متن درس
کتاب منازل السائرین: تأملاتی در مرتبه دوم باب المعرفة
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱۲)
مقدمه
باب المعرفة در کتاب شریف منازل السائرین، به عنوان یکی از منزلگاههای بنیادین سلوک عرفانی، به شناخت حقیقت الهی از طریق مراتب گوناگون معرفت میپردازد. مرتبه دوم این باب، که به معرفت خاصه اختصاص دارد، سالک را از شناخت صوری صفات و نعوت الهی به سوی شهود حقیقت و وحدت با ذات حق رهنمون میسازد. این مرتبه، با سه رکن اساسی—ارسال الصفات على الشواهد، ارسال الوسائط على المدارج، و ارسال العبارات على المعالم—به تبیین ظهورات الهی در مظاهر و رفع دوگانگی میان شاهد و مشهود میپردازد. مرتبه دوم، افق حقیقت را به روی سالک میگشاید و او را به وادی جمع و مقام احدیت ذات نزدیکتر میکند.
بخش اول: ساختار و جایگاه مرتبه دوم معرفت
ماهیت مرتبه دوم معرفت
مرتبه دوم باب المعرفة، که به معرفت خاصه موسوم است، از مرتبه اول که به شناخت صفات و نعوت الهی بدون تشبیه و تعطیل و یأس از کنه ذات اختصاص داشت، متمایز است. در مرتبه اول، سالک به درک صفات الهی در قالب شواهد و مظاهر میرسد، اما در مرتبه دوم، با ترقی در قرب الهی، از قالبهای ظاهری و الفاظ صوری فراتر رفته و حقیقت مظاهر و ظهورات الهی را شهود میکند. این مرتبه، سالک را به افق حقیقت و وادی جمع هدایت میکند، جایی که دوگانگی میان شاهد و مشهود برطرف شده و وحدت شهودی حاصل میگردد.
این مرتبه، مانند گذر از سایه به نور است؛ سالک که پیشتر در سایه مظاهر گام برمیداشت، اکنون در پرتو حقیقت الهی به شهود وحدت میرسد.
تفاوت مرتبه دوم با مرتبه اول
در مرتبه اول، معرفت سالک به صفات الهی محدود بود و او شواهد را به عنوان مظاهر حق، وسائط را به عنوان واسطههای خلقی، و عبارات را به عنوان الفاظ صوری میدید. اما در مرتبه دوم، این قالبهای ظاهری به حقیقت تبدیل میشوند: شواهد به صفات ذات، وسائط به مدارج حقیقی، و عبارات به معالم هدایتگر. این تحول، نشانهای از پیشرفت سالک در سلوک و نزدیکی او به مقام احدیت ذات است.
این تفاوت، مانند تمایز میان دیدن نقش و نگار در آینه و مشاهده حقیقت در ورای آن است؛ سالک در مرتبه دوم، از نقشها عبور کرده و گوهر حقیقت را میبیند.
بخش دوم: سه رکن مرتبه دوم معرفت
ارکان معرفت خاصه
مرتبه دوم معرفت بر سه رکن استوار است که هر یک، جنبهای از شهود حقیقت و رفع دوگانگی را تبیین میکنند:
- ارسال الصفات على الشواهد: اطلاق صفات الهی بر شواهد، به گونهای که مظاهر به عنوان صفات ذات الهی دیده شوند.
- ارسال الوسائط على المدارج: تبدیل وسائط خلقی به مدارج حقیقی، که راههای عروج به حق را نشان میدهند.
- ارسال العبارات على المعالم: تبدیل عبارات ارشادی به معالم هدایتگر، که سالک را به سوی مقصود رهنمون میسازند.
این ارکان، مانند سه ستون بنای معرفت خاصهاند که سالک را به سوی قله حقیقت الهی برمیکشند.
ارسال الصفات على الشواهد
رکن نخست، ارسال الصفات على الشواهد، به اطلاق صفات الهی بر شواهد (بوارق و تجلیات الهی) اشاره دارد. در آغاز سلوک، سالک شواهد را به عنوان غیر یا مظاهر جدا از ذات میبیند، اما با ترقی در قرب الهی، این شواهد به صفات ذات الهی تبدیل میشوند. در این مقام، صفات و ذات یکی بوده و تفرقه میان آنها برطرف میگردد، چنانکه سالک به شهود ذات بدون دوگانگی میرسد.
این تحول، مانند آن است که سالک، که پیشتر جرقههای نور را در تاریکی میدید، اکنون خورشید حقیقت را در همه مظاهر مشاهده میکند.
شاهد الحق حق است
در این مقام، تنها حق میتواند حق را شهود کند. باطل یا خلق، ناتوان از شهود حقیقتاند. شاهد و مشهود در این مرتبه یکی میشوند، و صفات مقابل مانند عالم و معلوم یا شاهد و مشهود به وحدت میرسند. این وحدت، نشانهای از تحقق توحید شهودی در قلب سالک است.
این شهود، مانند آینهای است که در آن، جز حقیقت الهی هیچ انعکاسی دیده نمیشود، و کثرت در پرتو وحدت محو میگردد.
ارسال الوسائط على المدارج
رکن دوم، ارسال الوسائط على المدارج، به تبدیل وسائط خلقی به مدارج حقیقی اشاره دارد. وسائط، که در مرتبه اول به عنوان نردبانهای پراکنده و خلقی دیده میشدند، در این مرتبه به راههای سربالا و پیوسته به سوی حق تبدیل میشوند. مدارج، برخلاف مقامات که وصف خلقی دارند، وصف حقی داشته و مسیر عروج به حق را نشان میدهند.
این تبدیل، مانند تغییر راههای پراکنده و پلهپله به جادهای هموار و سربالاست که سالک را بیوقفه به سوی مقصد میبرد.
تفاوت مقامات و مدارج
مقامات، به دلیل وصف خلقی، به مراحل پراکنده و شکسته اشاره دارند، در حالی که مدارج، با وصف حقی، راههای پیوسته و سربالا به سوی حق را نشان میدهند. مقامات، چون پلههایی هستند که سالک در آنها توقف میکند، اما مدارج، چون جریانی رواناند که سالک را به سوی مقصود میکشانند.
این تمایز، مانند تفاوت میان گامهای آهسته در راهی سنگلاخی و شتاب در جریانی زلال است که به دریای حقیقت میپیوندد.
ارسال العبارات على المعالم
رکن سوم، ارسال العبارات على المعالم، به تبدیل عبارات ارشادی به معالم هدایتگر اشاره دارد. عبارات، که در مرتبه اول به عنوان الفاظ صوری دیده میشدند، در این مرتبه به نشانههای زنده و هدایتگر تبدیل میشوند. معالم، علامتهایی هستند که مسیر حقیقت را به سالک نشان میدهند.
این تحول، مانند آن است که سالک، که پیشتر به نقشهای کاغذی اکتفا میکرد، اکنون نشانههای زنده راه را در خود مسیر میبیند و به سوی مقصود هدایت میشود.
بخش سوم: معرفت خاصه و افق حقیقت
ماهیت معرفت خاصه
معرفت خاصه، که ویژه مرتبه دوم باب المعرفة است، سالک را به افق حقیقت و وادی جمع رهنمون میسازد. این معرفت، از نور تجلیات اسمایی در حضور احدیت ذات سرچشمه میگیرد و سالک را به مقام خاصه الخاصه نزدیک میکند. در این مرتبه، سالک دیگر قالبهای ظاهری را نمیبیند، بلکه حقیقت الهی را در مظاهر، درجات، و نشانهها شهود میکند.
این معرفت، مانند چشمهای است که از اعماق حقیقت جوشیده و وجود سالک را به نور وحدت سیراب میکند.
انس با افق حقیقت
سالک در این مرتبه، با قرار گرفتن در افق حقیقت، به انس با حق میرسد. او از وسائط، عبادات، و شواهد ظاهری فراتر رفته و به مظاهر الهی به عنوان ظهورات ربوبی مینگرد. این انس، نتیجه شهود حقیقت در همه مظاهر و رهایی از دوگانگی است.
این انس، مانند نسیمی است که از باغ حقیقت میوزد و روح سالک را به سوی وحدت و آرامش میبرد.
بخش چهارم: شهود عالم از منظر ربوبیت
ظهورات ربوبی در عالم
اولیای الهی در مرتبه معرفت خاصه، عالم را از منظر ربوبیت حق مشاهده میکنند. آنها ظهورات را به عنوان مظاهر حق میبینند و حق را در همه چیز، پیش از همه چیز، و همراه همه چیز میشناسند. این شهود، نشانهای از وحدت وجود است که در آن، کثرت در پرتو وحدت محو میگردد.
این شهود، مانند نگریستن به دریا است که در هر موج آن، جلوهای از بیکرانگی حقیقت الهی آشکار میشود.
رفع دوگانگی در شهود
در مرتبه دوم، دوگانگی میان شاهد و مشهود، عالم و معلوم، و سایر صفات مقابل برطرف میشود. سالک در این مقام، تنها حق را میبیند و مظاهر را به عنوان تجلیات ذات الهی درک میکند. این رفع دوگانگی، نتیجه ترقی در قرب الهی و تحقق وحدت شهودی است.
این وحدت، مانند محو شدن قطره در دریا است؛ سالک، با غرق شدن در حقیقت الهی، از هر دوئیتی رها میشود.
بخش پنجم: تمثیلات و جلوههای معرفت خاصه
تمثیل مو و پیچش مو
در این مرتبه، سالک از دیدن ظاهر به درک حقیقت میرسد، چنانکه شاعر میسراید: «تو مو میبینی و او پیچش مو / تو ابرو او اشارتهای ابرو». لفظ به معنا، شاهد به مشهود، و ظاهر به حقیقت تبدیل میشود. سالک در این مقام، دیگر به قالبهای ظاهری اکتفا نمیکند، بلکه حقیقت نهفته در آنها را شهود میکند.
این تحول، مانند آن است که سالک، که پیشتر به نقشهای دیوار مینگریست، اکنون گوهر نهفته در آنها را میبیند.
مدارج به مثابه راه سربالا
مدارج در این مرتبه، مانند جادهای سربالا و پیوسته به سوی حقاند، برخلاف مقامات که پلهپله و پراکندهاند. این جاده، سالک را بدون تشتت و پراکندگی به سوی مقصود میبرد، چنانکه راه و مقصد در آن یکی میشوند.
این تمثیل، مانند جریانی است که از قله حقیقت سرچشمه گرفته و سالک را به سوی آن میکشاند.
جمعبندی
مرتبه دوم باب المعرفة در منازل السائرین، به معرفت خاصه اختصاص دارد که سالک را از شناخت صوری صفات و نعوت الهی به سوی شهود حقیقت و وحدت با ذات حق هدایت میکند. این مرتبه، با سه رکن ارسال الصفات على الشواهد، ارسال الوسائط على المدارج، و ارسال العبارات على المعالم، به ترتیب بر تبدیل مظاهر به صفات ذات، وسائط به درجات حقیقی، و عبارات به نشانههای هدایتگر تأکید دارد. سالک در این مقام، از دوگانگی میان شاهد و مشهود رها شده و به افق حقیقت و وادی جمع میرسد. اولیای الهی، به عنوان الگوهای این مسیر، عالم را از منظر ربوبیت حق شهود کرده و کثرت را در پرتو وحدت میبینند.