در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

منازل السائرین 654

متن درس






باب التوحید الثانی: شهود حقایق در مقام قرب

باب التوحید الثانی: شهود حقایق در مقام قرب

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۵۴)

مقدمه

باب التوحید الثانی، چونان قله‌ای رفیع در سیر و سلوک عرفانی، منزلگاهی است که سالک در آن از حجاب اسباب ظاهری و دلایل عقلی فراتر رفته و به شهود حقایق وحدت الهی نائل می‌گردد. این مقام، که توحید خاص نامیده شده، سالک را به حیات توحیدی رهنمون می‌سازد، جایی که همه مظاهر در وجه واحد حق متجلی می‌شوند. در این نوشتار، محتوای درس‌گفتار شماره ۶۵۴، با رویکردی علمی و فاخر، در قالبی دانشگاهی بازنویسی شده است. تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های تفصیلی آن، با شرح کامل و حفظ امانت، ارائه می‌گردد تا چونان مشعلی فروزان، مسیر سالکان را به سوی حقیقت توحید روشن سازد.

بخش اول: ماهیت و مراتب توحید ثانی

تعریف توحید ثانی

توحید ثانی، توحیدی خاص است که با حقایق و نه با دلایل به اثبات می‌رسد: «و أما التوحيد الثاني الذي يثبت بالحقايق فهو التوحيد الخاصة». این توحید با اسقاط اسباب ظاهری، صعود از منازعات عقلی، و رفع تعلق به شواهد محقق می‌شود. سالک در این مقام، از محدودیت‌های دلایل و اسباب رها شده و به شهود حقیقت وحدت دست می‌یابد، چنان‌که جز حق، هیچ مؤثری در هستی نمی‌بیند. این مقام، چونان دریایی بی‌کران است که همه اسباب و شواهد در آن محو شده و تنها حقیقت وحدت حق در آن متجلی می‌گردد.

درنگ: توحید ثانی، توحیدی خاص است که با رؤیت حقایق، نه دلایل، محقق می‌شود و سالک را از اسباب ظاهری، منازعات عقلی، و تعلق به شواهد رها می‌سازد.

سالک در این منزل، به جای دلیل، مدلول را رؤیت می‌کند و از هرگونه واسطه بی‌نیاز می‌شود. این رهایی، چونان گسستن بندهای اسارت از پای روح است که سالک را به سوی آزادی در وحدت حق هدایت می‌کند.

مراتب سه‌گانه توحید

توحید دارای سه مرتبه است: مرتبه نخست، توحید با شواهد و دلایل، که در ظرف شواهد قرار دارد؛ مرتبه دوم، توحید با حقایق بدون دلیل، که در ظرف حقایق محقق می‌شود؛ و مرتبه سوم، که تنها به آن اشاره شده اما تفصیل نیافته است. این مراتب، سیر صعودی سالک را از توحید ظاهری به توحید باطنی نشان می‌دهند، چنان‌که از ظواهر به سوی حقایق و از حقایق به سوی مقامات عالی‌تر حرکت می‌کند.

مرتبه نخست، چونان پایه‌ای است که سالک با تکیه بر دلایل و شواهد، به توحید می‌رسد. اما در مرتبه دوم، این پایه‌ها فرو می‌ریزند و سالک به شهود حقایق وحدت نائل می‌شود، جایی که دلیل خود حجابی برای حقیقت است. این صعود، مانند بالا رفتن از نردبانی است که پله‌های آن از دلایل ساخته شده، اما در قله، سالک از نردبان بی‌نیاز شده و حقیقت را بی‌واسطه می‌بیند.

بخش دوم: حیات توحیدی و تمایز موحد از کافر

حیات توحیدی در ظرف ثانی

توحید ثانی، حیات توحیدی است که مانند تفاوت میان زنده و مرده، موحد را از غیرموحد متمایز می‌سازد. سالک در این مقام، حیات توحیدی را استشمام کرده و رؤیت می‌کند، چنان‌که حقیقت وحدت در جان او متجلی می‌شود. این حیات، جوهره توحید است که سالک را به شهود حقیقت وحدت می‌رساند، مانند نوری که تاریکی‌های غیریت را محو می‌کند.

این حیات، چونان روحی است که در کالبد سالک دمیده می‌شود و او را از مردگان ظاهری به سوی زندگان حقیقی ارتقا می‌دهد. سالک در این مقام، نه تنها حيات را می‌بیند، بلکه خود حيات می‌شود، چنان‌که همه وجودش در وحدت حق غرق می‌گردد. این رؤیت، مانند بیداری از خوابی گران است که سالک را به بیداری ابدی در حضور حق می‌رساند.

درنگ: حیات توحیدی، جوهره توحید ثانی است که موحد را از کافر متمایز می‌سازد؛ سالک با استشمام این حیات، به شهود حقیقت وحدت نائل می‌شود.

تفاوت موحد و کافر

کافر، به دلیل فقدان حیات توحیدی، نجس تلقی می‌شود، در حالی که موحد، به دلیل برخورداری از این حیات، طاهر است. این نجاست، نه به معنای آلودگی ظاهری، بلکه به دلیل توقف کافر در ظرف نطفه و عدم صعود به حیات توحیدی است. کافر، مانند شاخه‌ای است که از درخت حیات جدا شده و به هيزم بی‌جان بدل گشته است، در حالی که موحد، چون درختی است که ریشه در خاک حقیقت دارد و شاخسار آن در آسمان وحدت سایه افکنده است.

این تمایز، نه اعتباری، بلکه واقعی است. موحد، با وصول به حیات توحیدی، از هرگونه غیریت و نجاست رها می‌شود، در حالی که کافر، در ظلمت کفر و نطفه باقی می‌ماند. این تفاوت، مانند فرق میان گوسفندی زنده و گوشتی بی‌جان است؛ گوسفند زنده، حیات دارد و حرمتش از حیات ناشی می‌شود، اما گوشت، بی‌حیات و بی‌حرمت است.

نجاست در فقه و توحید

در فقه، نجاست کافر، برخلاف دیدگاه برخی فقها که آن را سیاسی یا اعتباری می‌دانند، واقعی و به دلیل فقدان حیات توحیدی است. مومن، چه زنده و چه مرده، نجس نیست، اما کافر، در هر دو حالت نجس است. این نجاست، به ظرف کفر بازمی‌گردد، نه به کثافت ظاهری. مومن، چونان چشمه‌ای پاک است که از حقیقت توحید سیراب می‌شود، اما کافر، مانند نطفه‌ای است که در ظرف ابتدایی خود متوقف مانده و از حیات توحیدی بی‌بهره است.

برخی فقها نجاست کافر را اعتباری دانسته‌اند، اما این دیدگاه، چونان بنایی بی‌پایه است که نمی‌تواند حقیقت نجاست را تبیین کند. نجاست کافر، به دلیل فقدان حیات توحیدی است که او را در مرتبه نازل نطفه نگه می‌دارد، در حالی که مومن، با صعود به حیات توحیدی، از نجاست رها شده است.

بخش سوم: اسقاط اسباب و صعود از منازعات

اسقاط اسباب ظاهری

توحید ثانی با اسقاط اسباب ظاهری محقق می‌شود، یعنی سالک مسببات را به اسباب متعارف نسبت نمی‌دهد و هیچ تأثیری جز برای حق قائل نیست: «هو ان لا يعلق المسببات بالأسباب بالمعروفة بين الناس». این اسقاط، سالک را به شهود «لا مؤثر إلا الله» می‌رساند، چنان‌که همه اسباب در مسبب‌الاسباب محو می‌شوند.

این اسقاط، مانند برداشتن پرده‌ای از برابر دیدگان است که سالک را از اسارت اسباب ظاهری آزاد کرده و حقیقت حق را بی‌واسطه نشان می‌دهد. سالک در این مقام، نه به «اگر»ها و «شاید»ها، بلکه تنها به فعل حق نظر می‌کند و همه تأثیرات را به او نسبت می‌دهد.

صعود از منازعات عقلی

سالک با صعود از منازعات عقلی، مانند نزاع بر سر دیدن دنیا یا حق، از قیاسات و اوهام رها شده و به مقام کشف می‌رسد: «الصعود المنازعات العقول». این صعود، از محدودیت عقل نظری به نور شهود انتقالی است، چنان‌که سالک از جدال‌های عقلی، مانند «آیا دنیا را ببینم یا حق را؟»، فراتر رفته و به رؤیت حقیقت وحدت می‌رسد.

این صعود، مانند بالا رفتن از کوهی است که در قله آن، همه منازعات عقلی به نور کشف بدل می‌شوند. سالک در این مقام، از قیاسات و اوهام خلاص شده و حقیقت را بی‌واسطه می‌بیند، چنان‌که عقل نظری، در برابر نور شهود، چونان شمعی در برابر خورشید است.

درنگ: صعود از منازعات عقلی، سالک را از قیاسات و اوهام رها کرده و به مقام کشف و شهود حقیقت وحدت می‌رساند.

رفع تعلق به شواهد

در توحید ثانی، سالک به شواهد تعلق ندارد، زیرا دلایل، توکل، و وسایل، خود موانعی برای شهود حق هستند: «ان لا تشهد في التوحيد دليلاً». دلیل، که در مرتبه اول کمال بود، در مرتبه ثانی شرک تلقی می‌شود، زیرا مدلول را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. سالک در این مقام، مانند پرنده‌ای است که از قفس دلایل آزاد شده و به سوی آسمان حقیقت پرواز می‌کند.

دلیل، چونان عینکی است که برای چشمان ضعیف لازم است، اما سالک در توحید ثانی، با چشمان حقیقت‌بین، بی‌نیاز از عینک دلیل است. این رفع تعلق، سالک را از حجاب شواهد رها کرده و او را به شهود بی‌واسطه حق می‌رساند.

بخش چهارم: رؤیت مدلول و بی‌نیازی از توکل و وسیله

توحید بدون توکل و وسیله

سالک در توحید ثانی، نه به توکل (به‌عنوان سبب) و نه به وسیله‌ای برای نجات (مانند اعمال صالح) وابسته است، زیرا حق را مستقیماً رؤیت می‌کند: «و لا بالتوكل سبباً و لا لنجاة وسيلة». این بی‌نیازی، نتیجه یقین به «لا مؤثر إلا الله» است. سالک، مانند مسافری است که به مقصد رسیده و دیگر نیازی به وسیله ندارد، زیرا مقصود و مقصد، خود حق است.

توکل، در مرتبه نخست، چونان عصایی بود که سالک را در مسیر یاری می‌کرد، اما در توحید ثانی، این عصا کنار گذاشته می‌شود، زیرا سالک به مقصد وصل شده و جز حق، هیچ سببی نمی‌بیند.

رؤیت مدلول به‌جای دلیل

سالک در توحید ثانی، به‌جای دلیل، مدلول (حق) را رؤیت می‌کند، که بیانش محدود اما عیانش گسترده است. دلیل، جسارت به مدلول است، زیرا فقدان دسترسی مستقیم را نشان می‌دهد. سالک، با رؤیت مدلول، از حجاب دلایل آزاد می‌شود، چنان‌که به جای نقشه، مقصد را می‌بیند.

این رؤیت، مانند دیدن خورشید بی‌واسطه ابرها است. دلیل، چونان نقشه‌ای است که راه را نشان می‌دهد، اما سالک در توحید ثانی، خود مقصد را می‌بیند و از نقشه بی‌نیاز می‌شود.

بخش پنجم: حقیقت توحید و خفای آن

شعر و خفای حقیقت

شعر «يا من هو اختفى لفرط نوره» بیانگر خفای حق به دلیل شدت نورانیت اوست. حقیقت توحید، در عین ظهور، به دلیل فرط نور، مخفی است. این خفا، مانند نوری است که به دلیل شدت، دیده را خیره می‌کند، اما در عین حال، حقیقت را آشکار می‌سازد.

این شعر، بر محدودیت ادراک بشری در برابر حقیقت توحید تأکید دارد. حقیقت، چونان گوهری است که در عین آشکاری، در عمق نورانیت خود پنهان است، و تنها سالک با شهود توحیدی می‌تواند آن را ببیند.

نقد شعر دیگر

شعر «مفهومه من أعرف الأشياء و كنهه في غاية الخفاء» نادرست است، زیرا حقیقت، نه مفهوم، در غایت خفاست. حقیقت توحید، اعرف اشیاء و در عین حال مخفی است. این نقد، بر تمایز حقیقت و مفهوم در توحید تأکید دارد، چنان‌که حقیقت، مانند گوهری است که در عمق وجود پنهان است، اما مفهوم، تنها سایه‌ای از آن است.

درنگ: حقیقت توحید، به دلیل فرط نورانیت، در عین ظهور مخفی است، و تنها با شهود توحیدی، سالک به آن دست می‌یابد.

بخش ششم: توحید در عمل و قرب مطلق

نماز بدون قبله

آیه کریمه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ [مطلب حذف شد] : «پس به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست») امکان نماز نافله بدون قبله را توجیه می‌کند، زیرا سالک وجه واحد حق را در همه‌جا می‌بیند. این رؤیت، کثرت را به وحدت تبدیل می‌کند، چنان‌که سالک، مانند قطب‌نمایی است که در هر جهت، تنها به سوی حق نشانه می‌رود.

این مقام، تنظیم قبله سیار را چالش‌برانگیز می‌سازد، زیرا سالک باید کثرت را عين وحدت ببیند. این رؤیت، مانند دیدن یک چهره در همه آینه‌های هستی است که سالک را از قبله ثابت بی‌نیاز می‌کند.

حسنات و سیئات در توحید

گاه حسنات به غفلت و سیئات به توجه منجر می‌شوند. اعمال صالح ممکن است حجاب شوند، در حالی که حق، وسیله حقیقی نجات است. این دیدگاه، مانند این است که گاهی تاریکی، راه را به نور نشان دهد و نور، راه را گم کند.

حسنات، اگر به غفلت منجر شوند، مانند گوهری هستند که درخشش آن، چشم را از حقیقت بازمی‌دارد. اما سیئات، اگر به توجه منتهی شوند، مانند کلیدی هستند که قفل حقیقت را می‌گشایند. حق، وسیله حقیقی است که سالک را از گمراهی مصون می‌دارد.

وصول به قرب مطلق

سالک در توحید ثانی، همه‌چیز را قرب می‌بیند و از اضطراب، نجاست، و غیریت رها می‌شود. این مقام، وصول به حیات توحیدی است که عذاب و ابتلا را به قرب تبدیل می‌کند. سالک، مانند پرنده‌ای است که در آسمان قرب پرواز می‌کند و همه‌چیز را در وجه واحد حق می‌بیند.

این قرب، مانند رسیدن به سرچشمه حیات است که همه عذاب‌ها و بلاها را به آب زلال قرب بدل می‌سازد. سالک در این مقام، از هرگونه تعدد و غیریت رها شده و در وحدت حق مستقر می‌گردد.

جمع‌بندی

باب التوحید الثانی در منازل السائرین، منزلگاهی است که سالک را از حجاب دلایل، اسباب، و شواهد رها کرده و به شهود حقایق وحدت الهی می‌رساند. این توحید خاص، با اسقاط اسباب ظاهری، صعود از منازعات عقلی، و رفع تعلق به شواهد، حیات توحیدی را در جان سالک متجلی می‌سازد. حیات توحیدی، موحد را از کافر متمایز کرده و نجاست کافر را به فقدان این حیات نسبت می‌دهد. سالک، با رؤیت مدلول به‌جای دلیل، از توکل و وسایل بی‌نیاز شده و به یقین «لا مؤثر إلا الله» می‌رسد. آیه کریمه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ وحدت وجه حق را در همه‌جا نشان می‌دهد، و حقیقت توحید، در عین ظهور، به دلیل فرط نورانیت مخفی است. سالک در این مقام، همه‌چیز را قرب می‌بیند و از اضطراب و غیریت رها می‌شود، چنان‌که در باغ وحدت، همه گل‌های کثرت به عطر قرب معطر می‌گردند.

با نظارت صادق خادمی