متن درس
باب الصحو: گذر از حیرت سکر به شهود جمال
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۹۵)
دیباچه
در سیر و سلوک عرفانی، باب الصحو مرتبهای بس متعالی است که سالک پس از گذر از وادی حیرت و تغافل سکر، به هوشیاری، فراغت و انبساط وجودی دست مییابد. این مقام، چونان آینهای صیقلیافته، غبار منیت و بقایای نفسانی را از دل سالک میزداید و او را به شهود جمال الهی رهنمون میسازد. در این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۵۹۵ و تحلیلهای تفصیلی مرتبط، مفهوم صحو و ویژگیهای آن در چارچوبی علمی و آکادمیک بررسی میشود.
بخش اول: مفهوم صحو و تمایز آن با سکر
تعریف و ماهیت صحو
صحو، حالتی است که سالک پس از عبور از سکر، به هوشیاری و آگاهی کامل میرسد و درمییابد که همه امور در ید قدرت الهی است. این مقام، چونان بیداری از خواب غفلت، سالک را از حیرت و تغافل سکر به سوی آرامش و فراغت هدایت میکند. در سکر، سالک در دام تغافل و سقوط تمالک گرفتار است و گویی اختیار خویش را از کف داده، اما در صحو، چونان مسافری که بار سنگین را بر زمین نهاده، به آرامش و انبساط وجودی دست مییابد.
این مقام، با استناد به کلام نورانی قرآن کریم، نمود مییابد:
﴿لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾
(سوره کهف، آیه ۳۹، : «هیچ نیرو و توانی جز به [قدرت] خدا نیست»). این آیه، تسلیم کامل سالک به اراده الهی را نشان میدهد، جایی که او خود را فانی در حق میبیند و از هرگونه منیت و خودبینی رها میشود.
تمایز سکر و صحو
سکر، چونان مستی است که سالک را در حیرت و غفلت فرو میبرد. در این حالت، بقایای نفسانی و زنگارهای وجودی، چون غباری بر آینه دل، مانع شهود صافی میشوند. سالک در سکر، گویی در طوفانی از حیرت و تغافل گرفتار است و نمیداند اختیارش در دست خویش است یا در ید حق. اما در صحو، این غبار فرو مینشیند و سالک چونان کسی که از خوابی سنگین بیدار شده، به هوشیاری میرسد و درمییابد که همه چیز در دست حق است. این هوشیاری، همراه با آرامش و فراغت، سالک را از بند منیت و نفس رها میسازد.
تفاوت بنیادین سکر و صحو در این است که سکر با قبض و انقباض وجودی همراه است، حال آنکه صحو به بسط و انبساط وجودی منتهی میشود. سکر، چونان تنگنای حیرت و غفلت است، اما صحو، چونان دشتی فراخ، سالک را به آزادی و آرامش رهنمون میسازد.
بخش دوم: ویژگیهای صحو
هوشمندی و فراغت
صحو، با هوشمندی و فراغت تعریف میشود. سالک در این مقام، چونان کسی است که باری گران از دوش بر زمین نهاده و به آرامش رسیده است. این فراغت، نه به معنای رکود یا ترک تکلیف، بلکه به معنای رهایی از تعلقات نفسانی و تسلیم کامل به اراده حق است. سالک در صحو، خود را در ید حق میبیند و از طلب و شوق فارغ میشود، زیرا به مطلوب خویش واصل شده است.
این فراغت، چونان نسیمی است که پس از طوفان، آرامش را به ارمغان میآورد. سالک در این حالت، از اضطراب و حیرت سکر رها شده و در سایهسار لطف الهی، به آرامش و انبساط میرسد.
رفع بقایای نفسانی
در سکر، بقایای نفسانی، چونان زنگاری بر آینه دل، مانع شهود صافی میشوند. اما در صحو، این بقایا به کلی برطرف شده و سالک به کشف الغطا (رفع حجاب) میرسد. این رفع بقایا، چونان صیقل دادن آینهای است که دیگر هیچ غباری بر آن نمانده و نور حق را به تمامی بازمیتاباند.
در این مقام، منیت و نفس به کلی فانی میشود و جز حق چیزی باقی نمیماند. این فنای کامل، سالک را به جایی میرساند که جز اراده حق، هیچ ارادهای در او نیست. به تعبیر قرآن کریم:
﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ﴾
(سوره انفال، آیه ۱۷، : «و تو [تیر] نینداختی آنگاه که انداختی، بلکه خدا انداخت»). این آیه، نشاندهنده استناد همه افعال سالک به حق است.
شوق و عشق در صحو
در عرفان اسلامی، شوق به کسب مفقود و طلب مطلوب اشاره دارد، حال آنکه عشق، حفظ موجود است. در سکر، سالک در تب و تاب شوق به مطلوب است، اما در صحو، با وصول به حق، از شوق فارغ شده و در عشق به حفظ موجود غرق میشود. این تمایز، چونان تفاوت میان تشنگی در بیابان و سیرابی در کنار چشمهای زلال است.
سالک در صحو، چونان عاشقی است که به معشوق واصل شده و دیگر در طلب او نیست. این وصال، او را از شوق به عشق رهنمون میسازد، جایی که دیگر هیچ فاقدی نیست تا به دنبال مطلوب باشد.
بخش سوم: ارتباط صحو با مقام بسط
صحو و انبساط وجودی
صحو، به دلیل فراغت و هوشمندی، مناسب مقام بسط است. در سکر، سالک در قبض و انقباض وجودی گرفتار است، اما در صحو، چونان پرندهای که از قفس رها شده، به فراخنای بسط و آزادی میرسد. این انبساط، نتیجه وصول به لذت وصال است که سالک را از تنگنای حیرت به دشت فراخ آرامش هدایت میکند.
این بسط، چونان گشایش دریچهای است که نور حق از آن به دل سالک میتابد. در این مقام، سالک از هرگونه قبض و محدودیت رها شده و در سایهسار جمال الهی، به آرامش و آزادی میرسد.
صحو و شهود جمال
در صحو، سالک به شهود جمال حق میرسد، برخلاف مراحل پیشین که ممکن است با جلال حق مواجه شده و چونان موسی (ع) صعقهوار زمین بخورد. این شهود جمال، چونان دیدار معشوق پس از هجران طولانی است که دل سالک را از شوق و طلب فارغ میسازد.
این ویژگی، با تمثیلی زیبا روشن میشود: چون پدری که با لبخند به فرزندش مینگرد، دست او را باز میکند و او را به آغوش میکشد. در این حالت، سالک در سایه جمال حق، به فراغت و انبساط میرسد و از قبض و حیرت رها میشود.
بخش چهارم: اولیاء خدا در مقام صحو
آزادی اولیاء از تعلقات نفسانی
اولیاء خدا در مقام صحو، به آزادی کامل از غیر حق میرسند. این آزادی، نه به معنای بیانضباطی، بلکه به معنای رهایی از تعلقات نفسانی و تسلیم کامل به اراده حق است. آنها، چونان پرندگانی که در آسمان بیکران حق پرواز میکنند، از هر قید و بندی آزادند.
این آزادی، با اشاره به زندگی انبیاء و ائمه (ع) روشن میشود. آنها در همه حالات، از عبادت تا جهاد، در ید حق بودند و هیچ تعلقی به غیر او نداشتند. به تعبیر آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، اولیاء خدا دنبال «یموست» (محبوب) هستند و جز او چیزی نمیجویند.
خوراک اولیاء: حق و شهود جمال
اولیاء خدا در مقام صحو، خوراکشان حق است و با شهود جمال الهی سیر میشوند. این خوراک، چونان آبی زلال است که دلشان را سیراب میکند، بیآنکه نیازی به تفالههای دنیوی داشته باشند. به تعبیر قرآن کریم:
﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾
(سوره انعام، آیه ۱۶۲، : «بیگمان، نماز من و آیینم و زندگیام و مرگم برای خداوند، پروردگار جهانیان است»).
این آیه، نشاندهنده تسلیم کامل اولیاء به حق است، جایی که همه وجودشان، از حیات تا ممات، برای اوست. آنها، چونان عاشقی که جز معشوق نمیبیند، همه چیز را به حق مستند میکنند و از هرچه غیر اوست بینیازند.
عدم ریا و منیت
اولیاء خدا در مقام صحو، از ریا و منیت به کلی فارغاند. به گفته امیرالمؤمنین (ع) درباره کندن در خیبر: «بقوة الرحمانیة لا بقوة الجسمانیة» (به نیروی رحمانی، نه به نیروی جسمانی). این سخن، نشاندهنده استناد همه افعال به حق است، جایی که هیچ منیتی در کار نیست.
این صفا و صدق، چونان آینهای است که نور حق را بیهیچ غباری بازمیتاباند. اولیاء خدا، حتی در بزرگترین اعمال، خود را نمیبینند و همه چیز را به قوة الرحمانیة مستند میکنند.
بخش پنجم: صحو به عنوان اخر مقام السلو
تلازم صحو و سلو
صحو، آخرین مرتبه سلو (فراغت از شوق) است، در حالی که سکر، آخرین مرتبه محبت است. این دو مقام، به دلیل فراغت و انبساط، با یکدیگر تلازم دارند و هر دو به مقام بسط منتهی میشوند. صحو، چونان سلو، سالک را از شوق به وصال و از طلب به عشق هدایت میکند.
این تلازم، چونان دو بال است که سالک را به سوی آسمان حق پرواز میدهند. در این مقام، سالک از قبض و حیرت سکر به بسط و آرامش صحو میرسد و در سایه جمال الهی، به کمال وجودی دست مییابد.
وصول به لذت وصال
در صحو، سالک به دلیل وصال به حق، از شوق فارغ میشود و در لذت شهود جمال غرق میگردد. این وصال، چونان رسیدن به چشمهای زلال پس از تشنگی در بیابان است که سالک را از طلب و شوق بینیاز میسازد.
این ویژگی، با تمثیلی زیبا روشن میشود: چونان مردی که پس از سفری پرمشقت، بار خود را به خانه میرساند و از خستگی و شوق رها میشود. در صحو، سالک نیز از شوق به مطلوب فارغ شده و در لذت وصال آرام میگیرد.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
باب الصحو در منازل السائرین، چونان قلهای رفیع در سیر و سلوک عرفانی است که سالک را از وادی حیرت و قبض سکر به فراخنای بسط و شهود جمال الهی رهنمون میسازد. این مقام، با هوشمندی، فراغت و رفع بقایای نفسانی، سالک را به تسلیم کامل به اراده حق و استناد همه افعال به او هدایت میکند. اولیاء خدا در این مقام، خوراکشان حق است و با شهود جمال الهی، از هرگونه تعلق نفسانی و دنیوی رها میشوند. صحو، به عنوان اخر مقام السلو، با وصال به حق و فراغت از شوق، سالک را به آزادی و انبساط وجودی میرساند که در آن جز حق چیزی باقی نمیماند.