در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

منازل السائرین 562

متن درس





کتاب منازل السائرین: شرح مقام غیبت

منازل السائرین: شرح مقام غیبت

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۶۲)

مقدمه: غیبت، قله ولایت و انقطاع به حق

مقام غیبت، به‌سان قله‌ای رفیع در سلوک عرفانی، منزلتی است که سالک را از هرچه غیر خداست منقطع می‌سازد و به ظرف نهایی ولایت رهنمون می‌شود. این مقام، که در «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری به‌عنوان یکی از مراتب برجسته سلوک معرفی شده، سالک را به جایی می‌رساند که جز حب المحبوب و محبت به آنچه محبوب حق دوست دارد، در دلش باقی نمی‌ماند. آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در درس‌گفتار جلسه ۵۶۲، با تبیینی عمیق و مبتنی بر آیات قرآن کریم و سیره انبیا، به‌ویژه حضرت یعقوب و یوسف علیهما‌السلام، این مقام را شرح داده و آن را به‌سان کوره‌ای توصیف می‌کنند که سالک را از غیریت صیقل داده و به اقتدار ولایت می‌رساند.

بخش نخست: تبیین مقام غیبت و جایگاه آن در سلوک

غیبت: ظرف نهایی ولایت

مقام غیبت، به‌سان دری دشوار در مسیر سلوک، سالک را به جایی می‌رساند که جز خدا نبیند و جز با حق همدم نشود. این مقام، که ظرف نهایی تحقق ولایت و اقتدار ولی‌الله است، با تطهیر نفس از هرگونه تعلق به غیر خدا تعریف می‌شود. در این مرتبه، سالک از زن، فرزند، دنیا، آخرت و حتی حظوظ نفسانی منقطع شده و تنها حب المحبوب در دلش باقی می‌ماند. این انقطاع، به‌سان نسیمی است که غبار غیریت را از دل می‌زداید و سالک را به سوی تمکن و اقتدار الهی هدایت می‌کند.

درنگ: غیبت، ظرف نهایی ولایت است که سالک را از هرگونه تعلق به غیر خدا منقطع ساخته و به اقتدار الهی می‌رساند.

اقتدار ولی‌الله و شرط غیبت

اقتدار ولی‌الله، که در اصطلاح عرفانی به «یدالله» تعبیر می‌شود، تنها زمانی محقق می‌شود که سالک به ظرف غیبت دست یابد. تا هنگامی که غیریت در دل سالک باقی است، او نمی‌تواند به مقام ولایت کامل نائل آید. این مقام، به‌سان آیینه‌ای صیقلی است که تنها با زدودن زنگار غیریت، نور حق را بازمی‌تاباند. ولی‌الله، در این مرتبه، به جایی می‌رسد که دست او محلل و محرم است؛ او می‌تواند بگوید «حلال است» یا «حرام است»، و این حکم، حکم خداست.

حب المحبوب و رهایی از غیریت

در مقام غیبت، سالک به مرتبه‌ای می‌رسد که جز حب المحبوب و محبت به آنچه مورد رضایت اوست، در دلش جای ندارد. این مرتبه، به‌سان دریای بی‌کرانی است که سالک را از هرگونه تعلق به غیر، اعم از زن، فرزند، دارایی، دنیا یا آخرت، رها می‌سازد. این رهایی، نه نفی محبت به مخلوقات، بلکه قرار گرفتن آن در چارچوب محبت الهی است. سالک در این مقام، به‌سان گوهری است که در میان خلق، تنها نور حق را می‌تاباند.

بخش دوم: غیبت و انقطاع از غیر

ولایت کامل و غیبت عن الغیر

اولیای خدا که به ولایت کامل دست یافته‌اند، در مقام غیبت عن الغیر قرار دارند. آنها، به‌سان ستارگانی در آسمان بی‌کران توحید، جز خدا چیزی نمی‌بینند و از هرگونه تعلق به غیر آزاد شده‌اند. این مقام، با آیه ۸۳ سوره شعراء هم‌نوا است که می‌فرماید:
«رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا [مطلب حذف شد] : پروردگارا، به من حکمت عطا کن و مرا به شایستگان ملحق فرما). این دعا، که از زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام جاری شده، آرزوی رسیدن به حکمت و همراهی با صالحانی را بیان می‌کند که به مقام غیبت دست یافته‌اند.

رهایی از طمع به غیر

اولیای خدا در مقام غیبت، نه‌تنها از طمع به غیر آزادند، بلکه اساساً طمع در دل آنها جای ندارد. این رهایی، به‌سان کلیدی است که قفل‌های نفس را می‌گشاید و سالک را به دریافت ولایت الهی رهنمون می‌شود. طمع، به‌عنوان یکی از رذایل اخلاقی، مانع اصلی سلوک است، و اولیای خدا، با تطهیر نفس از آن، به مرتبه‌ای می‌رسند که هیچ خواسته‌ای جز رضایت الهی در دلشان باقی نمی‌ماند.

درنگ: اولیای خدا در مقام غیبت، از طمع به غیر آزادند و تنها حب المحبوب در دلشان جای دارد.

نقد سوءاستفاده از ولایت

اولیای خدا هیچ‌گاه از مقام ولایت برای تعلقات نفسانی بهره نمی‌برند. سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گواه است که ایشان هرگز به مال یا دارایی دیگران دست‌درازی نکردند و آنچه داشتند، به دیگران بخشیدند. این سیره، به‌سان مشعلی فروزان، تفاوت میان ولایت الهی و سوءاستفاده از قدرت را روشن می‌سازد. ولی‌الله، به دلیل تطهیر نفس، تنها در جهت خیر و رضایت الهی عمل می‌کند.

نقد ذهن‌های آلوده در تفسیر آیه ولایت

آیه ۶ سوره احزاب، که می‌فرماید:
«النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ [مطلب حذف شد] : پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)، بر مقام والای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اولویت او بر نفوس مؤمنان تأکید دارد. بااین‌حال، ذهن‌های آلوده‌ای که به تعلقات نفسانی گرفتارند، این آیه را به مسائل غیرمرتبط، مانند ازدواج پیامبر، ربط می‌دهند. این تفاسیر، که از ذهن‌های مشوب به غیریت سرچشمه می‌گیرند، با مقام غیبت ناسازگارند، زیرا اولیای خدا از چنین آلودگی‌ها به‌دورند.

بخش سوم: وحدت فقه و عرفان در تطهیر نفس

تطهیر، شرط مشترک فقه و عرفان

فقه و عرفان، هر دو به تطهیر نفس وابسته‌اند. فقیهی که به مقام ولایت می‌رسد، باید به ظرف تطهیر دست یابد، و صرف دانستن کتب فقهی چون لمعه و مکاسب کافی نیست. این تطهیر، به‌سان جریانی زلال، نفس را از کدورت‌های غیریت پاک می‌کند و فقیه یا عارف را به مقام خلافت الهی می‌رساند. خداوند در آیه ۳۰ سوره بقره می‌فرماید:
«إِنِّي جَاعِلٌ فِي [مطلب حذف شد] : من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم). این خلافت، چه در فقه و چه در عرفان، تنها با تطهیر از غیریت ممکن می‌شود.

نقد اجتهاد بدون ملکه قدسیه

مجتهدی که فاقد ملکه قدسیه باشد، هرچند در اصول و فروع مهارت داشته باشد، به مقام یدالله نمی‌رسد. ملکه قدسیه، که نتیجه تطهیر از غیریت است، به‌سان گوهری است که نفس را به نور الهی مزین می‌کند. جناب شهید در لمعه، با تأکید بر این نکته، می‌فرماید که مجتهد باید ملکه قدسیه داشته باشد تا به مقام ولایت نائل آید. بدون این ملکه، دانش ظاهری، هرچند عمیق، نمی‌تواند به اقتدار الهی منجر شود.

درنگ: ملکه قدسیه، نتیجه تطهیر از غیریت است و شرط لازم برای رسیدن به مقام ولایت، چه در فقه و چه در عرفان، به شمار می‌رود.

بخش چهارم: سیره حضرت یعقوب و غیبت از غیر

غیبت یعقوب و انتظار رسالت

حضرت یعقوب علیه‌السلام، به‌سان سالکی که در کوره غیبت صیقل یافته، به مقام رفع غیریت و غیبت از غیر دست یافته بود. بااین‌حال، گریه او برای یوسف، نه از سر دلبستگی نفسانی، بلکه به دلیل نگرانی از آینده رسالت الهی بود. این گریه، به‌سان اشکی است که از چشمه انتظار سرچشمه می‌گیرد و نشان‌دهنده عمق توکل او بر اراده الهی است. آیه ۸۴ سوره یوسف گواه این مقام است:
«وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسْفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ [مطلب حذف شد] : و از آنها روی گردانید و گفت: وای بر من، برای یوسف! و چشمانش از اندوه سفید شد، درحالی‌که او خشم خود را فرومی‌خورد).

انتظار و کوری چشمان یعقوب

کوری چشمان یعقوب، نتیجه انتظار طولانی برای تحقق رسالت یوسف بود، نه فقدان او به‌عنوان فرزند. این انتظار، به‌سان بذری است که در خاک صبر جمیل کاشته شده و با نور ایمان به بار می‌نشیند. آیه ۸۳ سوره یوسف، که می‌فرماید:
«عَسَىٰ اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ [مطلب حذف شد] : امید است که خداوند همه را به من بازگرداند، زیرا او دانای حکیم است)، بیانگر توکل یعقوب بر علم و حکمت الهی است.

درنگ: کوری یعقوب، نتیجه انتظار برای تحقق رسالت الهی بود، نه دلبستگی نفسانی به یوسف، و نشان‌دهنده مرتبه بالای او در سلوک است.

حفظ اسرار الهی

یعقوب به یوسف سفارش کرد که رؤیای خود را برای برادرانش بازگو نکند، چنان‌که در آیه ۵ سوره یوسف آمده است:
«لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ [مطلب حذف شد] : رؤیایت را برای برادرانت بازگو نکن، که برایت نیرنگی می‌اندیشند، زیرا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است). این سفارش، به‌سان سپری است که اسرار الهی را از گزند حسد و نادانی حفظ می‌کند.

بازگشت بینایی یعقوب

با انداختن پیراهن یوسف بر چهره یعقوب، بینایی او بازگشت، چنان‌که آیه ۹۶ سوره یوسف می‌فرماید:
«فَلَمَّا جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ [مطلب حذف شد] : چون مژده‌رسان آمد، آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت، پس بینا شد). این معجزه، به‌سان بارانی است که خاک انتظار را سیراب کرده و نور بینایی را به چشمان یعقوب بازگرداند.

صبر جمیل و کظم غیظ

یعقوب، با صبر جمیل و کظم غیظ، خشم خود را فرومی‌خورد و با فرزندانش با ملایمت رفتار کرد، حتی پس از خطای آنها. این صبر، به‌سان درختی است که در طوفان‌های نفس استوار می‌ماند و میوه رضایت الهی می‌دهد.

بخش پنجم: سیره یوسف و رحمت الهی

توبه فرزندان یعقوب

فرزندان یعقوب، با اعتراف به خطای خود، از پدرشان طلب آمرزش کردند، چنان‌که آیه ۹۷ سوره یوسف می‌فرماید:
«قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا [مطلب حذف شد] : گفتند: ای پدر، برای گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطاکار بودیم). این توبه، به‌سان پلی است که از گناه به سوی مغفرت الهی می‌رسد.

رحمت یوسف و استغفار

یوسف در پاسخ به برادرانش، با رحمت و اطمینان به مغفرت الهی، گفت:
«قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ [مطلب حذف شد] : گفت: به‌زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم، که او آمرزنده مهربان است). این پاسخ، به‌سان نسیمی است که آرامش را به دل‌های پشیمان بازمی‌گرداند.

ضیافت یوسف و اتحاد خانواده

یوسف، با دعوت خانواده به ضیافت، اتحاد را بازگرداند، چنان‌که آیه ۹۹ سوره یوسف می‌فرماید:
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ [مطلب حذف شد] : چون بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادرش را به خود نزدیک کرد و گفت: به خواست خدا با ایمنی به مصر درآیید). این ضیافت، به‌سان جشنی الهی، پایان مشکلات و تحقق وعده حق را نوید می‌دهد.

درنگ: ضیافت یوسف، نمادی از رحمت الهی و اتحاد دوباره خانواده در سایه رسالت است.

بخش ششم: محبت الهی و نقد محبت حیوانی

محبت الهی در سیره اولیا

محبت اولیای خدا به فرزندانشان، از جنس محبت الهی است، نه محبت حیوانی که صرفاً به دلیل فرزند بودن باشد. محبت حیوانی، که محدود به وجه جزئي است، ناقص بوده و با مقام غیبت ناسازگار است. اولیای خدا، به‌سان باغبانانی الهی، محبتشان به مخلوقات را در چارچوب رضایت حق قرار می‌دهند.

سیره امیرالمؤمنین در خانه

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خانه، به‌سان کودکی متواضع، با محبت و فروتنی رفتار می‌کردند، نه با هیمنه‌ای که در بیرون داشتند. این سیره، به‌سان آیینه‌ای است که توازن میان اقتدار ولایت و رفتار انسانی را بازمی‌تاباند.

نقد خودخواهی و ضرورت انسانیت

کسی که تنها به فکر خود و خانواده‌اش باشد، انسان کامل نیست. سالک باید از حیوانیت به انسانیت و سپس به آدمیت برسد، به‌سان مسافری که از کویر نفس به سوی سرزمین توحید سفر می‌کند. این مراتب، لازمه سلوک و رسیدن به مقام غیبت است.

درنگ: سالک برای رسیدن به مقام غیبت، باید از خودخواهی رها شده و محبتش به همه خلق خدا در چارچوب رضایت الهی باشد.

نگرانی انبیا برای رسالت

انبیایی چون ابراهیم، یعقوب و زکریا علیهم‌السلام، نگران رسالت الهی بودند، نه صرفاً فرزندانشان. این نگرانی، به‌سان شعله‌ای است که از چشمه محبت الهی برمی‌خیزد و محور آن، حفظ دین خداست.

غیبت یعقوب و استیلای محبت یوسف

تولّی یعقوب از فرزندانش، نتیجه استیلای محبت یوسف بر قلب او بود، اما این محبت، به دلیل رسالت یوسف بود، نه دلبستگی نفسانی. این غیبت، به‌سان دری است که سالک را از کثرت به وحدت می‌رساند.

بخش هفتم: زهد و قصد قربت

زهد واقعی و صفای قلب

زهد واقعی، در داشتن یا نداشتن نیست، بلکه در صفای بین خالق و مخلوق است. سالک با قصد قربت، چه در نعمت و چه در سختی، راضی به قضای الهی است، به‌سان درختی که در بهار و خزان، به خواست باغبان الهی تسلیم است.

درنگ: زهد واقعی، در نیت خالص و صفای قلب است که سالک را به رضایت الهی می‌رساند.

جمع‌بندی نهایی

مقام غیبت، به‌سان قله‌ای در سلوک عرفانی، سالک را به انقطاع از غیر و تمرکز بر حب المحبوب می‌رساند. این مقام، که ظرف نهایی ولایت و اقتدار ولی‌الله است، با تطهیر نفس از غیریت و رهایی از تعلقات نفسانی و دنیوی تعریف می‌شود. سیره حضرت یعقوب و یوسف علیهما‌السلام نشان می‌دهد که محبت اولیای خدا، از جنس محبت الهی و در راستای رسالت است، نه دلبستگی نفسانی. وحدت فقه و عرفان در ضرورت تطهیر نفس، و تأکید بر ملکه قدسیه به‌عنوان شرط ولایت، از دیگر نکات برجسته این مقام است. سالک در این مرتبه، به‌سان مسافری است که از کویر غیریت به سرزمین توحید می‌رسد و تنها نور حق را در آیینه قلب خود می‌بیند.

با نظارت صادق خادمی