متن درس
باب المعرفة: اتحاد عارف و معروف در شهود حقیقت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۰۷)
دیباچه
باب المعرفة در منازل السائرین، چونان قلهای رفیع در سیر و سلوک عرفانی است که سالک را به شهود حقیقت و اتحاد با معروف رهنمون میسازد. این مقام، که در درسگفتار جلسه ۶۰۷ با ظرافت و عمق تبیین شده، معرفت را نه تنها در برابر علم حصولی، بلکه در تقابل با فلسفه و کلینگری آن قرار میدهد. معرفت، درک حضوری و ذوقی حقیقت است که با آثار وجودی، چون اشک و خضوع، همراه است.
بخش اول: موضع قرآن کریم نسبت به نصارى
نصارى در نگاه قرآن کریم
قرآن کریم، نصارى را بهعنوان اهل کتاب، مشرک میداند و نجاست شرعی آنها را محفوظ میدارد، اما آنها را به دلیل فقدان عناد و ستیز با اسلام، از دیگر معاندین، مانند خوارج، متمایز میسازد. این تمایز، نه به معنای تأیید عقاید آنها، بلکه به دلیل برخی صفات مثبت، مانند زهد و فروتنی، است که در برخی از نصارى مشاهده میشود. قرآن کریم، نصارى حقیقی را از استثمارگران و جنایتکارانی که ممکن است به نام نصارى شناخته شوند، جدا میکند. این گروه، که وابسته به قدرتهای استعماری نیستند، به دلیل تأثیر عاطفی و مهربانانه حضرت عیسی (ع)، به مؤمنین نزدیکترند.
این موضع، با آیه شریفه قرآن کریم روشن میشود:
﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ﴾
(سوره مائده، آیه ۸۲، : «و به یقین نزدیکترین [مردم] را در دوستی با کسانی که ایمان آوردهاند، کسانی مییابی که گفتند ما نصارى هستیم… زیرا در میان آنها کشیشان و راهباناند و آنها تکبر نمیورزند»).
شرک و کفر نصارى
با وجود نزدیکی نسبی نصارى به مؤمنین، قرآن کریم صراحتاً اعتقادات باطل آنها، مانند الوهیت حضرت عیسی (ع) یا تثلیث (اب، ابن، و روحالقدس)، را کفر و شرک میداند. این شرک، مانع از پاکی عقیدتی آنها میشود، و قرآن کریم با لعن این اعتقادات، جایگاه آنها را بهعنوان مشرکین تثبیت میکند. حضرت عیسی (ع) خود بر پرستش الله تأکید دارد و هرگونه الوهیت را از خود نفی میکند.
این حقیقت، با آیات زیر تأیید میشود:
﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾
(سوره مائده، آیه ۱۷، : «به یقین کافر شدند کسانی که گفتند خدا همان مسیح بن مریم است»).
﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ﴾
(سوره مائده، آیه ۷۳، : «به یقین کافر شدند کسانی که گفتند خدا سومین [نفر] از سه [خدا]ست»).
ایمان و عمل صالح در نصارى مؤمن
قرآن کریم، نصارىای را که به حقانیت وحی الهی ایمان میآورند، به دلیل فقدان استکبار و تأثیر کشیشان و زهاد، ستایش میکند. این گروه، با شنیدن آیات الهی، چشمانشان از اشک لبریز میشود و با خضوع، به ایمان کامل میرسند. این اشک، نشانه معرفت و درک حضوری حقیقت است که آنها را در زمره صالحین قرار میدهد.
این ویژگی، در آیه زیر متجلی است:
﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ ۖ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾
(سوره مائده، آیه ۸۳، : «و چون آنچه بر پیامبر نازل شده بشنوند، میبینی که چشمانشان از اشک لبریز میشود… گفتند: پروردگارا، ایمان آوردیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس»).
این آیه، نشاندهنده آمادگی باطنی نصارى مؤمن است که با مواجهه با حقیقت، به سرعت به ایمان و خضوع میرسند. این خضوع، چونان جویباری است که از چشمه معرفت سرچشمه میگیرد و دل را سیراب میکند.
بخش دوم: تمایز نصارى از دیگر گروهها
نصارى حقیقی در برابر استثمارگران
نصارى مورد نظر قرآن کریم، از استثمارگران، سیاستمداران و جنایتکارانی که به نام نصارى شناخته میشوند، متمایزند. این گروه، که وابسته به قدرتهای استعماری نیستند، به دلیل صفاتی چون زهد، فروتنی و تأثیر عاطفی حضرت عیسی (ع)، از خبیثترین مشرکین جدا میشوند. این تمایز، چونان جدایی گوهری پاک از سنگریزههای بیارزش است که تنها ظاهر مشابه دارند.
این تمایز، بر اهمیت توجه به حقیقت افراد و گروهها تأکید دارد. قرآن کریم، با معرفی نصارى بهعنوان نزدیکترین گروه به مؤمنین، تنها به کسانی اشاره دارد که صفات مثبت زهد و فروتنی را در خود حفظ کردهاند.
تفاوت نجاست و خباثت
نجاست، صفتی شرعی است که برای همه مشرکین، از جمله نصارى، ثابت است و در آن مراتب (نجس و نجستر) وجود ندارد. اما خباثت، که به مراتب اخلاقی و وجودی اشاره دارد، درجات مختلفی دارد. نصارى، به دلیل فقدان استکبار و وجود زهاد و کشیشان، در مرتبه خباثت پایینتری نسبت به برخی دیگر از مشرکین قرار دارند. این تفاوت، چونان تمایز میان سایههای تیره و روشن است که هرچند هر دو سایهاند، اما شدت و تأثیرشان متفاوت است.
این تبیین، بر اهمیت تفکیک بین احکام شرعی و مراتب وجودی تأکید دارد. نصارى، اگرچه نجساند، به دلیل صفات مثبت، از خباثت شدید برخی معاندین مبرا هستند.
بخش سوم: معرفت و آثار آن
معرفت و آثار حضوری آن
معرفت، بهعنوان درک حضوری حقیقت، با آثار ظاهری و باطنی همراه است. این آثار، چونان اشک ریختن از درک حق، نشانهای از وصول به حقیقت و انقطاع از غیر اوست. فقدان این آثار، ادعای معرفت را باطل میسازد، زیرا معرفت حقیقی، چونان چشمهای زلال، جویبارهایی از خضوع و اشک به همراه دارد.
این حقیقت، در نصارى مؤمن متجلی است که با شنیدن آیات الهی، چشمانشان از اشک لبریز میشود. این اشک، نشانهای از معرفت و درک حضوری حق است که قلب را به سوی ایمان کامل هدایت میکند.
تفاوت فاسق و کافر در آثار وجودی
کافر و فاسق، هرچند در احکام شرعی متفاوتاند، در آثار وجودی نیز تفاوت دارند. فاسقی که صفاتی چون شجاعت، جوانمردی و دستودلبازی دارد، از فاسقی که فاقد این صفات است، متمایز میگردد. این تفاوت، چونان تمایز میان خاکی که استعداد رویش دارد و سنگی که هیچ رویشی در آن نیست، آشکار است. فاسقی که صفات کمال دارد، اگر با هدایت مواجه شود، میتواند به سرعت به ایمان کامل برسد.
این تبیین، بر اهمیت توجه به صفات وجودی افراد تأکید دارد. هرچند فاسق، فاسق است و نمیتوان پشت سرش نماز خواند، اما وجود صفات کمال، او را در مرتبهای بالاتر از فاسق بیصفت قرار میدهد.
بخش چهارم: معرفت در برابر علم و فلسفه
تمایز معرفت و علم
معرفت، درک حضوری و جزئی حقیقت است، درحالیکه علم، درک حصولی و کلی است. معرفت، سالک را به وصول به ذات و حقیقت شئ رهنمون میسازد، اما علم، به صور ذهنی و کلیات محدود میشود. این تفاوت، چونان تمایز میان چشیدن طعم میوه و توصیف آن با کلمات است. معرفت، عارف را با معروف متحد میکند، درحالیکه علم، حجابی میان عارف و حقیقت ایجاد مینماید.
این تبیین، با تعریف دقیق معرفت روشن میشود: «المعرفة احاطة بعين الشيء كما هو». معرفت، ادراک حقیقت شئ به همانگونه که هست، بدون واسطه صور ذهنی است. علم، اما، به گفته حکما، حصول صورة الشيء في النفس است، که به صور ذهنی وابسته است.
عرفان در برابر فلسفه
عرفان، علم آثار و حضور است، درحالیکه فلسفه، علم صور و کلیات است. عرفان، چونان گلی زنده است که با عطر و اثر همراه است، اما فلسفه، مانند گلی پلاستیکی، ظاهری زیبا اما فاقد بو و خاصیت دارد. عارف، حق را از نزدیک و بهصورت ملموس میبیند، درحالیکه فیلسوف، از دور و با صور ذهنی به حق مینگرد.
این تفاوت، در روش اولیاء خدا و فلاسفه آشکار است. اولیاء خدا، هستی را آزمایشگاه خود قرار داده و با آثار وجودی، حقیقت را درک میکنند. فلاسفه، اما، در گوشهای از ذهن، به کلیات و صور ذهنی مشغولاند و از حقیقت حضوری بیبهرهاند.
بخش پنجم: معرفت و اتحاد عارف و معروف
اتحاد عارف و معروف
معرفت، اتحاد عارف با معروف است، بهگونهای که یا ذات معروف در عارف حاضر میشود یا بخشی از عارف در معروف. این اتحاد، نه به معنای امتزاج دو چیز، بلکه رفع ثنویت و بقای واحد است. در این مقام، عارف خود را نمیبیند، زیرا جز معروف چیزی باقی نمیماند. این اتحاد، چونان محو قطره در دریا است که نه قطره باقی میماند و نه دریا تغییر مییابد.
این اتحاد، ذوق و حضور است، نه حجاب و صور ذهنی. معرفت، چونان نوشیدن آبی زلال است که عطش روح را فرو مینشاند، درحالیکه علم، چونان توصیف آب است که عطش را برطرف نمیکند.
حکما و فلاسفه
حکما، بهعنوان اولیاء خدا، از فلاسفه متمایزند. حکمت، صفتی الهی است که در اولیاء متجلی میشود و معرفت حضوری را به ارمغان میآورد. فلاسفه، اما، به صور ذهنی و حصولی محدودند و از درک حضوری حقیقت محرومند. حکما، چونان چراغهایی هستند که با نور الهی، راه حقیقت را روشن میکنند، درحالیکه فلاسفه، با صور ذهنی، در تاریکی کلیات سرگرداناند.
این تمایز، در تعریف حکما و فلاسفه روشن میشود. حکما، به گفته درسگفتار، اولیاء خدا هستند که معرفتشان حضوری و ذوقی است، درحالیکه فلاسفه، به صور ذهنی و نقش اشیا در نفس اکتفا میکنند.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
باب المعرفة، چونان دریچهای به سوی حقیقت، سالک را به اتحاد با معروف و شهود حضوری حق رهنمون میسازد. این مقام، با تمایز از علم حصولی و فلسفه کلینگر، معرفت را درک ذوقی و حضوری حقیقت میداند که با آثار وجودی، چون اشک و خضوع، همراه است. درسگفتار جلسه ۶۰۷، با تبیین این مفهوم و بررسی موضع قرآن کریم نسبت به نصارى، نشان میدهد که نصارى حقیقی، به دلیل زهد و فروتنی، از دیگر مشرکین متمایزند، اما شرک و نجاستشان محفوظ است. آیات سوره مائده، بر ایمان و عمل صالح بهعنوان شرط رهایی از خوف و حزن تأکید دارند و نصارى مؤمن را به دلیل خضوع و اشک در برابر حق، ستایش میکنند. معرفت، بهعنوان اتحاد عارف و معروف، از علم و فلسفه جدا است و حکما را از فلاسفه متمایز میسازد.