در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 638

متن درس






باب التفرید: سیر سالک به سوی حقانیت و قبض الهی

باب التفرید: سیر سالک به سوی حقانیت و قبض الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۳۸)

مقدمه: درآمدی بر مقام تفرید

باب التفرید در کتاب شریف «منازل السائرین» از خواجه عبدالله انصاری، منزلگاهی عمیق و والا در سلوک عرفانی است که سالک را به سوی وحدت محض و رهایی از کثرت و نفسانیت رهنمون می‌سازد. این مقام، چونان قله‌ای رفیع، سالک را به خلع از خلقیت و وصول به حقانیت دعوت می‌کند تا در ساحت بالحق، تنها حقیقت الهی را مشاهده نماید. تفرید، مانند آیینه‌ای صیقل‌یافته، توجه و اشاره سالک را از هرچه غیر حق است منسلخ می‌گرداند و او را به شهود ذات باری‌تعالی می‌رساند.

بخش نخست: چیستی و مراتب تفرید

تعریف تفرید الاشارة بالحق

تفرید الاشارة بالحق، به معنای خالص گرداندن توجه و اشاره سالک به سوی حق تعالی است، به‌گونه‌ای که هیچ غیریتی در آن باقی نماند. این مقام، سالک را از هرگونه دوگانگی و نفسانیت رها ساخته و او را در ساحت حقانیت مستقر می‌سازد. تفرید الاشارة در سه درجه متعالی تعریف می‌شود:

  • بالافتخار بوحاً: اظهار کمالات الهی به‌صورت وسطی و جوانمردانه، نه برای خودستایی، بلکه برای ظهور حق.
  • بالسلوک مطالعةً: سلوک همراه با مطالعه وجودی و عملی، که سالک در آن هستی را چون کتابی ورق می‌زند.
  • بالقبض غيرةً: قبض الهی به‌واسطه غیرت حق، که سالک را از خلق حفظ می‌کند.

این سه درجه، مانند پله‌هایی هستند که سالک را از مراتب اولیه سلوک به اوج حقانیت و فنای در حق می‌رسانند.

درنگ: تفرید الاشارة بالحق، خالص گرداندن توجه سالک به حق است که در سه مرتبه افتخار بوحاً، سلوک مطالعةً، و قبض غيرةً تجلی می‌یابد، و او را به مقام بالحق می‌رساند.

مراتب اولیه تفرید: قصد، حب، و اتصال

در مراتب اولیه تفرید، سالک از سه منزل قصد، حب، و اتصال عبور می‌کند. این سیر، مانند سفری است که از نیت خالص آغاز شده، به عشق الهی می‌رسد و در نهایت به اتصال با حق منتهی می‌گردد. سالک با قصد خالص، قلب خود را به سوی حق متوجه می‌سازد؛ با حب، وجودش در عشق الهی غرق می‌شود؛ و با اتصال، به مقام بالحق نائل می‌گردد. این مقام، جایی است که خلقیت از میان رفته و سالک به حقانیت می‌رسد. او دیگر نه خود را می‌بیند، نه هوا و هوس، و نه غیریتی در وجودش باقی می‌ماند.

این سیر، مانند حرکت از ظلمت به نور است که سالک را از کثرت به وحدت می‌رساند. در قرآن کریم، این سیر در آیه «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (سوره عنکبوت، آیه 69، : «و کسانی که در راه ما جهاد کنند، البته آن‌ها را به راه‌های خود هدایت خواهیم کرد») تجلی یافته، که نشان‌دهنده هدایت الهی به سوی مقامات عالی است.

بخش دوم: تمایز بالحق و إلی الله

تفاوت میان بالحق و إلی الله

تمایز میان بالحق (با حق بودن) و إلی الله (به سوی خدا بودن)، یکی از نکات کلیدی در باب تفرید است. إلی الله، به حرکت سالک به سوی حق اشاره دارد، مانند جهاد فی سبیل الله که در قرآن کریم آمده است: «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ» (سوره مائده، آیه 35، : «در راه خدا با اموال و جان‌هایشان جهاد می‌کنند»). اما بالحق، به وصول به حق و یکی شدن با آن دلالت دارد، که مرتبه‌ای بالاتر از حرکت به سوی حق است.

این تمایز، مانند تفاوت میان راه‌پیمایی به سوی مقصد و اقامت در آن است. سالک در إلی الله، در حال سیر است؛ اما در بالحق، به مقصد رسیده و با حق یکی شده است. این مقام، جایی است که سالک از خلقیت منسلخ شده و تنها حق را در خود و در عالم مشاهده می‌کند.

درنگ: بالحق، مقام وصول به حق و یکی شدن با آن است، در حالی که إلی الله، حرکت به سوی حق را نشان می‌دهد. این تمایز، عمق سلوک عرفانی را روشن می‌سازد.

بخش سوم: مراتب تفرید الاشارة بالحق

مرتبه نخست: افتخار بوحاً

در مرتبه اول تفرید الاشارة بالحق، سالک به افتخار بوحاً نائل می‌شود. این افتخار، اظهار کمالات الهی است که نه برای خودستایی، بلکه برای ظهور حق انجام می‌گیرد. سالک در این مقام، مانند آیینه‌ای است که نور حق را منعکس می‌کند و می‌گوید: «أنا بن مكة و منى» یا «نحن أسماء الحسنى». این عبارات، نه از نفسانیت، بلکه از حقانیت سرچشمه می‌گیرند و نشان‌دهنده ظهور حق در وجود سالک‌اند.

افتخار بوحاً، به معنای ایستادن در وسط میدان و اظهار کمال به‌صورت جوانمردانه است. مانند پهلوانی که در گود زورخانه می‌ایستد و از هر سو آماده رویارویی است، سالک در این مقام، کمالات الهی را در میان خلق اظهار می‌کند. این اظهار، مانند مباهله خمسه طیبه علیهم‌السلام است که در آن، حقانیت با ایستادن در وسط میدان آشکار می‌شود. در قرآن کریم، مباهله در آیه «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» (سوره آل‌عمران، آیه 61، : «بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان را بخوانیم») تجلی یافته، که نشان‌دهنده اظهار حقانیت در برابر باطل است.

مرتبه دوم: سلوک مطالعةً

در مرتبه دوم، سالک به سلوک مطالعةً می‌رسد، که مطالعه‌ای وجودی و عملی است. برخلاف مطالعه کاغذی در علوم نظری، مطالعه عرفانی، سیر در کتاب هستی و وجب کردن عالم است. سالک، مانند مسافری که هر صفحه از کتاب وجود را ورق می‌زند، با ترش و شیرین، صاف و خشن، خیر و شر عالم مواجه می‌شود. این مطالعه، او را به مقام محقق عرفانی می‌رساند، که برخلاف محقق علوم نظری، حق و خلق را با سیر وجودی می‌شناسد.

این مقام، مانند تفاوت میان فیلسوف و عارف است. فیلسوف، وجود را به‌صورت مجرد و لیسیده بررسی می‌کند، اما عارف با وجود عینی و آلوده سروکار دارد. در قرآن کریم، این سیر وجودی در آیه «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» (سوره آل‌عمران، آیه 137، : «در زمین سیر کنید و بنگرید که عاقبت تکذیب‌کنندگان چگونه بوده است») تجلی یافته، که سالک را به سیر در عالم و عبرت‌گیری دعوت می‌کند.

مرتبه سوم: قبض غيرةً

در مرتبه سوم، سالک به قبض غيرةً می‌رسد، که در آن حق به دلیل غیرت، او را از خلق قبض می‌کند. سالک به دلیل خاکساری و خیررسانی بی‌چشمداشت، در معرض آزار و سوءاستفاده خلق قرار می‌گیرد. مردم، مانند کسانی که بر دیوار کوتاه خاک می‌ریزند، وقت او را تلف کرده و او را مشوش می‌کنند. در این مقام، حق تعالی با غیرت خویش مداخله کرده و سالک را از خلق حفظ می‌نماید، یا با مرگ او یا با قطع ارتباطش با مردم.

این قبض، مانند رهایی پرنده‌ای از دام خلق است که سالک را به ساحت فنای محض و بقای حقی می‌رساند. در قرآن کریم، این غیرت الهی در آیه «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» (سوره انبیاء، آیه 107، : «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم») تجلی یافته، که نشان‌دهنده رحمت و حفاظت الهی از اولیاست.

درنگ: در قبض غيرةً، حق به دلیل غیرت، سالک را از خلق حفظ می‌کند تا از آزار و سوءاستفاده مردم در امان بماند، که نشان‌دهنده مداخله الهی در سلوک است.

بخش چهارم: خاکساری اولیا و آسیب‌پذیری

خاکساری و سوءاستفاده خلق

اولیای خدا به دلیل خاکساری بیش از حد، مانند دیواری کوتاه، در معرض سوءاستفاده و آزار خلق قرار می‌گیرند. مردم، از خلوص و بی‌نفسی آن‌ها بهره جسته، وقتشان را تلف کرده و ایشان را مشوش می‌کنند. این خاکساری، مانند چشمه‌ای زلال است که هر رهگذری از آن می‌نوشد، اما برخی به جای قدردانی، سنگ در آن می‌اندازند.

مثال شیخ انصاری، که با صفا و بی‌نفسی، حتی دروس ابتدایی مانند صرف میر را تدریس می‌کرد، نمونه‌ای از این خاکساری است. او، مانند باغبانی که بی‌چشمداشت میوه‌های خود را به دیگران می‌بخشد، تنها به خیررسانی می‌اندیشید. همچنین، ادیب نیشابوری، که با صفا و بی‌تفاوتی به شأن ظاهری، هر درسی را تدریس می‌کرد، نمونه‌ای دیگر از این مقام والاست. این بزرگان، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، با فروتنی خویش نورافشانی می‌کردند.

مثال مشک آب و سلب توفیق

سوءاستفاده از خلوص اولیا، مانند دزدیدن مشک آب از صاحبش، توفیق خیررسانی را از جامعه سلب می‌کند. در این مثال، فردی که مشک آب را می‌دزدد، اعتماد دیگران را از بین برده و باعث می‌شود که در آینده، کسی به سواره آب ندهد. این سلب توفیق، مانند خاموش شدن چراغی است که می‌توانست راه بسیاری را روشن کند. اولیای خدا، با خیررسانی بی‌چشمداشت، در معرض چنین سوءاستفاده‌هایی قرار دارند، که غیرت حق را برمی‌انگیزد.

بخش پنجم: کمال اولیا در انعطاف‌پذیری

مثال دوچرخه و تریلی

اولیای کامل، مانند کسی هستند که در کودکی دوچرخه‌سوار بوده و در بزرگسالی راننده تریلی می‌شود، اما توانایی هر دو را حفظ می‌کند. این انعطاف‌پذیری، مانند توانایی پرنده‌ای است که هم در اوج آسمان پرواز می‌کند و هم بر شاخه‌ای کوچک می‌نشیند. اولیا، هم در مقام عزت و بزرگی‌اند و هم در خاکساری و کوچکی، که این کمال، آن‌ها را از دیگران متمایز می‌سازد.

برخلاف انسان‌های ناقص که تنها در یک مرتبه (بزرگی یا کوچکی) می‌مانند، اولیا در هر دو مرتبه متعالی‌اند. این مقام، مانند آیه «هُوَ الْعَالِي» (اشاره به صفات الهی در قرآن کریم) است که اولیا را در مراتب عالی و دانی متصف می‌سازد.

انا بشر مثلكم و تمایز اولیا

اولیای خدا در ظاهر مانند مردم‌اند، چنان‌که در قرآن کریم آمده: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ» (سوره کهف، آیه 110، : «بگو: من تنها بشری مانند شما هستم که به من وحی می‌شود»). اما تمایز آن‌ها در وحی الهی و اتصال به حق است. این شباهت ظاهری، مانند جامه‌ای است که باطن الهی را می‌پوشاند، اما نور وحی از آن ساطع می‌شود.

اولیا، مانند انسان‌های عادی، غذا می‌خورند، ازدواج می‌کنند، و در بازار راه می‌روند، اما باطن آن‌ها با حق متصل است. این مقام، مانند گوهری است که در صدف خاکساری نهفته، اما درخشش آن عالم را روشن می‌کند.

بخش ششم: تفاوت ظهورات انبیا و اولیا

تفضیل در برابر تنزیه

تنزیه انبیا و اولیا، که به معنای پاک دانستن آن‌ها از نقص است، خود به نوعی اثبات نقص فرضی می‌انجامد. به جای تنزیه، باید به تفضیل آن‌ها پرداخت، یعنی برتری و تمایز ظهوراتشان را بررسی کرد. این دیدگاه، مانند ترازویی است که عظمت انبیا و اولیا را در مراتب مختلف وجودی می‌سنجد، نه در پاکسازی از عیوب موهوم.

ظهورات پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، و حضرت زهرا (س) هر یک متفاوت است، گرچه ذاتشان نور واحد است. این تفاوت، مانند رنگ‌های مختلف نوری است که از یک منشور ساطع می‌شود. سنجش این ظهورات، نیازمند معرفتی عمیق است که دولت‌ها و مقامات آن‌ها را در مراتب گوناگون تبیین نماید.

تفاوت ظهورات در مصادیق

ظهورات پیامبر اکرم (ص)، به عنوان رحمت للعالمین، چنان عظیم است که حتی خانه ابوسفامان را در حد کعبه قرار می‌دهد، در حالی که حضرت علی (ع) به دلیل فصل الخطاب بودن، تحمل برخی اذیت‌ها را ندارد. این تفاوت، مانند دو رودخانه‌ای است که هر یک مسیر خاص خود را دارند، اما به یک اقیانوس می‌پیوندند. ظهورات حضرت زهرا (س)، به‌عنوان ام أبیها، و حضرت علی (ع)، به‌عنوان ابوتراب، هر یک جلوه‌ای خاص از حق را نشان می‌دهند.

این تمایزات، مانند نقش‌های مختلف در یک تابلوی عظیم الهی است که هر یک به‌تنهایی زیبا و در کنار هم، کم‌کنده‌اند. در قرآن کریم، این تفاوت‌ها در آیه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» (سوره بقره، آیه 253، : «این پیامبران‌اند که برخی را بر برخی برتری دادیم») اشاره شده است.

نتیجه‌گیری: تفرید، مسیر حقانیت و حفاظت الهی

باب التفرید، مانند پلی است که سالک را از کثرت به وحدت، از خلقیت به حقانیت، و از نفسانیت به فنای محض می‌رساند. در مراتب تفرید الاشارة بالحق، سالک از اظهار کمالات الهی به مطالعه وجودی و سپس به قبض الهی می‌رسد. اولیای خدا، با خاکساری و خیررسانی بی‌چشمداشت، در معرض آزار خلق قرار می‌گیرند، اما غیرت حق آن‌ها را در پناه خود می‌گیرد. تمایز ظهورات انبیا و اولیا، عمق معرفت عرفانی را آشکار می‌سازد، و دعای «اللُّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» پیوند این مقامات را با سنت اسلامی تأیید می‌کند. تفرید، سفری است که سالک را به ساحت وحدت و احدیتی می‌رساند که در آن، تنها حق باقی می‌ماند.

با نظارت صادق خادمی


فوتر بهینه‌شده