متن درس
تحلیل و تبیین باب الفناء در منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱۷)
دیباچه
باب الفناء، یکی از ابواب بنیادین در قسم النهایات کتاب شریف منازل السائرین، به مثابه دریچهای است که سالک را به سوی محو کامل در حقیقت الهی رهنمون میسازد. این باب، با تبیین مراتب فناء در سه ساحت معرفتی، عیانی و حقی، مسیر سلوک عرفانی را به سوی وحدت محض هموار میکند. در این مقام، سالک از هرگونه تعلق و طمع آزاد شده و در دریای بیکران وجود صرف حق غرق میگردد. درسگفتار جلسه ۶۱۷، با تمرکز بر فناء عیانی و فناء طلب، این مراتب را با دقتی عمیق و نگاهی ژرف تشریح میکند.
بخش نخست: مراتب فناء در سلوک عرفانی
فناء عیانی: معاینه حق به حق
فناء عیانی، مرحلهای است که در آن سالک به معاینه حق به حق نائل میشود، مقامی که تنها با محو کامل رسوم خلقی و حجد وجود سوا تحقق مییابد. این مرتبه، به مثابه پلی است که سالک را از خلقیت و تعینات نفسانی به سوی حقیقت الهی هدایت میکند. در این ساحت، سالک از هر آنچه غیر حق است رها شده و به مقام «حق شدن برای دیدن حق» میرسد.
این محو، به معنای رفع کامل هرگونه تعلق به غیر حق است، جایی که وجود سالک در وجود حق فانی میشود. این مقام، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (سوره قصص، آیه ۸۸، : «هر چیز جز وجه او نابودشدنی است»). این آیه، بر محو همه چیز جز وجه الهی تأکید دارد و نشان میدهد که تنها حقیقت باقی، ذات اقدس حق است.
درنگ: فناء عیانی، سالک را از بند خلقیت و رسوم نفسانی آزاد کرده و او را به مقام معاینه حق به حق میرساند، جایی که جز وجه الهی چیزی باقی نمیماند.
مراتب سهگانه فناء: علمی، عینی، حقی
فناء در سه مرتبه متمایز تعریف میشود: فناء معرفتی، که در آن علم حصولی در معرفت شهودی محو میشود؛ فناء عیانی، که رسوم خلقی در عیان حق فانی میگردد؛ و فناء حقی، که در آن طلب و حظوظ نفسانی و الهی رفع شده و سالک به وحدت محض میرسد. این مراتب، به مثابه پلههایی هستند که سالک را از حجابهای علم، شهود و طلب عبور داده و به حضرة الجمع رهنمون میسازند.
هر مرتبه، حجابی خاص را از پیش روی سالک برمیدارد: در فناء معرفتی، علم حصولی در برابر شهود عینی محو میشود؛ در فناء عیانی، رسوم خلقی در برابر عیان حق از میان میرود؛ و در فناء حقی، طلب و هرگونه انتظار از غیر حق یا حتی خود حق برداشته میشود. این سیر تدریجی، سالک را از معرفت به شهود و از شهود به وحدت محض هدایت میکند.
درنگ: مراتب سهگانه فناء، سالک را از حجابهای علم، شهود و طلب آزاد کرده و او را به سوی وحدت محض در حضرة الجمع رهنمون میسازد.
فناء طلب: رفع طمع و حظوظ
در فناء حقی، طلب و هرگونه حظ نفسانی، عقلی و حتی الهی محو میشود. سالک در این مقام، از طمع به غیر، خود و حتی خدا آزاد میگردد و به مقام «هر چه حق خواهد» میرسد. در این ساحت، بلا و عطا برای سالک یکسان است، زیرا او تنها اراده الهی را میجوید. این مقام، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ (سوره مائده، آیه ۱۱۹، : «خدا از آنها خشنود است و آنها از او خشنودند»).
سالک در این مرحله، به چنان بینیازی میرسد که حتی از درخواست خیر یا دفع شر نیز دست میکشد. او نه تنها طلب شر نمیکند، بلکه حتی خیر را نیز به معنای متعارف آن نمیجوید، زیرا تنها خواست او، خواست حق است.
درنگ: فناء طلب، سالک را به مقام رضایت محض از اراده الهی میرساند، جایی که بلا و عطا برای او یکسان بوده و تنها خواست حق را میجوید.
بخش دوم: رفع تعلقات و رفاقت محض با حق
رفع طمعهای سهگانه
سالک در مقام فناء، سه طمع را از خود دور میکند: طمع به غیر، که تعلقات خلقی را در بر میگیرد؛ طمع به خود، که حظوظ نفسانی را شامل میشود؛ و طمع به خدا، که انتظار پاداش یا قرب را در خود دارد. این رفع، سالک را به رفاقت محض با حق رهنمون میسازد، جایی که جز عشق و اذن الهی چیزی نمیجوید.
به تعبیر عرفانی، سالک در این مقام به مثابه رفیقی است که حتی اگر خدایی، علم و قدرت حق از او گرفته شود، باز هم دوستی خود را حفظ میکند. این رفاقت، به مثابه نسیمی است که در بیابان عدم میوزد و سالک را از هرگونه انتظار و نیاز آزاد میسازد. مثال «یا رفیق و یا شفیق» در برابر «یا مونس» این تفاوت را به زیبایی نشان میدهد: مونس، رفع تنهایی را طلب میکند، اما رفیق، تنها دوستی بیانتظار را میجوید.
درنگ: رفع طمعهای سهگانه، سالک را به رفاقت محض با حق میرساند، جایی که جز عشق و اذن الهی هیچ انتظاری ندارد.
رفاقت محض با حق
رفاقت با حق، مقامی است که در آن سالک حتی در صورت فقدان خدایی، علم یا قدرت الهی، باز هم دوستی خود را حفظ میکند. این رفاقت، نشاندهنده غنای سالک در عدم و بینیازی او از هر چیز جز حق است. این مقام، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: ﴿اللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ (سوره محمد، آیه ۳۸، : «خدا بینیاز است و شما نیازمندانید»).
سالک در این مقام، به چنان فقر وجودی میرسد که جز رفاقت با حق، هیچ چیز نمیجوید. او به مثابه گدایی است که در کوچههای عدم نشسته و جز دوستی با معبود، هیچ آرزویی ندارد. این بینیازی، او را از هرگونه طلب و انتظار آزاد میسازد.
درنگ: رفاقت محض با حق، سالک را به غنای وجودی در عدم میرساند، جایی که جز دوستی بیانتظار با حق، هیچ چیز نمیجوید.
بخش سوم: اسقاط شهود و وصول به حضرة الجمع
فناء شهود: اسقاط معرفت، عیان و طلب
در درجه دوم فناء، شهود طلب، معرفت و عیان اسقاط میشود، زیرا این شهودها خود حجاباند. معرفت در برابر عیان و عیان در برابر وجود در حضرة الجمع محو میشود، چرا که هر یک به نوعی کثرتزاست. این اسقاط، با مفهوم «رفع تثلیث» (معاین، معیان، عیان) در برابر احدیت همخوانی دارد.
سالک در این مقام، از هرگونه شهود که به تثلیث منجر میشود، آزاد شده و به وحدت محض میرسد. این محو، به مثابه فرو رفتن در اقیانوس بیکران وحدت است که هرگونه کثرت را در خود ذوب میکند.
درنگ: اسقاط شهود معرفت، عیان و طلب، سالک را از کثرتهای ناشی از تثلیث آزاد کرده و به وحدت محض در حضرة الجمع هدایت میکند.
حضرة الجمع: وحدت محض
حضرة الجمع، مقامی است که در آن عیان به دلیل تثلیث (وجود معاین، معیان و عیان) محو شده و تنها نور جمع باقی میماند. این مقام، وحدت صرفه را محقق کرده و سالک را از هرگونه کثرت آزاد میکند. آیه شریفه قرآن کریم این نورانیت را به زیبایی بیان میکند: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (سوره نور، آیه ۳۵، : «خدا نور آسمانها و زمین است»).
در این ساحت، سالک به مثابه قطرهای است که در اقیانوس وحدت حل شده و هیچ اثری از کثرت در او باقی نمیماند. این وحدت، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به حقیقت وجود صرف حق میرساند.
درنگ: حضرة الجمع، با محو تثلیث عیان، سالک را به وحدت محض و نورانیت حق رهنمون میسازد.
فناء معرفت: مقدمه عیان
معرفت، به دلیل حجاب بودن در برابر عیان، با تحقق عیان اسقاط میشود، زیرا عیان فوق معرفت است. این اسقاط، سالک را از علم حصولی به شهود عینی هدایت میکند. آیه شریفه قرآن کریم این محدودیت را یادآور میشود: ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ﴾ (سوره مطففین، آیه ۱۹، : «و تو چه دانی که علیون چیست؟»).
معرفت، به مثابه نردبانی است که سالک را به سوی عیان میبرد، اما خود در برابر عیان محو میشود، زیرا حقیقت عیان، فراتر از حدود علم حصولی است.
درنگ: فناء معرفت، با اسقاط علم حصولی در برابر عیان، سالک را به سوی شهود عینی هدایت میکند.
فناء عیان: مقدمه وجود
عیان، به دلیل تثلیث، در برابر وجود در حضرة الجمع محو میشود، زیرا وجود، وحدت محض است. این فناء، سالک را از شهود به وحدت وجودی در حق میرساند. این مقام، با مفهوم وحدت شهود در عرفان نظری همخوانی دارد.
در این ساحت، سالک از شهود عیانی که خود به نوعی کثرت میآفریند، عبور کرده و در وجود صرف حق فانی میشود. این محو، به مثابه ذوب شدن سایه در نور خورشید است.
درنگ: فناء عیان، با محو تثلیث شهود، سالک را به وحدت وجودی در حضرة الجمع میرساند.
بخش چهارم: حجد، فقر و بلا در مسیر فناء
حجد: محو وجود سوا
فناء عیانی با حجد، یعنی محو کامل وجود غیر حق، همراه است. این حجد، نتیجه محو رسوم خلقی است که جز حق چیزی باقی نمیگذارد. آیه شریفه قرآن کریم این حقیقت را بیان میکند: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۱۵، : «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست»).
حجد، به مثابه باد نیرومندی است که هرگونه گرد و غبار تعینات خلقی را از وجود سالک میزداید و او را به وحدت محض میرساند.
درنگ: حجد، با محو وجود سوا، سالک را به وحدت محض در حقیقت الهی هدایت میکند.
فقر: مقدمه فناء
فقر، به معنای رفع تعلقات غیر و نفسانی، مقدمهای ضروری برای فناء است. سالک باید از همه چیز لخت شود تا در دریای حق غرق گردد. آیه شریفه قرآن کریم این ضرورت را یادآور میشود: ﴿وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾ (سوره ذاریات، آیه ۲۱، : «و در خودتان، آیا نمیبینید؟»).
فقر، به مثابه برهنه شدن از جامههای تعلقات است که سالک را برای شنا در اقیانوس فناء آماده میسازد. بدون این فقر، ورود به مقام فناء ممکن نیست.
درنگ: فقر، با رفع تعلقات غیر و نفسانی، سالک را برای ورود به دریای فناء آماده میسازد.
بلای اولیاء: نتیجه فناء
اولیاء در مقام فناء، به دلیل رفاقت محض و رفع طمع، بلاپیچ میشوند، زیرا حق، غیور است و این ادعا را امتحان میکند. بلا، نشانه اصطفای اولیاء است که آنها را به کمال و توحید میرساند. مثال کربلا و کلام «فزت ورب الکعبه» از حضرت علی علیهالسلام، تجلی این پذیرش بلا در رفاقت با حق است.
بلا، به مثابه کورهای است که طلای وجود سالک را از ناخالصیها پاک میکند و او را به کمال رفاقت با حق میرساند.
درنگ: بلا، نشانه اصطفای اولیاء است که با پذیرش آن، به کمال رفاقت محض با حق میرسند.
بخش پنجم: تخلق و تجلی فناء در سلوک اولیاء
تخلق و خطر خباثت
بدون تخلق به فناء، این مقام به خباثت منجر میشود، اما با تخلق، سالک متلاشی و بلاپیچ میگردد. عرفان، برخلاف علوم دیگر، نیازمند عمل و تخلق است، وگرنه به انحراف میانجامد. این ویژگی، بر اهمیت سلوک عملی در کنار معرفت نظری تأکید دارد.
تخلق، به مثابه بذری است که در خاک وجود سالک کاشته میشود و بدون آن، معرفت عرفانی به ثمر نمینشیند و به انحراف میانجامد.
درنگ: تخلق به فناء، شرط اساسی تحقق این مقام است و بدون آن، عرفان به خباثت منجر میشود.
امام علی علیهالسلام و کربلا: تجلی فناء
کربلا و کلام «فزت ورب الکعبه» از حضرت علی علیهالسلام، تجلی فناء حقی و رفاقت محض با حق است. این وقایع، نشاندهنده اوج فناء و وحدت با اراده الهی است. عبارت «وجدتك أهلا للعبادة» در کنار «فزت ورب الکعبه»، بیانگر عبودیت محض در برابر بلا و فناء است.
کربلا، به مثابه آیینهای است که نور فناء و رفاقت محض اولیاء را در برابر چشمان عالم بازتاب میدهد. ذوالفقار حضرت علی علیهالسلام و شهادت امام حسین علیهالسلام، تجلی این حقیقت در سلوک عرفانی است.
درنگ: کربلا و «فزت ورب الکعبه»، تجلی اوج فناء و رفاقت محض با حق در سلوک اولیاء است.
جمعبندی
باب الفناء در منازل السائرین، به مثابه نقشهای است که مسیر محو سالک در حقیقت الهی را در سه مرتبه معرفتی، عیانی و حقی ترسیم میکند. درسگفتار جلسه ۶۱۷، با تمرکز بر فناء عیانی و فناء طلب، این مراتب را با دقتی عمیق تبیین میکند. سالک در این مسیر، از معرفت، عیان و طلب آزاد شده و به حضرة الجمع و وحدت محض میرسد. اولیاء کملین، با رفع طمعهای سهگانه، به رفاقت محض با حق نائل میشوند، جایی که بلا و عطا برایشان یکسان است. این مقام، با خطر خباثت (بدون تخلق) و بلاپیچی (با تخلق) همراه است، و کربلا و کلام «فزت ورب الکعبه» تجلی این حقیقت در سلوک اولیاء است.
با نظارت صادق خادمی