در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 603

متن درس





کتاب منازل السائرین: باب الانفصال

منازل السائرین: تبیین مقام انفصال در سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۰۳)

دیباچه

در گستره عرفان اسلامی، «منازل السائرین» چونان چراغی فروزان، راه سالکان الی‌الله را روشن می‌سازد. در میان این منازل، «باب الانفصال» منزلگاهی است متعالی که سالک را از رسم خویش و رسوم خلق جدا کرده و به مقام وحدت محض رهنمون می‌شود. این مقام، عالی‌ترین مرتبه عبودیت و نازل‌ترین مرتبه ربوبیت است، جایی که عبد در نور ذات حق فانی گشته و جز «لا إله إلا الله» و «هو» چیزی باقی نمی‌ماند. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۶۰۳، به تبیین علمی و تفصیلی مقام انفصال می‌پردازد.

بخش نخست: مفهوم و جایگاه انفصال در سلوک عرفانی

تعریف انفصال و مراتب آن

انفصال، در اصطلاح عرفانی، به معنای جدایی کامل سالک از رسم خویش و رسوم خلق است. این مقام، عالی‌ترین مرتبه عبودیت و نازل‌ترین مرتبه ربوبیت به شمار می‌رود، زیرا عبد در آن از هرگونه انیت، فعل، یا فاعلیتی فارغ شده و در ذات حق فانی می‌گردد. عبودیت در این مرتبه، به کنه ربوبیت می‌رسد، چنان‌که بنده دیگر بنده نیست، بلکه مظهر حق می‌شود. انفصال، مانند گسستن از بندهای خاکی و پرواز در آسمان بی‌کران حقیقت است، جایی که سالک جز حق نمی‌بیند و جز او نمی‌خواهد.

درنگ: انفصال، عالی‌ترین مرتبه عبودیت است که سالک را از رسم خویش و رسوم خلق جدا کرده و به مقام وحدت محض و فنای در ذات حق می‌رساند.

مراتب انفصال، بر اساس درس‌گفتار، به سه گونه تقسیم می‌شود: نخست، انفصال از غیر، که سالک از غیریت و تعلقات خلقی جدا می‌شود. دوم، انفصال از انفصال، که سالک از وصف انفصال نیز رها شده و از هرگونه ادعای جدایی فارغ می‌گردد. سوم، انفصال کامل، که سالک به مقام «لا إله إلا الله» و «هو» می‌رسد، جایی که هیچ رسم یا دعوی‌ای باقی نمی‌ماند. این مراتب، مقول به تباین‌اند، زیرا هر مرتبه ماهیتاً از دیگری متمایز است، برخلاف مراتب پیشین که مقول به تشکیک بودند.

جایگاه انفصال در سلوک

انفصال، غایت سلوک عرفانی است، جایی که سالک از اتصال وجودی به انفصال ذاتی می‌رسد. این مقام، مانند چشمه‌ای است که از کوهسار حقیقت جوشیده و همه تعلقات را در خود ذوب می‌کند. سالک در این مرتبه، نه تنها از دنیا و خلق، بلکه از خویشتن خویش نیز جدا می‌شود، چنان‌که جز نور حق چیزی نمی‌ماند. این جدایی، نه از سر نفرت، بلکه از شدت عشق به حق است، مانند پروانه‌ای که در شعله معشوق فانی می‌شود.

جمع‌بندی بخش نخست

انفصال، به‌عنوان عالی‌ترین مرتبه عبودیت، سالک را از هرگونه رسم و دعوی رها کرده و به مقام وحدت محض می‌رساند. مراتب سه‌گانه انفصال، سیر سالک از کثرت به وحدت را نشان می‌دهند. این بخش، چارچوبی برای فهم جایگاه انفصال در سلوک عرفانی فراهم آورد و زمینه را برای بررسی آیه محوری این مقام آماده ساخت.

بخش دوم: تبیین آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

معنای آیه و عظمت آن

آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل عمران: ۲۸ و ۳۰) از سنگین‌ترین آیات قرآن کریم معرفی شده است. این آیه، خداوند را در مقام تحذیر از شهود ذات خویش (نفسه) نشان می‌دهد. تحذیر، ارشادی است که سالک را از نزدیک شدن به حرم ذات حق بر حذر می‌دارد، زیرا شهود ذات، عبد را فانی کرده و هیچ اثری از او باقی نمی‌گذارد. این آیه، مانند دری است که به سوی حرم الهی گشوده شده، اما ورود به آن، جان سالک را به خطر می‌اندازد.

وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ

: «و خداوند شما را از [عذاب] خود بر حذر می‌دارد» (آل عمران: ۲۸ و ۳۰)

درنگ: آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» سنگین‌ترین آیه قرآن کریم است که از شهود ذات حق تحذیر می‌دهد، زیرا این شهود، سالک را فانی می‌سازد.

معنای این آیه، فراتر از ظاهر آن است. در مقام عرفانی، «نفسه» به ذات حق اشاره دارد، نه به عذاب یا غضب الهی. تحذیر از ذات، مانند هشدار به مسافری است که قصد ورود به اقیانوسی بی‌کران را دارد؛ جایی که موج‌های عظمت حق، هر وجودی را در خود فرو می‌برد.

نقد تفسیر شارح

شارح، تحذیر آیه را به پرهیز از نظر به غیر (غیریت) تفسیر کرده و آن را به «في النظر إلى الغير و إثباته» معنا نموده است. این تفسیر، به دلیل محدود شدن به غیریت، نازل و ناکافی است. در مقام انفصال، غیری وجود ندارد که نیاز به اثبات یا نفی باشد. تحذیر از ذات حق، مرتبه‌ای متعالی‌تر است که سالک را از شهود ذاتی که به فنای کامل منجر می‌شود، بر حذر می‌دارد. این نقد، مانند پاک کردن غبار از آینه‌ای است که حقیقت را به روشنی بازمی‌تاباند.

تفسیر شارح، مانند فروکاستن اقیانوسی بی‌کران به برکه‌ای کوچک است. در انفصال، جایی برای غیریت نیست، زیرا همه چیز در نور حق محو شده است. تحذیر از ذات، سالک را به سوی توحید محض هدایت می‌کند، نه به سوی نفی غیر.

جمع‌بندی بخش دوم

آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» به‌عنوان محور مقام انفصال، از شهود ذات حق تحذیر می‌دهد، که به فنای کامل سالک می‌انجامد. نقد تفسیر نازل شارح، بر ضرورت فهم عمیق آیات قرآن کریم تأکید دارد. این بخش، معنای آیه و جایگاه آن در سلوک عرفانی را تبیین کرد.

بخش سوم: مراتب انفصال و سیر توحیدی

مراتب سه‌گانه انفصال

انفصال، دارای سه مرتبه است که هر یک، سالک را به سوی وحدت محض نزدیک‌تر می‌کند:

  1. انفصال از غیر: در این مرتبه، سالک از غیریت و تعلقات خلقی جدا می‌شود. این جدایی، شرط اتصال است، مانند گسستن از بندها برای پرواز در آسمان حقیقت.
  2. انفصال از انفصال: سالک از وصف انفصال نیز رها می‌شود، زیرا ادعای انفصال، خود نوعی اتصال به انفصال است. این مرتبه، مانند پاک شدن آینه از هر غبار است.
  3. انفصال کامل: در این مرتبه، سالک به مقام «لا إله إلا الله» و «هو» می‌رسد، جایی که هیچ رسم یا دعوی‌ای باقی نمی‌ماند. این مقام، مانند محو شدن قطره در اقیانوس حقیقت است.

درنگ: مراتب انفصال شامل انفصال از غیر، انفصال از انفصال، و انفصال کامل است که سالک را به مقام «لا إله إلا الله» و «هو» می‌رساند.

مراتب توحید در عبودیت

عبودیت در انفصال، دارای سه مرتبه توحیدی است که سیر سالک از شرك خفی به توحید محض را نشان می‌دهد:

  1. بحول الله اقوم و اقعد: در این مرتبه، عبد فاعلیت خود را با کمک حق می‌بیند، که نوعی شرك خفی است. این توحید، مانند نوری است که هنوز سایه‌های نفسانی در آن باقی است.
  2. لا حول و لا قوة إلا بالله: در این مرتبه، عبد فاعلیت خود را نفی کرده و همه چیز را به حق نسبت می‌دهد. این توحید، مانند پاک شدن آینه از غبار است، اما همچنان در ظرف اسم باقی است.
  3. لا إله إلا الله: در این مرتبه، هیچ انا، قول، یا فعلی باقی نمی‌ماند و عبد به وحدت کامل می‌رسد. این توحید، مانند محو شدن ستاره در نور آفتاب است.

این مراتب، مانند پله‌هایی هستند که سالک را از کثرت به وحدت می‌رسانند. در مرتبه نهایی، سالک به مقام «لا إله إلا الله» می‌رسد، که سنگین‌ترین کلام و حصن توحید است.

جمع‌بندی بخش سوم

مراتب انفصال و توحید در عبودیت، سیر سالک از کثرت به وحدت را تبیین می‌کنند. انفصال کامل، سالک را به مقام «لا إله إلا الله» و «هو» می‌رساند، جایی که هیچ رسم یا دعوی‌ای باقی نمی‌ماند. این بخش، چارچوبی برای فهم سیر توحیدی در انفصال فراهم آورد.

بخش چهارم: سنگینی ذکر «لا إله إلا الله» و نقش آن در انفصال

عظمت و سنگینی ذکر توحید

ذکر «لا إله إلا الله»، سنگین‌ترین کلام است که دفع شرك، تقویت توحید، و کاهش حب دنیا را به دنبال دارد. این ذکر، مانند وزنه‌ای سنگین، نفس سالک را برای تحمل بلایا و مصائب آماده می‌کند. گفتن آن، نیازمند جرات و آمادگی نفسانی است، زیرا نفس را از کثرت به وحدت می‌کشاند. این کلام، مانند شمشیری است که ریشه‌های نفسانی را قطع کرده و قلب را به سوی حق صافی می‌سازد.

درنگ: «لا إله إلا الله» سنگین‌ترین کلام است که شرك را دفع، توحید را تقویت، و نفس را برای وحدت آماده می‌کند.

دشواری گفتن این ذکر، مانند بالا بردن وزنه‌ای سنگین است که تنها با تمرین و تهذیب نفس ممکن می‌شود. سالک، با تکرار این ذکر، مانند ورزشکاری که با وزنه‌های سنگین تمرین می‌کند، نفس خود را برای مواجهه با مشکلات آماده می‌سازد. این ذکر، بلایا را در نظر او ناچیز کرده و قلبش را به نور توحید روشن می‌کند.

نقش ذکر در تهذیب نفس

ذکر «لا إله إلا الله»، مانند آبی زلال، قلب را از زنگار نفسانی پاک می‌کند. اگر سالک در گفتن این ذکر، خستگی یا تنگ‌خلقی احساس کند، نشانه‌ای از مشکلات نفسانی است. این ذکر، مانند پزشکی است که بیماری‌های باطنی را آشکار کرده و راه درمان را نشان می‌دهد. سالک باید با مداومت بر این ذکر، نفس خود را رام کرده و به سوی توحید محض حرکت کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

ذکر «لا إله إلا الله»، به‌عنوان سنگین‌ترین کلام، نقش محوری در تهذیب نفس و رسیدن به انفصال دارد. این ذکر، شرك را دفع کرده و سالک را برای وحدت آماده می‌سازد. این بخش، عظمت و تأثیر این ذکر در سلوک عرفانی را تبیین کرد.

بخش پنجم: نقش «هو» در مقام انفصال

«هو» باطن اذکار و اسم‌الاسم

«هو» باطن تمام اذکار و اسم‌الاسم است که سالک را به مقام فنای کامل و زوال هرگونه رسم می‌رساند. در آیه «يحذركم الله نفسه»، «نفسه» به «هو» اشاره دارد، که ذات حق و باطن الله است. ذکر «هو» (جلی، خفی، بسیط)، مانند نسیمی است که از عالم بالا وزیده و سالک را به وحدت ذاتی می‌رساند. این ذکر، مانند کلیدی است که قفل کثرت را گشوده و سالک را به وادی وحدت می‌کشاند.

درنگ: «هو» باطن تمام اذکار و اسم‌الاسم است که سالک را به فنای کامل و وحدت ذاتی می‌رساند.

سالک در این مقام، مانند مسافری است که پس از سفری طولانی به مقصد رسیده و جز حديث دوست چیزی نمی‌بیند. «هو»، مانند نوری است که همه سایه‌های کثرت را در خود محو می‌کند.

تمایز «هو»ی حق از «هو»ی درویشی

«هو»ی حق، که رب‌العالمین است، از «هو»ی درویشی که با تعلقات ظاهری همراه است، متمایز است. «هو»ی حق، مانند اقیانوسی بی‌کران است که همه چیز را در خود فرو می‌برد، در حالی که «هو»ی درویشی، مانند برکه‌ای است که با گل‌آلودگی نفسانی آلوده شده است. سالک باید از خلط این دو پرهیز کند تا به حقیقت «هو» دست یابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

«هو» به‌عنوان باطن اذکار و اسم‌الاسم، سالک را به مقام فنای کامل و وحدت ذاتی می‌رساند. تمایز «هو»ی حق از «هو»ی درویشی، بر ضرورت خلوص در سلوک تأکید دارد. این بخش، نقش محوری «هو» در انفصال را تبیین کرد.

بخش ششم: قوه خیال و دشواری شهود ذات

نقش قوه خیال در شهود

شهود ذات حق، مانند نگاه به پرتگاهی عظیم یا ایستادن بر فراز گلدسته‌ای بلند، قوه خیال را فعال کرده و ترس و زوال را به دنبال دارد. قوه خیال، مانند اسبی سرکش است که اگر رام نشود، سالک را به سوی هلاکت می‌کشاند. کنترل این قوه، شرط لازم برای تحمل شهود است، مانند کارگری که با تمرین، بر فراز برج‌های بلند بی‌ترس گام برمی‌دارد.

درنگ: کنترل قوه خیال، شرط لازم برای تحمل شهود ذات حق است که ترس و زوال را به دنبال دارد.

مثال‌هایی مانند تجربه مدینه یا کارگران ساختمانی، نشان‌دهنده ضرورت تهذیب نفس و رام کردن قوه خیال است. سالک، مانند کودکی است که باید با تمرین، ترس‌های خیالی را از خود دور کند تا به حقیقت دست یابد.

تمرین و تهذیب نفس

تهذیب نفس، مانند صیقل دادن آینه‌ای است که نور حقیقت را بازمی‌تاباند. سالک باید با مداومت بر اذکار و تمرین‌های معنوی، قوه خیال را رام کرده و خود را برای شهود آماده سازد. این فرآیند، مانند آماده‌سازی ورزشکاری است که با تمرین‌های سنگین، خود را برای مسابقه‌ای بزرگ آماده می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

قوه خیال، مانعی بزرگ در شهود ذات حق است که با تهذیب نفس و تمرین معنوی می‌توان آن را رام کرد. این بخش، دشواری شهود و ضرورت کنترل قوه خیال را تبیین کرد.

بخش هفتم: اولیای خدا و رهایی از دعاوی

ویژگی‌های اولیای خدا در انفصال

اولیای خدا در مقام انفصال، نه‌تنها از دنیا و تعلقات آزادند، بلکه از هرگونه دعوی، حتی عبودیت، نیز رها شده‌اند. آن‌ها، مانند آینه‌ای پاک، نور حق را بدون هیچ غباری بازمی‌تابانند. عدم غرور به کمال و رهایی از ادعا، نشانه توحید کامل آن‌هاست.

درنگ: اولیای خدا در انفصال، از هرگونه دعوی، حتی عبودیت، رها شده و بدون غرور به کمال، مظهر حق می‌شوند.

این رهایی، مانند پرواز پرنده‌ای است که از قفس نفسانیت آزاد شده و در آسمان حقیقت سیر می‌کند. اولیای خدا، نه طمع دارند و نه ادعا، و همه چیزشان برای حق است.

تأثیر عبودیت محض

عبودیت محض اولیای خدا، مانند چشمه‌ای است که حیات را به دیگران می‌بخشد. آن‌ها، با اتصال به حق، دیگران را نیز به سوی حقیقت هدایت می‌کنند، مانند ستارگانی که در شب تاریک، راه را به گمشدگان نشان می‌دهند.

جمع‌بندی بخش هفتم

اولیای خدا، با رهایی از دعاوی و عبودیت محض، مظهر حق می‌شوند و دیگران را به سوی حقیقت هدایت می‌کنند. این بخش، ویژگی‌های متعالی اولیا در مقام انفصال را تبیین کرد.

بخش هشتم: اهتمام به قرآن کریم و نقد تفاسیر نازل

انس با قرآن کریم

قرآن کریم، مانند اقیانوسی بی‌کران است که با انس و طهارت، معانی خود را بر سالک آشکار می‌کند. تفاسیر سطحی، مانند فروکاستن این اقیانوس به برکه‌ای کوچک، معانی عمیق آن را تقلیل می‌دهند. انس با قرآن، مانند دوستی با گوهری است که خود، درهای حکمت را می‌گشاید.

درنگ: انس با قرآن کریم، راه فهم معانی عمیق آن است، در حالی که تفاسیر نازل، این معانی را تقلیل می‌دهند.

سالک باید با طهارت و خلوص، به محضر قرآن کریم بنشیند تا معانی آن بر او آشکار شود. این انس، مانند رقص نور بر آینه قلب است که حقیقت را به روشنی نشان می‌دهد.

نقد تفاسیر سطحی

تفاسیر سطحی، مانند پوشاندن غبار بر آینه حقیقت، معانی عمیق قرآن کریم را پنهان می‌کنند. شارح در باب انفصال، با تفسیر تحذیر به نظر به غیر، مرتبه‌ای نازل ارائه کرده است. این تفسیر، مانند گم شدن در کوچه‌های تنگ کثرت است، در حالی که حقیقت، در وادی وحدت سیر می‌کند.

جمع‌بندی بخش هشتم

انس با قرآن کریم، راه رسیدن به معانی عمیق آن است، در حالی که تفاسیر نازل، این معانی را تقلیل می‌دهند. این بخش، ضرورت بازگشت به متن قرآن و پرهیز از تفاسیر سطحی را تبیین کرد.

نتیجه‌گیری کلان

این اثر، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۶۰۳، مقام انفصال را به‌عنوان عالی‌ترین مرتبه عبودیت و نازل‌ترین مرتبه ربوبیت تبیین کرد. انفصال، سالک را از رسم خویش و رسوم خلق جدا کرده و به مقام «لا إله إلا الله» و «هو» می‌رساند. آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» محور این مقام است که از شهود ذات حق تحذیر می‌دهد. نقد تفسیر نازل شارح، بر ضرورت فهم عمیق آیات قرآن کریم تأکید دارد. ذکر «لا إله إلا الله» و «هو»، نفس را از کثرت به وحدت می‌رسانند، در حالی که کنترل قوه خیال و رهایی از دعاوی، سالک را به کمال توحیدی هدایت می‌کنند. اولیای خدا، با عبودیت محض، مظهر حق شده و دیگران را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازند.

با نظارت صادق خادمی


فوتر بهینه‌شده