متن درس
منازل السائرین: بازنویسی و تحلیل باب الحیاة (نفس الانفراد)
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۸۳)
مقدمه
در مسیر سلوک عرفانی، «باب الحیاة» چونان دریچهای تابناک، سالک را به سوی قلههای وحدت و شهود وجود حقیقی رهنمون میسازد. این بخش، که در درسگفتار شماره ۵۸۳ از منازل السائرین ارائه شده، با تمرکز بر مرتبه نفس الانفراد در حیاة الحق، مراحل تکامل عارف را در رسیدن به وحدت کامل با حق تعالی تبیین میکند. نفس الانفراد، چونان آینهای صیقلیافته، تنها تجلی حق را بازمیتاباند و هرگونه غیریت و کثرت را از وجود سالک محو میسازد.
بخش نخست: تبیین حیاة الحق و مراتب آن
سلسلهمراتب حیاة در سلوک عرفانی
در عرفان اسلامی، حیاة بهمثابه جریانی الهی، سالک را از مراتب ابتدایی علم به سوی قلههای وحدت وجود رهنمون میسازد. این حیاة، در سه مرتبه متعالی تجلی مییابد: نخست، حیات العلم، که چونان بذری در خاک وجود سالک کاشته میشود و او را به سوی معرفت رهنمون میسازد؛ دوم، حیاة الجمع یا همت، که چونان شعلهای فروزان، اراده سالک را به سوی حق متعال متمرکز میسازد؛ و سوم، حیاة الحق، که چونان اقیانوسی بیکران، سالک را در وجود حق غرق میکند. حیاة الحق خود به سه نفس متعالی تقسیم میشود: نفس هیبت، که اقتدار الهی را در سالک متجلی میسازد؛ نفس وجود، که غیریت را از او محو میکند؛ و نفس الانفراد، که سالک را به شهود وحدت کامل با حق میرساند. این مراتب، چونان نردبانی به سوی آسمان معرفت، سالک را به سوی مقصد اعلی هدایت میکنند.
نفس هیبت: تجلی اقتدار الهی
نفس هیبت، چونان آذرخشی در آسمان وجود عارف، تجلی همت او را به نمایش میگذارد. هنگامی که سالک به ارادهای کلی دست مییابد، همت او به هیبت مبدل میشود؛ هیبتی که تجلی اقتدار حق در وجود اوست. این هیبت، متمایز از سکنیت، وقار و شجاعت است. شجاعت، چونان شمشیری بران، در عمل ظاهری تجلی مییابد، حال آنکه هیبت، چونان نوری بینیاز از ابزار، اقتداری باطنی است که بدون نیاز به عمل، اثر خود را بر دیگران میگذارد. سکنیت و وقار، که آرامش و متانت را در بر دارند، ممکن است در مؤمنی بدون هیبت دیده شوند، اما هیبت، چونان تاجی الهی، تنها در عارفی ظاهر میشود که همت او به تجلی حق مزین گشته است. این اقتدار، نه از عمل، بلکه از حضور باطنی عارف سرچشمه میگیرد و او را به مرتبهای میرساند که دیگران را بینیاز از مشاهده عمل، تحت تأثیر قرار میدهد.
نفس وجود: محو غیریت
نفس وجود، چونان آتشی سوزان، هرگونه غیریت را از وجود سالک محو میسازد. در این مرتبه، سالک جز وجود حق چیزی نمیبیند و خلق، بهعنوان ظهورات حقانی، در نظر او جلوهگر میشوند. این مقام، مقدمهای است برای نفس الانفراد، جایی که سالک از هرگونه دوگانگی رها شده و به وحدت با حق نزدیک میگردد. در نفس وجود، خلق نه بهعنوان موجوداتی مستقل، بلکه بهمثابه مظاهری از وجود حق درک میشوند. این درک، چونان کلیدی طلایی، درهای وحدت وجود را به روی سالک میگشاید و او را آماده ورود به مرتبه نفس الانفراد میسازد.
بخش دوم: نفس الانفراد و شهود وحدت وجود
تعریف نفس الانفراد
نفس الانفراد، چونان قلهای رفیع در سلوک عرفانی، سالک را به شهود فردانیت حق تعالی رهنمون میسازد. در این مقام، سالک انحصار وجود حقیقی را در حق میبیند و خلق را صرفاً ظل (سایه) وجود حق میداند که در صور تعینات ذاتی او متجلی شده است. این ظل، نه سیاهی و عدم، بلکه نور وجود حق است که در آینه خلق بازتاب یافته است. سالک در این مرتبه، چونان آینهای صاف و بیغبار، تنها تجلی حق را مشاهده میکند و هرگونه کثرت و غیریت از نظر او محو میگردد.
رد مفهوم عدمیه اعیان
در نگاه عرفانی، خلق نه عدم و نه سیاهی، بلکه ظهور حقانی است. تصور سیاهی و عدمیه اعیان، چونان توهمی است که در مرآة حق بهصورت چیزی به نظر میآید، حال آنکه در حقیقت، چیزی جز وجود حق نیست. این دیدگاه، با رد مفهوم عدمیه اعیان، خلق را بهعنوان مظهر نور حق معرفی میکند. عالم، چونان باغی پرنور، سراسر سفیدی و تجلی حق است و هرگونه سیاهی، صرفاً ناشی از نقصان ادراک حسی است. استناد به کلام الهی در قرآن کریم، ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ (مؤمنون: ۱۴، : «پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است»)، بر زیبایی و کمال خلقت تأکید دارد و هرگونه کدر بودن را از عالم نفی میکند.
اتصال در نفس الانفراد
نفس الانفراد، چونان پلی مستحکم، سالک را به اتصال کامل با حق میرساند. در این مقام، سالک میبیند که همهچیز بهعنوان ظل حق، به ذات او متصل است. این اتصال، نه توهمی، بلکه ضرورتی برخاسته از وحدت ذاتی حق و ظهورات اوست. سالک در این مرتبه، چونان قطرهای که به اقیانوس پیوسته، جز حق چیزی نمیبیند و خلق را صرفاً بهعنوان تجلیات حقانی درک میکند. این اتصال، نتیجه شهود وحدت وجود است که در آن، هیچگونه جدایی بین حق و خلق باقی نمیماند.
محو ثنویت و فقدان اشارت
در نفس الانفراد، ثنویت (دوگانگی) چونان مهی در برابر آفتاب محو میشود. در این مقام، اشارت و عبارت بیمعنا میگردند، زیرا اشارت به مشیر، مشارٌ الیه و رابطه نسبی نیاز دارد که در حضرة احدیت وجود ندارد. سالک، چونان پرندهای که در آسمان بیکران وحدت پرواز میکند، از هرگونه کثرت و نسبیت رها میشود. اشاره ضمنی به کلام الهی در قرآن کریم، ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ (شوری: ۱۱، : «هیچچیز مانند او نیست»)، بر این حقیقت تأکید دارد که در مقام وحدت، هیچگونه غیریت یا مشابهتی وجود ندارد.
بخش سوم: قبض و گزینش الهی
باب القبض: نقطه عطف سلوک
باب القبض، چونان سرفصلی درخشان در سلوک عرفانی، سالک را از خلق جدا کرده و به جوار حق میرساند. در این مقام، سالک چونان گوهری نفیس، از سوی حق برگزیده میشود و از خدمت به خلق به سوی وحدت کامل با حق هدایت میگردد. این قبض، با قبضهای پیشین متفاوت است؛ در قبضهای قبلی، سالک محدود میشد، اما در این قبض، او به دلیل باز شدن کامل به حق، از خلق جدا میشود و بهطور کامل متعلق به حق میگردد. این جدایی، نه انزوا، بلکه تعلق کامل به حق است که سالک را از هرگونه کثرت و غیریت آزاد میکند.
طلب متقابل حق و سالک
در مسیر سلوک، سالک چونان عاشقی سرگشته، طالب حق است، بیآنکه حقیقت او را به تمامی بشناسد. اما حق، که به حقیقت سالک آگاه است، او را به سوی خود جذب میکند. این طلب متقابل، چونان رقصی عاشقانه بین حق و سالک، اساس سلوک عرفانی را تشکیل میدهد. سالک، با عشقی قهرآمیز، به سوی حق حرکت میکند، و حق، با علم به حقیقت سالک، او را به سوی خود میخواند. این رابطه، چونان آینهای دوسویه، محبت و معرفت را در هم میآمیزد و سالک را به سوی مقصد اعلی هدایت میکند.
جمعبندی
باب الحیاة، با تمرکز بر نفس الانفراد، چونان مشعلی فروزان، مسیر سلوک عرفانی را روشن میسازد. در این مقام، سالک به شهود فردانیت حق و وحدت وجود میرسد، جایی که خلق بهعنوان ظهور حقانی درک شده و هیچگونه سیاهی یا عدم در عالم وجود ندارد. نفس هیبت، با تجلی اقتدار الهی، سالک را به مرتبهای میرساند که بدون نیاز به عمل ظاهری، اثر خود را میگذارد. نفس وجود، غیریت را محو میکند و نفس الانفراد، با محو ثنویت، سالک را به اتصال کامل با حق هدایت میکند. باب القبض، بهعنوان نقطه عطفی در سلوک، سالک را از خلق جدا کرده و به جوار حق میرساند.