به حق
عارف در غربة الهمة، ميبيند که همهچيز قائم به حق است; گيوي که جهاني را ميبيند که جز بر حق ايستاده نيست. این رسم، غريبا است، زيرا خلق آن را درک نميکنند و عارف را تنها ميگذارند. این شهود، با آيه ٢٥٥ سوره بقره همخواني دارد:
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»
(ترجمه به نقل نقلولد: نقل، معقل جز به نقل است، زنده است و قيوم است).
بخش ششم: غربت و انقطاع به حق
غربة الهمة ونقطاع از غير
غربة الهمة، بهسان نسيمي که دل را از غير ميزدايد، عارف را از تيکه به غير منقطع ميکند. او با پشت سر گذاشتن خلق و کثثرت، تنها به حق متکي ميشود. این ننقطاع، با حديث «التَّوَكُّلُ أَنْ لَا تَرْكَنَ إِلَى غَيْرَ اللَّهِ») همخواني دارد.
غربت حق و ناموس الهي
حق، ناموس حقيقي است که جز عارف، کسي آن را نميشناسد. خدا، با قرب بينهايت («اقرب من حبل الوريد»)، نه صياد، بلکه مادري مهربان است که سالک را تر و خشک ميکند. این قرب، غربت حق را در ميان خلق، نشان ميدهد. این مفهوم، با آيه ١٦ سوره ق همخواني دارد:
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»
(ترجمه به نقل از فولادوندد: و ما از رگ گرد به او نزديکتريم).
نکته: حق، ناموس الهيحي است که با قرب بينيايت، عارف را در غربت خود شريک ميسازد و او را از غيراز منقطع ميکند. |
دعا برا يرد غربت و کتمان
عارف، بهسان سالکي که در سکوت، درد غربت را طلب ميکند، بايد هجران خود را به غير نرسد. غربت، صمت و صبر ميطلبد و کتمان، سپر او در برابر خلق است. این دعا، با سخن شيخ انصاري در منازل السائرين همخيني دارد که کتمان را حافظ عارف ميداند.
جمعبندي نهايي
مقام غربة الحمة، بهسان قلهاي در سلوک عرفاني، عارف را در شهود حق و انقطاع از غير، غريب ميسازد. او در شاهد، مشهود، علم و وجد خود، ناشناخته ميماند و حتي در ميان مؤمنين و صديقين، تنها است. عقلم، مبدأ شهود و عشق اوست و کتمان اسرار، سپر او در برابر خلق. با استناد به آيات قرآن کريم و سيره اولياء، این مقام، عارف را به سکوت، انقطاع، و حفظ شهود هدايت ميکند. غربة الغربة، عارف را به جايي ميرساند که جز حق نميبيند و در دنيا و آخرت، غريب و تنها ميماند.
با نظارت صادق خادمي |