متن درس
باب الفناء فی منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱۵)
دیباچه: درآمدی بر مقام فناء
در ساحت عرفان نظری و عملی، مقام فناء از جمله مراتب والایی است که سالک را به محو در ذات حق و وصول به وحدت محض رهنمون میسازد. این مقام، که در قلمرو منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری جایگاه ویژهای دارد، نهتنها محو تعینات نفسانی و خلقی را در پی دارد، بلکه دروازهای است به سوی بقای حقیقی در ذات الهی. درسگفتار آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۱۵، با تبیینی عمیق و دقیق، به تشریح مراتب فناء، مبادی آن و پیوندش با آیات قرآن کریم میپردازد. این مقام، که از فقر به عنوان مبدأ آغازین بهره میگیرد، در سه مرتبه علمی، عیانی و حقی ظهور مییابد و سالک را از معرفت حصولی به شهود عینی و سپس به وحدت وجودی هدایت میکند.
بخش نخست: مبادی فناء و نقش فقر
فقر: سرآغاز سلوک به سوی فناء
فقر، به مثابه خاک حاصلخیزی است که بذر فناء در آن کاشته میشود. سالک بدون فروافتادن در وادی فقر، که همان تهی شدن از تعلقات نفسانی و خلقی است، نمیتواند به مقام محو در حق نائل آید. فقر وجودی، سالک را از بند تعینات رها ساخته و او را آماده غوطهوری در دریای بیکران حق میسازد. این مبدأ، چنانکه در درسگفتار تأکید شده، شرط لازم برای ورود به فناء است، زیرا تا سالک از خویشتن خویش نرهد، چگونه تواند در ذات حق فانی شود؟
درنگ: فقر، به مثابه کلیدی است که قفل تعینات خلقی را میگشاید و سالک را برای ورود به وادی فناء آماده میسازد. بدون این تهی شدن، محو در حق ممکن نخواهد بود.
در تأیید این معنا، قرآن کریم در سوره محمد میفرماید: ﴿اللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ (سوره محمد، آیه ۳۸، : «خدا بینیاز است و شما نیازمندانید»). این آیه، فقر وجودی انسان را در برابر غنای مطلق الهی به تصویر کشیده و بر ضرورت آگاهی به این فقر برای سلوک تأکید میورزد.
جمعبندی بخش نخست
فقر، به عنوان مبدأ فناء، سالک را از تعلقات نفسانی رها ساخته و او را برای محو در حق آماده میکند. این تهی شدن، که با آگاهی به فقر وجودی در برابر غنای الهی همراه است، گام نخست در سلوک عرفانی است و بدون آن، وصول به مقام فناء ممکن نخواهد بود.
بخش دوم: مراتب فناء و تبیین عرفانی آن
مرتبه علمی: معرفت حق و نفی غیر
فناء علمی، چونان چراغی است که تاریکی جهل را از دل سالک میزداید و او را به معرفت حق رهنمون میسازد. در این مرتبه، سالک حق را به عنوان تنها وجود حقیقی میشناسد و غیر حق را، هرچند در ظاهر موجود نماید، عدم محض میبیند. این معرفت، که ظرف عرفان حق است، سالک را به آگاهی از وحدت وجودی حق هدایت میکند. چنانکه در درسگفتار آمده، این مرتبه با ذکر بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ أَقُومُ وَأَقْعُدُ (به حول و قوه خدا برمیخیزم و مینشینم) همخوانی دارد، که قیام و قعود عبدی را به حول الهی نسبت میدهد.
قرآن کریم نیز در سوره حدید این معنا را تأیید میکند: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (سوره حدید، آیه ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»). این آیه، حق را به عنوان تنها وجود حقیقی معرفی کرده و بر معرفت او به عنوان مبدأ فناء تأکید میورزد.
درنگ: فناء علمی، معرفت حق به عنوان تنها وجود حقیقی است که غیر حق را به عدم محض فرو میکاهد و سالک را به سوی وحدت وجودی هدایت میکند.
مرتبه عیانی: معاینه حق و حجد غیر
فناء عیانی، چونان آینهای است که حق در آن به تمامی تجلی مییابد و سالک، با شهود عینی، او را عين الکل میبیند. در این مرتبه، که با معاینه حق همراه است، سالک غیر حق را به دلیل عدم مطلق بودن نفی میکند. این نفی، که در درسگفتار با عنوان «حجد» از آن یاد شده، لازمه شهود عیانی است و نه مرتبهای مستقل. ذکر لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (هیچ حول و قوهای جز به خدا نیست) این مرتبه را به تصویر میکشد، زیرا حول و قوه غیر حق را نفی کرده و همه چیز را به حق نسبت میدهد.
قرآن کریم در سوره بقره این شهود را چنین بیان میکند: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۱۵، : «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست»). این آیه، بر شهود حق در همه چیز تأکید کرده و غیر حق را به حاشیه عدم میراند.
با این حال، لفظ «حجد» در متن اصلی، به دلیل دلالت بر انکار صرف، مورد نقد قرار گرفته و پیشنهاد شده که «عیانآ» به جای آن به کار رود، زیرا فناء در مراتب وجودی و ظهوری تعریف میشود، نه در انکار صِرف. این نقد، نشاندهنده دقت عرفانی در انتخاب واژگان است.
درنگ: فناء عیانی، شهود عینی حق به عنوان عين الکل است که با نفی غیر حق همراه میشود. حجد، لازمه این شهود است، نه مرتبهای مستقل.
مرتبه حقی: وحدت محض و رفع طلب
فناء حقی، چونان اقیانوسی بیکران است که سالک در آن غرق شده و جز حق چیزی نمیبیند. در این مرتبه، طلب از دل سالک برداشته شده و او به حقیقت الحق بالحق میرسد. هیچ رسمی برای غیر حق باقی نمیماند و سالک در حضرة الأحدية مستقر میگردد. ذکر لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ (هیچ معبودی جز خدا نیست)، که در درسگفتار به عنوان اتم معانی فناء معرفی شده، این وحدت محض را به تمامی بازمینمایاند.
قرآن کریم در سوره قصص این مقام را چنین توصیف میکند: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (سوره قصص، آیه ۸۸، : «هر چیز جز وجه او نابودشدنی است»). این آیه، بر محو همه چیز جز حق تأکید کرده و فناء حقی را به تصویر میکشد.
درنگ: فناء حقی، وصول به وحدت محض است که با رفع طلب و محو کامل رسوم غیر حق همراه میشود. در این مرتبه، جز حق هیچ موجودی باقی نمیماند.
جمعبندی بخش دوم
مراتب فناء، از معرفت علمی به شهود عیانی و سپس به وحدت حقی، سالک را در سفری وجودی هدایت میکنند. هر مرتبه، با آیات قرآنی و اذکار عرفانی تأیید شده و نشاندهنده سیر تدریجی یا آنی سالک به سوی حق است. نقد لفظ «حجد» نیز بر دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد.
بخش سوم: محبین و محبوبین در سلوک فناء
تفاوت در طی مراتب
سلوک به سوی فناء، برای محبین و محبوبین متفاوت است. محبین، چونان مسافرانی هستند که منزل به منزل راه میپیمایند و مراتب علمی، عیانی و حقی را به ترتیب طی میکنند. اما محبوبین، که از عنایت خاص الهی برخوردارند، گاه چون پرندگان سبکبال، این مراتب را در یک «آن» و بدون تدرج میپیمایند. این تفاوت، نشاندهنده اصطفای الهی و لطف بیکران حق به محبوبین است.
حدیث قدسی «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْرًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا» این معنا را تأیید میکند، که حق خود به سوی محبوبین پیش میآید و راه را برایشان هموار میسازد. محبین، گاه این سه مرتبه را در سی منزل طی میکنند، اما محبوبین، با لطف الهی، گاه بدون طفره به مقصد میرسند.
درنگ: محبین مراتب فناء را تدریجاً طی میکنند، اما محبوبین، با عنایت الهی، گاه در یک «آن» به وحدت محض میرسند.
جمعبندی بخش سوم
تفاوت میان محبین و محبوبین در سلوک فناء، نشاندهنده تنوع در عنایات الهی است. محبین با تلاش و تدرج، و محبوبین با لطف بیکران حق، به مقام فناء نائل میآیند. این تفاوت، بر نقش عنایت الهی در سلوک تأکید میورزد.
بخش چهارم: بقای حقی و آیات غیرمرتبط
بقای حقی پس از فناء
فناء، نه تلاشی و اضمحلال، بلکه پلی است به سوی بقای حقی. سالک در این مقام، چونان قطرهای که به اقیانوس پیوسته، جز حق نمیبیند و در ذات او بقا مییابد. این بقا، که با محو تعینات نفسانی و غیری همراه است، سالک را به وحدت وجودی میرساند. چنانکه در درسگفتار آمده، بقای حقی، بقای بالله است که در آن هیچ لحاظ نفسی یا غیری باقی نمیماند.
درنگ: بقای حقی، نتیجه فناء است که سالک را به وحدت وجودی و محو در ذات حق میرساند، بدون هیچ لحاظ نفسی یا غیری.
آیات غیرمرتبط با فناء سالک
برخی آیات، هرچند در ظاهر به فناء اشاره دارند، با فناء سلوکی سالک ارتباطی ندارند. از جمله، آیه ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ﴾ (سوره الرحمن، آیه ۲۶، : «هر که بر آن است، نابودشدنی است») و آیه ﴿وَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (سوره زمر، آیه ۶۸، : «و هر که در آسمانها و زمین است بیهوش شود»). این آیات، به فنا و اضمحلال عالم خلق اشاره دارند، نه به فناء عرفانی سالک که محو در ذات حق است.
جمعبندی بخش چهارم
بقای حقی، نتیجه نهایی فناء است که سالک را به وحدت وجودی میرساند. آیات غیرمرتبط، هرچند در ظاهر به فنا اشاره دارند، با سلوک عرفانی سالک بیارتباطند و باید با دقت از فناء سلوکی تفکیک شوند.
نتیجهگیری کلی
باب الفناء در منازل السائرین، چونان گوهری درخشان در ساحت عرفان اسلامی، سالک را به محو در ذات حق و وصول به وحدت محض رهنمون میسازد. این مقام، که با فقر آغاز شده و در مراتب علمی، عیانی و حقی ظهور مییابد، نهتنها محو تعینات خلقی را در پی دارد، بلکه به بقای حقی در ذات الهی منتهی میشود. تفاوت میان محبین و محبوبین، نقش عنایت الهی را در سلوک نشان میدهد، و آیات قرآنی، چونان مشعلهایی، راه را برای سالک روشن میسازند.
با نظارت صادق خادمی